در « مشارق » در شرح يكى از ابيات قصيده آمده: بدان كه نفس را به حسب سه حالت سه صفت است:
اول: امّاريّت بالسّوء قال اللّه تعالى: إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ. نفس طغيان گر بسيار به بدى فرمان مى دهد.
و اين صفتش در حالى است كه هنوز او را از پس پرده طبع به الوهيت اللّه تعالى كه خالق و مبدء اوست و لابدى عود و رجوع به حكم: إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً. بازگشت همه شما فقط به سوى اوست.
به او هيچ شعورى حاصل نشده است، تا لاجرم مطمح نظرش به كلى طلب حظوظ و لذات حسى و وهمى و دنيوى است و همت و طلبش به كلى بر انهماك در آن نوع مقصور.
دوم: صفت لوّاميّت قال اللّه تعالى: وَلاَ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ.
و به نفس سرزنش گر قسم مى خورم. و اين به حسب حالتى است كه او را از پس حجب و پرده هاى طبيعت از لابدى عدد و حقيقت: منه بدأ و اليه يعود، آگاهيى كه عبارت از آن اسلام است حاصل آيد، تا در اقوال و افعال و حركات و سكنات و استيفاى حظوظ و لذات شرع را كه ضابط آن آگاهى است، قبله خود سازد و از مقتضاى او هيچ تجاوز ننمايد. اما اگر وقتى احكام حجب قوى و غالب شود و حكم آن آگاهى پوشيده گردد، تا در مباشرت افعال و استيفاى لذات از آن ضابط كه شرعست مجاوزت كند و صاحبش را بر ترك شهوات و ارتكاب لذات ملامت نمايد و لكن باز چون به استحضار آن آگاهى اثرى از او سر برزند و به حكم شرع، او اعنى نفس را در طلب آن شهوت و لذت بيرون از آن ضابط عصيان كنند و از استيفاى آنش منع كنند در حال به حكم و اثر آن آگاهى، آن عصيان و منع را مطيع شود و بر آن مباشرت اولين ملامت آغازد و اين صفت را به حسب لطافت و كثافت حجب و حكم مراتب اعنى ؛ اسلام و ايمان و احسان، سه مرتبه است:
اولش كه به حكم مرتبه اسلام است و اين درجه اوّل از لواميت در آن كه به قوت و غلبه حجب از حد شرع مجاوزت نمايد با اماريت بالسوء مشاركند، اما در طاعت عند المنع متباينند، چه نفس اماره هرگز به منع ممتنع نشود و در طلب شهوت لجاج كند. و دومش به حكم مرتبه ايمان آن است كه لومش از طلب و ترك لذات به ملازمت معاملات و خيرات و طاعات خالصا لوجه المحبوب و سير در احوال و اخلاق و مقامات ترقى كند، تا در حال اتيان هر طاعتى و معاملتى يا تخلق و تحقق به هر خلقى و مقامى، يا بر عقب آن نظرش بر معاملتى يا خلقى يا مقامى اشرف و اعلا افتد و خود را بر قصور و حرمان از آن ملامت كند و به تحصيل آن مشغول گردد.
و سوم: مرتبه لواميت به مقتضاى مقام احسان آن است كه متعلق است به سفر السير فى اللّه.
سوم: صفت اطمينان قال اللّه تعالى: يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. اى جان آرام گرفته و اطمينان يافته!
و اين صفت مترتب است بر حالتى كه سالك تمام از صفات نفسانى و لذات و آمال و امانى اعراض كند و صاحبدل شود و سالك را رجوع و عود به مبدء بر اين موقوف است، قال اللّه تعالى:
ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً. به سوى پروردگارت در حالى كه از او خشنودى و او هم از تو خشنود است، باز گرد. صدقى افغانى در عرض فقر و نياز به محضر حضرت دوست گويد:
•ساقى به يكى جرعه مرا تاب و توان بخش
زان نفخه كه بر خاك دميدى و بشر شد
سوزنده تر از شعله شوم سوز عيان ده
با يك نظر لطف فروغى به دل افروز
بر خامه من قدرت انشاى سخن ده
تا روى حقيقت نگرم ديده بازى
تا حرف ريا كم شنوم گوش گران بخش
•زان مى كه در او راز نهان است از آن بخش
كارى كن و بر كالبد مرده دلان بخش
سازنده تر از نغمه شوم رطل گران بخش
با يك سخن تازه به تن روح و روان بخش
تا عرض كنم دردِ دل خويش زبان بخش
تا حرف ريا كم شنوم گوش گران بخش
[ وَهَبِ الْقُدُومَ إلى بَساطِ خِدْمَةِ الْمَلِكِ هِيْبَةَ المَلِكِ فَإِنَّكَ عَلى خَطَرٍ عَظيمٍ إِنْ غَفَلْتَ، وَاعْلَمْ أَنَّهُ قَادِرٌ عَلى ما يَشاءُ مِنَ الْعَدْلِ وَالْفَضْلِ مَعَكَ وَبِكَ ]
منبع : برگرفته شده از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان