فارسی
جمعه 18 آبان 1403 - الجمعة 5 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

پاك شو اوّل و پس ديده بر آن پاك انداز

صاحب كتاب «اصل الاصول» كه از عرفاى نامدار، و از فلاسفه بزرگ اسلام است در اواخر كتاب پر قيمتش مى گويد:
«تحصيل دانش باطن بر اساس استعداد هر مكلّف و طاقتش واجب عينى است.» دانش باطن محض آراسته دشن درون به فضائل، و پيراسته شدنش از رذائل است .البتّه مقدّمه اين حركت باطنى، نورانيّت ظاهر به آداب و رسوم و اصول و فروع شريعت، و پاك بودن تمام اعضا و حركات و افعال انسان ا زمحرّمات شرعيّه است».
مبنا و ريشه اين دانش، تحصيل اخلاق و فضايل و ملكاتى است كه از اخباز و احاديث معصومين و روش و سيره آنان استفاده مى شود.گر چه عقل در تحصيل و حصول معارف و عمل و كوشش،و به عبارت ديگر حكمت عمليّه مد خليّت دارد،ولى راه عقل راه تمام و برنامه جامع نيست; براى رشد و كمال و رسيدن به واقعيّات علميّه و عمليّه بايد عقل را با چراغ وجود اهل بيت عصمت نور و حرارت داد، كه در آن منابع الهيّه در هيچ زمينه اى هيچ گونه خطا و اشتباهى نيست، و در اين جهت لازم است به باب ايمان و كفر كتاب با عظمت «كافى» مراجعه كرد، كه در آنجا ائمّه طاهرين هر چه خير است از هر چه شرّ است باز شناسانده اند.
مبنا و ريشه ديگر اين علم، بر رياضت هاى قانونى و خلوت شب و سخر و مجاهدات شرعيّه استواراست . با اين شرايط كه نتيجه و ثمره اش پاكى باطن و ظاهر است، براى عارف سالك در سبيل حقّ ،ترقچ ى ب معرج ملأ اعلى و رهائى از مدارج ادنى حاصل مى شود.در چنينن وضعى است كه سالك آگاه انس با منهويّت و قرب به مقرّبين پيدا مى كند; اراده و همّتش از زينت حيات دنيا به عالم ملكوت رخ مى كشد، و عقلش به جاى مصرف شدن در زخارف مادى به گرفتن فيوضات اخروى برمى خيزد.
خواسته هايش از اتّصال به علايق پست، قطع مى گردد و خاطرش از تعلّق به امور دنيويّه آسوده مى شود.
حالات دنيائى و مادّى حواسّ و قوايش ضعيف و براى گرفتن فيوضات زبّانيّه قوى مى گردد.
با ريافت و مجاهدت، شرّ نفس امّاره اى كه او رابه سوى خيالات واهيه مى كشيد از سر او برداشته مى شود، و تمام همّتش متوجّه عالم قدس، و تمام شراشر وجودش به جهان روح و انس متوجّه مى گردد. با خضوع و زارى، از حضرت ذوالجود و الفضل، و واهب متعال در خواست مى كند كه تمام درهاى رحمت را به روى دلش باز كند، و قلب و سينه اش رابه نور هدايت خاصّ كه حضرتش به عنواتن مزد رياضت و جهاد وعده داده روشن نمايد، تاهب مشاهده اسرار ملكوت و آثار جبروت نائل آيد، و در باطنش حقايق عينيّه و دقايق فيضيّه به صورت كشف و شهود تجلّى نمايد.
چون بعد از آن مقدّمات به اين كشف پر فيش برسد، از عنايت و رحمت او به مقام انكشاف قوّه عاقله، و سپس كشف قليى، و سپس كشف قلبى ،و آنگاه كشف روحى واصل شود، و در اين مقام است كه آراسته به مفاهيم اسماء و صفات حضرت محبوب شده و هب درك لذّت آن حقايق رسيده، و با چشم دل به تماشاى جمال موفّق شده است .در اين وقت است كه قرآن و روايات و معارف را آنچنان كه بايد مى فهمد، و مصاديق آيات و روايات و معارف را آنطور كه بايد مى بيند، و به عين اليقينى كه مطلوب همه عاشقان و عارفان بوده مى رسد.
