
حقيقت تشهّد
منابع مقاله:
کتاب : عرفان اسلامى جلد ششم
نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان
امام صادق عليه السلام در اين باب، سخن از تشهّد و حقيقت آن و اين كه عبد بايد چگونه تشهّد بگويد و چسان ظاهر و باطنش با تشهّد هماهنگ شود و اين كه اين كلمات و الفاظ و اقوال فقط و فقط نشانهاى و علامتى جهت هدايت به مفاهيم و حقايق است و خود اين الفاظ هدف نيست، بلكه وسيلهاى براى رسيدن و رساندن به اصل مقصود كه خداى متعال و اجراى اوامر اوست سخن به ميان آورده است.
امام صادق عليه السلام در اين فصل به انسان تفهيم مىكند كه به ادراك حقيقت تشهّد به اين معنى برس كه قدرتى و اراده و مشيتى و حول و قوهاى و يار و ياورى و معين و ناصرى و معبود و مقصودى در اين صحنه پهناور خلقت جز خداى مهربان نيست و اين همه از يك جمله تشهّد كه «لا اله الا اللّه» است استفاده مىشود و اين تو هستى كه در درجه اول با زبان سپس با عملت بايد حقيقت را در تمام شؤون حيات و زندگيت تجلى دهى، اگر بخواهى زحمت اداى كلمات را با زبان تنها متحمل شوى، ولى اتصال با مفهوم و معنى و مصداق و حقيقت آن كلمات پيدا نكنى كارى صورت نداده و عملى از تو انجام گرفته و در حقيقت نماز نخواندهاى يا تشهّد بجاى نياوردهاى.
امام صادق عليه السلام در اين روايت مىفرمايند: چون نسبت به حضرت حق داراى عرفان قلبى شدى حتميت اين مسئله و ضرورت اين موضوع بر تو روشن مىگردد كه بايد نسبت به تمام نعمتهاى الهى به اداى شكر عملى قيام كنى و حضرت معبود را عملًا سپاس و ثناگويى و نيز در اين روايت تعليم و اداى شكر واقعى، توسل به پيامبر عزيز اسلام صلى الله عليه و آله و وصله و اتصال اعتقادى و اخلاقى و عملى به آن جناب است و بدون شناخت او و نگاهداشت حرمت او، امكان شناخت حق و نگاه داشت حرمت حق و جلب رضايت و خشنودى حق وجود ندارد.
و هم چنين مىخواهند بگويند، پيامبر از جانب حضرت حق نسبت به امت مأمور به دو امر مهماند:
1- استغفار جهت امت.
2- شفاعت از امت.
و تو اگر به حضرت او معرفت پيدا نكنى و مجذوب حوزه با عظمت نبوت او نگردى و هماهنگ با او در حركت نباشى، به جلب رضايت او موفق نگردى، از اين دو فايده عظيم چگونه بهرهمند خواهى شد؟!
اين است عظمت حقايق تشهّد و تشهّد خوان.
و اين است بزرگى و جلالت و قدر و شأن رسول اللّه صلى الله عليه و آله و جلالت قدر آن كسى كه موفق به شناخت حضرت شده و خويش را در حدود امكان با شؤون اعتقادى و اخلاقى و عملى آن جناب هماهنگ كرده است.
واقعيت و حقيقت تشهّد همانطور كه حضرت صادق عليه السلام در ابتداى روايت بيان فرمودهاند:
ثنا و حمد و سپاس حضرت حق است. البته گوينده اين ثنا و اقرار كننده به اين حقيقت وقتى در ادعاى خود راستگو و صادق است كه عملش با قولش موافق باشد و در باطن خود نسبت به تمام برنامههاى حق، قلب خاضع و دل راضى داشته باشد.
بايد با معرفت كامل و عرفان واضح و قلبى نورانى و دلى خاضع و عقلى سالم، وارد اين فضاى نامتناهى ملكوتى شد.
