در اين زمينه حكايتى بس عالى نقل مى كنند كه در آن حكايت مسائلى است كه بدون شك به كار بستن آن، آدمى را به مرحله با ارزش اخلاص مى رساند:
شخصى اراده سفر داشت به محضر حاتم اصم كه از عرفاى بزرگ بود رسيد و گفت: مرا وصيّتى كن، حاتم در پاسخ وى گفت:
اگر يار و رفيق و مصاحب و دوست خواهى خدا تو را بس است.
اگر همراه خواهى تو را كرام الكاتبين بس.
اگر عبرت و پند خواهى تو را دنيا بس.
اگر مونس خواهى تو را قرآن بس.
اگر كار و كوشش خواهى تو را عبادت بس.
اگر وعظ و واعظ خواهى تو را مرگ بس.
و اگر اين ها كه گفتم تو را بس نيست پس دوزخ تو را بس!
هم از او پرسيدند: نماز چگونه گزارى؟ گفت:
چون وقت آيد وضوى ظاهر و باطن انجام دهم، وضوى ظاهر با آب و باطن با توبه.
آن گاه به مسجد آيم و از درون مسجد با كمال بصيرت مسجدالحرام را مشاهده كنم آن گاه مقام ابراهيم آن مقام معنوى و ملكوتى در ميان دو ابرو نهم.
بهشت را بر راست و دوزخ را بر چپ و صراط زير قدم و ملك الموت پشت سر بينم آن وقت دل به خداى سپارم و تكبير گويم!
منبع : پایگاه عرفان