طارق بن زياد، در جنگ اسپانيا، وقتى كه اسپانيا را فتح كرد و كشتى هاى خود را از آن دماغه عبور داد، همين قدر كه عبور داد، دستور داد كه آذوقه به اندازه بيست و چهار ساعت نگه دارند و زيادتر از آن را هر چه هست آتش بزنند و كشتى ها را هم آتش زدند بعد سربازان و افسران را جمع كرد، اشاره كرد به درياى عظيمى كه آنجا بود، گفت : ايها الناس ! دشمن روبه روى شما و دشمن پشت سر شماست . اگر بخواهيد فرار كنيد جز غرق شدن در دريا راه ديگرى نداريد، كشتى اى ديگر وجود ندارد غذا هم - اگر بخواهيد تنبلى كنيد - جز براى بيست و چهار ساعت نداريد، بعد از آن خواهيد مرد. بنابراين نجات شما در زدن و از بين بردن دشمن است . غذاى شما در چنگ دشمن است . راهى جز اين نداريد.
يعنى برايشان اجبار به وجود آورد. اين سرباز اگر تا آخرين قطره خونش نجنگد چه بكند؟ اما امام حسين با اصحاب خودش بر ضد طارق بن زياد عمل كرد. نگفت : دشمن اينجاست ، از اين طرف برويد شما را از بين مى برد، از آن طرف هم برويد شما را نابود مى كند. بنابراين ديگر راهى نيست غير از اينكه روغن چراغ ريخته را بايد نذر مسجد كرد! شما كه به هر حال كشته مى شويد، حالا كه كشته مى شويد، بياييد با من كشته شويد. آنگونه شهادت ارزش نداشت . يك سياستمدار اين جور عمل مى كند گفت : نه دريا پشت سرت است و نه دشمن روبه رويت . نه دوست تو را اجبار كرده است و نه دشمن . هر كدام را كه مى خواهى انتخاب كن ، در نهايت آزادى.
منبع : تبیان