فارسی
يكشنبه 18 شهريور 1403 - الاحد 3 ربيع الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

آداب حجّ

بدان كه: حجّ، اعظم اركان دين و عمده چيزهايى است كه آدمى را به حضرت ربّ العالمين نزديك مى سازد. و آن اهمّ تكليفات الهيّه و اصعب عبادات بدنيّه است. تارك آن از خيل يهود و نصارى محسوب، و از بهشت برين محجوب است. و اخبار در فضيلت آن، و ذمّ تارك آن مشهور، و در كتب اخبار، مسطور است. و شرايط و آداب ظاهريّه آن وظيفه علم فقه، و در آن علم شريف مذكور. و در اينجا در چند فصل اشاره به بعضى از اسرار خفيّه و آداب باطنيّه آن مى نماييم.
فصل اوّل: بعضى از أسرار آداب باطنيّه حجّ
بدان كه: غرض اصلى از خلقت انسان، شناختن خدا و وصول به مرتبه محبّت و انس به او است. و آن موقوف است بر صفاى نفس و تجّرد آن. پس هر چه نفس انسانى صاف تر و تجّرد آن بيشتر شد انس و محبّت او به خدا بيشتر مى شود. و حصول صفاى نفس و تجّرد آن موقوف است بر دورى از شهوات طبيعيّه و بازداشتن آن از لذّات شهويّه و ترك متاع و زخارف دنيويّه و صرف جوارح و اعضا به جهت خدا در اعمال شاقّه و مداومت به ياد خدا و متوجّه ساختن دل به او.
 از اين جهت خداى ـ تعالى ـ قرار عباداتى را فرمود كه متضمّن اين امور هستند; زيرا بعضى از عبادات، بذل مال است در راه خدا كه باعث دل كندگى از متاع دنيوى مى گردد; چون: زكوة و خمس و صدقات. و بعضى متضمّن ترك شهوات و لذّات است; چون: روزه. و بعضى ديگر مشتمل بر ياد خدا و متوجّه ساختن دل به او و صرف كردن اعضا در عبادت او است; چون: نماز. و از ميان عبادات، حجّ مشتمل بر همه اين امور است با زيادتى; زيرا در آن است ترك وطن و مشقّت بدن و بذل مال و قطع آمال و تحمّل مشقّت و تجديد ميثاق الهى و طواف و دعا و نماز.يا اشتمال آن به امورى است كه: مردمان به آنها انس نگرفته اند و عقول، سرّ آنها را نمى فهمند; مثل: زدن سنگريزه، و «هروله» ميان صفا و مروه; زيرا به امثال اين اعمال كمال بندگى، و غايت ذلّت و خوارى ظاهر مى شود. زيرا كه: ساير عبادات، اعمالى هستند كه: بسيارى از عقول، علّت آنها را مى فهمند و به اين جهت طبع را به آنها انس، و نفس را ميل حاصل مى گردد.و امّا بعضى از اعمال حجّ، امورى است كه: عقول امثال ما را راهى به فهميدن سرّ آنها نيست. پس به جا آوردن آنها نيست مگر به جهت محض اطاعت امر و بندگى مولاى خود. و در چنين عملى اظهار بندگى بيشتر است; زيرا بندگى حقيقى آن است كه: در فعل آن سببى به جز اطاعت مولا نباشد.بنده ايم و پيشه ما بندگى استبندگان را با سببها كار نيستمى نخواهد كار بنده علّتىجز كه فرموده است مولا خدمتىو از اين جهت بود كه حضرت رسول ـ صلّى الله عليه و آله ـ فرمود: «در حجّ، به خصوص «لبّيك بحجّة حقّاً تعبّداً و رقّاً»; يعنى: «خداوندا! اجابت تو را به حج كردم از راه بندگى و رقّيّت». و در عبادات ديگر شرايع اين را نفرموده. پس چنين عبادتى كه عقل كسى به جهت آن نرسد در اظهار بندگى كامل تر است. پس تعجّب بعضى از مردمان از اين افعال عجيبه ناشى از جهل ايشان است به اسرار عبوديّت و بندگى. و اين سرّ در قرار داد حجّ است با وجود اين كه هر عملى از اعمال آن نمونه حالى از حالات آخرت يا متضمّن اسرار ديگر است; همچنان كه اشاره به آن خواهد شد.