با لقلقه زبان و دل خالى از عرفان و قلب ظلمانى و روح آلوده و نفس ظالم و هواى خائن و اعضا و جوارح عاصى، راه به اين مقصد اعلى و هدف والا غير ممكن است.
كسى كه مىخواهد تشهّد بخواند و در ضمن تشهّد مورد تصديق آن شاهد عالم آرا قرار بگيرد، بايد تمام هويت و هستى و وجودش قائم به تشهّد شود.
يعنى معبودى و مولايى و معشوقى جز حضرت او نداند و تمام آلهه باطل و معبودهاى قلابى را با همه جذبه و كشش ظاهرى كه دارند با تمام وجود با قدرت شهادتش كه برخاسته از تمام هويت اوست دفع كند و فضاى با عظمت حيات را جهت حكومت تشريفى و فرمان فرمايى قانونى حضرت او از بيگانه خالى نمايد.
با آلودگى به پليدى ريا كه خود خطى از شرك است، با آلودگى و ابستگى به طاغوت كه عين شرك است، با پليدى اتصال به بت هوا كه سختترين رشته شرك است، با توسل به بتهاى بىجان و جاندار كه حقيقت شرك است، اگر در نماز با تمام قدرت فرياد برآيد: «أشْهَدُ أنْ لاإلهَ إلّااللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ». از جانب معبود حقيقى و مقصود واقعى فرياد برخواهد آمد: اى دروغگو! حيا نمىكنى كه در عين شرك و اتصال به بت هوا و تمسك به بتهاى جاندار و بىجان براى اين چند روزه بىقيمت زندگى مادى، خود را در سلك موحدان قلمداد كرده و با اين كه خطى از توحيد و اثرى از موحد بودن در تو نيست شهادت به وحدانيت و بىشريكى خدا مىدهى!!
تو كه داراى اين همه معبود باطلى، تو كه در جنب حضرت او اين همه شريك بىجان و با جان گذاشتهاى، چگونه مىگويى: «أشْهَدُ أنْ لاإلهَ إلّااللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ».
اگر كسى به حقيقت بخواهد بگويد: «أشْهَدُ أنْ لاإلهَ إلّااللّهُ وَحْدَهُ لاشَريكَ لَهُ».
بايد تمام معبودهاى باطل را عملًا نفى كند و از اين جهت به فضاى با عظمت آزادى و استقلال كامل برسد، به فضاى باز و آزادى كه عقل از شوائب و اسارت نسبت به جادوگرى مكتبهاى ضد خدا و روح از حالات شيطانى و نفس از رذايل اخلاقى و قلب از نفاق و ريا و عمل از گناه و معصيت به تمام معنى آزاد گردند و اين همه با تمام وجود تسليم خداى واحد بىشريك شده و در مدار بندگى حضرت او به گردش آيند.
شما روايات وارده در اصول معتبره را به دنبال آيات قرآن مجيد دقت كنيد كه اولياى دين تمام اعمال عبادى بنى اميه و كارگزارانشان و بنىعباس و عمالشان و هر طاغوتى با دستيارانشان را با كمال شدت باطل اعلام كردهاند و عاقبت آنان را عاقبتى شوم و پايان كارشان را جهنم مىدانند، چرا كه در تشهّد نماز شهادت به حق و وحدانيت و بىشريكى او مىدادند ولى در جنب عبادت و اطاعت و مالكيت حضرت حق، بنى اميه و بنى عباس و طاغوتهاى گوناگون عبادت و اطاعت مىكرده و براى آنان حق مالكيت بر نفوس و اعراض قائل بودند.
در حالى كه حق عبادت و اطاعت و مالكيت انحصارى است و آن هم مخصوص به ذات اقدس احديت و خداوند بدون ضد و ند و بىشريك است.
