منابع مقاله:
کتاب : تفسير حكيم جلد پنجم
نوشته : حضرت آیت الله حسین انصاریان
كسى كه در جهت اعتقاد و عمل معبودهاى باطل را نفى كند، و در باطن قلب جز به حضرت حق به عنوان خالق يكتا، و تنها كارگردان هستى ايمان نداشته باشد و در عمل جز به فرمان هاى حق و دستورات پروردگار گردن نهد، و زير بار
تحميل فرهنگ هاى غير خدا نرود، و پيوسته با بت و بت تراش و بت پرست، در مبارزه باشد و در ايمان و اعمالش خلوص و اخلاص ورزد، و تحت هيچ فشارى از صراط مستقيم حق منحرف نگردد و چيزى را بر خدا ترجيح ندهد موحد است.
همه روايات باب توحيد ناظر به توحيد در اعتقاد، و توحيد در عمل است، شعار لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* دادن در حالى كه قلب معتقد به بت جاندار و بيجان باشد، و براى چند روز زندگى دنيا زير بار فرهنگ طاغوت قرار گرفتن شعار بى معنا و بدون اثر و بدون بهره و ثواب است،
موحد چو در پاى ريزى زرش
و گر تيغ هندى نهى بر سرش جج نباشد اميد و هراسش ز كس جج بر اين است آئين توحيد و بس ج ياران واقعى پيامبران و امامان و به ويژه هفتاد و دو يار حضرت حسين نمونه اعلاى اهل توحيدند، و مصداق حقيقى موحدند. آسيه همسر فرعون كه به وسيله فرعونيان زير سخت ترين شكنجه ها براى جدا كردنش از توحيد بود، و لحظه اى در ايمان و عمل از حق جدا نشد، مريم كبرى و خديجه غرّاء كه در راه توحيد انواع بلاها را تحمل كردند و از حق جدا نشدند، صديقه كبرى و حضرت زينب همه و همه مصداق اتم مؤمن به حق و مجسمه نشان دهنده توحيد بودند، چنين توحيدى و اين چنين موحد بودن ثمن بهشت و حصن حصين حق، و مايه نجات و سعادت، و سرمايه دنيا و آخرت و سبب مصون ماندن از خزى دنيا و عذاب آخرت است.
صدوق رئيس محدثين شيعه در كتاب امالى روايت مى كند كه براى حضرت حسين دو انگشتر بود نقش يكى از آنها اين بود:
«لا اله الا الله عدة للقاء الله» «1»
توحيد اعتقادى و عملى توشه اى براى روز ملاقات با خداست.
رواياتى در كتاب با ارزش ثواب الاعمال در باب توحيد و آثارش نقل شده از جمله:
پيامبر اسلام فرمود:
«ثمن الجنة لا اله الا الله:» «2»
قيمت بهشت لا اله الا الله است.
يقيناً ثمن بهشت لفظ لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* كه مركب از لام و الف و هاء است نمى باشد، منظور رسول خدا حقيقت توحيد است كه سرمايه قلبى، و جلوه عملى است.
از حضرت باقر (ع) از رسول خدا روايت شده است:
«ليس شيى ء الا و له شيئ يعد له الا الله عزوجل فانه لا يعد له شيئ و لا اله الا الله فانه لا يعد لها شيئ، و دمعه من خوف الله فانه ليس لها مثقال فان سالت على وجهه لم يرهقه قتر و لا ذلة» «3»
چيزى نيست مگر اين كه براى آن عِدْل و هم وزنى وجود دارد، مگر خداى عزوجل كه معادلى ندارد، و توحيد كه براى آن عِدْلى نيست و قطره اى اشك از خوف خدا كه هم وزنى ندارد، چون بر صورت جارى شود آن صورت را سياهى و ذلت نخواهد گرفت.
«عن النبى من قال لا اله الا الله مخلصاً دخل الجنة و اخلاصه بها ان يحجزه لا اله الا الله عما حرم الله:» «4»
از پيامبر روايت شده كسى كه با اخلاص «لا اله الا الله» بگويد وارد بهشت مى شود، و اخلاص به آن اين است كه «لا اله الا الله» او را از آنچه خدا حرام كرده است باز دارد.
