منابع مقاله کتاب : عرفان اسلامى جلد پنجم نوشته : حضرت آیت اللہ حسین انصاریان
اين مسئله را مى دانيد كه شيطان از ابتداى به وجود آمدن انسان، همراه با اعوان و انصارش، براى گمراهى و جدايى انسان از حقايق، بر سر راه انسان نشست و در زمينه دشمنى با انسان از هيچ برنامه اى فروگذار نكرده و قصد محبت به انسان و آشتى با او را تا روز قيامت ندارد.
انسان اگر در تمام جوانب حيات، در پناه خدا نباشد و در پناه حضرت او نرود، از خطر مصون نمانده و از شرّ ذى شر در امان نخواهد بود.
به همين خاطر، حضرت حق و تمام انبيا و امامان و اوليا، به انسان سفارش اكيد دارند كه در تمام شؤون حيات، خويش را در پناه حضرت او قرار دهد كه اين دشمن و اعوان و انصارش را به پناهگاه الهى راهى نيست و پناهگاه خداوند و قرقگاه حضرت او عبارت است از ايمان، تقوا، حيا، عفت، معرفت، عبادت، رياضت، مجاهده و...
چون با زبان گفتى: «اعوذ باللّه» عملًا هم اين معنا را به ظهور برسان كه بدون شك در پناه او خواهى رفت و از ضربه هاى مهلك شياطين درونى و برونى در امان خواهى بود.
از ابن عباس مرويست اجلال قرآن «اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم» ومفتاح آن «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» است.
استعاذه در كلام بزرگان
عارفان گفته اند:
اين حقيقت يعنى استعاذه- البته حقيقت عملى آن- وسيله مقربان و نزديكان و ملجأ و ملاذ هاربان و فرار كنندگان و سرور و انبساط محبان و دوستان و امتثال اوامر رب العالمين و خداى جهانيان است و اين همه جز عملًا ميسر نيست و نظر بزرگان از فقها و اوليا و عرفا در مسئله استعاذه جز اين نيست.
شهيد ثانى در كتاب «اسرار الصلاة» و مرحوم ملا محسن فيض كاشانى در رساله «ترجمة الصلاة» مى فرمايند:
استعاذه فى الحقيقه پاكيزه كردن زبان و رفتن خانه دل است از غبار اغيار و صفا دادن آن از براى درآمدن يار.
به قول عارف نيشابورى:
دلى كز عشق تو جان برفشاند |
زكفر زلف ايمان برفشاند |
|
دلى بايد كه گر صد جان دهندش |
صد و يك جان به جانان برفشاند |
|
نيارد كار خود يك ذره پيدا |
ولى صد جان پنهان برفشاند |
|
اگر يك ذره درد عشق يابد |
هزاران ساله درمان برفشاند |
|
و مثل كسى كه استعاذه مى كند، ولى خاطرش متعلق است به غير حق و در دلش فكرهاى نفسانى و وساوس شيطانى است، مثل كسى است كه بر در قلعه محكمى ايستاده و حيوانى هيولا و درنده متوجه اوست كه به او حمله كند و او به زبان گويد پناه مى برم از شر اين حيوان به اين قلعه محكم اما بر جاى خود ايستاده و به درون قلعه نمى رود تا از شر آن دشمن در امان بماند، اين گونه استعاذه كه لقلقه زبان است، دردى دوا نكرده و از هيچ شرى انسان را در امان نمى برد.
حقيقت استعاذه
اول: امتثال فرمان حق است، آن مقدار مبالغه كه در مطاوى كلمات نورانى قرآن به جهت تسبيح واقع شده، در باب استعاذه به همان ترتيب دستور صادر گشته، مثلًا كلمات تسبيح را به چهار نوع ذكر مى كند:
مصدر: چون «سُبْحانَ رَبِّكَ».
ماضى: چون «سَبَّحَ لِلّهِ».
مضارع: چون «يُسَبِّحُ لِلّهِ».
امر: چون «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ».
هم چنان كلمات منطوى بر استعاذه با وجوه اربعه مذكور است.
مصدر: چون «مَعاذَ اللّه».
ماضى: چون «عُذْتُ بِرَبِّى».
مضارع: چون «أَعُوذُ بِاللّه».
امر: چون «اسْتَعِذْ بِاللّه».
دوم: استعاذه سبب معرفت به دو حقيقت است، پى بردن به عجز نفس و آگاهى به عزت و قدرت كامله ربانى.
سوم: استعاذه انتساب و تشابه است به دوستان، جهت آن كه محبان حق جل و علا از انبياى عظام چون نوح و يوسف و موسى و حضرت مصطفى و هم چنين بندگان مقرب خداوند مانند زن عمران و حضرت مريم استعاذه نمودند و با ظهور اين حقيقت در تمام شؤون زندگى از خطر شياطين انسى و جنى در امان ماندند و در نتيجه حضرت نوح به سلامت و حضرت موسى به كرامت و حضرت يوسف به عصمت و زن عمران به اجابت و حضرت مريم به بشارت و حضرت ابراهيم به دوستى و خلت و حضرت مصطفى به شفاعت نايل گرديدند.