رعايت اين حقوق به طور قطع با اقرار تنهاى زبان ميسر نيست، تحقق اين حقوق كه به فرموده حضرت سجاد عليه السلام اكبر حقوق است به عبادت ميسر است «1» آنهم عبادت همراه با شرايط كه شرايطش عبارت است از عبادت به دستور خدا و براى خدا و صحيح بجا آوردن مسائل فقهى آن و اين عبادت داراى مفهوم وسيعى به وسعت حيات و زندگى است و آن عبارت از رعايت عملى تمام حقوق اللّه و حقوقى است كه به دستور حضرت حق نسبت به مردم بايد ادا شود.
چون انسان به چنين عبادت وسيعى در حد تكليف و قدرتش موفق شد، موحد است و در تشهّد خود در شهادت به اين كه خدايى جز خداى عالم نيست و وحدت مخصوص اوست و برايش شريكى نمىباشد راستگوست و به فرموده حضرت صادق عليه السلام در سرّ باطن عبادت كرده و در فعل ظاهر خضوع به خرج داده و عملش با قول و ادعايش مساوى شده و تشهّدش تشهّد حقيقى است و باز به فرموده حضرت صادق عليه السلام آن تشهّد، ثناى خدا و سپاس و حمد آن حضرت است.
ثناى واقعى و سپاس و حمد و اقرار حقيقى از كسى صادر مىگردد كه اولًا از طريق قرآن و معارف و آثار عالم با عظمت خلقت، حضرت حق و اسماى حسنى و صفات عليايش را شناخته باشد، ثانياً از پس آن شناخت به اداى واجبات و ترك محرمات قيام نموده، ثالثاً به اراده خداى مهربان در تمام اندازهگيرىها و تقديرات و قضاها در حق خودش و ديگران و تمام موجودات خشنود و راضى باشد و امتحانات و ابتلائات را هر چند به وزن كوهها بر انسان فشار وارد كند، عنايت او دانسته و علت رشد و كمال خود و رسيدن به مقام قرب حضرت جانان بداند و در اين اعتقاد و معرفت و در اين مجاهدت و كوشش سر از پا نشناخته و عاشقانه سر تواضع به كوى محبوب گذاشته و به حمد و ثنا و اقرار به وحدانيت و عدل و حكمت حضرت رب العزه مشغول باشد و كلمات نماز به خصوص ذكر ركوع و سجود و تشهّد را با كمال معرفت و نشاط و از كانون گرم قلبى مملو از عشق و محبت و رضايت به حضرت محبوب خم به ابرو نياورده و ترش نكند و آنچه ظاهرش تلخ و باطنش رشد و كمال است، هم چون شير به شكر آميخته و عسل انگبين، از دست با محبت محبوب نوشجان كند.
يا رب آن لعل شكرين چه خوش است |
يا رب آن روى نازنين چه خوش است |
|
با لبش ذوق هم نفس چه نكوست |
با رخش حسن هم قرين چه خوش است |
|
از خط عنبرين او خواندن |
سخن لعل شكرين چه خوش است |
|
ور زمن باورت نمىافتد |
بوسه زن بر لبش ببين چه خوش است |
|
مهرِ جانان به چشم جان بنگر |
در ميانِ گمان يقين چه خوش است |
|
من زخود گشته غايب او حاضر |
عشق با يار هم چنين چه خوش است |
|
آن كه اندر جهان نمىگنجد |
در ميانِ دل حزين چه خوش است |
|
تا فشاند بر آستان درش |
عاشقى جان در آستين چه خوش است |
|
در جهان غير او نمىبينم |
دلم امروز هم برين چه خوش است |
|
كه همه اوست هر چه هست يقين |
جان و جانان و دلبر و دل و دين «2» |
|
تشهّد، با معرفت به حق
مگر اقرار حقيقى به وحدانيت او و نفى شريك از جناب او و شهادت به اين كه حضرتش مستجمع جميع صفات كمال است و خلاصه مگر تحقق تشهّد حقيقى بدون قلب سليم و دل پاك و جان آراسته و نفس پيراسته ممكن است؟
اى رفيقان! اى همسفران! اى عزيزان! اى دردمندان! اى مستمندان! اى فقيران! اى بيچارگان! اى آوارگان! بياييد به دور هم حلقه زده و مدتى با چشم سر و دل، بر حقارت و ذلت و مسكنت و آن همه بار گناه درونى و برونى خود اشك بريزيم و دامن آلوده جان و قلب و نفس و عقل و فطرت را با اين حزن درون و اشك برون پاك كنيم و با درخواست توفيق از او قدم از ميدان گناه بيرون نهيم و از اين منجلاب خطرناك محدوديت و ماديت و عصيان خود را نجات داده، به كوى او روى آوريم و پس از بهرهگيرى از درياى معارف الهى به تشهّد بنشينيم، باشد كه تشهّد ما با دعا و گفتار ما يكى شود و تا اندازهاى از اين راه رضاى محبوب و خشنودى معشوق را جلب كنيم.