از رسول خدا روايت شده:
«لا يزال لا اله الا الله ترد غضب الرب جل جلاله عن العباد ما كانوا لا يبالون ما انتقص من دنياهم اذا سلم دينهم فاذا كانوا لا يبالون ما انتقص من دينهم اذا سلمت دنياهم ثم قالوها ردت عليهم و قيل كذبتم و لبستم بها صادقين:» «5»
پيوسته توحيد اعتقادى و عملى خشم پروردگار را از بندگان برمى گرداند، هنگامى كه باك نداشته باشند از دنياى آنان كاسته شود چون دينشان سالم بماند، ولى زمانى كه از نقص دينشان باك نداشته باشند، وقتى دنيايشان سالم بماند و در چنين فضائى لَا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ بگويند به آنان بازگشت داده مى شود و به آنان گويند دروغ گفتند و نسبت به توحيد صادق و راستگو نيستيد.
يك بار ديگر در اين روايات دقت كنيد تا بيشتر به اين حقيقت پى ببريد كه منظور از توحيد فقط گفتن كلمه طيبه لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* نيست، بلكه بايد توحيد به صورت ايمان به خدا و نفى معبودهاى باطل در افق قلب طلوع داشته باشد و در عمل هم انسان به خواسته هاى حق عمل كند و از محرمات بيان شده در قرآن و فرهنگ اهل بيت بپرهيزد.
پيامبر اسلام حدود چهل نفر از اقوامش را در خانه عمويش ابوطالب دعوت كرد، و پس از تشكيل جلسه براى آنان به طور مفصل سخن گفت و در ضمن سخن فرمود:
«انا ادعوكم الى كلمتين خفيفتين على اللسان، ثقيليتين فى الميزان تملكون بهما العرب و العجم و تنقاد لكم بهما الامم و تدخلون بهما الجنة و تنجون بهما من النار، شهادة ان لا اله الا الله و انى رسول الله:» «6»
من شما را به دو كلمه كه تلفظش بر زبان آسان و در ترازوى عمل سنگين است دعوت مى كنم، شما با تحقق دادن حقيقت اين دو كلمه در باطن و ظاهرتان و در اعتقاد و عملتان مالك عرب و عجم مى شويد، و همه امت ها مطيع شما مى گردند، و به وسيله اين دو كلمه وارد بهشت مى شويد و از دوزخ نجات پيدا مى كنيد و آن شهادت بر وحدانيت خداست و اين كه معبودى جز او سزاوار پرستش نيست و اين كه من فرستاده خدا هستم.
صدوق در عيون اخبار الرضا روايت مى كند: چون حضرت رضا خواستند از نيشابور به خراسان حركت كنند، مردم نيشابور آن حضرت را تا بيرون شهر بدرقه كردند، حضرت لحظه وداع پرده محمل را كنار زدند و از پدرانش از رسول خدا روايت كردند كه رسول خدا از حضرت حق نقل كرد:
«كلمة لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى قال فلما مرت الراحله ناد انا بشروطها و انا من شروطها:» «7»
توحيد حصار محكم من است، پس كسى كه وارد حصار من شود از عذاب من ايمن است، راوى مى گويد: چون شتر حركت كرد ما را مخاطب قرار داده فرياد برداشت به شرايطى و من از شرايط آن هستم.
در بررسى حديث، بايد به چهار حقيقت اشاره كرد: 1- سند حديث: سند حديث از بهترين اسناد است تا جائى كه معروف به سلسلة الذهب شده است.
2- دلالت حديث: حديث از نظر دلالت راه را مى نمايد كه تنها راه نجات و راه تحقق سعادت راه خدا و توحيد به معناى واقعى است.
3- حديث راهنما را براى دلالت كردن امت به راه نشان مى دهد كه معصوم است و بدون چنين راهنمائى يقيناً انسان دچار گمراهى مى گردد.