در آخر اين مقال دست نياز به درگاه بى نياز برداشته و به پيشگاه مقدّسش مناجات عرفى را زمزمه مى كنم:
اى تو به آمرزش و آلوده ما *** وى تو به غم خوارى و آسوده ما
رحمت تو كعبه طاعت نواز *** عدل تو مشّاطه عصيان طراز
لطف تو دلاّل متاع گناه *** حلم تو بنشانده غضب را پناه
منفعليم ا عمل ناسزا *** گر همه نيك است بپوشان ز ما
راستى ما زريا شرمسار *** بندگى از نسبت ما شرمسار
تا ابد از معصيت آزرم ده *** حوصله ضامن اين شرم ده
من كه و سنجيدن بازوى عدل؟ *** به كه نباشم به ترازوى عدل
ور كرمت مى زندم در دهان *** تا بگشايم لب خواهش فشان
چشم و دلم گرسنه خوان تو *** سير نگردند ز احسان تو
آنچه به آن مى سزم آنم بده *** برتر از آن نيز عنانم ريز
صاف اميدم به لب بيم ريز *** گرد مرا در ره تسليم ريز
كام مرا شهد عبادت ببخش *** چون بچشم فهم حلاوت ببخش
شهپر جبريل نيازم بده *** راه به خلوتگه رازم بده
در حرم عشق درون آورم *** شيفته و مست برون آورم
اين گل پژمرده كه در باغ جود *** دست به دست آورمش در وجود
رايحه عطر و فايش بده *** گوشه دستار رضايش بده
تا به دماغى كه رساند نسيم *** غش كند انديشه امّيد و بيم
نشأه توحيد در آيد به جوش *** مستى جاويد بر آرد خروش
بحر عطاى تو جواهر شمار *** بى اثر باد طلب موج زار
تا طلبم واى كه دل خون كنم *** خواهشم آموخته اى چون كنم
با نفس اين نغمه بشوئيم به *** حرف ادب سوز نگوئيم به
طُرّه خواهش به رضا نشكنيم *** بال و پر مرغ دعا نشكنيم
عرفى از اين نغمه زنى شرم دارد *** عهد طلب بشكن و دل گرم دار
مصلحت كار چه دانيم ما *** بذر تمنّا چه فشانيم ما
آدمىِ هيچ تر از هيچ كيست *** تا كند انديشه اى از بهر زيست
ديدى اگر مصلحتى در عدم *** بر اثر ان زدى اكنون قدم
مصلحت ما دگرى ديده است *** او بكند هر چه پسنديده است
شادم از او گر غم و گر شاديست *** معنى اى بندگى آزادى است
اَلَّذى قَصُرَتْ عَنْ رُؤُيَتِهِ أبْصارُ النّاظِرينَ، وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ اَوْهامُ الْواصِفينَ:
«وجود مقدّسى كه ديده هاى سر از ديدنش ناتوان، و انديشه هاى وصف كنندگان از وصفش عاجز است»!


منبع : برگرفته از کتاب دیار عاشقان استاد حسین انصاریان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

بهشت ارزش و جایگاه انسان
عبادت با نگاه كردن به عالم‏
پاك شو اوّل و پس ديده بر آن پاك انداز
آه ثمربخش تائب
معنی زیارت
نشانه بندگان حکیم
محور عشق
آثار حفظ زبان‏
زینب یعنی زینت بابا
فصاحت حضرت‏ محمد صلى الله عليه و آله

بیشترین بازدید این مجموعه

طبیبان معالج
مقرب ترين انسان در قيامت به پيامبر
شعاع رحمت و كرم خدا
مشروب خوارى دولت صفويه را به باد داد
اقبال و سيّد جمال‏
تدبر در طبيعت‏
نعمت بودن غریزه جنسی
تجارت بی‌خسارت
زینب یعنی زینت بابا
رسیدن به بهشت

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^