اى اميد دل نا اميدان! اى داروى دردمندان! اى جليس ذاكران! اى مونس خستهدلان! ما را از غرقاب گناه و ظلمت عصيان نجات داده، و جان و دل ما را به نور عشقت روشن كن و سر ما را بر خاك آستانت فرود آر و خود با آن عنايت و كرم و لطف و محبت، تشهّد را از عمق وجود ما، با زبان ما بگو كه ما را براى تحقق تشهّد حقيقى و ثناى واقعى تو غير از اين راهى نيست.
تشهّد انسان با معرفت و هماهنگ با خواستههاى حق و راضى به قضا و قدر الهى قيمت دارد و آن تشهّد چه در نماز چه با زبان حال و چه در هر موقعيت ديگر ثنا و سپاس الهى است.
شب عاشورا را در نظر بياوريد، گرگان درنده صحراى ضلالت و سگان وادى ظلمت و وحشيان بيابان پستى و دنائت، گروه گروه براى كشتن بهترين فرزند آدم وارد كربلا مىشوند، در خيام عاشقان الهى و تربيت يافتگان مكتب ربوبى قحط آب است، صدايى جز صداى اسلحهها و عربدههاى دشمن و مناجات و گريههاى دوستان حق و ناله زن و فرزند پيامبر شنيده نمىشود، بر حسين عزيز اين عارف عاشق و محب صادق و سرحلقه شهيدان و يارانش مسلم است كه از طلوع آفتاب فردا تا بعد از ظهر قطعه قطعه خواهند شد و بدن عريان آنان در تَفْ آفتاب خواهد ماند و زن و بچه آنان كه عيال و ناموس خداى جهان آفريناند به اسارات برده خواهند شد، در وسط چنين درياى پر موج و بيابان پر حادثهاى، در كمال انبساط و نشاط و عشق و محبت و رضايت و خشنودى از مولا و محبوب خود و ياران و زن و فرزندش تا صبح به نماز ايستادند و حتى نماز شب خود را پس از اين كه شب از نيمه گذشت به بهترين وجه ادا كردند و اين پاكان و هماهنگان با حق و عاشقان جان بركف، در تشهّد تمام ركعات به عالىترين وجه ممكن به اين معنى شهادت دادند كه معبودى به حقيقت جز وجود مقدس خداى عالم آفرين وجود ندارد و وحدانيت و بىشريكى مخصوص ذات اقدس اوست و به فرموده حضرت صادق عليه السلام: در اين ورطه هولناك با تمام وجود و از سر عشق و محبت و سوز و ساز ثناى خدا گفتند و معرفت والا و عمل خالص و اقرار به وحدانيت حق را نثار پيشگاه معشوق كرده و با نماز اول شب تا سحرشان رضايت و خشنودى خود را نسبت به آن همه ابتلا و مصيبت كه عامل رشد و كمال آنان و بيدارى جهانيان تا قيامت بود اعلام نمودند.