4- عمده مسئله متابعت و پيروى از راهنماست كه هر كس در دنيا از راهنماى واقعى كه امام معصوم است پيروى كند به خوشبختى و كمال مى رسد، و در آخرت به سعادت جاودانى در كنار امام متابعت شده مى رسد.
يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا: «8»
روزى كه هر گروهى از مردم را با امامشان مى خوانيم پس كسانى كه نامه اعمالشان را به دست راستشان دهند، نامه خود را با خوشحالى و سرور مى خوانند و به اندازه رشته ميان هسته خرما مورد ستم قرار نمى گيرند.
در هر صورت روشن شد كه مراد از لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* حذف و انتخاب در همه شئون زندگى است، حذف معبودهاى باطل و همه محرمات، و انتخاب معبود حق و فرمان بردن از او در همه شئون حيات و همه امور مادى و معنوى است.
نكته اى عجيب
لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ* دوازده حرف است، معلم توحيد محمد رسول الله نيز دوازده حرف است، راهنماى راه توحيد على بن ابيطالب هم دوازده حرف است، امامان معصوم هم دوازده نفرند، ماه هاى شمسى و قمرى هم دوازده ماه است.
موحدان در قيامت
توحيد زمانى كه از مشرق قلب به صورت ايمان خالصانه و نفى معبودهاى باطل طلوع كند، و جلوه ى آن در همه ى اعمال ظهور نمايد به انسان ارزشى فوق تصور مى دهد، و وجودش را در قيامت بر آتش دوزخ حرام مى نمايد.
صدوق پيشواى محدثين شيعه و خُبره حديث در كتاب امالى روايت مى كند كه پيامبر فرمود:
«و الذى بعثنى بالحق بشيراً لا يعذب الله بالنار موحدا ابدا و ان اهل التوحيد ليشفعون فيشفعون ثم قال:»
سوگند به كسى كه مرا بر اساس حق بشير فرستاد خدا موحدى را هرگز به آتش عذاب نمى كند، و بى ترديد اهل توحيد شفاعت مى كنند، و شفاعت آنان پذيرفته مى شود، سپس فرمود: چون روز قيامت شود، خداوند فرمان مى دهد قومى را كه در دنيا بدكردار بودند به آتش بيندازند، آنان مى گويند:
پروردگارا چگونه ما را وارد دوزخ مى كنى در حالى كه تو را در دنيا به يگانگى مى شناختيم، و چگونه زبان ما را مى سوزانى در حالى كه در دنيا به توحيدت گويا بود، و چگونه قلوب ما را دچار آتش مى كنى در حالى كه بر يگانگى تو ايمان و اعتقاد داشت، و چگونه صورت هاى ما را در معرض سوختن قرار مى دهى در حالى كه براى عبادت تو برخاك سائيده شد، و چگونه دو دستان ما را به آتش مى سوزانى در حالى كه براى دعا به پيشگاه تو برداشته شده؟
خداوند ميفرمايد: بندگان من اعمالتان در دنيا زشت بوده و نهايتاً پاداش شما دوزخ است، مى گويند خداوندا گذشت و عفو تو بزرگ تر است يا خطاهاى ما پاسخ مى رسد عفو و گذشت من، مى گويند رحمت تو گسترده تر است يا گناهان ما، خطاب مى رسد رحمت من مى گويند اقرار ما به توحيد و يگانگى تو بزرگ تر است يا معاصى ما، جواب مى رسد اقرار شما به توحيد من بزرگ تر است، عرضه مى دارند پروردگارا بايد عفو رحمتت كه فراگير نسبت به هر چيزى است ما را فرا بگيرد، خداوند مى فرمايد: فرشتگانم به عزت و جلالم سوگند مخلوقى را به سويم محبوب تر از اقرار كنندگان به توحيدم و اين كه معبودى جز من نيست نيافريده ام و سزاوار است كه اهل توحيدم را وارد آتش نكنم، بندگانم را به بهشت در آوريد. «9» ايمان به خداوند، و غرق بودن در توحيد، و عمل به دستورات مالك ملك هستى سبب سلامت و عافيت همه جانبه و موجب سعادت و خوشبختى در دنيا و آخرت است، و اين حقيقتى است كه تاريخ حيات انسان عملًا آن را به اثبات رسانيده است.
