منابع مقاله:
کتاب : بربال انديشه
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
بى ترديد انسان از خط بندگى نمى تواند گريز داشته باشد، و در هيچ لحظه اى از لحظات زندگى، از مسئله بندگى و عبوديت آزاد نيست. چيزى كه هست اين است كه بندگى انسان ممكن است به دو صورت شكل بگيرد: يكى بندگى صحيح و ديگر بندگى و عبادت غلط.
در صورتى كه عبوديت انسان صحيح صورت بگيرد، يعنى انسان به حقيقت، تابع برنامه هاى سعادت بخش پروردگار مهربان عالم باشد، تمام استعدادها، هنرها و مايه هاى اصالت و معرفت انسان شكوفا خواهد شد، و از اين موجود محدود خاكى، وجودى الهى و ملكوتى و بنده اى متصل به خداى متعال كه صفاتش نامحدود است ساخته خواهد گشت «1».
آثار شوم بندگى غلط
انسان در صورت دچار شدن به بندگى غلط، يعنى گرفتار آمدن به بند طاغوت ها و هواى نفس، تمام استعدادها و حقايق عالى وجوديش بسته خواهد ماند، و در اين رشته، انسان تبديل به شرورترين موجود زمين خواهد شد، قرآن مجيد مى فرمايد:
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ» «2».
«بدترين جنبندگان نزد خدا افراد كر و لالى هستند كه انديشه نمى كنند».
در اين حال انسان منبعى از شر و پليدى و ظرفى از پستى و شقاوت مى شود، به طورى كه جنبندگان ديگر از او جز شر و ضرر، چيزى نخواهند ديد.
انسان هنگام دچار شدن به بندگى غلط، حتى به نزديكترين افرادش، كه زن و فرزندان هستند، رحم نخواهد كرد، عدم ترحم او به معناى نپرداختن نفقه آنان نيست، ممكن است از نظر مادى به بهترين صورت خانواده خود را اداره كند؛ اما از نظر تربيت و معنويت، بزرگترين لطمه را به آنان خواهد زد؛ زيرا وقتى سرپرست خانواده، داراى مسيرى غلط و راهى شيطانى باشد، به ناچار افراد تحت تكفّلش به راه او كشيده مى شوند و در گمراهى و ضلالت خواهند افتاد.
البته هر كدام از افراد خانواده، خودشان انسان هاى مسئولى هستند و بايد تكاليف الهى خود را به طور شايسته اى انجام دهند؛ ولى اين طور نيست كه اثرپذير از سرپرست خود نباشند، قطعاً پدر در شكل دادن شخصيتى آنان اثر دارد، و بيشتر اوقات، زن و فرزند تصور مى كنند راه پدر خانواده راه صحيحى است و اين گونه پدران خائن همانانى هستند كه قرآن مجيد در سوره «احزاب» درباره آنان و شكايت زن و فرزند از جنايات آنان مى فرمايد:
«وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا* رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً» «3».
«ما از فرمانروايان و بزرگانمان اطاعت كرديم، در نتيجه گمراهمان كردند.
* پروردگارا! آنان را از عذاب دو چندان ده، و كاملًا از رحمتت دورشان ساز».
گناه گمراه كردن ديگران به اندازه اى سنگين است كه در تأويل آيه 32 سوره «مائده» گفته اند گمراه كردن يك انسان، يا به يادگار گذاشتن يك روش غلط كه ديگران دچار آن شوند، مساوى با كشتن تمام مردم است «4».
در روايات آمده است كه مراد از «قتل» در آيه مورد نظر فقط كشتن نيست؛ بلكه قتل عقل، فطرت، روح و روان، و به تعبير ديگر پيشگيرى از رشد و كمال ديگران است.
در هر صورت در عبوديت غلط، هم نابودى واقعيات اصيل انسانى خود انسان و هم تباه شدن مايه هاى تربيتى ديگران مطرح است، و انسان در طول تاريخ گناهى بزرگتر و پر خطرتر از اين گناه به خود نديده است.
مهمترين نوع بندگى
راويان احاديث از امام باقر عليه السلام نقل مى كنند، كه حضرت در ترجمه بندگى فرموده است:
«هر كس سخن گوينده اى را بشنود و به آن عمل كند او را بندگى كرده است، اگر سخن را از منبع صحيح شنيد و به اجرا گذاشت بندگى صحيح ورنه دچار عبوديت غلط شده است» «5».
بندگى گويندگان
گويندگان را در يك تقسيم مى توان به دو گروه تقسيم نمود:
1- گوينده صادق، حكيم، عادل، خيرخواه، عالم، بينا و دلسوز.
