دل خداوند نزد امامیه یکی از پایه های دین شمرده شده است، در خصوص عدالت پروردگار مسائل گوناگونی قابل طرح است از جمله می توان به عدم تنافی میان عدل خدا و توبه پذیری حضرتش اشاره نمود؛ در نوشتار حاضر، استاد مهدی امینیان، کوشیده است تا بدین شبهه پاسخ دهد که آیا عدل خدا نافی توبه پذیری اوست یا خیر؟
● طرح مسئله
عدالت ورزی خداوند در مجموعه عقاید و باورهای دینی و اسلامی، از جمله ارکان شاخص و برجسته خداشناسی و خداباوری است، که همواره مورد اهمیت و توجه فراوان بوده است، به گونه ای که اختلاف نظر در رد یا قبول آن، و یا تعیین حدود و ثغور آن دست مایه تحولات اساسی در نگرش های دینی و اعتقادی مسلمانان گردیده است، تا بدانجا که زمینه ساز پیدایش فرق و مذاهبی در عالم اسلام گردید.
باور به دادورزی ذات مقدس خداوندی از آن رو دارای اهمیت فراوان است که نوع نگاه و جهان بینی اسلامی ما منوط و مشروط به پذیرش یا عدم پذیرش آن است؛ زیرا هم در التزام به صفات مبدا به ویژه حکیم بودن او نقشی به سزا خواهد داشت، و هم در باورمندی به اصل معاد، زیرا روز پسین از آن رو توجیه عقلی و منطقی خواهد یافت که هر انسانی معتقد باشد، خداوند با توجه به اعمال و افعال دنیوی اش او را ثواب و جزا می دهد، که این تنها در سایه دادورزی پروردگار معنا می یابد.
بحث عدل الهی تا بدانجا بر گستره مفاهیم اعتقادی سایه افکنده است، که اعتقاد و عدم اعتقاد به عدل علامت مذاهب شمرده شده است، در اینکه شخص شیعه است یا سنی، معتزلی است یا اشعری و بدون آن نه دین تمام است، و نه به نحو قطعی می توان راستگو بودن پیامبری را باور داشت. زیرا تمام قواعد و احکام اسلامی بر اصل عدل استوار است عدل هم اتصاف خداوند به فعل حسن و جمیل است و هم کمال او در افعال و به بیان امام علی(ع): «عدل یعنی اینکه خداوند را به کارهای ناروا متهم نسازی.»
● تعریف عدل
از نظر امام خمینی(ره) عدل به معنای عام و گسترده آن عبارت است از حد وسط میان افراط و تفریط که تمام فضایل اخلاقی اعم از ظاهری و باطنی را در بر می گیرد، چنانچه صراط مستقیم که انسان در نماز طالب آن است، نیز همین سیر اعتدالی است. عدل به صورت خاص که عدل الهی را نیز در بر می گیرد از فطرت های الهی است که در کمون ذات بشر مخمر است، هر کس برخلاف، آن را ]فطری بودن آن[ برداشت کند، بداند که در مقدمات آن نقصانی است.
در واقع بیان اخیر ناظر بر حسن ذاتی عدل و ثبات مفهومی آن است، که ذات عدل با صرف نظر از شرایط و ظروف مختلف آن و بدون لحاظ فاعل خاص نیکو و پسندیده است، در نتیجه جبرگرایی و حسن و قبح شرعی و نفی عدالت الهی نابخردانه و منتفی خواهد بود، به تعبیر علامه طباطبایی عدل به معنای تساوی، توازن و قرار گرفتن هر چیز در جایگاه شایسته و مناسب خویش به گونه ایست که نفس انسان آن را پسندیده و تائید می کند.
اگر خدا حق دیگران «حق الناس» را ببخشد و از ستم مردم به یکدیگر صرف نظر کند، خلاف عدل است... وحال آنکه خدا از حق مردم نمی گذرد مگر خود صاحب حق بگذرد. ولی خدا از حق خود اگر بخواهد می گذرد. درباره توبه نیز باید گفت، توبه ارکانی دارد که بدون آن ها توبه حقیقی حاصل نمی شود، که رکن رکین آن ندامت و پشیمانی است از گناهان و دیگر عزم بر عدم بازگشت است که این دو از مقومات ذاتی و حقیقی توبه می باشند
شاخه های کلی عدل الهی:
در مجموعه معانی متعددی که برای عدل الهی گفته شده می توان آن ها را در سه عنوان عام و کلی خلاصه نمود:
۱) عدل تکوینی:
یعنی خداوند به هر موجودی به اندازه توانایی و قابلیت های وجودی آن توجه می کند، و هیچ شایستگی و ظرفیتی را نادیده نمی انگارد. به بیان دیگر، عدل عبارت است از رعایت استحقاق ها در افاضه وجود و امتناع نکردن افاضه و رحمت به آنچه امکان وجود و کمال دارد.