از نشانه هاى خوشبختى در زندگى تندرستى است، بدون سلامت و صحت هيچ فرد يا جامعه اى روى خوشى و سعادت را نخواهد ديد، مردم عليل و رنجورى كه همواره در آتش تب و رنج و عذاب جسمانى مى سوزند و مى گدازند كجا قادرند كه با جهش نيرومندانه از پيچ و خم مشكلات بگذرند و به سوى هدف هاى بزرگ و عالى گام هاى بلند و بلندتر بردارند؟! راستى چه خوب است انسان زندگى را از نظر كيفيت بنگرد نه از جهت كميت، آن مردمى كه زنده اند ولى دوران زندگى را به بطالت و خوش گذرانى هاى بى منطق و تحليل بر جسم و جان مى گذرانند و در طول حيات كمترين نتيجه اى براى خود يا ديگران ندارند و كوچك ترين گامى كه مفيد به حال خود يا جامعه باشد برنمى دارند براى حيات و عمرشان چه سود و ارزشى ميتوان به حساب آورد؟!
دنيائى كه از فشار طاقت فرساى مشكلات خسته و وامانده به نظر مى رسد، مردمى كه در شهرهاى بزرگ و پر جمعيت از هواى سالم، غذاى سالم، و محيط سالم بهره اى ندارند و در ميان دود كثيف و غليظ ماشين ها و كارخانه ها مى لولند و تدريجاً خفه مى شوند، خلاصه انسانى كه صرف نظر از اين بدبختى ها، تعداد كثيرى كشته و مجروح و آسيب ديده ميدانهاى جنگ بايد قربانى بدهد و از انرژى خود بكاهد چه سرنوشتى و چه فرجامى خواهد داشت؟
ترقى روزافزون پزشكى و بهداشت هنوز نتوانسته است آلام انسان ها را تسكين بخشد، تقلب در مواد غذائى و داروئى، توليد روزافزون مشروبات متنوع الكلى و مواد مخدر، وظيفه ناشناسى، و عدم دقت آنانى كه جان مردم به دستشان سپرده شده، و بالاخره هزاران خيانت و جنايت و دلهره و پريشان حالى همه و همه از عواملى هستند كه سلامت و نشاط جسمانى و فكرى و روحى انسان ها را هدف تيرباران خويش ساخته اند.
ترديدى نيست كه مردم بيمار و فرسوده از نظر كار و فعاليت و تحصيل علم و تكميل صنعت دچار وقفه خواهند شد، از همه اينها كه چشمپوشى كنيم در يك جمعيت بيمار و ناتوان زمينه اى براى رشد علم، اخلاق، و معنويت وجود ندارد، چنين جامعه اى به زمين شوره زارى مى ماند كه نمى تواند هيچ يك از نهال ها و بذرها را در خود بروياند و بپروراند.
نهال علم و آزادى، اخلاق و شخصيت، كرامت و رشد، آدميت و انسانيت در اينگونه جامعه ها سبز نمى شود و درعرصه تكامل و ترقى قرار نمى گيرد بلكه هر نهال مادى و معنوى در اين شوره زار پژمرده و تباه مى شود.
توحيد و دين حق و ايمان و عمل صالح مى كوشند كه با پرستارى و غم گسارى اين بيماران ناتوان را شفا بخشيده، اسباب اعتلا و تكامل و رشدش را فراهم سازند.
اسلام كه حاوى همه مسائل الهى و انسانى، و لحاظ كننده امور مادى و معنوى و آبادى دنيا و آخرت انسان است، براى تأمين سلامت و عافيت همه جانبه انسان در دو مرحله مادى و معنوى، ايمان به خدا و نفى معبودهاى باطل و دورى از محرمات و انجام خيرات و رعايت بهداشت و حفظ نظافت و دورى از افراط و تفريط در هر كارى، و ترك امور مضره را پيشنهاد مى كند. براى سلامت جسم و تداوم آن، خداى مهربان در قرآن مى فرمايد:
كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ: «10»
بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد، زيرا خدا اسراف كنندگان را دوست ندارد.
