الهی ، موجودات از فرمانت سر برنتابند ، فطرت جنبندگان جز ترا نخواهد .
الهی ، اگر هستی زبان شود ، از عهده شکرت برنیاید ، این فرو مایه از تو عزت خواهد ، شیطان نفس را خوار خواهد ، دوری از رذایل اخلاقی خواهد .
الهی ، این فرو مایه سری از شراب وصلت خمار خواهد ای نور وجود ، صاحب غیب و شهود ، مالک بود و نبود ، بهترین معبود
الهی ، ای برای موجودات مقصود ، ای وجود نا محدود ، ای جدای از عدد و معدود .
مرا جز کوی تو نبود پناهی فقیرم من فقیرم یا الهی
سراپااز گنه آلوده ام من ذلیل و بی دل و شرمنده ام من
تباه و روسیاه و ناتوانم کر و کور و فقیر و بی زبانم
بپای دل بسویت راه پویم بغیر عفو تو چیزی به نجویم
بده راهم که من در مانده هستم شکسته بال . پروا مانده هستم