۲) عدل تشریعی:
یعنی خداوند در وضع تکالیف و آنچه سعادت بشر در گرو آن است، اهمال نمی ورزد علاوه بر آن انسان را بیش از توان و طاقتش مکلف نمی سازد. شریعت الهی به هر دو معنای یادشده عادلانه است.
۳) عدل جزایی:
عدل جزایی به این معناست که خداوند جزای هر انسانی را متناسب با اعمال و افعال صورت گرفته توسط او در نظر می گیرد. «اعطاء کل ذی حق حقه» و هیچ انسانی را به سبب تکلیفی که به او ابلاغ نشده مجازات نمی کند.
سوال) از برخی شبهات وارده بر عدالت الهی، پذیرش توبه و انابه گناهکاران است. در احادیث وارده درخصوص توبه چنین مطرح شده است که برخی افراد گاه پس از یک عمر ارتکاب معصیت و گناه و غرق بودن در رذایل و خبائث به درگاه خداوند باز گشته، و طلب بخشش و استغفار می کنند، و آن گونه پاک و مطهر می گردند که کودک از مادر زاییده شده دارای قلبی پاک و بی آلایش است. حال سوال در اینجاست که آیا این اتفاق منافاتی با عدالت الهی ندارد؟ آیا افرادی که عمری را به طهارت نفس و تربیت روح خویش پرداخته و در این مسیر مرتکب اندک گناهان صغیره یا کبیره شده اند با فردی که عمری را به گناه سپری کرده و پس از تحقق زمینه ای برای توبه اقدام به توبه نموده است برابر بوده و آیا عادلانه است که از حیث طهارت روح و پاکی پرونده اعمال به درجه ای مساوی با هم نایل شوند؟
آیا بخشیدن گناه بیچارگان و درماندگان که از روی جهالت خلافی را مرتکب شدند، ظلم است؟
آری اگر خدا حق دیگران «حق الناس» را ببخشد و از ستم مردم به یکدیگر صرف نظر کند، خلاف عدل است... وحال آنکه خدا از حق مردم نمی گذرد مگر خود صاحب حق بگذرد. ولی خدا از حق خود اگر بخواهد می گذرد. درباره توبه نیز باید گفت، توبه ارکانی دارد که بدون آن ها توبه حقیقی حاصل نمی شود، که رکن رکین آن ندامت و پشیمانی است از گناهان و دیگر عزم بر عدم بازگشت است که این دو از مقومات ذاتی و حقیقی توبه می باشند.
انسان به مجرد آنکه بگوید توبه کردم از او پذیرفته نمی شود، بلکه انسان تائب آن است، که هر چه به ناحق از مردم برده باید به آن ها رد کند، یا آنکه صاحب حق را راضی نماید، و هر چه از واجبات الهیه را ترک کرده نیز قضا کند حتی اگر از انجام تمام آن ها ناتوان است، به مقدار امکان به جا آورد.از مجموعه این سخنان به دست آمد که صرف توبه گفتاری و لفظی بدون التزام و پایبندی به اصول و ارکان مربوط به آن، به خصوص ندامت از گناهان گذشته و عدم بازگشت در آینده، در گستره توبه حقیقی قرار نمی گیرد، اما اگر کسی پس از دو شرط قبلی پیش گفته و مشروط به آنکه حق الناس را ادا نموده و نسبت به حق الهی نیز در حد توان و امکان قیام به اعاده و تدارک نماید، عقل چه اقتضایی دارد و چگونه حکم می کند؟
به طور قطع در چنین جایی عقلای عالم عدم پذیرش گناه مجرم نادم را عملی ناپسند و مذموم به حساب می آورند. به ویژه اینکه پذیرش توبه گناهکاران با رعایت شرایط و ویژگی های فوق عمومیت داشته و اختصاص به گروهی خاص ندارد، از این رو شائبه هر گونه بی عدالتی نیز مرتفع خواهد شد.
حال یادآوری دو نکته در راستای تبیین کامل موضوع لازم به نظر می آید.