سفير حق پيامبر اسلام فرمود:
«المعدة بيت كل داء و الحمية رأس كل دواء:» «11»
شكم خانه هر دردى، و پرهيز در رأس همه داورهاست.
و آن فرستاده بى نظير حق فرمود:
«ان فى صحة البدن فرح الرب و مرضات الرب و تثبيت السنة:» «21»
خوشنودى و رضاى پروردگار و پابرجائى سنت در تندرستى است.
و آن بزرگ مرد عرصه معنويت و دلسوز بشريت، و مبلغ برنامه هاى خدا فرمود:
«لا خير فى الحيات الا مع الصحة:» «13»
در زندگى بدون تندرستى و سلامت هيچ خيرى نيست.
از برنامه هاى ارزنده حق اين است كه سالى يك ماه بر افرادى كه استطاعت بدنى داشته باشند روزه را واجب كرده است، صرف نظر از اين كه روزه براى تهذيب روان انسان مفيد است، براى بدن نيز يك خانه تكانى بسيار مفيدى است كه چربى ها و سموم و رسوبات زائد را به راحتى بيرون مى ريزد و بسيارى از امراض را بدون درد و خونريزى و جراحى و دارو درمان مى نمايد، از اين نظر روزه را جراحى سفيد ناميده اند.
كارل مى گويد: در زندگى بدوى آدميان به علل خشك سالى، قحط و غلا هر چند گاهى از كمبود موارد غذائى در زحمت مى افتادند.
و به اين جهت حتى وقتى كه آذوقه كافى در دسترس داشتند با نه طيب خاطر براى عادت به گرسنگى روزهائى را به روزه مى گذرانيدند.
لزوم روزه در تمام اديان تأكيد شده است، در روزه ابتدا گرسنگى و گاهى نوعى تحريك عصبى و بعد ضعفى احساس مى شود، ولى در عين حال كيفيات پوشيده اى كه اهميت زيادى دارند به فعاليت مى افتند، قند كبد در خون مى ريزد و چربى هائى كه در زير پوست ذخيره شده اند و پروتئين هاى عضلات و غدد و سلول هاى كبدى آزاد مى شوند، و به مصرف تغذيه بافت ها مى رسند، بالاخره تمام اعضاء مواد خاص خود را براى نگهدارى تعادل محيط داخلى و قلب قربانى مى كنند و به اين ترتيب روزه تمام بافت هاى بدنى را مى شويد و آنها را عوض مى كند. «14» ولى از آنجا كه حفظ سلامت بدن، فقط به رعايت بهداشت و روزه بستگى ندارد، بلكه تحت تأثير عوامل روحى نيز قرار مى گيرد، از اين نظر در آئين خدا مفاسد اخلاقى به شدت مورد نكوهش قرار گرفته، براى اين كه تأثير شوم آنها در بدن و قواى فكر و روان و روح غير قابل انكار است.
از اميرمؤمنان (ع) روايت شده:
«العجب لغفلة الحساد عن سلامة الاجساد:» «15»
شگفت از اين كه حاسدان از سلامت بدن خويش غافلند.
و فرمود:
«صحة الجسد من قلة الحسد:» «16»
تندرستى معلول كمى حسد است.
