
چهار برنامه الهى براى بنده
در این جا مسائلى در باب هدایت و ضلالت از قول اولیاى خدا نقل شده که فوقالعاده با اهمیّت است.پیامبر بزرگ صلی الله علیه و آله مىفرمایند : «اربَعُ خِصالٍ جاریاتٌ عَلَیْکُم مِنَ الرَّحمانِ» الان که در دنیا هستید، خدا چهار برنامه در حق شما اجرا مىکند: «مَعَ ظُلْمِکُم اَنْفُسِکُم» با این که عدهاى از شما اهل گناه و معصیت هستید، اما:
1 ـ «رِزْقُهُ فالدّارُ عَلَیْکُم» ؛ روزى شما را مىدهد. با این همه گناه صبحانه و نهار و شام شما را قطع نمىکند.2 ـ اما «رَحْمَتُهُ فَغَیرُ مَحْجوبَهٍ عَنْکُم» ؛ با این همه گناه درِ رحمت او باز است تا زنده هستید مرتّب مىگوید بنده من: «اَلَمْ یَاْنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوا اَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ ...»9. چه موقع مىخواهى با من آشتى کنى؟! من هنوز درها را نبستهام، هنوز منتظر برگشت تو هستم .3 ـ «وامّا سِتْرُهُ فَشایعٌ عَلَیْکُم» ؛ این همه گناه کردید، سابقه نداشت که خدایک بار آبرویتان را ببرد. هیچ کس نمىداند چه کار کردهاید.حضرت زینالعابدین علیه السلام در دعاى ابوحمزه مىفرماید : خدایا! من در خانه پدر و مادرم بودم، بیست سال، سى سال، یک دفعه نگذاشتى پدر و مادرم بفهمند که من چه کاره هستم، هر کس از پدر و مادرم پرسید بچّه شما چطور است؟ گفتند : خیلى متدیّن است، خیلى خوب است، اما پدر و مادرم چه مىدانند که من چه هستم، تو مىدانى، ولى آبروى مرا نبردى، نزدیکترین افراد به من نمىدانند که من چه کاره هستم، والاّ اگر پرده از کارم بردارى و مردم شکل واقعى مرا ببینند، دل مرا ببینند، روح مرا ببینند که به شکل چند جور حیوان است، تحمّل نمىکنند. ما در کوچه یا جنگل به حیوانى برخورد مىکنیم، از آن مىترسیم، فرار مىکنیم، اما حضرت سجاد مىفرماید: پوست رویت را بلند کن، ببین چند شکل حیوان در خودت مشغول تغذیه هستند، چرا یک دفعه از خودت فرار نمىکنى: «فَفِرُّوا اِلَى اللّهِ ...»10.4 ـ «وامّا عِقابُهُ فَلَم یَعْجَل عَلَیْکُم» ؛ خدا مىتواند در کنار هر گناهى گریبانتان را بگیرد و نابودتان کند، ولى این کار را نمىکند.در روایات آمده که عبد سیصد هزار مرتبه گناه مىکند، تا آن جا که ملائکه مىگویند: خدایا چه موقع وقتش است؟ خطاب مىرسد: دوست دارم باز هم به او مهلت بدهم، شاید آشتى کند. تعداد گناه به ششصد هزار مىرسد، ملائکه مىگویند : اى خدا! خیلى بد شده، خطاب مىرسد: عجله نکنید، باز هم به او مهلت بدهید، بنده من ضعیف و ناتوان است، بدبخت است، شاید برگردد و با من آشتى کند. تعداد گناه به نهصد هزار، نزدیک یک میلیون مىرسد، یک میلیون بار مخالفت، عرض مىکنند: مولا حالا چه کنم؟ آن گاه خدا مىگوید: عبد من با تو چه کار کنم؟ تو که باز هم حاضر نشدى با من آشتى کنى، الان با تو چه کنم؟ امشب صدایت را شنیدیم که مىگویى بیامرز ما را، ما بد کردیم.