
علل و عوامل قيام عاشورا در بیانات امام خمینی(ره)

در صدر اسلام پس از رحلت پيغمبر ختمى مرتبت پايه گذار عدالت و آزادى، مىرفت كه با كجروىهاى بنى اميه، اسلام در حلقوم ستمكاران فرو رود و عدالت در زير پاى تبهكاران نابود شود كه سيدالشهداء (ع) نهضت عظيم عاشورا را بر پا نمود.
حكومت جائرانه يزيديان مىرفت تا قلم سرخ بر چهره نورانى اسلام كشد و زحمات طاقت فرساى پيامبر بزرگ اسلام (ص) و مسلمانان صدر اسلام و خون شهداء فداكار را به طاق نسيان سپارد و به هدر دهد.
مكتبى كه مىرفت با كجروىهاى تفاله جاهليت و برنامههاى حساب شده احياى ملىگرايى و عروبت با شعار «لا خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْىٌ نَزَلَ» محو و نابود شود و از حكومت عدل اسلامى يك رژيم شاهنشاهى بسازد و اسلام و وحى را به انزوا كشاند كه ناگهان شخصيت عظيمى كه از عصاره وحى الهى تغذيه و در خاندان سيّد رسل محمّد مصطفى و سيّد اولياء على مرتضى تربيت و در دامن صديقه طاهره بزرگ شده بود قيام كرد و با فداكارى بىنظير و نهضت الهى خود، واقعه بزرگى را به وجود آورد.
بنى اميه قصد داشتند كه اسلام را از بين ببرند.
رژيم منحط بنى اميه مىرفت تا اسلام را رژيم طاغوتى و بنيانگذار اسلام را بر خلاف آنچه بوده معرفى كند، معاويه و فرزند ستمكارش به اسم خليفهى رسول اللَّه با اسلام آن كرد كه چنگيز با ايران، و اساس مكتب وحى را تبديل به رژيم شيطانى نمود.
حضرت سيّدالشهدا عليهالسلام ديدند كه معاويه و پسرش- خداوند لعنتشان كند- اينها دارند مكتب را از بين مىبرند، دارند وارونه اسلام را جلوه مىدهند، اسلامى كه آمده است براى اينكه انسان درست كند، نيامده است قدرت براى خودش درست كند آمده است انسان درست كند. اينها، اين پدر و پسر- مثل اين پدر و پسر - اسلام را وارونه داشتند نشان مىدادند شرب خمر مىكردند.
امام جماعت هم بودند، مجالسشان مجالس لهو و لعب بود، همه چيز در آنها بود، دنبالش هم جماعت بود، امام جماعت هم مىشدند امام جماعت قمار باز، امام جمعه هم بودند و منبر هم مىرفتند و اهل منبر هم بودند، منبر هم مىرفتند. به اسم خلافت رسول اللَّه بر ضد رسول اللَّه قيام كرده بودند، فريادشان لا اله الّا اللَّه بود و بر ضدّ الوهيت قيام كرده بودند. اعمالشان، رفتارشان رفتار شيطانى لكن فريادشان فرياد خليفه رسول اللَّه.
يزيد هم يك قدرتمند بود و يك سلطان بود و- عرض مىكنم كه- همه بساط سلطنت را يزيد داشت. بعد از معاويه او بود ديگر؛ حضرت سيدالشهداء به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ با ظِلّ اللَّه طرف شد؟ «سلطان را نبايد دست زد» به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ سلطان عصرى كه شهادتين را مىداد و مىگفت كه من خليفه پيغمبر هستم!
براى اينكه يك آدم قاچاق بود، براى اينكه يك آدمى بود كه مىخواست اين ملت را استثمار كند، مىخواست بخورد اين ملت را، منافع ملت را مىخواست خودش بخورد و اتباعش بخورند.