بيمارى كه اكنون در بستر بيمارى يا به روى تخت بيمارستان افتاده، فقط مراقبت ها و معالجات طبى در درمانش مؤثر نيست، بلكه نيروى ايمان و حس اعتماد و اتكاى به مبدء غيبى كه شفابخش امراض است براى بيمار در درجه اول اهميت است، بيمارى كه از چنين اعتقاد و ايمانى به حضرت حق و دستوارت او برخوردار نيست خيلى ديرتر از بيماران معتقد و مؤمن درمان مى شود، يكى از اطباى روان شناسى مى گويد:
«در ميان هزاران كسانى كه پيش من آمده اند آنهائى كه به اصولى پاى بند بوده و به دين و مذهبى ايمان داشته اند خيلى زودتر معالجه شده اند». «17» كارل مى نويسد: طبيب نيز هنگامى كه بيمارى ديد كه دست به دامان دعا و توسل شده است مى تواند خرسند باشد، چه آرامشى كه نيايش به ارمغان آورده است كمك شايانى در مداواى بيمار به شمار مى آيد. «18» و نيز مى نويسد نيايش و دعا گاهى تأثيرات شگفت آورى دارد، بيمارانى بوده اند كه تقريباً به طور آنى از دردهائى چون خوره، سرطان، عفونت كليه و زخم هاى مزمن و سل ريوى و استخوانى پريتونئال شفا يافته اند، چگونگى اين گونه شفا يافتن ها تقريباً همواره يكسان است: يك درد بسيار شديد و بعد احساس شفا يافتن در چند دقيقه و حداكثر تا چند ساعت آثار بيمارى محو مى شود و جراحات و صدمات جسمى و آناتوميك آن نيز التيام مى يابد.
اين معجزه با چنان سرعتى سلامت را به بيمار باز مى دهد كه هرگز حتى امروز جراحان و فيزيولوژيست ها در طول تجربياتشان مشاهده نكرده اند، براى اين كه اين پديده ها بروز كند نيازى نيست كه حتماً خود بيمار دعا كند اطفال كوچكى كه هنوز قدرت حرف زدن نداشته اند و هم چنين مردم بى عقيده نيز شفا يافته اند ولى در كنار آنان كسى نيايش مى كرده است. «19»
در روايات آمده كه: بيمار پس از نماز صبح در حالى كه محل درد را مسح مى كند اين دعا را بخواند تا به خواست خدا شفا يابد:
«بسم الله الرحمن الرحيم، الحمد لله رب العالمين حسبنا الله و نعم الوكيل تبارك الله احسن الخالقين و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم:»
بنام خداوند مهربان مهرورز ستايش براى خداست كه پروردگار جهانيان است، خداوند ما را بس است و نيكو وكيلى است، بزرگ است خداوندى كه نيكوترين نظام دهندگان است و هيچ گردش و نيروئى نيست جز به وسيله خداوند بلند مقام بزرگ.
دعا حقيقتى است كه انسان به شدت به آن نياز دارد و حضرت حق در قرآن مجيد خواندن آن را دستور داده و اجابت آن را تضمين نموده است.
ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ: «20»
مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم.
و در آيه ديگر فرموده:
وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ:
هنگامى كه بندگانم از تو درباره ى من بپرسند بگو: يقيناً من نزديكم دعاى دعا كننده را زمانى كه مرا بخواند اجابت مى كنم، پس بايد دعوتم را بپذيرند و به من ايمان آورند تا به حق و حقيقت راه يابند و به مقصد اعلا برسند.
اين نكته مهم ناگفته نماند كه تصور شود از نظر اسلام مراجعه به طبيب و مصرف دارو لازم نيست نه بلكه لازم است و اولياء اسلام در مواردى براى درمان بيمارى به پزشك مراجعه كرده و دارو مصرف نموده اند، بايد به اين حقيقت توجه داشته باشيم كه در عرصه هستى دو دسته عامل و دو نوع سبب در جريان است و در امور جهان مؤثرند: دسته اول همان عوامل مادى است، و دسته دوم عوامل معنوى است.
استفاده از پرشك و دانش او و انواع داروها و رژيم هاى غذائى و ورزشى چيزى است كه همه دانشمندان از قديم بر آن اتفاق داشتند و دانش جديد پزشكى در اين زمينه توسعه قابل توجهى پيدا كرده است، در اين ميان عوامل معنوى را نمى توان ناديده گرفت، اين عوامل گاهى اثرشان از عوامل مادى قوى تر و نيرومندتر است، تجربيات پرفسور كارل فرانسوى كه در كتاب با ارزش نياش خود ثبت كرده دليل مهمى بر اين مهمى بر اين مدعاست، نام برده كه مى تواند الگوئى براى پذيرش اين حقيقت براى روشنفكران باشد تا هر چيزى را بر اثر غرور و منيت خود رد نكنند، به كمك تجارب خويش به اين مطلب اساسى پى برده كه بيمارى كه از نظر يك پزشك قابل درمان نيست ممكن است با يك توجه باطنى و يك دعا به درگاه حق و يك راز و نياز و نيايش خالصانه توسط خود او يا ديگرى به كلى شفا يابد، به طورى كه اثرى از بيمارى در او مشاهده نشود، نيايش يكى از همان عومل نيرومند معنوى است.
