اين جمله اشاره به آيه 22 سوره مباركه زُمر است : أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلاْءِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِن رَبِّهِ .آيا كسى كه خدا سينه اش را براى [ پذيرفتن ] اسلام گشاده است ، و بهره مند نورى از سوى پروردگار خويش است .و نيز مايه گرفته از آيه شريفه : رَبِّ اشْرَحْ لِى صَدْرِى .گفت : پروردگارا ! سينه ام را [ براى تحمل اين وظيفه سنگين ]گشاده گردان .و سرچشمه آن آيه شريفه : اَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَك .آيا سينه ات را [ به نورى از سوى خود ] گشاده نكرديم ؟است . لفظ شرح در لغت به معنى باز كردن و گشادن و گستردن و فراخى بخشيدن و روشن و آشكار ساختن است .و صدر به معناى سينه است كه مجازاً به معنى دل هم مى آيد ، چون در سينهجاى دارد .بنابراين شرح صدر يا به معنى باز كردن سينه و برطرف ساختن دلتنگى و دلگيرى از كسى است ، يا به معنى فراخ حوصله و با ظرفيّت و پر تحمّل گردانيدن است .ملاّ عبدالرزّاق لاهيجى با توجّه به آيه 22 سوره زمر مى گويد : معنى جمله چنين است : و جا داد در سينه هاى ايشان نور معرفت خود را كه از پى اين نور در برابر اسلام با تمام وجود تسليم شدند و اين توفيق پذيرش اسلام نيست ، مگر اثر نورى كه انداخته است خداى تعالى آن نور را در دل او .و نيز اشارت است به چيزى كه مروى است از پيامبر صلى الله عليه و آله كه مضمونش اين است:نور الهى هرگاه داخل شد در دل مؤمن ، دل مؤمن از تنگى و تاريكى برمى آيد و وسيع و روشن مى شود و نشانه آن نور پهلو خالى كردن اوست از سراى غرور و رجوع به دار خلود و پيدا كردن استعداد براى روز ورود .تأخير شرح صدر از تطهير قلب ، وذكر شرح صدر بعد از تطهير قلب ، اشارت است به مقدّم بودن تخليه بر تحليه ، چه تا دل از ظلمت ذنوب و كدورت تعلّقات دنيا مجلّى و مصفّا نشود ، محلّى به زيور نور معرفت نمى گردد ، چنان كه طبيب تا به مريض جلاّب ندهد و اخلاط فاسده را از او دفع نكند به اغذيه لايقه و اشربه نافعه تقويت نمى فرمايد و تا پارچه سپيد از رنگ چرك پاكيزه نگردد به حليه رنگ درنمى آيد . صدر ، بالاى سينه ، قفس حفظ قلب و صندوقچه ريه و مجراى خون و هواست كه از استخوان ها و عضلات و پرده هاى نرم و كش دارى ساخته شده و پيوسته در حال انقباض و انبساط است و چون هرگونه تأثّر فكرى و نفسانى در حركات قلب و دَوَران خون و چگونگى تنفّس ظاهر مى شود ، آن آثار معنوى را به اين
دستگاه هاى عضوى نسبت مى دهند .قلب يا سينه باز ، روشن ، گرفته ، تاريك ، بيمار ، منحرف و ...گرفتگى قلب يا سينه ، يا به اصطلاح عامّه كم حوصلگى و يأس ، از نافرجامى آرزوها و شهوات و نااميدى از رسيدن به خواسته ها از آلودگى به گناه ناشى مى شود
و همه اين ها از آثار جهل به حقايق و واقعيّت ها و سنن حيات است كه جز از طريق الهام ، ارائه وحى ، چنان كه بايد شناخته نمى شود ، از اين جهت بيش تر مردم براى نجات از همدم و سرنوشت مبهم و گرفتگى ها ، به انواع موجبات غفلت و وسائل تخدير شعور متوسّل مى شوند .به طور كلّى ضيق صدر و گرفتگى خاطر كه موجب تحيّر در تصميم و درماندگى در كار مى شود ، نوعى انفعال و تأثر روحى و از آثار كشش انديشه ها وجواذب مختلف است، وهمين كه انسان بتواند خود را از معرض جاذبه مخالف و تأثير آن برهاند و در يك جهت مصمّم شود و به آن روى آورد ، از تنگناى انفعال ها و تضادها بيرون مى آيد و سينه اش بازمى گردد و مسيرش آسان مى شود .شايد شرح صدر راجع به اسلام و كفر در قرآن به همين معنا باشد : فَمَن يُرِدِ اللّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاْءِسْلاَمِ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً .پس كسى را كه خدا بخواهد هدايت كند ، سينه اش را براى [ پذيرفتن ]اسلام مى گشايد و كسى را كه [ به خاطر لجاجت و عنادش ] بخواهد گمراه نمايد ، سينه اش را چنان تنگ مى كند كه گويى به زحمت در آسمان بالا مى رود .معناى واقعى و نفسانى شرح صدر هرچه باشد ، اثر آن بيرون آمدن از حال ترديد و تصميم در كار و تحمّل دشوارى ها و اطمينان نفس است و از مضمون آياتى كه درباره موسى و پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله آمده و سيره اى كه از انبيا رسيده ، معلوم مى شود كه پيشرفت دعوت پيامبران پس از فراگرفتن وحى و قيام به رسالت همين شرح صدر بوده كه در ضمن قيام به رسالت و برخورد با دشمنى ها و سختى ها و يا
راهنمايى هاى خداوند حاصل مى شد .
هزار ساله ره است از تو تا مسلمانى
هزار سال دگر تا به حدّ انسانى
اگر تو سلسله عشق را بجنبانى
درون طاس فلك مهره را بغلطانى
بزرگوار نژادى به قدر اصل و نسب
ولى چه سود كه تو قدر خود نمى دانى
نرفته اى تو بدين وادى طويل آسا
چو روز سِيْر درآيد در او فرومانى
بيا تو گوهر خود را درين عدم بشنو
كه هيچ غصّه نباشد بتر زنادانى
چو عيسى تو در اين دير و موسى اندر طور
نه طيلسان و نه ناقوس و نى چو رهبانى
چو صعوه در ته چاهى حريف يوز مشو
كه شاهبازى و سيمرغ را سليمانى
زجام و ساغر وحدت اگر بنوشى مى
چو خضر سرّ معانى زلوح برخوانى
نديده صورت خود را در آينه روشن
معانيى كه حقيقت بود كجا دانى
گشاى ديده باطن در اين محيط ظهور
ببين تو در صدف آشكار معانى
[ وَأَنْطَقَهُمْ بَيانَهُ ]
و ذات اقدس حق ، با نعمت عظيم بيان ، عارفان را به وادى ثنا و سپاس و شكررهنمون شد و زبان آنان را نسبت به حقايق گويا كرد .
به آنان توفيق داد تا به نشر واقعيّت هايى كه به سبب طهارت باطن و شرح صدرو جهاد در راه معرفت يافته اند بپردازند و در مقام شناساندن خدا و شؤون او و معاد و نبوّت و امامت و اخلاق در ميان جاهلان اقدام نمايند و آن تشنگان را به سرچشمه درستى ها رهنمون شوند .[ وَشَغَلَهُمْ بِخِدْمَتِهِ ] حضرت حق از باب لطف و عنايت ، عارفان را در راه خود و در مسير ايمان و اعتقاد به خدمت خود گرفت و آنان را توفيقى مرحمت فرمود كه از بركت آن به خدمات مهمّى در راه عشق به حقّ و محبّت به خلق موفّق شدند .
بر گرفته از کتاب عرفان اسلامی