سلطنت و ولايتعهدى همان طرز حكومت شوم و باطلى است كه حضرت سيدالشهداء (ع) براى جلوگيرى از برقرارى آن قيام فرمود و شهيد شد. براى اين كه زير بار ولايتعهدى يزيد نرود و سلطنت او را به رسميت نشناسد قيام فرمود و همه مسلمانان را به قيام دعوت كرد. اينها از اسلام نيست. اسلام سلطنت و ولايتعهدى ندارد.
خطرى كه معاويه و يزيد بر اسلام داشتند اين نبود كه غصب خلافت كردند، اين يك خطر كمتر از آن بود. خطرى كه اينها داشتند اين بود كه اسلام را به صورت سلطنت مىخواستند در بياورند، مىخواستند معنويت را به صورت طاغوت در آورند. به اسم اينكه ما خليفه رسول اللَّه هستيم اسلام را منقلب كنند به يك رژيم طاغوتى.
اين مهم بود آنقدرى كه اين دو نفر ضرر به اسلام مىخواستند بزنند يا زدند جلوترىها آنطور نزدند! اينها اصل اساس اسلام را وارونه مىخواستند بكنند. سلطنت بود، شرب خمر بود، قمار بود در مجالسشان.
خليفه رسول اللَّه و در مجلس شرب خمر! و در مجلس قمار؟! و باز خليفه رسولاللَّه نماز هم مىرود جماعت مىخواند! اين خطر از براى اسلام خطر بزرگ بود. اين خطر را سيّدالشّهداء رفع كرد.
قضيه، قضيه غصب خلافت فقط نبود، قيام سيدالشهدا (ع) قيام بر ضد سلطنت طاغوتى بود؛ آن سلطنت طاغوتى كه اسلام را مىخواست به آن رنگ در آورد كه اگر توفيق پيدا مىكردند، اسلام يك چيز ديگر مىشد، اسلام مىشد مثل رژيم دو هزار و پانصد ساله سلطنت. اسلامى كه آمده بود و مىخواست رژيم سلطنتى را و امثال اين رژيمها را به هم بزند
و يك سلطنت الهى در دنيا ايجاد كند. مىخواست طاغوت را بشكند و اللَّه را جاى آن بنشاند اينها مىخواستند كه اللَّه را بردارند، طاغوت را جايش بنشانند؛ همان مسائل جاهليت و همان مسائل سابق. شكست نبود كشته شدن سيّدالشّهداء (ع) چون قيام لِلَّه بود قيام لِلَّه شكست ندارد.
آنها (بنى اميه) مىخواستند اصل اسلام را ببرند و يك مملكت عربى درست كنند و اين كار (سيدالشهدا) اسباب اين شد كه عرب و عجم و همه، همه مسلمين توجه پيدا كردند كه نه، قضيه، قضيه عربيت و فارسيّت و اينها نيست، قضيه خدا و اسلام است.
سيّدالشّهداء چون ديد اينها دارند مكتب اسلام را آلوده مىكنند با اسم خلافت اسلام، خلافكارى مىكنند و ظلم مىكنند و اين منعكس مىشود در دنيا كه خليفه رسول اللَّه است دارد اين كارها را مىكند، حضرت سيدالشهداء تكليف براى خودشان دانستند كه بروند و كشته هم بشوند و محو كنند آثار معاويه و پسرش را.
حضرت سيدالشهداء با يك عدد كمى حركت كردند و مقابل يزيد كه خوب يك حكومت قلدرى بود، يك حكومت مقتدرى بود و هم اظهار اسلام هم مىكرد و از قوم و خويشهاى خود اينها هم بود، در عين حالى كه اظهار اسلام مىكرد و حكومتش به خيال خودش حكومت اسلامى بوده، خليفه رسول اللَّه به خيال خودش بود، لكن اشكال اين بود كه يك آدم ظالمى است كه بر مقدرات يك مملكت بدون حق تسلط پيدا كرده است. اينكه حضرت ابى عبداللَّه (ع) نهضت كرد و قيام كرد با عدد كم در مقابل اين، براى اينكه گفتند تكليف من اين است كه استنكار كنم، نهى از منكر كنم.