صدقه كه در وحى مطرح است و مورد علاقه حضرت حق و جزء فرمان هاى اوست نيز يكى از همان عوامل نيرومند است.
از رسول خدا روايت شده است:
«تصدقوا و داوو امرضاكم بالصدقة فان الصدقة تدفع عن الاعراض و الامراض و هى زيادة فى اعماركم و حسناتكم:» «21»
صدقه بپردازيد، و بيمارانتان را با آن درمان كنيد، زيرا صدقه از بيمارى ها و آبروها دفاع مى كند و به عمر مى افزايد و نيكى ها را زياد مى كند.
«صدقة السر تطفئ غضب الرب، صدقة العلانية تدفع سبعين نوعا من البلاء:» «22»
پيامبر مى فرمايد صدقه پنهان خشم پروردگار را فرو مى نشاند، و صدقه آشكار هفتاد نوع بلا را دفع مى كند.
در روايتى آمده شخصى به محضر پيامبر اسلام آمد و گفت:
عملى به من بياموز كه خداوند مرا دوست بدارد، و نزد مردم محبوب شوم، و حضرت حق بر ثروتم بيفزايد و عمرم را طولانى ساز و در آخرت با تو محشور گردم حضرت فرمود:
«هذه ست خصال تحتاج الى ست خصال: اذا اردت ان يحبك الله فخفه واتقه، و اذا اردت ان يحبك المخلوقون فاحسن اليهم و ارفض ما فى ايديهم، و اذا اردت ان يثرى الله مالك فزكه، و اذا اردت ان يصح الله بدنك فاكثر الصدقه، و اذا اردت ان يطيل الله عمرك فصل ذوى ارحامك، و اذا اردت ان يحشرك الله معى فاطل السجود بين يدى الله الواحد القهار:» «23»
اينها شش خصلت مى باشند كه به شش خصلت ديگر نيازمندند، هر گاه بخواهى خداوند تو را دوست بدارد از او بترس و تقوا و دورى از محرمات پيشه كن، و هر گاه بخواهى كه در ميان مردم محبوب باشى به آنان نيكى كن و از آنچه از مال دنيا دارند چشم بپوش، و هر گاه بخواهى كه خداوند ثروتت را زياد كند زكات آن را بپرداز، و هر گاه بخواهى بدنت سالم بماند زياد صدقه بپرداز، و هر گاه بخواهى خداوند عمرت را طولانى نمايد صله رحم به جاى آور، و هر گاه بخواهى خدا تو را با من محشور كند سجده در پيشگاه خداى يكتاى قهار را طولانى ساز.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- امالى صدوق ص.
(2)- ثواب الاعمال 3.
(3)- ثواب الاعمال 3.
(4)- ثواب الاعمال.
(5)- ثواب الاعمال.
(6)- ارشاد مفيد ج 1 ص 50.
(7)- عيون اخبار الرضا ج 2 ص 135 ح 4.
(8)- اسراء 71.
(9)- امالى صدوق مجلس 49 ص 296- علم اليقين فيض ج 2 ص 1047.
(10)- اعراف 31.
(11)- طب الصادق 39.
(21)- نهج الفصاحة.
(31)- نهج الفصاحة.
(14)- انسان موجود ناشناخته 21.
(15)- سفينة البحار ج 1، ص 251.
(16)- سفينة البحار ج 1، ص 251.
(17)- طب الصادق 19.
(18)- نيايش 62.
(19)- نيايش الكسيس كارل فرانسوى 65 64.
(20)- غافر 60.
(21)- نهج الفصاحة و ميزان الحكمه ج 5 ص 321.
(22)- كلام نور ج 2 ص 185.
(23)- سفينة البحار قديم ج 1 ص 599.
منبع : پایگاه عرفان