در اين فصل بسيار مهم و در اين حديث با عظمت سخن از انديشه و تعقل و فهم و فكر است.
سخن از واقعيتى است كه نسبت به تمام واقعيت ها و نسبت به خير دنيا و آخرت انسان و سعادت و سلامت آدمى، در همه شؤون همانند روح براى جسم و چون ريشه براى درخت و به منزله بنيان و پى براى ساختمان است.
عقل و لب و فكر و قلب و مشتقات هر يك و آثار و نتايج اين حقايق بلند ملكوتى، بارها در قرآن و روايات و آثار و معارف اسلامى آمده است.
دقت در آيات قرآن و انديشه در مهم ترين آثار الهى، ما را به اين معنى رهنمون مى شود كه فكر كردن و انديشيدن كار مغز و يافتن و فهميدن كار قلب است.
قرآن مجيد فهم را از كفار سلب ولى تفكر را برايشان اثبات كرده، مى فرمايد:
[وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِما لا يَسْمَعُ إِلَّا دُعاءً وَ نِداءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لا يَعْقِلُونَ ] .
داستان [دعوت كننده ] كافران [به ايمان ]، مانند كسى است كه به حيوانى [براى رهاندنش از خطر] بانگ مى زند، ولى آن حيوان جز آوا و صدا [آن هم آوا و صدايى كه مفهومش را درك نمى كند] نمى شنود. [كافران، در حقيقت ] كر و لال و كورند، به همين سبب [درباره حقايق ] انديشه نمى كنند.
و در مورد ديگر درباره كافرى مى فرمايد:
[إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ] .
او [براى باطل كردن دعوت قرآن ] انديشيد و [آن را] سنجيد.
آرى، آن كافر انديشيد ولى دنبال يافتن حقيقت آن انديشه نرفت و به آنچه سنجيده بود، توجه نكرده و به درك آن خود را حاضر نگردانيد.
در هر صورت دانستن، نتيجه فكر كردن و شناختن و فهميدن، كار قلب است و اين دو عضو بسيار مهم، گسترده ترين و برترين نقش را در دستگاه حيات انسان دارند.
در تمام مسائلى كه در شرح جملات عالى روايت مطرح مى شود، توجه به عقل و قلب و مغز و دل به طور يكسان است و هر دو در زمينه تمام حقايقى كه بازگو مى شود مورد نظر است؛ زيرا نظام مسئله فكر و نتيجه گيرى از آن بدين صورت است: كه حواس پنچگانه را بايد وادار به رابطه گرفتن با حقايق مادى و معنوى و ظاهرى و باطنى و مكانى و زمانى كرد، سپس حواس يافته هاى خود را به مغز داده و مغز براى رساندن انسان به واقعيت ها، يافته ها را به قلب مى دهد و اين قلب است كه براى درك نهايى، آخرين منزل و مرحله است.
مثلًا، انسان با چشم خويش خرابه هاى كاخ هاى ستمگران تاريخ را مى بيند، مغز ديده را مى گيرد، در اين صورت واقعيت علمى در دنياى درون درست مى شود، آن گاه قلب اين علم را مى فهمد، سپس انسان در نتيجه اين فهم عبرت گرفته و خويش را از ستم و ستمكارى دور مى كند.
دستگاه هاى بسيار عظيم و پيچيده اى چون:
درّاكه، حافظه، متفكره، متخيّله، متصوره، مميزه، مدبره، در ارتباط با مغز و قلب هستند كه هر يك براى خود دنياى اسرارآميزى هستند.
براى قدم گذاشتن در راه رشد و كمال انسان با تمام وجود، نيازمند به كار گرفتن تمام اين استعدادهاى خدايى است، با بكارگيرى حواس و دستگاه هاى عظيم دماغى و قلبى، مى توان به فضاى باعظمت معنى و باطن و حقايق و اسرار ملكوتى قدم گذاشت و در آنجا با رسالت انبيا و امامت ائمه عليهم السلام و آيات آفاقى و انفسى و تشريعى آشنا شد و از طريق اين آشنايى، به پاكى جان و دل و پاكى نفس و عمل رسيد.
مغز را براى انديشه در آنچه دستور انديشه داده شده و قلب را براى فهم محصول مغز بكار بگيريد كه تنها راه نجات و به دست آوردن سعادت دنيا و آخرت همين است.
حكيم نكته سنج، نظامى در ترغيب به انديشه و فهم مى گويد:
اى ناظر نقش آفرينش |
بردار خلل زراه بينش |
|
كين هفت حصار بركشيده |
بر هزل نباشد آفريده |
|
هر ذره كه هست اگر غبار است |
در پرده مملكت بكار است |
|
در راه تو هر كه با وجود است |
مشغول پرستش و سجود است |
|
منبع : پایگاه عرفان