2- گوينده كاذب، خائن، غارتگر، شقى و گمراه.
خداوند بزرگ متكلمى است كه مستجمع جميع صفات كمال است، و همانند او كسى طالب خير دنيا و آخرت بشر نيست، البته براى رسيدن به كمالات و حقيقت گفتار او، بايد دست به دامن سه نفر زد: پيامبر، امام معصوم، فقيه جامع الشرايط. پيامبر و امام با تفسير و توضيحشان بر قرآن، و فقيه با اجتهادش در روايات و عرضه اجتهاد از مسائل الهى خبر مى دهند.
انسان با شنيدن سخن پيامبر، امام و فقيه و به اجرا گذاشتن آن، در حقيقت خدا را عبادت كرده؛ زيرا پيامبر، امام و فقيه فقط مبلّغ فرهنگ حقند، و در اين خط، انسان جز عبادت خدا عبادت ديگرى ندارد؛ زيرا در قرآن مجيد اطاعت از پيامبر و امام و عالم ربانى، در حقيقت اطاعت از خدا شناخته شده چنانچه در قرآن آمده است:
«مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» «6».
«هر كه از پيامبر اطاعت كند، در حقيقت از خدا اطاعت كرده».
و نيز قرآن دستور داده از «اولِى الْامْر» كه عبارت از امام معصوم و فقيه عادل است اطاعت كنيد؛ چرا كه اطاعت از اينان اطاعت از خداست.
اما اگر انسان از اطاعت خدا، پيروى از پيامبر، امام و فقيه جامع الشرايط سر باز زند، اين طور نيست كه از بندگى و فرمان برى آزاد شود و به خيال خود راحت گردد؛ بلكه در اين زمينه، مطيع غير خدا خواهد شد، حال اين غير يا طاغوت هاى بيرونى و يا طاغوت درون كه هواى نفس است مى باشد.
مطيع خدا و تسليم حق، راهى براى فرمان دادن غير خدا در شئون حياتش باقى نمى گذارد، و مطيع و فرمانبر غير، راهى براى برنامه هاى الهى در زندگيش قرار نمى دهند، و در صورت دو شكل اطاعت، هم اطاعت از خدا و هم اطاعت از غير خدا، انسان را به پليدى شرك دچار مى كند.
در صورت نشنيدن فرمان خدا كه باعث رشد و كمال انسان است، آدمى دچار شنيدن خواسته هاى خود و خواسته هاى ديگران شده و متّصف به صفت بندگى غير مى گردد. تعبيراتى از قبيل عبد هوى، عبد دنيا، عبد شكم، عبد مال، عبد طاغوت در قرآن و روايات زياد آمده و خلاصه بايد گفت: بيرون آمدن از خط نورانى بندگى حق، انسان را به ناچار دچار بندگى ذلت بار شيطانى، در همه چهره هايش و بندگى هواى نفس مى كند و نقطه شروع خسارت انسان هم از همين جاست. قرآن مى گويد: كسى كه خود را از حق محروم كند، در قيد ولايت طاغوت خواهد رفت:
«وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ» «7».
«و كسانى كه كافر شدند، سرپرستان آنان طغيان گرانند».
يا جاى ديگر مى فرمايد:
«أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ» «8».
«پس آيا كسى كه معبودش را هواى نفسش قرار داده ديدى؟».
همرنگ با حق
در شنيدن كلام خدا، از طريق قرآن و سخنان پيامبر و گفتار امامان و فقيهان جامع الشرايط، آدمى آيينه منعكس كننده صفات حق گشته و به قول قرآن به رنگ حق در خواهد آمد:
«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُونَ» «9».
« [به يهود و نصارى بگوييد:] رنگ خدا را [كه اسلام است، انتخاب كنيد] و چه كسى رنگش نيكوتر از رنگ خداست؟ و ما فقط پرستش كنندگان اوييم».
انسان در صورتى كه مستمع كلام حق باشد، اهل حق و عدل، نور و روشنايى، حقيقت و واقعيت، اصالت و معرفت و اهل شرف و وجدان گشته و مصداق واقعى خليفة اللَّه خواهد شد.
انسان در صورت فرمان بردن از فرامين خدا، منبعى از بركت، ظرفى از فضيلت، موجودى وارسته، بشرى پيراسته و شخصيتى الهى خواهد شد.
ولى در صورت مستمع غير شدن، اعم از اينكه مستمع خواسته هاى خود و يا خواسته هاى غير خود گردد، منبعى از شر، موجودى پست، انسانى رذل، و ظرفى پر از زشتى ها خواهد شد.