علاوه بر اينها اين كه: عبادتِ حجّ لازم دارد اجتماع اهل عالم را در موضعى كه مكرّر نزول وحى در آنجا شده بعد از اين روح القدس كه ناموس اكبر است به آنجا فرود آمده و ملائكه مقرّبين به آنجا آمد و شد نموده اند و به خدمت رسول اعظم رسيده اند. و سابق بر آن منزل خليل ربّ جليل بوده و ملائكه ملكوت در آنجا بر او نزول كرده اند. بلكه آن مكان مقدّس سرزمينى است كه: پيوسته منزلگاه خيل انبيا از آدم تا خاتم، و هميشه مهبط وحى و محلّ نزول كرّوبيان بوده. و در آنجا سيّد انبيا متولّد گشته و قدم همايون او و ساير انبيا به اكثر آن سرزمين رسيده. و خداوند ذوالجلال آن را خانه خود ناميده; و به جهت عبادت و تخفيف گناه بندگان خود بر پاى داشته، و اطراف و حوالى حرمخانه خود و حرمگاه آن قرار داده. و عرفات را مثل ميدانى در ابتداى حرمخانه خود كرده. و اذيّت حيوانات را و كندن درختان و نباتات را به جهت اكرام خانه خود در آنجا حرام نموده. و آن را به طريق پايتخت پادشاهان مقرّر فرموده، كه زيارت كنندگان، از راههاى دور، و ولايات بعيده، ژوليده مو و غبار آلوده، قصد آنجا كنند تا تواضع از براى صاحب خانه خود نموده باشند; با اعتراف ايشان كه او منزّه از زمان و مكان است.و شكّى نيست كه: اجتماع در چنين موضعى مكرّم با وجود اينكه باعث حصول الفت و مصاحبت مردمان و رسيدن به خدمت خوبان كه از اطراف عالم به جهت حجّ مى آيند و سرعت اجابت دعوات است، موجب ياد آمدن پيغمبر ـ صلّى الله عليه و آله ـ و بزرگى او و سعى و اهتمام او در ترويج دين الهى و نشر احكام خدايى مى شود. و اين سبب رقّت قلب، و صفاى نفس مى گردد.فصل دوم: امورى كه هنگام توجّه به حجّ بايد مراعات شودكسى كه اراده حجّ مى كند، در وقت توجّه به جانب حجّ، مراعات چند امر را بايد بكند:اوّل اين كه: نيّت خود را از براى خدا خالص كند به نحوى كه شايبه هيچ غرضى از اغراض دنيويّه در آن نباشد. و هيچ باعثى بر حجّ، جز امتثال امر الهى نداشته باشد. پس نهايت احتياط كند كه مبادا در خفاياى دل او نيّتى ديگر باشد از ريا و يا احتراز از مذمّت مردم به سبب نرفتن حجّ، يا خوف از فقر و بر تلف شدن اموال; ـ چونكه مشهور است كه: تارك الحجّ مبتلا به فقر و ادبار مى شود ـ يا قصد تجارت و شغل ديگر; زيرا همه اينها عمل را از قربت و اخلاص، خالى مى كند. و مانع از مراتب ثواب موعود مى گردد. و چه احمق كسى است كه: متحمّل اين همه اعمال شاقّه كه واسطه تحصيل سعادت ابدى گردد به جهت خيالات فاسده كه به جز خسران فايده ندارد.دوّم آن كه: از گناهانى كه كرده توبه خالص كند. و حقّ النّاسى كه در ذمّه او باشد خود را برىءالذّمّه سازد و دل از همه علايق بكند، تا دل او بالكلّيّه متوجّه خدا شود. و بايد چنان تصوّر كند كه: از اين سفر بر نخواهد گشت. و وصيّت خود را مضبوط سازد و آماده سفر آخرت گردد; زيرا اصل اين سفر نيز از جمله تدارك خانه آخرت است. و بايد در وقت بيرون آمدن از براى سفر حجّ و قطع علاقه از وطن و اهل و عيال و مال و اموال، ياد آورد زمانى را كه: قطع علاقه از اينها خواهد نمود به جهت سفر آخرت.