پيش از آن كه به وضع عالمان يهود در زمينه دعوتشان به نيكى و نيكوكارى از مردم و بى توجهى به خودشان پرداخته شود، لازم است به اين نكته بسيار مهم اشاره شود كه لبه تيز توبيخ و سرزنش در آيه شريفه اصل استوار و حكم حكيمانه امر به معروف نيست تا گفته شود: كسى كه خود عمل كننده به معروف و آراسته به نيكى نيست حق امر به معروف ندارد، و اجراى اين قانون الهى بر او واجب نيست و به عبارت ديگر معناى آيه اين نيست كه چون خود عمل نمى كنى پس چرا از ديگران دعوت به عمل مى كنى، بلكه آيه كريمه به اين معناست: كه هنگامى كه ديگران را به معروف مى خوانى چرا خود آراسته به معروف نيستى، بنابراين كسى كه عامل به معروف نيست، نبايد امر به معروف را ترك كند، بلكه بايد امر بمعروف كند ولى قبل از ديگران خودش بايد عامل به معروف باشد.
از تفاسير مهم و ديگر كتابها و روايات استفاده ميشود كه علماى يهود مردم را به ده حقيقت دعوت ميكردند ولى خود آنان به خاطر هوا و هوسشان و به سبب فرهنگ پولپرستى و شهرت محوريشان عارى از آن ده حقيقت بودند.
1- از مردم دعوت ميكردند كه به آيات تورات مؤن باشند، و احكام خدا را كه در آن كتاب آسمانى بيان شده عمل كنند ولى خود در باطنشان نه اين كه مؤمن به تورات نبودند، و احكام ان را اجرا نميكردند بلكه بر كفر و تكذيب آن اصرار داشتند!!
2- پيش از بعثت پيامبر اسلام به همه يهود اعم از فقير و غنى بيسواد و باسواد تأكيد ميكردند كه چون محمّد مبعوث به رسالت شد براى تأمين خير دنيا و آخرشان و براى پيروزى بر دشمناشان به او ايمان بياورديد، ولى هنگامى كه رسول اسلام ظهور كرد خودشان از ايمان آوردن به پيامبر امتناع كرده و در برابر حضرتش صف آرائى نموده و ايستادگى كردند.
3- به فقيران و تهيدستان يهود كه از آنان منافعى نصيب سردمداران علماى يهود نمى شد فرمان ايمان به پيامبر مى دادند ولى حق را از ثروتمندان كه بوسيله آنان جيب خود را پر مى كردند و سفره شكم و شهوتشان را آباد نگاه مى داشتند پنهان مى داشتند و مى گفتند و به باور آنان مى دادند كه اين محمد پيامبر معرفى شده و تورات نيست!
4- مردم را به طاعت و عبادت خدا مى خواندند، و آنان را تشويق به بندگى حق مى نمودند ولى خودشان به ويژه در پنهان اهل معصيت و گناه بودند.
5- مردم را به راستى و درستى و صدق و صداقت مى خواندند اما لجن دروغ و تهمت و افترا از سراسر وجود خودشان سرازير بود.
6- مردم را به وفاى به عهد، و داشتن تعهد، و عمل به پيمان و قرارداد دعوت مى كردند، ولى خودشان در خيانت به عهد و پيمان و وفا نكردن به قرارداد اعم از قرارداد با خدا يا با مردم حرف اول را مى زدند.
7- از مردم دعوت مى كردند كه قلباً و قولا به حق اقرار كنند ولى خودشان منكر حق و تكذيب كننده آن بودند.
8- از مردم مى خواستند كه در هر كجا و در هر شرايطى نسبت به حق گواهى و شهادت دهند و از پنهان داشتن آن جداً بپرهيزند ولى خودشان با همه وجود حق را كتمان مى كردند.
9- مردم را به نماز كه از اركان دين موسى و از احكام تورات بود فرمان مى دادند ولى خودشان يا نماز نمى خواندند يا اگر مى خواندند نمازشان از روى ريا و نفاق بود كه در حقيقت نمى توان چنين نمازى را نماز به حساب آورد.
10- از مردم مى خواستند بخشى از اموالشان را به عنوان زكات، صدقه، انفاق بپردازند، و در كار خير هزينه كنند، ولى خودشان از طرفى دچار حرص بودند و از طرف ديگر گرفتار بخل!
منبع : پایگاه عرفان