افراد پس از توبه و استغفار حقیقی و به واسطه حکم عقل و از باب تفضل و عنایت حضرت حق، گناهانشان بخشیده می شود اما این امر هیچگاه به معنای برابری اینگونه افراد با افراد طیب و طاهر نیست چراکه فرد متقی به واسطه تقوای خویش و نیز عنایات حضرت حق به حسب میزان تقوای خود پله های ترقی و صعود الی الله را طی نموده و به درجاتی بالاتر از انسانیت نایل گشته است و حال آنکه این امر در خصوص فرد توبه کننده صادق نمی باشد
● نکته اول: عدالت یا تفضل؟
اثبات اینکه خداوند متعال بر بندگان ترحم و بخشش مضاعف دارد، چگونه ایراد اصلی که دادورزی پروردگار است را اثبات می نماید؟ پاسخ آنکه عدالت از سنخ مفاهیم معقول ثانی فلسفی است، که خود فی نفسه امری بیرونی و خارجی به حساب نمی آید، بلکه از حقایق بیرونی انتزاع شده، از این رو عدالت با دو مفهوم مقابل آن قابل مقایسه است، زیرا عدم عدالت یا به ظلم می انجامد و یا به تفضل از میان آن دو آنچه نامطلوب و ناپسند است، ستم ورزی بر بندگان است، بندگانی که همه به یک اندازه کوشیدند و کاشتند، اما غیر مساوی و معادل دریافتند و درو کردند، و دقیقا آنچه این شبهات را پدید آورد، احتمال ظلم گرایی خداوند است که توجه به گروهی خاص با عدالت او ناهمخوان است. اما دیگر سوی وادی عدل، اکرام و تفضل است که نه تنها، زمینه و سبب بی عدالتی و دادورزی پروردگار نمی گردد، زیرا تمام کسانی (نه یک گروه خاص) که اعمال حسنه به جا آورند، و به رحمت او باورمند باشند، مشمول این تفضل خواهند شد، و این خود نه تنها ظلم نیست، بلکه عدالت در تفضل و تنعم است.
● نکته دوم: عدل یا جود؟
دیگر نکته که یادآوری آن ضرورت دارد، این است که خداوند بر بندگان تفضل و ترحم می نماید، که این بالاتر از دادورزی و عدالت است به دیگر بیان، او به جای عدل، جود را بر بندگان روا می دارد، اما واقعیت این است با توجه به آنچه از سخن علی(ع) در نهج البلاغه به دست می آید که در جواب سائل که می پرسد عدل برتر است یا جود؟ آن حضرت می فرماید: «عدل برتر از جود است؛ زیرا عدل وضع امور در موضع خویش است، و جود خروج آن ها از مسیر واقعی شان، دیگر آنکه نتیجه جود فقط بخشش شوندگان را در بر می گیرد، اما در عدل همه انسان ها منتفع و بهره امند خواهند شد.» حال آیا جواب های پیش گفته (در تقدم جود و فضل خدا بر عدل او) را با این سخن نهج البلاغه (در تقدم عدل بر جود) چگونه می توان توجیه نمود؟
آنچه از سخن علی(ع) با توجه به پرسش سائل متبادر می شود، عدل و جود بشری مد نظر است، نه عدل و جود الهی، به ویژه وقتی فلسفه تقدم عدل را بیان می دارد، این حقیقت روشن تر می گردد، زیرا با توان و قدرت محدود است که عدل گرایی مقدم بر جود و فضل است، اما اگر با بخشش و عنایات فراوان نه چیزی از خزانه غیب کاسته شود، و نه هیچ امری از موضع خود خارج گردد، طبعا تفضل بر بندگان مطلوب و پسندیده است، به ویژه اینکه (همان گونه که در نکته اول آمد) وقتی این گونه الطاف، تمام کسانی که این مسیر را از طریق توبه، شفاعت یا هر روش مشروع و معقول دیگری طی نمایند در بر گیرد، در عین اینکه تفضل و عنایت است، خود دادورزی و عدالت نیز به حساب می آید و احسان به این معنا از مصادیق عدل است.
● نتیجه
نتیجه آنکه اولا، افراد پس از توبه و استغفار حقیقی و به واسطه حکم عقل و از باب تفضل و عنایت حضرت حق، گناهانشان بخشیده می شود اما این امر هیچگاه به معنای برابری اینگونه افراد با افراد طیب و طاهر نیست چراکه فرد متقی به واسطه تقوای خویش و نیز عنایات حضرت حق به حسب میزان تقوای خود پله های ترقی و صعود الی الله را طی نموده و به درجاتی بالاتر از انسانیت نایل گشته است و حال آنکه این امر در خصوص فرد توبه کننده صادق نمی باشد.
ثانیا طهارت و پاکی روحو نفس فرد متقی با توبه کنندگان از معاصی در یکدرجه نمی باشد چراکه فرد متقی اجازه بسته شدن نقش سیاه معصیت بر لوح دل خویش را نداده است اما فردتوبه کننده این اجازه را داده و لوح خویش را آلوده نموده است که هیچ گاه چنین نفس گنهکاری و او پس از توبه نصوح نیز به درجه و رتبه نفس متقی نمی رسد.
در روایات نیز داریم که »التائب من الذنب کمن لاذنب له« بدین معنا که فرد توبه کننده همانند فرد غیر گنهکار است و این همانندی به معنای مثلیت و مطابقت از نظر درجه و رتبه و مقام و نیز /اکی روح و صفای باطن نیست. کاف تشبیه موجود در روایت خود گویای تفاوت رتبه و نیز صفای رح و دل فرد غیر گنکار و گنهکار است.
منبع : پایگاه آفتاب