سوّم آن كه: در وقت اراده سفر، متذكّر عظمت خانه و صاحب خانه گردد، و به يا آورد كه: او را در اين وقت، ترك اهل و عيال و مفارقت از مال و جاه و دورى دوستان و مهاجرت از اوطان را اختيار كرده به جهت قصد امرى رفيع الشّأن و عظيم القدر; يعنى: زيارت خانه اى كه خدا آن را مرجع مردم قرارداده.پس بداند كه: اين سفر، مثل ساير سفرهاى دنيا نيست. و متذكّر گردد كه: چه امرى اراده كرده است و رو به چه جايى آورده و قصد زيارت كه را دارد. و بداند كه: او متوجّه است به زيارت آستانه حضرت مالك الملك و از جمله كسانى است كه منادى پروردگار او را صلاى دعوت داده و او به جان و دل قبول نموده. پس قطع علايق و تبرّك خلايق كرده رو به خانه رفيع القدر و عظيم الشّأن آورده تا دل خود را فى الجمله به ملاقات خانه تسلّى دهد و آن را وسيله وصول به غايت آمال، كه لقاى جمال جميل ايزد ـ متعال ـ باشد، سازد.چهارم آن كه: دل خود را فارغ سازد از هر چيزى كه در راه يا مقصد، دل او را مشغول مى سازد و خاطر او را پريشان مى كند; از: معامله و تجارت و نحو اينها، تا دل او مطمئن بوده متوجّه ياد خدا باشد.پنجم آن كه: سعى كند كه توشه سفر و خرجى راه او از ممرّ حلال باشد. و در آن وسعت دهد امّا نه به حدّى كه به اسراف منجر شود. و مراد از «اسراف»، آن است كه: انواع اطعمه لذيذه را صرف نمايد، همچنان كه طريقه خوش گذرانان اهل روزگار است. و امّا بذل كردن مال بسيار به اهل استحقاق، پس آن اسراف نيست.همچنان كه رسيده است كه: هيچ خيرى در اسراف نيست. و هيچ اسرافى در خير نيست.ششم آن كه: در اين سفر هر نقصان مالى يا اذيّت بدنى كه به او برسد به او خرسند و دل شاد گردد; زيرا آن، از علامات قبول حجّ اوست.هفتم آن كه: با رفقا و اهل سفر خوش خلقى نمايد و گشاده رو و شيرين كلام باشد. و با ايشان تواضع كند. و از كج خلقى و درشت گويى غايت اجتناب نمايد. و فحش نگويد. و سخن لغو از او سر نزند. و سخنى كه رضاى خدا در آن نيست نگويد. و با كسى جدال و خصومت نكند.حضرت رسول ـ صلّى الله عليه و آله ـ فرمود كه: «حجّ مبرور، هيچ جزايى ندارد مگر بهشت. شخصى عرض كرد: يا رسول الله! مبرور كدام است؟ فرمود: آن است كه: با آن، خوش كلامى و طعام دادن باشد».
و بايد بسيار اعتراض با رفيق و جمّال و غير اينها از هم سفران نكند. بلكه با همه، هموارى كند. و با راه روان خانه خدا فروتنى و خفض جناح نمايد. و حسن خلق را پيشه خود كند. و حسن خلق، همين نيست كه: اذيّت او به كسى نرسد، بلكه اگر اذيّتى از ديگرى به او رسد متحمّل شود.هشتم آن كه: ژوليده و غبار آلوده باشد و خود را در راه، زينت نكند. و ميل به اسبابى كه باعث فخر و خونمايى است ننمايد. و اگر تواند پياده راه رود، خصوصا در مشاعر معظمه، يعنى از مكّه و منى و مشعر و عرفات. به شرطى كه: مقصود او از پياده رفتن، صرفه اخراجات نباشد; بلكه غرض او زحمت و مشقّت در راه خدا باشد. و اگر مقصود صرفه باشد سوارى بهتر است اگر وسعت باشد. و همچنين از براى كسى كه پياده روى باعث ضعف او از عبادت و دعا شود سوارى بهتر است.فصل سوّم: اسرار باطنيّه مقدّمات و اعمال حجّبدان كه: آدمى چون به قصد حجّ از وطن خود بيرون برود و داخل بيابان گردد و گريوه ها و عقبات را مشاهده كند و رو به خانه خدا آورد بايد متذكّر گردد بيرون رفتن خود را از دنيا و گرفتارى به گريوه هاى عالم برزخ و محشر، تا ملاقات حضرت داور.
