الهی ، ای ظاهر و باطن هستی را نقاش ، رازم را مکن فاش ، عنایتی بر این رندقلاش ، نجاتم ده از جماعت اوباش ، نظری بر این ذره کمتر از دانه خشخاش ،لطفی که از معنویت ندارد معاش ، جان تاریکم صفا بخش ، وجودم را مهر و وفا بخش . بر این گدا جنت لقا بخش ، مستمند کویت را از رحمت عطا بخش ، از زندان نفس اماره نجات بخش ، از خزانه ملکوت کرامت بخش ، در مسیر زندگی ام درایت بخش ، گرچه گنهکارم غفران بخش ، حسین مسکین را به حسین شهید بخش ، از ملکوت لطفت بشارت و نوید بخش ، دل از کثرت گناه گشته سیاه پوش ، سراپای وجودم غرق د ر جوش و خروش ، زبانم از گفتار لال و خموش ، یارب تو مکن مرا فراموش ، از شیطانم بگیر و به رحمت خود بفروش ، حلقه عبادت و طاعتم کن در گوش ، ای مالک ملک آفرینش ، قرارم ده از اهل بصیرت و بینش .
برگرفته از کتاب مونس جان