منابع مقاله:
کتاب : تفسير حكيم جلد چهارم
نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان
پيشرفت اسلام در ميان مردم به ويژه مدينه نشينان و ظهور عظمت الهى پيامبر، و تجلى آيات قرآن مجيد در قلوب اهل خرد و انصاف، و استوارى حقايق فرهنگ حق و شريعت محمدى يهود و نصارى را نسبت به از دست دادن موقعيت هاى مادى و رياست هاى چند روزه دنيائى، و خاموش شدن چراغ آئين تحريف شده آنان در برابر طوفان معنويت اسلام و منش مسلمانان در ترس عجيبى فرو برد و آنان را به شدت به وحشت انداخت تا جائى كه هر دو طايفه براى تضعيف روحيه مسلمانان كه تازه به اسلام گرويده بودند، و خشك كردن نهال ايمان كه تازه به رشد نشسته بود، و پراكنده كردن جمع اهل ايمان به پخش عقايد خرافى و ادعاهاى بى دليل كه مايه و پايه اى جز انحصارگرائى بيجا و غرور و كبر و منيت و خودپسندى و از همه بدتر ريشه اى جز حسد نداشت وادار كرد و هر دو طايفه دست به دست هم داده وارد ميدان مبارزه با مؤمنان شده، و به شبيخون فرهنگى روى آوردند و شب و روز به تبليغ اين مسئله پوچ روى آورده و نسبت به آن سرمايه گذارى كردند كه در قيامت هيچ طايفه اى جز يهود و نصارى وارد بهشت نمى شوند، و درهاى جنت در عالم آخرت فقط و فقط به روى يهود و نصارى باز است.
با اين كه قرآن در آيات بعد مى گويد يهود در صف مخالف با نصارى و نصارى در جبهه دشمنى با يهود قرار داشتند ولى اين نابكاران دنياپرست و مغروران خودپسند به ظاهر با هم همدست شده و به ترويج و تبليغ مطلبى پوچ كه بهشت در انحصار يهود و نصارى است برخاستند!
اينان جز آرزوهاى باطل و تمايلات شيطانى، و خواسته هاى غير منطقى نداشتند، در آيات گذشته خوانديد كه آرزو مى كردند خيرى بر مسلمانان نازل نشود، و دوست داشتند اهل ايمان را به كفر باز گردانند، و بهشت قيامت را در انحصار خود مى دانستند، آرى اين آرزوهاى پوچ و خواسته هاى نامعقول آنان بود
تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ.
انگيزه هاى نفسانى، طغيان شهوات، رياست طلبى، مادى گرائى، و خودخواهى آنان را دچار اين آرزوها و اميدهاى واهى كرده بود، و پندارشان اين بود اگر اين آرزوها و اميدها را كه منحصراً نسبت به نجات خود و ورودشان به بهشت دارند به شدت تبليغ كنند روحيه اهل ايمان را نسبت به عقايدشان سست، و شخصيت آنان را در هم مى شكنند و نهال اسلام را از ريشه و بنيان بر مى كنند غافل از اين كه آنچه بر دليل و برهان و بر حق و حقيقت استوار است ماندنى است، و هيچ شبيخونى نمى تواند آن را سست و از هم بگسلد.
يهود و نصارى تا به امروز كه قرن دو هزار ميلادى و پانزدهم هجرى است همه ترفندهاى خود را با در دست داشتن انواع ابزارها براى نابودى اسلام و تضعيف امت محمّد بكار گرفتند ولى در نقشه و طرحشان موفق نشدند و اسلام روز به روز گسترش يافت تا جائى كه هم اكنون گرايش به اسلام در اروپا و افريقا و آمريكا به شدت پا گرفته و بى ترديد آينده از اسلام است، و عمر اديان ديگر نزديك به پايان رسيده است.
در رابطه با آرزوهاى باطل و دست نيافتنى روايات بسيارى رسيده كه در توضيح آيات ديگر به آن اشاره خواهد شد در اينجا به دو روايت براى تكميل شرح آيه بسنده مى شود:
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:
«الكيس من دان نفسه و عمل لما بعد الموت، و العاجز من تبع نفسه هواه و تمنى على الله:» «1»
زيرك و زرنگ كسى است كه خود را محاسبه كند، و براى پس از مرگش عمل نمايد، و ناتوان و عاجز كسى است كه خود را به دنبال هواى نفس و تمايلات بى مهار ببرد، و بر خدا و رحمتش آرزوى باطل و دست نيافتنى بندد.
قبول مسائل متكى به دليل و برهان
اسلام آئين آسمانى و فرهنگ وحى، و دين خداست كه جز حق و حقيقت و مسائل هماهنگ با فطرت و دعوت به تعقل و تفكر چيزى در آن نيست.
اسلام براى خردمندان، عالمان، انديشمندان، متفكران، صاحبان بصيرت ارزشى فوق العاده قائل است.
اسلام در مبارزه اى بى امان با جهل و نادانى است، و خردورزى را عبادت دانسته، و تحصيل دانش و بينش را فريضه به حساب آورده است.
