فارسی
يكشنبه 06 خرداد 1403 - الاحد 17 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

حج عارفان‏

 

منابع مقاله:

کتاب  : عرفان اسلامى جلد هفتم

نوشته: حضرت آیت الله حسین انصاریان

 

جهت توجه بيشتر به معانى اين قسمت از روايت پربار حضرت امام صادق عليه السلام شايسته است اين فصل، به قلم پرنور عالم بينادل، مرحوم حاج شيخ محمد بهارى همدانى- كه كلمه به كلمه آن نورى است كه دل سالك را از هر كدورتى شستشو مى دهد- بانضمام شرحى مقتضى نسبت به هر موضوع از دست ناتوان خويش آراسته شود:

اى خواهان وصول به خانه حق! بيدار باش كه حضرت احديت را جل شأنه العظيم بيوتات مختلفه مى باشد، يكى را كعبه ظاهرى گويند كه تو قاصد او هستى، ديگرى را بيت المقدس و ديگرى را بيت المعمور و ديگرى را عرش و هكذا.. تا برسد بجايى كه خانه حقيقتى اصلى است كه او را قلب نامند كه اعظم از همه اين خانه هاست.

آرى، اول بايد مناسك خانه قلب را بجاى آورد و آن تصفيه اين خانه از بت رذايل و آراستن آن به صفات و اسماى الهيه است كه تا اين كعبه باطن را از بت ها پاك نكنى و پرده خبائث را از روى آن برندارى، لياقت زيارت كعبه قرار داده شده در مكه را پيدا نكنى كه راه ورود به آن حريم كه در حقيقت حريم عنايت و رحمت است دل است.

اى مهربان خداى عالم! قلب، اين خانه اصلى خود را از اين همه پيرايه هاى شيطانى پاك كن و آن را لايق انعكاس واقعيت نما.

 

آداب زيارت كعبه

شكى نيست كه براى هر بيتى از بيوتات حضرت حق آداب و رسومى است كه طالب هر بيت، آداب و رسوم آن بيت را بايد رعايت كند، تا به حقيقت و واقعيت آن بيت برسد كه بدون رعايت آداب و رسوم هر بيت رسيدن به آن بيت كارى محال و زحمت در راه آن زحمتى بيهوده و رنجى بى قيمت است.

اما معنى خانه او چه باشد، اين اضافه يعنى اضافه بيت به اللّه از باب تشريف است يا طور ديگر، مقصود بيان آن نيست، غرض در اين رساله، بيان آداب كعبه ظاهرى است، غير آن آدابى كه در مناسك مسطور است، ضمناً شايد اشاره به آداب كعبه حقيقى هم فى الجمله بشود.

بدان، غرض از تشريع اين عمل شريف اين باشد كه از طريق مناسك اين بيت بدانى كه مقصود اصلى از خلقت انسان معرفت خدا و وصول به درجه عشق او و انس به حضرت اوست و اين ها تحصيل نمى شود مگر به تصفيه قلب و آن هم ممكن نيست مگر به حفظ نفس از شهوات و انقطاع از دنياى دنىّ و قرار گرفتن در راه رنج عبادات ظاهرى و باطنى.

شارع مقدس عبادات را يك نسق نگردانيده، بلكه مختلف وضع كرده؛ زيرا به هر يك از آن ها رذيله اى از رذائل از مكلف زائل مى گردد، تا به اشتغال به تمام آن ها تصفيه تمام عيار گردد، چنانچه اداى صدقات و حقوق ماليه قطع ميل مى كند از حطام دنيويه و صوم قطع مى كند انسان را از مشتهيات نفسانيه و صلاة نهى مى كند از هر فحشا و منكرى و هم چنين ساير عبادات.