زمانى كه انسان از كلام حق جدا شود، حركت انتقالى؛ يعنى حركت انسانى و اينكه هر روز او از روز ديگر بهتر شود نخواهد داشت؛ بلكه مانند اسب عصارخانه، تنها حركت وضعى، يعنى حركت به دور شكم و شهوت خود خواهد داشت، و با اين حركت است كه به خوشبختى خود پشت پا زده و پس از هفتاد يا هشتاد سال فعاليت و حركت، برايش روشن خواهد شد كه نه تنها چيزى به دست نياورده؛ بلكه تمام سرمايه هاى عالى انسانى و الهى خود را نيز از دست داده است.
حركات صعودى
با توجه به فرامين خداست كه انسان داراى حركت انتقالى مى گردد؛ يعنى از ذلت به عزت، از پستى به بلندى، از شقاوت به سعادت، از جهل به علم، از ظلمت به نور، از كبر به تواضع و از بخل به جود، منتقل خواهد شد؛ اما در حركت وضعى كه فقط گشتن و گرديدن به دور خود است، انسان جز به بدن عنصرى خود نمى افزايد، بدنى كه پس از سال ها با مرگ متلاشى مى گردد و چون قيامت به انسان برگردد فقط درخور عذاب خدا خواهد بود، چه خيانتى بالاتر از اين است كه انسان اصل عالم را كه خداست بگذارد و از او جدايى كند و به فروعاتى كه مايه اى براى رشد انسان در آنها نيست متصل گردد.
راستى اگر شاخه وجود انسان از ريشه عالم قطع گردد و به جاى ديگر بپيوندد، راهى براى شكوفا شدن انسان و به كمال رسيدنش هست؟
شنوندگان سخن غير حق
انسان وقتى مستمع كلام اللَّه نباشد، ناچار است مستمع خود يا غير گردد، در اين مسير است كه تمام زحمت انسان صرف ساختن يك خانه، فراهم آوردن چند قطعه زمين، بپا كردن چند تجارت خانه، جمع كردن مقدارى اثاث شده و در پايان بايد همه را بگذارد و برود. چه قبيح است كه همه همت انسان صرف مواد بى جان گردد و نسبت به مقام و موقعيّت خود و ساير انسان ها، به مملكت و ملت و حوادثى كه بر آن مى گذرد، و به خيانت خائنين و استعمار و استبداد و يورش هاى ظالمانه ستمگران به دين و فرهنگ و حقوق انسان ها بى تفاوت باشد، و به جز بلوغ جنسى به بلوغ ديگر كه بلوغ انسانى و اخلاقى و عملى است نرسد، و در سن هفتاد يا هشتاد سالگى، همان طفل چند ساله باشد كه سرگرمى او جز تعدادى اسباب بازى چيز ديگرى نيست و به قول نظامى گنجوى:
به شصت آمد اندازه سال من |
نگشت از خود اندازه احوال من |
|
همانم كه بودم به ده سالگى |
همان ديو با من به دلالگى |
|
گذشته چنان شد كه بادى به دشت |
فرو مانده ام زود خواهم گذشت |
|
از منظر قرآن
قرآن مجيد درباره اين گونه مردم كه عبادتى به جز عبادت هوا و پرستش شكم و شهوت و پيروى از خواسته هاى شيطانى خود و ديگران نداشتند مى فرمايد:
«آيا خبر حادثه هولناكى كه [همه انسان ها را از هر سو] فرا مى گيرد، به تو رسيده است؟* در آن روز چهره هايى زبون و شرمسارند؛* [آنان كه همواره در دنيا] كوشيده اند و خسته شده اند [و سرانجام سودى نيافته اند]* در آتشى سوزان درآيند.* آنان را از چشمه اى بسيار داغ مى نوشانند؛* براى آنان طعامى جز خار خشك و زهرآگين وجود ندارد* كه نه فربه مى كند و نه از گرسنگى بى نياز مى نمايد» «10».
راستى چه بدبختى خطرناكى است، كه انسان عمرى بكوشد و نتيجه كوشش و محصول زحماتش عذاب خدا شود.
