الهی از بی خردی چون طفل گاهواره ام ، از بدبختی جگر پاره ام ، بر مرکب هوا سواره ام ، ئر ناتوانی چون کودک شیرخواره ام ، جز رحمتت نیست چاره ام ، عنایت و احسانت را در نظاره ام ، ای همه کاره ام ، ای بدستت مهار حیاتم ، شراب خدمت ریزه درکامم .
از غیر تو گسسته ام ، در آتش حیا سوخته ام ، دل به عشقت آراسته ام ، جان از غیر وجودت پیراسته ام ، به تو دل بسته ام ، از ما سوی الله رسته ام ، از خود گذشته ام ، عملی نیندوخته ام ، عمر با خته ام ، خود را به چاه گناه انداخته ام ، کرامتم را سوخته ام ، به کنج غربت نشسته ام ، دربه روی خود بسته ام ، در قمار عشق تو هستی باخته ام ، در رابطه با تو دلی دیگر ساخته ام ، پرچم دوستی با تو برافراشته ام ، علم عشق تو در جان باخته ام ، خود را در نمک زار مغفرتت انداخته ام ، بریا رسیدن به کویت چون آهوی وحشی تاخته ام ، جز درس عشق تو نیاموخته ام ، گرچه هنوز در قفس تن نرسته ام ، دل از دنیا نگسته ام ، از خودیت خود خسته ام ، بنده ای ورشکسته ام ، دیده به لطفت بسته ام ، از غیر حضرتت دست سته ام ، جز رحمتت را نجسته ام
عشق تو ای دوست بود مایه ام در دو جهان مایه و سرمایه ام
داروی دردم همه عشق است و بس نور وجودم همه عشق است وبس
عشق بود هم نفس و همدمم بی غم عشق است که در ماتمم
آب حیاتم بود ای دوست عشق فطرت و داتم بود ای دوست عشق
نیست نصیبم به جهان غیر عشق نیست طبیبم به جهان غیر عشق
برگرفته از کتاب مونس جان استاد حسین انصاریان