چهارم: استعاذه دعايى است به اجابت مقرون چنان كه مادر مريم گفت:
[وَ إِنِّي أُعِيذُها بِكَ ] «1».
و او و فرزندانش را از خطرات مهلك و وسوسه هاى بنيان برانداز شيطان رانده شده به پناه تو مى آورم.
و اين به قبول مقرون افتاد.
[فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ ] «2».
پس پرودگارش او را به صورت نيكويى پذيرفت.
پنجم: استعاذه سبب ايمن شدن از آفت هاست، چنان كه اگر مخلوقى، مخلوقى را ملجأ و ملاذ سازد و اگر كسى به اهل قدرت و جاه پناه برد، آن كس از روى حميّت او را به حمايت گيرد، خداوند كريم به طريق اولى، اگر بنده اى از روى عجز و اخلاص به او پناه برد، پناهش مى دهد و از شرّ شيطان مصونش مى فرمايد.
در اين مسئله بسيار مهم به يك نكته بايد توجه داشت و آن اين كه، همان طور كه براى تشرف به حضور بزرگان تشريفات خاصى، از قبيل لباس مخصوص و تحصيل اجازه و تعيين وقت و غيره لازم است، براى حضور در پيشگاه رب الارباب و ملك الملوك نيز علاوه بر طهارت لباس و تن، طهارت روح و نفس و دل مى بايد، از اين جهت است كه هنگام قرائت قرآن، به خصوص خواندن سوره حمد در نماز، امر آمده كه:
[فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ ] «3».
از شيطان رانده شده به خدا پناه ببر.
يعنى دل و جان و عمل خود، با آراستن به حقايق الهى پاك كن كه از گرو شيطان بيرون آمده و از قيود او خلاص گردى و به مقام با عظمت آشنايى رسى كه چون آشنا شدى، به دربار او راه يابى، بدون اين كه سگ هاى اطراف درگاه به تو حمله آرند كه سگ هاى اطراف پيشگاه سلطان را با آشنايان كارى نيست و جرأت حمله بر دوستان و محبان را ندارند. مگر در قرآن نخوانده اى كه حضرت رب العزه به اين سگ هار رانده شده فرمود:
[إِنَّ عِبادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِينَ ] «4».
قطعاً تو را بر بندگانم تسلّطى نيست، مگر بر گمراهانى كه از تو پيروى مى كنند.
اما ديگران را كه به انواع معاصى آلوده اند و با اعمال زشت و صفات ناپسنديده موصوفند، جرأت پيش رفتن به پيشگاه او نباشد، مگر اين كه از روى اخلاص به درگاه خداوند بى نياز، براى خلاصى از قيود اخلاق رذيله و افعال ذميمه و تسويلات شيطانى و شهوات نفسانى استعاذه كنند.
شيطان، در كلام صدر المتألهين
صدر المتألهين، آن فيلسوف گرانقدر، مى گويد:
شيطان با اين كه به محضر حضرت آدم ابوالبشر سوگند ياد كرد كه نسبت به او ناصح و خيرانديش است، چنان كه خداوند عزوجل در قرآن حكايت مى كند:
[وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ ] «5».
و براى هر دو سوگند سخت و استوار ياد كرد كه يقيناً من براى شما از خير خواهانم [و قصد فريب شما را ندارم.].
ولى آنقدر سعى و كوشش كرد تا او را از بهشت بيرون كرد، پس در حق اولاد او كه به عكس قسم خورده كه آن ها را گمراه و اغوا خواهد كرد چنان كه حق از قول او مى فرمايد:
[فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ] «6».
گفت: به عزتت سوگند همه آنان را گمراه مى كنم.
چه خواهد كرد؟
استعاذه، در كلام فخر رازى
فخر رازى در تفسير خود مى گويد:
اعوذ باللّه سير و سلوك از خلق به خالق و از ممكن به واجب است، كلمه اعوذ اشاره به عجز و فقر و احتياج تام است و كلمه باللّه اقرار و اعتراف به دو امر است، يكى اين كه خداوند قادر و توانا است به اعطاى كل خيرات و دفع جميع آفات و ديگر آن كه جز خداى متعال احدى به اين صفت متصف نيست، پس قاضى حاجات و معطى خيرات نيست مگر خداوند و نماز خوان هنگام مشاهده اين حال، از خود و تمام ما سوى اللّه فرار مى كند و در اين سرّ:
[فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ ] «7».
پس به سوى خدا بگريزيد.