خداى متعال در مقابل، از گروهى نام مى برد كه در خط بندگى اللَّه بودند و كلامى جز كلام حق نشنيدند، گروهى كه در قيامت به خوشحالى غير قابل وصفى مى رسند. درباره آنان مى گويد:
«در آن روز چهره هايى شاداب و باطراوت اند* از تلاش و كوشش خود خشنودند* در بهشتى برين اند* در آنجا سخن لغو وبيهوده نشنوند* در آن چشمه اى روان است* [و] در آنجا تخت هايى بلند و با ارزش قرار دارد* و [در كنار چشمه هايش ] قدح ها نهاده شده است* و [ديگر از نعمت هايش ] بالش هايى پهلوى هم چيده [براى تكيه زدن بهشتى ها] است* و فرش هايى زربفت و گسترده [كه روى آن مى نشينند.]» «11».
عبادت واقعى در قرآن
عبادت صحيح در قرآن مجيد به دو صورت مطرح شده است: عبادت ظاهرى، عبادت باطنى.
اول: عبادت ظاهرى، كه البته بايد نيت خالص باطن، آن را همراهى كند، تا مورد قبول قرار گيرد، و شامل تكاليف اعضاى ظاهر انسان است كه خداى متعال در قرآن به آن امر كرده است:
«أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ» «12».
«نماز را از ابتداى تمايل خورشيد به جانب مغرب [كه شروعِ ظهرِ شرعى است ] تا نهايت تاريكى شب بر پا دار، و [نيز] نماز صبح را [اقامه كن ]».
«وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ ارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ» «13».
«و نماز را بر پا داريد، و زكات بپردازيد، و همراه ركوع كنندگان ركوع كنيد [كه نماز خواندن با جماعت محبوب خداست ]».
«وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا» «14».
«و خدا را حقّى ثابت و لازم بر عهده مردم است كه [براى اداى مناسك حج ] آهنگ آن خانه كنند، [البته ] كسانى كه [از جهت سلامت جسمى و توانمندى مالى و باز بودن مسير] بتوانند به سوى آن راه يابند».
«كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» «15».
«اى اهل ايمان! روزه بر شما مقرّر و لازم شده، همان گونه كه بر پيشينيان شما مقرّر و لازم شد، تا پرهيزكار شويد».
«اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ» «16».
«اى اهل ايمان! از خدا پروا كنيد و دست آويز و وسيله اى [از ايمان، عمل صالح و آبروى مقرّبان درگاهش ] براى تقرّب به سوى او بجوييد؛ و در راه او جهاد كنيد تا رستگار شويد».
«جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» «17».
«با اموال و جان هايتان در راه خدا جهاد كنيد كه اگر دانا [ىِ به حقايق ] باشيد اين براى شما بهتر است».
و نمونه هاى ديگرى از اين اوامر كه مربوط به اعضا و جوارح و موضوع علم فقه و يا علم شريعت است كه در صورت رعايت تقوا، اين اوامر به اجرا گذاشته خواهد شد. اگر اعضاى انسان ميدان بازيگرى هاى شيطان و طاغوت، هواى نفس و غرائز و شهوات سركش باشند، تسليم اوامر حق نخواهند شد.
علم شريعت معمولًا نزديك به هشتاد و چند كتاب از قبيل كتاب نماز، طهارت، زكات، اعتكاف، مزارعه، مضاربه، مساقات، ازدواج، طلاق، رضاع، لقطه (گمشده) سبق ورمايه، شفعه، صيد و ذباحه، وكالت، ضمان، حواله، جعاله، حدود، ديات، قصاص و... را تشكيل مى دهد.
دوم: عبادت باطن يا عبادت سرّ است كه مربوط به نفس، روان، روح و جان انسان است و منشأ قبول آن تقواى قلب، يا تقواى باطن است.
صبر، توكل، حلم، فتوّت، بصيرت، تواضع، جود، سخا، اخلاص، معرفت و... عبادت هاى باطنى است و نسبت به همه آنها در قرآن مجيد و روايات با امر تأكيد شده و هر انسان مكلفى به اين گونه عبادت، كه بدون شك ضامن حفظ عبادات ظاهرى است، مكلف است، و اين خط نورانى است كه انسان را در ميدان تزكيه قرار داده و از انسان موجودى والا و خدايى مى سازد.
عهده دار بيان خطوط اين عبادت، علم سرّ يا علم اخلاق است و ريشه اين علم، و عمل به آن نيز تقوا است.
امير مؤمنان حضرت على عليه السلام مى فرمايد:
التُّقى رِئيسُ الْأَخْلاقِ «18».
«نيروى خود نگهدارى رأس اخلاق است».
چون معرفت حاصل شود، خوف آيد و چون خوف آمد نيروى تقوا و خود نگهدارى مى آيد و چون تقوا آمد زمينه قبول حسنات اخلاقى كه بهترين عبادت است در انسان آماده مى گردد.
فضايل اخلاقى در قرآن
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» «19».