 و از تنهايى راه، ياد تنهايى قبر كند. و از تشويق «قطّاع الطّريق» و درندگان صحرا، ياد هول موذيات عالم برزخ نمايد. و چون ميقات رسد و جامه احرام پوشد، به فكر پوشيدن كفن افتد و ياد آورد زمانى را كه: به كفن خواهند پيچيد و با آن جامه به حضور پروردگار خواهند برد; زيرا جامه احرام، شبيه به كفن است; و چون احرام بست و زبان به «لبّيك اللّهمّ لبّيك» گشود بداند كه: معنى اين كلام اجابت نداى پروردگار است اگر چه بايد اميدوار به قول لبيّك او باشد. امّا از ردّ آن نيز خوفناك باشد و بترسد كه: مبادا جواب او رسد كه «لا لبيّك و لا سعديك». پس بايد متردّد ميان خوف و رجاء باشد واز خود و عمل خود نوميد، و به فضل و كرم الهى اميدوار باشد. و بداند كه: وقت لبيك گفتن، ابتداى عمل حجّ است و محل خطر است.مروى است كه: «حضرت امام زين العابدين ـ عليه السّلام ـ چون احرام بست و بر مركب سوار شد رنگ مبارك او زرد شد و لرزه بر اعضاى شريفش افتاد، نتوانست كه لبيّك گويد. عرض كردند كه: چرا لبيّك نمى گوييد؟ فرمود كه: مى ترسم كه پروردگار من گويد: «لا لبّيك و لا سعديك». پس چون زبان به تلبيه گشود و لبيك گفت بيهوش گشته از مركب بر زمين افتاد; او را به هوش آوردند و سوار كردند. و لحظه به لحظه چنين مى شد تا از حجّ فارغ گرديد». و چون صداى مردمان به تلبيه بلند شود متذكّر شود كه: اين اجابت نداى پروردگار است كه فرموده است: «وَ أَذِّنْ فِى النّاسِ بِالحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالا». خلاصه معنا آنكه: «ندا كن مردمان را كه به حجّ حاضر شوند».و از اين ندا به ياد نفخ صور و بر آمدن مردم از قبور افتد، كه كفنها در گردن به عرصات قيامت
ايشان را مى خوانند.و چون داخل مكّه شد به فكر افتد كه: حال، داخل حرمى گرديد كه هر كه داخل آن شود در امن و امان است. و اميدوار شود كه: به اين واسطه از عقاب الهى ايمن گردد. و دل او مضطرب باشد كه: آيا او را قبول خواهند كرد و صلاحيّت قرب حرم الهى را خواهد داشت يا نه; بلكه به دخول حرم، مستحقّ غضب و راندن خواهد شد و از اهل اين مضمون خواهد بود:به طواف كعبه رفتم، به حرم رهم ندادندكه تو در برون چه كردى كه درون خانه آيىو بايد اميد او در همه حالات غالب باشد; زيرا شرف خانه، عظيم است; و صاحب خانه كريم، و رحمت او واسع، و فيض او نازل، و حقّ زيارت كنندگان خود را منظور دارد. و كسى كه پناه به او آورد ردّ نمى نمايد.و چون نظر او به خانه افتد مستشعر عظمت آن گردد، و چنان تصوّر كند كه: گويا صاحب خانه را مى بيند. و اميدوار شود كه: چنان كه به ملاقات خانه فايز شد به ملاقات صاحب خانه نيز مشرّف خواهد شد. و شكر خدا را به جا آورد كه: به اين موهبت كبرى رسيد.و چون شروع به طواف نمايد، دل خود را از تعظيم و محبّت و خوف و رجاء مملوّ سازد و بداند كه: در حال طواف شبيه است به ملائكه مقرّبين كه پيوسته در حول عرش اعظم طواف مى نمايند. و بداند كه: مقصود كلّى، طواف دل است به پروردگار خانه. پس ابتدا و ختم طواف را به ياد او كند. و روح طواف و حقيقت آن طواف دل است در حضرت ربوبيّت و خانه، مثال ظاهرى است در عالم جسمانى. و خانه در عالم ملك و شهادت نمونه اى است از حضرت ربوبيّت در عالم غيب و ملكوت.