الهی ، در شماره زشتی از برگ درخت افزونم ، از شدت شرم لاله گونم ، دیوانه و مجنونم بخاک کویت گدائی زبونم ، عبدی دل خونم ، در چاه هوا سرنگونم ، عنایتی که خلیل آسا در ملک یقین زنم با بال دانش و عمل بسویت پر زنم ، چون عاشقان از ثنایت دم زنم ، بر درگاهت رحمتت علم زنم ، در سرزمین بندگی قدم زنم ، بر صفحه دل از عشقت رقم زنم ، از وجود و کرامتت بر کتاب وجودم قلم زنم .
مرا جز معصیت باری نباشد بجز عذر از توام کاری نباشد
مران از درگهت این بی نوا را ببخش از او تو هر عذر و خطا را
تهیدستم غریبم بی نوایم گرفتارم ذلیلم پرخطایم
نمک خوردم نمکدان را شکستم در رحمت به روی خود ببستم
ترا ای مهربانا عذر خواهم به لطفت بگذر از جرم و گناهم
بر گرفته از کتاب مونس جان استاد حسین انصاریان