«اى اهل ايمان! [در برابر حوادث ] شكيبايى كنيد، و ديگران را هم به شكيبايى واداريد، و با يكديگر [چه در حال آسايش چه در بلا و گرفتارى ] پيوند و ارتباط برقرار كنيد و از خدا پروا نماييد تا رستگار شويد».
«قالَ مُوسى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا» «20».
«موسى به قومش گفت: از خدا يارى بخواهيد، و شكيبايى ورزيد».
«وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» «21».
«و شكيبايى كن كه يقيناً خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمى كند».
«وَ عَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ» «22».
«و [همه ] توكل كنندگان بايد به خدا توكل كنند».
«فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ» «23».
«و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن؛ زيرا خدا توكل كنندگان را دوست دارد».
«وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» «24».
«و خشم خود را فرو مى برند، و از [خطاهاىِ ] مردم در مى گذرند؛ و خدا نيكوكاران را دوست دارد».
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- يَابْنَ آدَمَ انَا غَنِيّاً لا افْتَقِرُ اطِعْنِى فِيماامَرْتُكَ اجْعَلُكَ غَنِيّاً لا تَفْتَقِر يابْنَ آدَمَ انَا حىٌّ لااُمُوتُ اطِعْنِى فِيما امَرْتُكَ اجْعَلُكَ حيّاً لاتَمُوتُ، يابْنَ آدَمَ انَا اقُولُ لِلشَّى ء كُنْ فَيَكُونُ اطِعْنِى فِيما امَرْتُكَ اجْعَلُكَ تَقُولُ لِلشَّى ءٍ كُنْ فَيَكُونُ (بحار الانوار: 90/ 376، باب 24.)
«بنده من! مرا اطاعت كن تا تو را همانند خود قرار دهم، من زنده اى هستم كه هرگز نمى ميرم، تو را نيز زنده اى قرار مى دهم كه هرگز نميرى، من بى نيازى هستم كه هرگز محتاج نمى شوم، تو را نيز بى نيازى قرار دهم كه هرگز محتاج نشوى، من هرگاه به چيزى بگويم باش پس مى باشد، تو را نيز چنان قرار دهم كه هرگاه به چيزى بگويى باش مى باشد».
(2)- انفال (8): 22.
(3)- احزاب (33): 67- 68.
(4)- «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَ مَنْ أَحْياها فَكَأَنَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً».
«هر كس انسانى را بدون ارتكاب قتل يا فساد در روى زمين بكشد، چنان است كه گويى همه انسان ها را كشته و هر كس انسانى را از مرگ رهايى بخشد چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است».
(5)- قال الباقر عليه السلام: «مَنْ اصْغى الى ناطِقٍ فَقَدْ عَبْدَهُ فَانْ كانَ النَّاطِقُ يُؤَدى عَنِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَان كانَ النَّاطِقُ يُؤَدّى عَنِ الشَّيطانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّيطانَ» (كافى: 6/ 434، باب الغناء، حديث 24).
(6)- نساء (4): 80.
(7)- بقره (2): 257.
(8)- جاثيه (45): 23.
(9)- بقره (2): 138.
(10)- «هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ الْغاشِيَةِ* وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ* عامِلَةٌ ناصِبَةٌ* تَصْلى ناراً حامِيَةً* تُسْقى مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ* لَيْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلَّا مِنْ ضَرِيعٍ* لا يُسْمِنُ وَ لا يُغْنِي مِنْ جُوعٍ» [غاشيه (88): 1- 7].
(11)- «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ* لِسَعْيِها راضِيَةٌ* فِي جَنَّةٍ عالِيَةٍ* لا تَسْمَعُ فِيها لاغِيَةً* فِيها عَيْنٌ جارِيَةٌ* فِيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ* وَ أَكْوابٌ مَوْضُوعَةٌ* وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ* وَ زَرابِيُّ مَبْثُوثَةٌ» [غاشيه (88): 8- 16].
(12)- اسراء (17): 78.
(13)- بقره (2): 43.
(14)- آل عمران (3): 97.
(15)- بقره (2): 183.
(16)- مائده (5): 35.
(17)- توبه (9): 41.
(18)- بحار الانوار: 67/ 284، باب 56، حديث 6؛ شرح نهج البلاغه: 20/ 47/ 418.
(19)- آل عمران (3): 200.
(20)- اعراف (7): 128.
(21)- هود (11): 115.
(22)- يوسف (12): 67.
(23)- آل عمران (3): 159.
(24)- آل عمران (3): 134.
منبع : پایگاه عرفان