خورشید مضطرب چو ز خاور کشید سر
یعنى ، دمیکه دختر زهرا ز خیمه گاه
آن دم که مشک آب بدوش برادرش
آندم که سینه على اکبر ز تیغ و تیر
آندم که شمر ثانى کفار، حرمله
بیرحم ظالمى که در آغوش باب او
تیغ دو سر کشید و صفوف مخالفین
امام به جسم نازکش از بس نشست تیر
در آن صحراى خون آشام، عاشقان شهادت و طالبان زیارت مطلوب، یکى بعد از دیگرى، به شهادت رسیدند، و جان در راه جانان نثار کردند.
سرور شهیدان فرمود:
اى زینب ، ام کلثوم و ام لیلا، اى فاطمه ، سکینه و رقیه ! و اى بانوان سرا پرده نبوت ، و اى پرورش یافتگان بارگاه طهارت و عصمت ، شما را وداع مى کنم ، هنگامى که با یارانم ملحق شدم ، هرگز مانند گل ، جامه به تن پاره پاره نکنید، و با مرگ من شیون و زارى نکنید و اگر هزاران زخم بر من رسید، بدانید که آن بهتر از شماتت دشمن است ، تنها برایم ندبه کنید، سپس درهاى رحمت را بر هر یک گشاده ، و ایشان را به ثوابهاى عظیم تسلى داد.
سپس آن سرور آزادگان زینب را طلبیده ، بعد از محبت بسیار و دلدارى وى فرمودند:
اى یادگار بتول عذرا، و اى بانوى سراپرده عصمت و حیا! زمان فراق ، بجاى رسیده ، و دیر زمانى از زندگى این جهانم باقى نمانده ، در پیش چشمم جوانان رعنا هر یک در خاک خفتند، اکنون نوبت من رسیده که خون خود را، در راه مبارزه حق بر باطل نثار سازم . و بعد از من اى زینب اهل بیت و فرزندانم نگهدار و حامى ندارند، اى خواهر من وقت فراغ نزدیک است ، وجدایى چهره خود را نمایان نموده . اى خواهر بعد از من اطفال یتیم را خواهر باش ، مبادا! که فاطمه ام را کسى برنجاند، و یا سکینه ام را به اندک خشمى بگریاند، در شام و کوفه صغیرانم را نگهدار باش ، و در هر بلا و گرفتارى تو اسیران را غمخوارى کن ، زین العابدین را پرستارى کن ، و اگر سکینه سراغ پدر را گرفت ، بگو در سفرست .
حضرت سیدالشهد لباسى کهنه بر تن کرد حضرت زینب علت امر را سؤ ال نمود، آن حضرت علت پوشیدن لباس کهنه را چنین فرمودند:
اى خواهر! کسى که نام او شمر است به من جفا خواهد کرد، و سرم را از تن جدا و بر سر نیزه پیش آهنگ سرهاى شهدا، خواهد نمود، و لباسهایم را به عنوان غنیمت جنگى بر خواهد داشت، ولى از بیرون آوردن این لباسهاى کهنه خجل خواهد شد.
سپس آن بزرگوار اسلحه کارزار برگرفت ، ابتدا به خلعت کفن پیکر را براى شهادت مهیا ساخت ، و سپس مردانه از جاى برخاست و آماده کارزار گردید.
حضرت زینب با آن که توان نظاره این صحنه را نداشت، سعى نمود حضرت را از رفتن به میدان نبرد منصرف سازد.
آن حضرت که ناله و زارى خواهر ستمدیده خود را دید، فرمود:
اى خواهر! مرا گمان چنان بود، که گر به پیرى رسم، عباس جوان دستگیرم باشد، و على اکبر عصاى پیریم، و پس از شهادت آنان و دیگر عزیزان، که نظاره گر جانبازى آنان در این وادى بلاخیز بودم ، تنها خلعت کفن را براى خود مناسب مى دانم .
در آن هنگام ، اهل بیت و طفلان یتیم را وداع گفت و پا بر رکاب ذوالجناح انداخت و راهى راه مقدر گردید.
زینب از پى برادر به راه افتاد و فرمود:
برادر جان ز هجران کار ما را ساختى رفتى
تو را خدمت بجان کردم به امید وفادارى
ز آه آتش افروز یتیمان اندرین وادى
حسین (علیه السلام) با شنیدن آه یتیمان و افغان خون جگران عنان ذوالجناح نگاه داشته، براى تنها ماندن اهل بیت گریست. پس رو به خیمه گاه نمود و فرمود:
راضى شدم که محاسن به خون غرقه کنم، از همه چیز گذشتم، از بهر رضاى داورم، از دختر از پسر، از خواهر و از برادر گذشتم، تا بهر امت در روز حشر شفاعت دهنده آنان باشم.
سپس آن یادگار حیدر کرار، ذوالجناح را به جولان دراورده، و در مقابل سپاه کفار آمد.
نویسنده: دکتر عباس علاقه بندیان
منبع : کتاب از مدینه تا نینوا