سيدالشهداء (ع) وقتى مىبيند كه يك حاكم ظالمى، جائرى در بين مردم دارد حكومت مىكند، تصريح مىكند حضرت كه اگر كسى ببيند كه حاكم جائرى در بين مردم حكومت مىكند، ظلم به مردم مىكند بايد مقابلش بايستند و جلوگيرى كند هر قدر كه مىتواند به چند نفر، با چندين نفر كه در مقابل آن لشكر هيچ نبود.
ايشان در يك وقتى اين مطلب را فرمودهاند كه وقتى قيام كردهاند و نهضت كردهاند در مقابل يزيد، اين سلطان جائر، با يك عدد كمى در مقابل يك عده كثيرى و در مقابل ابر قدرت كه در آن وقت همه مواضع قدرت دستش بوده است، كه عذر را از ما ساقط كند كه ما بگوييم كه مثلًا ما عددمان كم بود، ما زورمان كم بود. اين را در وقتى ايشان فرمودهاند كه مىخواستند قيام كنند بر ضد سلطان جائر وقتشان، خطاب كردند به مردم و خطبه خواندند و علت قيام است اين كه چرا من در مقابل اين آدم قيام كردم: براى اين كه اين عهد خدا را شكسته است و سنت پيغمبر را مخالفت كرده است و حرمات اللَّه تعالى را نكث كرده است و نقض كرده است و پيغمبر فرموده است هر كه ساكت بنشيند و تغيير ندهد اين را، جايش جاى همان يزيد است در جهنم؛ جايى كه يزيد دارد، كسى كه سكوت كند جايش جاى اوست.
حالا ما ببينيم يزيد چه كرده است كه حضرت سيدالشهداء (ع) در مقابلش قيام كردند و همچو مطلبى را فرمودهاند و برنامه دادهاند. حضرت سيدالشهداء مطلبى را كه فرمودهاند، اين مال همه است، يك مطلبى است عمومى، «من رأى» هر كه ببيند، هر كسى ببيند يك سلطان جائرى اينطور اتصاف به اين امور دارد و در مقابلش ساكت بنشيند، نه حرف بزند و نه عملى انجام بدهد، اين آدم جايش جاى همان سلطان جائر است. يزيد يك آدمى بود كه به حسب ظاهر متشبّث به اسلام بود و خودش را خليفه پيغمبر حساب مىكرد و نماز هم مىخواند، همه اين كارهايى كه ماها مىكنيم آن هم مىكرد، اما چه مىكرد؟ اما از آن طرف معصيت كار بود، مخالف سنّت رسول اللَّه مىكرد. رسول اللَّه سنّتش اين است كه بايد با مردم چه جور عمل بكنند، او خلافش عمل مىكرد، بايد حفظ دماء بشود، دماء مسلمين را مىريخت، بايد مال مسلمين هدر نرود، او هدر مىداد مال مسلمين را، همان شيوهاى كه پدرش معاويه هم داشت و اميرالمؤمنين هم قيام كرد در مقابل او منتهى حضرت امير لشكر هم داشت ولى سيدالشهداء عدد خيلى كمى در مقابل يك ابر قدرت بود.
آن روزى كه وجهه اسلام بخواهد درش خدشه وارد بشود، آن روز است كه بزرگان اسلام جانشان را دادند براى او. در زمان معاويه و در زمان پسر خلف معاويه مسأله اينطور بود كه چهره اسلام را اينها داشتند قبيح مىكردند، به عنوان خليفة المسلمين، به عنوان خليفه رسول اللَّه آن جنايات را مىكردند. مجالسشان، مجالس چه بود.
اينجا بود كه تكليف اقتضا مىكرد براى بزرگان اسلام كه مبارزه كنند و معارضه كنند و اين چهره قبيحى را كه اينها دارند از اسلام نشان مىدهند و اشخاص غافل ممكن است كه خيال كنند كه اسلام خلافتش همين است كه معاويه دارد و يزيد دارد، اين است كه خطر مىاندازد اسلام را و اين است كه مجاهده برايش بايد كرد ولو انسان به كشتن برود.