را مشاهده مى نمايد و اين حالت كه با گفتن اعوذ حاصل مى شود، غرق در نور جلال حق گشته رمز:
[قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ ] «8».
بگو: خدا، سپس آنان را رها كن.
برايش مكشوف گردد و در اين موقع گويد باللّه و نيز گويد، يكى از نكات استعاذه اين كه نمازگزار با گفتن اعوذ باللّه، اذعان به عجز و ناتوانى خود و اعتراف به قدرت كامله خالق مى كند و همين امر، دلالت دارد بر اين كه براى تقرب به خدا راهى جز اظهار عجز و انكسار نيست كه گفته اند: خودبين خدابين نشود.
و نكته ديگر اين كه چون قلب انسان به واسطه تعلق به غير خدا و هم چنين زبان او با ذكر غير خدا آلوده مى شود و به موجب:
[لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ] «9».
جز پاك شدگان [از هر نوع آلودگى ] به [حقايق و اسرار و لطايف ] آن دسترسى ندارند.
بايد قبل از شروع نماز و قرائت حمد با گفتن اعوذ باللّه و متحقق شدن به حقيقت آن قلب و زبان پاك كند تا خود را براى تجلى حقيقى كه عبارت از ذكر خداست-
[إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ] «10».
يقيناً نماز از كارهاى زشت، و كارهاى ناپسند باز مى دارد و همانا ذكر خدا بزرگ تر است.
- آماده كند.
از امام صادق عليه السلام آمده:
أغْلِقُوا أبْوابَ الْمَعصِيَةِ بِالْإسْتِعاذَةِ وَافْتَحُوا أبْوابَ الطَّاعَةِ بِالتَّسْمِيَةِ «11».
درهاى گناه و معصيت را با استعاذه ببنديد و ابواب ثواب و طاعت را با كليد بسم اللّه باز كنيد.
استعاذه، در كلام كاشفى
كاشفى در تفسيرش گويد:
مستعيذ يا عامى است و يا عارف، استعاذه عوام آن است كه از وسوسه شيطان پناه به حضرت بارى برند و استعاذه عارفان آن كه از حال شيطان به حق پناه جويند، يعنى صفت عجب كه موجب طعن و لعن ابليس شده و او را از اوج قرب و عزت به حضيض بعد و ذلت افكند اعاذه نمايند و التجا كنند به حضرت ذوالجلال از پندار كمال و تصور حسن حال كه نتيجه انانيت است و انانيت سبب اتصاف به صفات شيطان.
حق تعالى گفت با موسى به راز |
كآخر از ابليس رمزى جوى باز |
|
چون بديد ابليس را موسى به راه |
گشت از ابليس موسى رمز خواه |
|
گفت دايم ياد دار اين يك سخن |
من نگو تا تو نگردى همچو من «12» |
|
استعاذه صادقان، احتراز است از مشاهده خلق و تطهير دل از هر چه مانع باشد از استغراق در شهود حق.
و شيطان و هم ديده محجوبان بى بصيرت را كه از مضيق صورت، قدمى به فضاى صحراى معنى ننهاده اند، به نقوش و الوان ظهورات مختلفه و تعينات متنوعه كه به واسطه تجليات متكثره بر لوح نمايش جلوه گرند، مشغول ساخته تا از ملاحظه نور وحدت كه در نظر روشندلان ماحى نقش و لون و كثرت موهوم است، غافل مانده اند و تا چشم اين ديوان به تير استعاذه حقيقت كه قطع نظر از شهود ماسواست دوخته نگردد، جمال وحدت صرف روى نخواهد نمود.
سالك هرگاه به مقام تجلى افعال برسد و اين نكته مشهود وى گردد كه هيچ فعل در صور مظاهر ظاهر نشود مگر از فاعل حقيقى:
[وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ ] «13».
در حالى كه خدا شما را و آنچه را مى سازيد، آفريده است.
استعاذه او در اين مرتبه از افعالى باشد، كه آثار تجليات جلالى است چون عقاب و انتقام به افعالى كه نتايج تجليات جمالى اند چون عفو و اكرام.
و هرگاه به رتبه تجليات صفاتى رسد، بر او روشن گردد كه هيچ صفت كمال ثابت نيست مگر حق را و نسبت آن ها به اهل عالم عاريتى است، استعاذه وى از صفات قهريه باشد چون سخط و غضب به صفات لطيفه چون رضا و رحمت و از مقتضيات اسم المضل كه ابليس و اشياع او مظاهر آثار آنند، پناه برد به اسم الهادى كه انبيا و اتباع ايشان مطارح انوار آنند.
و باز هر وقت به درجه اى ترقى كند كه لمعات تجليات ذات پرتوى افكنده نشانه:
[كُلُّ شَيْ ءٍ هالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ ] «14».
هر چيزى مگر ذات او هلاك شدنى است.
