مثل یک دجله تشنگی، جاری ام در دل سراب
مشک بی شبنمت کجاست، ای عطش نوش آفتاب
می رود چشمه چشمه درد، می خزد سینه سینه داغ
بازهم خیمه خیمه سوز، بازهم ضجه ضجه آب
مثل آیینه ها شکست، نغمه سهمگین بغض
زیر آوارهای های، در کمرگاه اضطراب
یک غزل شعر فصل سبز، قسمت دفترم نبود
سفره عاشقت تهی ست، از دو انگشت شعر ناب
ما و پرواز و آفتاب، خواب خوش دیده ای، به خیر!
لحن من لحن ساده ای ست، ای سوالات بی جواب!
سوز باران شنیدنی ست، در دو دستم نگاه کن
چشمه ای از زلال زخم، رودی از آتش مذاب
منبع : جلیل واقع طلب