و آنچه رسيده كه: «بيت المعمور در آسمان در مقابل خانه كعبه است و طواف ملائكه بر آن چون طواف بنى آدم است بر كعبه». دور نيست كه اشاره به اين مشابهت باشد.و چون رتبه اكثر نوع انسان از طواف خانه اصلى قاصر است امر شد به ايشان كه: متشبّه به انسان شوند در طواف خانه مكّه.«فانّ من تشبّه بقوم فهو منهم»;يعنى: «هر كه خود را شبيه به قومى كند از ايشان محسوب است».پريشان نيستى مى گو پريشان.و چون به نزد حجرالاسود آيد كه آن را ببوسد متذكّر اين شود كه: آن به جاى دست خداست در زمين و عهود بندگان در آن است.
از حضرت پيغمبر ـ صلّى الله عليه و آله ـ مروى است كه: «حجرالاسود دست خداست در ميان خلق، كه آن بندگان مصافحه مى كنند با او چون مصافحه بنده با آقا، يا دخيل كسى با كسى».از حضرت امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ مروى است كه: چون خداى ـ تعالى ـ عهود از بندگان خود گرفت امر فرمود به حجرالاسود تا آن را فرو برد. پس، از اين جهت در نزد آن مى گويند: «امانتى ادّيتها و ميثاقى تعهدّته»; يعنى: امانت خود را ادا كردم و پيمان خود را نگاهداشتم» تا حجرالاسود به اين شهادت دهد.و فرمود كه: «ركن يمانى درى است از درهاى بهشت كه از روزى كه گشوده شده است هرگز بسته نشده است».
و بايد قصد آدمى در وقت بوسيدن اركان و چسبانيدن خود به مستجار بلكه هر جزئى از خانه، طلب قرب باشد از راه محبّت و شوق به خانه و صاحبخانه. و تبرّك جستن باشد به رسيدن بدن به خانه. و اميد داشتن به اينكه: به اين وسيله بدن او از آتش جهنّم محفوظ بماند.وچون چنگ در دامن خانه كعبه زند نيّت آن كند كه: دست در دامن خدا آويخته و طلب مغفرت و امان مى كند مثل تقصير كارى كه دست در دامن بزرگى زند. و چنان قصد كند كه: ديگر مرا ملجأ و پناهى نيست. و به جز عفو و كرم تو راه به جايى ندارم. و دست از دامن خانه تو بر نمى بردارم تا مرا ببخشى و مرا امان عطا فرمايى.و چون به ميان صفا و مروه به جهت سعى آيد بايد متذكّر شود كه: اينجا شبيه است به ميدانى كه در بارگاه پادشاهى واقع باشد كه بندگان در آنجا آمد و شد مى كنند. گاهى مى آيند و زمانى مى روند و به جهت اظهار اخلاص خدمت و اميد نظر رحمت در آنجا تردّد مى نمايند. مثل كسى كه: به خدمت پادشاهى رسيده باشد و بيرون آمده باشد و نداند كه پادشاه در حقّ او چه حكم خواهد فرمود. پس در دور خانه آمد و شد مى كند كه شايد در يك مرتبه بر او ترحّم كند. و در وقت آمد و شد در آنجا، ياد آورد آمد و شد خود را در عرصات محشر ميان دو كفه ميزان اعمال خود.وچون به عرفات حاضر شد نظر به ازدحام خلايق كند و ببيند كه: مردمان به لغتهاى مختلفه صداها بلند كرده اند و هريك به زبانى به تضرّع و زارى مشغولند. و هر كدام به طريقه امام و پيشواى خود آمد و شد مى كنند، ياد آورد عرصه قيامت و احوال آن روز پر هول و وحشت را. و پراكندگى مردمان در آنجا بطور حيران و سرگردان. و هر امتّى به گرد پيغمبر و امام خود جمع شده و چشم شفاعت بر او انداخته اند.