آيا ما در تمام مدت عمر خود با اين هزاران ركعت نماز واجب و مستحبى كه خواندهايم، يك بار اتفاق افتاد كه بدين گونه تشهّد گفته و ثناى حق را بنحو حقيقت از خود بروز داده و سپاس آن جناب را تحقق واقعى بخشيده باشيم.
امام حسين عليه السلام در شب عاشورا، آن شب پر از حادثه و آبستن به تمام حوادث، در دريايى از اسلحههاى دشمن و كينههاى گرگان آدمخوار، با كمال رضايت و خشنودى از حق و با روحى پاك و قلبى مملو از عشق و زبانى پر از نور و وجودى پر از صدق، در برابر اصحاب گراميش، آن اصحابى كه در اولين و آخرين نمونه نداشتند، موجوديت خود و يارانش را در پيشگاه خداوند عزيز اينگونه نشان داد.
اثْنى عَلَى اللّهِ أحْسَنَ الثَّناءِ وَأحْمَدُهُ عَلَى السَّرَّاءِ والضَّرَّاءِ أحْمَدُكَ اللَّهُمَّ عَلى أنْ أكْرَمْتَنا بِالنُّبُوَّةِ وَعَلَّمْتَنَا الْقُرْانَ وَفَقَّهْتَنا فى الدينِ وَجَعَلتَ لَنا أسْماعاً وَأبْصاراً وَأفئِدَةً فَاجْعَلْنا مِنَ الشَّاكِرينَ «3».
خدا را ثنا و سپاس مىگويم به نيكوترين و كاملترين سپاس بر تمام خوشىها و هر چه رنج و مصيبت و مشكل در راه رسيدن به لقاى اوست، با تمام وجودم حضرت حق را شكر مىگزارم.
بار الها! حمد و ثنا مخصوص به وجود مقدس توست كه ما را به نور نبوت و آشنايى با پيامبر و عمل به دستور او و آگاهى به قرآن و فهم دين گرامى داشتى و براى ما گوشها و چشمها و قلبها براى درك حقايق قراردادى و توفيق عنايت كردى كه تا امشب كه شب پايان زندگى محدود دنيايى ماست از تمام اين وسايل در راه بندگى تو بهرهمند شويم، پس اى محبوب و معشوق من! همه ما را از گروه بندگان شاكرت به حساب آور.
راستى مست معرفت و شيداى عمل براى محبوب و عاشق وارسته و عارف جان باخته و عالم عامل و آگاه بصير و داناى خبير و پروانه شمع وجود حق، با جان و مال و زن و فرزند و زبان و بيان و فكر در راه معشوق و براى محبوب چه مىكند؟
آيا چنين انسانى جز محبوب مىبيند و غير معشوق مىشناسد و چيزى غير او مىطلبد و غير او مىگويد و جز راه او مىپويد، به حقيقت معشوق قسم است نه، عاشق با همه وجود، همه وجود معشوق را مىبيند و مىخواهد و بس و جز او از كسى دم نمىزند و هر چه را در دنيا مىبيند تجلى او مىبيند و هر چه را مىخواهد براى او، به عشق او و در راه او مىخواهد و مرام مقدس و عقيده پاك او، همان است كه سر حلقه عارفان، امام عاشقان، پيشواى واصلان، امير مؤمنان، مظهر العجائب و مظهر الغرائب، غالب كل غالب حضرت على بن ابىطالب عليه السلام بيان داشت، بيانى به وسعت همه عالم و به وسعت همه وجود و هويت و موجوديت بىنهايتش.
مأ رَأيْتُ شَيْئاً إلّاوَرَأيْتُ اللّهَ قَبْلَهُ وَمَعَهُ وَبَعْدَهُ «4».
چيزى را در عالم نديدم مگر اين كه خدا را قبل از او و با او و بعد از او ديدم!