اسلام گفتگو و بحث و جدال به بهترين روش را با ديگر فرهنگ ها و مكاتب اجازه داده، زيرا با توجه به دلايل و براهينى كه براى اثبات حقانيت خود داردواهمه اى از روياروئى با ديگر اديان ندارد.
اسلام در جدال و بحث با هر طايفه و گروهى و حتى با دشمنان سرسخت و حسود مكتب وحى پيوسته پيروز بوده، و پاسخى كه سبب شكستش باشد تاكنون دريافت نكرده و از اين پس هم دريافت نخواهد كرد.
دانشمندان بزرگ اسلام به ويژه علما و انديشمندان پرورش يافته در مكتب اهل بيت كتاب هاى پربار، علمى، استدلالى، فنى در زمينه بحث هاى دينى و عقلى و منطقى تدوين كرده اند كه حقانيت اين آئين متكى بر دليل و برهان را اثبات مى كند.
كتاب هائى نظير احتجاج، دلايل الصدق، الفين، عبقات، شرح تجريد، كفاية الموحدين، شافى شيخ طوسى، الغدير، المراجعات و صدها كتاب كلامى و اعتقادى ديگر دليلى بر صدق اين ادعاست. اسلام از ابتداى ظهورش در برابر تبليغات و ادعاهاى مكتب ها به ويژه مكتب يهود و نصارى طلب دليل و برهان كرد.
قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ
و چون در برابر اسلام از آوردن دليل و برهان بر اثبات مدعاى خود عاجز بودند حقانيت خود و بطلان ادعاهاى طرف مقابل را ثابت نمود.
اسلام با محكوم كردن يهود و نصارى بخاطر نداشتن دليل نسبت به اين مسئله كه مى گفتند بهشت در انحصار يهود و نصارى است تبليغاتشان را از اثر انداخت و به مسلمانان و مؤمنان دلگرمى و اميد مثبت داد كه بهشت نه اين كه در انحصار اين دو گروه نيست بلكه اينان بخاطر اين ادعاهاى كذب و نيت هاى شومشان عليه ديگران، و تحريف حقايق از رفتن به بهشت محروم اند و بهشت براى كسانى است كه به خدا و قيامت ايمان دارند و اهل عمل صالح و اخلاق حسنه هستند و از آروزهاى بى پايه و عقايد بى مايه و ادعاهاى كذب دورند، و جز پاكى و صداقت و شرافت و كرامت و اميدهاى مثبت كه ميوه درستى و فضيلت است سرمايه كسب نكرده اند.
آنان به تبعيت از قرآن و پيامبر و امام معصومشان اميرمؤمنان جز بر حق و حقيقت و دليل و برهان و حكمت و معرفت و تعقل و تفكر تكيه ندارند و از امور واهى و خيالى و گمان هاى باطل مى پرهيزند.
اميرمؤمنان (ع) مى فرمايد:
«لا تتكل على المنى فانها بضايع النوكى»
بر آرزوى بى پايه و دست نيافتنى تكيه نكن كه آروزى بى پايه كالاى احمقان و خيال پردازان است. «2»
آرزوى بيجا و دست نيافتنى
حجاج بن يوسف كه در بى رحمى و ستم، و بيدادگرى و ظلم زبان زد ملت اسلام است و در خيانت و جنايت موجودى كم نظير بود روزى در بازار گردش مى كرد، شير فروشى را ديد با خود حرف مى زند، در گوشه اى ايستاد و به سخنان وى گوش داد، شير فروش مى گفت: اين شير را مى فروشم پولى كه مى گيرم فلان قدر مى شود، استفاده آن را با درآمدهاى آينده ام جمع كرده تا به قيمت گوسپندى ماده برسد، از شيرش استفاده مى كنم و مازادش سرمايه اى جديد مى شود نهايتاً با حسابى دقيق به اين نقطه رسيد كه پس از چند سال ديگر سرمايه دارى خواهم شد كه گاو و گوسپند زيادى خواهم داشت، سپس دختر حجاج يوسف را خواستگارى مى كنم پس از ازدواج با او شخصيت معتبرى خواهم شد، اگر روزى دختر حجاج سر از اطاعتم برتابد با پاى خود چنان لگدى به او مى زنم كه دنده هايش بشكند، همين كه خواست اداى لگد زدن را درآورد پايش به ظرف شير خورد و همه شيرها روى زمين ريخت و اصل سرمايه از دست رفت!!
حجاج پيش آمد به دو نفر از همراهانش فرمان داد شير فروش را بخوابانند و صد تازيانه محكم بر پيكرش بزنند، شير فروش كه با از دست دادن اصل سرمايه اش افسرده و غصه دار بود به حجاج گفت چرا بدون تقصير مرا به تازيانه مى بنديد؟ حجاج گفت: مگر نه اين بود كه اگر دختر مرا مى گرفتى چنان لگدى به او مى زدى كه دنده هايش بشكند اينك به كيفر آن لگد بايد صد تازيانه نوش جان كنى!!
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- ابوالفتوح، ج 1، ص 297.
(2)- ابوالفتوح رازى ج 1، ص 297.
منبع : پایگاه عرفان