حق اليقين وى شود، استعاذه هم از ذات به ذات خواهد بود:
«هم خود الست گويد و هم خود بلى كند».
و حضرت خاتم انبيا صلوات اللّه وسلامه عليه در استعاذه به اين هر سه مرتبت اشاره فرمودند، در وقت تجلى انوار توحيد افعال:
أعُوذُ بِعَفْوِكَ مِنْ عِقابِكَ «15».
و در زمان طلوع اشعه توحيد صفات:
أعُوذُ بِرِضاكَ مِنْ سَخَطِكَ «16».
و به هنگام ظهور عظمت ذات:
أعُوذُ بِكَ مِنْكَ «17» «18».
و لمعه اين نكته سوم جز در زمان سعادت، نشان آن حضرت درخشان نشد چه هر مستعيذى از اعاظم انبيا عليهم السلام استعاذه از آنجا كردند كه ايشان بودند و حضرت ختمى منقبت اعوذ از آنجا گفت كه نه او بود، همه مى گفتند: پناه به تو از غير تو و آن صاحب همت ديده غيرت از غير فرو بسته مى گفت: پناه به تو از تو.
اين بود كه خداوند تبارك و تعالى حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله را فضايل بى كران و خصايص بى پايان عطا فرمود، از آن جمله حضرتش را رحمت عالميان ساخت.
[وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ ] «19».
و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم.
و طاعتش را به اطاعت خود قرين گردانيد:
[مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ ] «20».
هر كه از پيامبر اطاعت كند، در حقيقت از خدا اطاعت كرده.
و بيعت او را به بيعت خود:
[إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ ] «12».
به يقين كسانى كه با تو بيعت مى كنند، جز اين نيست كه با خدا بيعت مى كنند.
و عزت او را به عزت خود:
[وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ ] «22».
در حالى كه عزت و اقتدار براى خدا و پيامبر او.
و رضا و خشنودى او را به رضاى خود:
[وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ يُرْضُوهُ ] «32».
شايسته تر آن بود كه خدا و رسولش را خشنود كنند.
و اجابت او را به اجابت خود:
[يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ ] «42».
اى اهل ايمان! هنگامى كه خدا و پيامبرش شما را به حقايقى كه به شما [حيات معنوى و] زندگى [واقعى ] مى بخشد، دعوت مى كنند اجابت كنيد.
و محبت او را به محبت خود:
[قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ ] «52».
بگو: اگر خدا را دوست داريد، پس مرا پيروى كنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد.
و نيز آن حضرت را با خلق عظيم تعريف فرمود.
و اين همه نتيجه استعاذه حقيقى عبد است و تحقق او به حقايق ملكوتى و آسمانى، پس با زبان تنها استعاذه كفايت نمى كند كه عملًا به حضرت دوست پناه برده و خود را از حول و قوه غير به فضاى عنايت و حول و قوه او برسانيد و از حضرتش با عجز و انكسار اين معنى را بخواهيد.
به قول الهى آن شوريده مست و بلبل گلزار الست:
يا رب از لوح دلم غير غم خويش ببر |
به جز انديشه عشق از من دلريش ببر |
|
هر خيال از دل و هر فكرتم از صفحه ذهن |
جز خيال رخت اى يار وفاكيش ببر |
|
يك تجلى كن و از قلب محبان تا حشر |
به تماشاى رخت هر غم و تشويش ببر |
|
با كم و بيش دل خاك پرستان خوش باد |
يا رب از خاطر ما فكر كم و بيش ببر |
|
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- آل عمران (3): 36.
(2)- آل عمران (3): 37.
(3)- نحل (16): 98.
(4)- حجر (15): 42.
(5)- اعراف (7): 21.
(6)- ص (38): 82.
(7)- ذاريات (51): 50.
(8)- انعام (6): 91.
(9)- واقعه (56): 79.
(10)- عنكبوت (29): 45.
(11)- الدعوات، راوندى: 52، حديث 130؛ بحار الأنوار: 89/ 216، باب 26، حديث 24.
(12)- منطق الطير، عطار نيشابورى.
(13)- صافات (37): 96.
(14)- قصص (28): 88.
(15)- پناه مى برم به بخشش تو از عقاب تو.
(16)- پناه مى برم به خشنودى تو از غضب تو.
(17)- پناه مى برم به تو، از خودت.
(18)- الكافى: 3/ 469، باب صلاة فاطمة عليها السلام، حديث 7؛ بحار الأنوار: 95/ 417، باب 30.
(19)- انبياء (21): 107.
(20)- نساء (4): 80.
(12)- فتح (48): 10.
(22)- منافقون (63): 8.
(32)- توبه (9): 62.
(42)- انفال (8): 24.
(52)- آل عمران (3): 31.
منبع : پایگاه عرفان