بياييد در اين زمينه اشعار عارف شيدا، فخرالدين عراقى را با هم زمزمه كنيم و با دلى پر از سوز و چشمى پر از اشك و جانى پر از آه به درگاهش بناليم و از حضرتش كه عطابخش به تمام موجودات است و هيچ بخلى در ذاتش وجود ندارد بخواهيم كه ما را از اين محدوديت و ظلمت طبيعت رها كرده به مسلك آن عاشقان عارف ملحق كند.
عشق از سر كوى خود سفر كرد |
بر مرتبهها همه گذر كرد |
|
صحراى وجود گشت در حال |
هر كتم عدم كه پى سپر كرد |
|
مىجست نشان صورت خود |
چون در دل تنگ ما نظر كرد |
|
وا يافت امانت خود آنجا |
آنگه چو نظر به بام و در كرد |
|
خود آن سر كوى بود كه اول |
زآنجا به همه جهان سفر كرد |
|
جان را به امانت خود آنجا |
وا داشت لباس خود بدر كرد |
|
در جان پوشيد و باز خود را |
آن بار لباس مختصر كرد |
|
و آن گاه چو آفتاب تابان |
سر از سر هر سراى در كرد |
|
اول كه بخود نمود خود را |
انسان شد و نام خود بشر كرد |
|
فى الجمله به چشم بند اغيار |
ظاهر شد و نام خود دگر كرد |
|
تغيير صور كجا تواند |
در نعت كمال او اثر كرد |
|
تقليب و ظهور او در احوال |
اظهار كمال بيشتر كرد |
|
اى ديده تو نيز ديده بگشاى |
ما را چو زخويشتن خبر كرد |
|
مىبين رخ جان فزاى ساقى |
در جام جهان نماى باقى «5» |
|
معرفت به حق در كلام ملا صدرا
معرفت به حق و شناخت حضرت او و توجه به مبدأ عالم و محبوب و معشوق واقعى جهان هستى كه به قول حكيم متأله شيرازى، با انديشه و دقت و پيگيرى در هشت مسئله حاصل مىشود:
1- وجود حق تعالى.
2- توحيد حضرت او «نظرى و عملى».
3- تنزيه وجود مقدس او.
4- صفات علياى حضرت حق.
5- نعوت جناب او.
6- اسماى حسناى حضرتش تقدس و تعالى.
7- افعال و قضا و قدر او جلّ اسمه.
8- آثار رحمت و آيات عظمت او جل جلاله.
كه اين امور هشت گانه در رأس فرائض و هدف اصلى بعثت انبيا و نزول كتب و تنها مايه سعادت دنيا و آخرت انسان است كه توضيح هر يك از اين هشت بخش با كمك آيات قرآن و معارف اصيل اسلامى و حالات و اخلاق عرفاى كامل ولو به طور اختصار از هشت جلد كتاب هم تجاوز مىكند و بهتر اين است كه عزيزان خواننده و عاشقان معارف با قلبى پاك و روحى آراسته و سينهاى مالامال از نور، اين هشت فصل را در كتاب تكوين و تشريع دنبال كرده و از اين طريق به كسب معرفت نسبت به توحيد برخاسته و خير دنيا و آخرت خويش را تأمين نمايند و چون اين معرفت براى شخص حاصل شود و به دنبال آن اقدام به حكمت عملى نمايد، به طور حقيقى امكان دارد در نماز خود بگويد: «أشْهَدُ أنْ لاإلهَ إلّااللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ».