 پس چون به اين فكر افتاد دست تضرّع بردارد و با نيّت خالص به درگاه خدا بنالد كه خدا حجّ او را قبول كند و او را در زمره رستگاران محشور سازد. و چنان داند كه: نوميد نخواهد شد; زيرا روز، روز شريف، و موقف، موقف عظيمى است. و بندگان خدا از اقطار زمين در آنجا جمع اند و دلهاى همه به خدا منقطع است. و همّتهاى همه مصروف دعا و سؤال است. و دستهاى همه به درگاه پادشاه بى نياز بلند است. و همگى چشم بر در فيض و رحمت او انداخته و گردنها به سمت لطف و كرم او كشيده. و البتّه چنين موقفى از نيكان و اخيار خالى نيست; بلكه ظاهر آن است كه: ابدال و اوتاد ارض در خدمت صاحب عصر در آنجا حاضرند.پس دور نيست كه: از حضرت ذوالجلال به واسطه دلهاى پاك و نفوس مقدّسه، رحمت بر كافّه مردمان فايض شود. و چنان گمان نكنى كه همه اين خلايق آنجا جمع اند و با هزار اميدوارى راه دور و دراز پيموده اند و اهل و وطن را دور افكنده و كربت غربت برخود قرار داده و رو به در خانه چنين كريمى آورده اند. خداوند كريم همه را نااميد كند! و سعيشان را نابود سازد! و بر غريبى ايشان ترحّم نكند! زنهار! زنهار! درياى رحمت از آن وسيع تر است كه در چنين حالى تنگى كند.و از اين جهت رسيده است كه: «بدترين گناهان آن است كه آدمى به عرفات حاضر شود و چنان گمان كند كه خدا او را نيامرزيده».
و چون از عرفات برگردد و دوباره داخل حرم شود از اينكه خدا باز او را اذن دخول حرم داده تفأّل زند كه خدا او را قبول فرموده و خلعت قرب بر او پوشانيده و از عذاب خود، او را ايمن ساخته.و چون به منى آيد و متوجّه «رمى جمرات» گردد، نيّت او از رمى جمرات، بندگى و قصد امتثال امر الهى باشد. و خود را متشبّه كند به حضرت خليل الرّحمن در وقتى كه در اين مكان، شيطان بر او ظاهر گرديد. پس خداى ـ تعالى ـ او را امر فرمود كه: آن لعين را با سنگ ريزه براند. و چنان قصد كند كه: سنگ ريزه ها را بر روى شيطان مى اندازد و پشت او را مى شكند. و چون ذبح قربانى كند، ياد آورد كه اين ذبح، اشاره به آن است كه: به سبب حجّ بر شيطان و نفس امّاره غالب گشتم و ايشان را كشتم و از عذاب الهى فارغ گشتم. پس در آن وقت، سعى كند در توبه و بازگشت از اعمال قبيحه كه سابق مرتكب بود تا در اين اشاره صادق باشد. و فى الجمله شيطان و نفس امّاره را ذليل كرده باشد.و از اين جهت رسيده است كه: «علامت قبول حجّ، آن است كه: حال آدمى بعد از حجّ، بهتر از سابق گردد».