بدون اين معرفت و بدون عمل بر اساس آن معرفت البته در حد وسع و بقدر تكليف، امكان ثناى حقيقى و سپاس واقعى وجود ندارد، راستى انسان ثناى حقيقتى كه در نزدش مجهول است را چگونه بگويد؟ و سپاس وجودى را كه برايش ناشناخته است چگونه بجاى آورد؟ و چيزى كه نمىشناسد و از او خبرى ندارد چگونه اقرار كند؟
آرى، بر اثر عدم معرفت و جهل به حقيقت كه ناشى از تعطيل فكر و عدم توسل به انبيا و امامان عليهم السلام است، مسئله كفر، شرك و به فرموده قرآن مجادله در حق پيش مىآيد و انسان غرق در تاريكى و ظلمت شده به دارالبوار رهسپار گشته و اطرافيان خود را هم به هلاكت و نابودى و خزى دنيا و عذاب آخرت مىكشد!
قرآن مجيد مىفرمايد:
[أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ* وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ الشَّيْطانُ يَدْعُوهُمْ إِلى عَذابِ السَّعِيرِ] «6».
آيا ندانستهايد كه خدا آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است، مسخّر و رام شما كرده و نعمت هاى آشكار و نهانش را بر شما فراوان و كامل ارزانى داشته و برخى از مردماند كه همواره بدون هيچ دانشى [بلكه از روى جهل و نادانى] و بدون هيچ هدايتى و هيچ كتاب روشنى درباره خدا مجادله و ستيز مىكنند.* و چون به آنان گويند: از آنچه خدا نازل كرده است، پيروى كنيد، مىگويند: [پيروى نمىكنيم] بلكه ما از آنچه پدرانمان را بر آن يافتهايم، پيروى مىكنيم. آيا [كوركورانه از گذشتگان پيروى مىكنند] و هرچند كه شيطان آنان را با اين پيروى به عذاب فروزان دعوت كند؟!
از آيه اول استفاده مىشود كه معرفت به خدا، با تكيه بر علم فكرى و عقلى و نظرى و توسل به انبيا و امامان عليهم السلام و رجوع محققانه به كتاب خدا حاصل مىشود و چون اين معرفت حاصل شد، ثناى انسان نسبت به او چه در تشهّد چه در غير تشهّد ثناى حقيقى و سپاس واقعى و شكر صادقانه است.
اما توجه به آثار خلقت آسمانها و زمين و موجودات مسخر انسان، معرفت به وجود حق و اسما و صفات الهى مىآورد كه بدون سير در اين سه مرحله تحصيل معرفت واقعى ميسر نيست.
در زمينه توجه به آثار و آيات خلقت مطالعه هزاران كتاب لازم است كه نظر شما را به يكى از قصايد توحيديه سعدى در اين زمينه جلب مىكنم.
فضل خداى را كه تواند شمار كرد |
يا كيست آن كه شكر يكى از هزار كرد |
|
آن صانع لطيف كه بر فرش كائنات |
چندين هزار صورت الوان نگار كرد |
|
تركيب آسمان و طلوع ستارگان |
از بهر عبرت نظر هوشيار كرد |
|
بحر آفريد و بر و درختان و آدمى |
خورشيد و ماه و انجم و ليل و نهار كرد |
|
الوان نعمتى كه نشايد سپاس گفت |
اسباب راحتى كه ندانى شمار كرد |
|
اجزاى خاك مرده به تشريف آفتاب |
بستان ميوه و چمن و لالهزار كرد |
|
ابر آب داد بيخ درختان تشنه را |
شاخ برهنه پيرهنش نوبهار كرد |
|
چندين هزار منظر زيبا بيافريد |
تا كيست كو نظر زسر اعتبار كرد «7» |
|
پی نوشت ها:
______________________________ (1)- تحف العقول: 255، رسالة الحقوق. (2)- فخر الدين عراقى. (3)- الارشاد: 2/ 91؛ روضة الواعظين: 1/ 183، مجلس فى ذكر مقتل الحسين عليه السلام؛ بحار الأنوار: 44/ 392، باب 37. (4)- بحار الأنوار: 4/ 304، باب 4، حديث 34، مضمون حديث؛ التوحيد: 301. (5)- فخر الدين عراقى. (6)- لقمان (31): 20- 21. (7)- مواعظ: سعدى. |
عر