و در خبرى ديگر وارد است كه: «از علامت قبول حجّ، ترك معاصى است كه سابق مى كرد. و بدل كردن همنشينان بد را به همنشينان خوب، و مجالس لهو و غفلت را به مجالسى كه در آن ياد خدا مى شود». و از حضرت امام به حقّ ناطق، جعفر بن محمّد الصادق ـ عليه السّلام ـ حديثى وارد است كه متضمّن عمده اسرار و دقايق حجّ است. و خلاصه آن اين است كه فرمود: «چون اراده حجّ كنى پس دل خود را خالى كن از هر چه آن را از خدا مشغول مى كند، و پرده ميان تو و خدا مى گردد. و همه امور خود را به خدا واگذار. و در جميع امور خود بر او توكّل كن. و سر تسليم بر قضاى او نه. و وداع كن دنيا و استراحت و خلق را. و حقوق مردم را كه بر ذمه توست ادا كن. و اعتماد مكن بر زاد و راحله و رفقا و خويشان و جوانى و مال خود; كه بر هر كدام اعتماد كنى وبال تو مى شود. و چنان مهيّاى سفر شو كه اميد بازگشتن نداشته باشى. و با رفقا نيكو سلوك كن. و اوقات نمازهاى واجبى و سنّتهاى نبوى را مراعات كن. پس به آب توبه خالص از همه گناهان غسل كن. و جامه صدق و صفا و خضوع و خشوع را در بر كن. و از هر چه ترا از ياد خدا باز مى دارد و از اطاعت او مانع مى گردد احرام بند، يعنى: بر خود حرام كن و لبّيك گو. يعنى: اجابت كن نداى خدا را اجابتى صاف و صادق، و پاك و خالص از براى خداى ـ تعالى ـ و چنگ در عروة الوثقى زن. و در دل خود با ملائكه در حول عرش طواف كن; چنان كه با جسم خود با مسلمين در دور خانه طواف مى كنى. و به هروله از هوا وهوس خود فرار كن. و از حول و قوّه خود بيزار شو. چون به منى رسى تمنّاى هر چه از براى تو حلال نيست از دل بيرون كن. و در عرفات، اعتراف به تقصيرات خود كن. و عهد يگانگى خدا كه در نزد تو است تازه ساز. و در هنگام ذبح قربانى، حلقوم هوا وهوس و طمع را قطع كن. و در وقت انداختن جمرات، شهوات نفسانيّه و خساست و دنائت و صفات ذميمه را از خود بينداز. و چون سر خود را تراشى همه عيوب باطنيّه و ظاهريّه را از خود بتراش. و چون در حرم خدا داخل شوى و پا به خانه خدا نهى در كنف امان الهى و ستر و حفظ او داخل شو. و تعظيم صاحب خانه و جلال و عزّت او را در دل خود ثابت كن. و در «استلام حجر» به جهت عظمت و سلطنت او خاضع شو. و چون طواف وداع كنى ماسواى خدا را وداع كن. و چون به صفا رسى باطن و ظاهر خود را از براى لقاى الهى صاف كن; و در عهد و محبّت خود ثابت بايست تا روز قيامت. و بدان كه: خداى ـ تعالى ـ حجّ را واجب نكرده و آن را نسبت به خود نداد. و پيغمبر ـ صلّى الله عليه و آله ـ شريعت مناسك را نياورد مگر از براى اشاره كردن به مرگ و بعث و قبر و حشر و قيامت».


منبع : کتابخانه حج
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

ورود اهلبيت اطهار عليه السلام به كوفه و ذكر خبر ...
حسین(علیه السّلام)؛ مَثل اعلای الهی
رجعت امام حسین(علیه السلام) در قرآن و روایات
پناه بردن به امام حسين(ع)
معماري فرهنگ عاشورا در عصر اهل بيت(ع)
امام سجاد (ع) و واقعه حَرِّّه
عزاداري ام البنین
اقسام کفر در قرآن کریم وروایات
آسيب‏ شناسى فرهنگ سياسى عاشورا (4)
وقايع روز عاشورا

بیشترین بازدید این مجموعه

صديق انسان كيست؟
غزوه «بنی مصطلق»
ماوراى هفت آسمان‏
حضرت معصومه(س) در آیینه اندیشه ها
نفوذ، از نگاه امیرالمومنین(ع)
تسخیر قلب به محبت الهی
دحو الارض در فرهنگ دینی
افزایش رزق و روزی با نسخه‌ امام جواد (ع)
سوره ای از قران جهت عشق و محبت
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^