چون حج مجمع العناوين بود خصوصيت ديگرى در بين عبادات پيدا كرد، چه اين كه مشتمل است بر جمله اى از مشقت هاى اعمال كه هر يك بنفسه صلاحيت تصفيه نفس را دارد مانند انفاق مال كثير، قطع از اولاد و عيال و وطن و جدايى از نفوس شريره و طى منازل بعيده و ابتلا به گرماى سخت و عطش شديد و انجام اعمال نامأنوس و خلاف طبع مانند رمى جمره و طواف و سعى و احرام و غير آن.

و داراى فضائل عالى ديگر است مانند تذكر به احوال آخرت به هنگام تماشاى اصناف خلق و اجتماع كثير فى صقع واحد على نهج واحد لاسيما در احرام و وقوفين و رسيدن به محل وحى و نزول ملائكه بر انبيا از آدم تا خاتم صلوات اللّه عليهم اجمعين و تشرف به محل قدم هاى آن بزرگواران مضافاً بر تشرف بر حرم خدا و خانه او، علاوه به حصول رقت كه مورث صفاى قلب است به ديدن اين امكنه شريفه با امكنه شريف ديگر كه رساله گنجايش آن را ندارد.

نتيجه اين كه حج داراى جمله اى از مشقت ها و فضائل كثيره از اعمال است و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

رهبانيت را در اين مكتب به جهاد و حج تبديل كردم «1».

انسان با توجه به اين واقعيت ها بايد بداند كه به كرامت اين سفر روحانى نمى رسد، مگر با رعايت آداب و رسوم حقيقى آن و آن چند امر است:

 

نيت صادقه

اول: اين كه هر عبادتى از عبادات بايد به نيت صادقه باشد و به قصد امتثال امر شارع به جا آورده شود تا عبادت شود.

كسى كه اراده حج دارد اولًا بايد قدرى تأمل در نيت خود نمايد، هواى نفس را كنار گذارد، ببيند غرضش از اين سفر امتثال امر الهى و رسيدن به ثواب و فرار از عقاب اوست يا نه نستجير باللّه غرضش تحصيل اعتبار يا خوف از مذمّت مردم يا تفسيق آن ها يا از ترس فقير شدن است، چنانچه معروف است هر كه ترك حج كند مبتلا به فقر مى شود، يا امور ديگر را غرض دارد، از قبيل تجارت و خوش گذرانى و سير در بلاد و غير ذلك.

اگر درست تأمل كند خودش مى فهمد كه قصدش چيست، اگر معلوم شد كه وجه همت خدا نيست بايد سعى در اصلاح قصد خود كند و لا اقل ملتفت به قبح اين مسئله گردد كه قصد حريم ملك الملوك را نموده ولى براى اين مسائل مادى و خيالى و بى فايده، در اينجاست كه بايد به نحو خجالت آغاز سفر كند نه به نحو غرور و غفلت.

توبه

دوم: اين كه تهيه حضور ببيند از براى مجلس روحانيين، با بجا آوردن يك توبه حقيقى، يعنى توبه اى كه تمام مقدمات در آن رعايت شود، از قبيل رد حقوق چه ماليه مانند خمس و ردّ مظالم و كفارات يا غير ماليه مانند غيبت و اذيت و هتك عرض و ساير جنايات بر غير كه لازم است از صاحبانش حلاليت بخواهد، به آن صورتى كه در كتب فقهى يا روايى آمده.

و اگر پدر و مادرش هستند آنان را از خود راضى كند تا پاك و پاكيزه از منزل درآيد بلكه تمام علايق خود را جمع آورى نموده، شغل قلبى خود را از پشت سرش قطع نمايد تا به تمام قلب رو به خداى خود كند، هم چنين فرض كند كه ديگر بر نمى گردد.

آرى، قطع علاقه از غير حق در اين سفر مهم ترين برنامه اين سفر است و تا قطع علائق غلط و هوس هاى شيطانى و نيت هاى آلوده نشود، روى به محبوب نشده ولذا روى محبوب هم به انسان نمى شود.

تمام لذت در اين سفر از كسانى است كه فكرى جز حضرت يار و ذكرى جز آن جناب و كلامى جز حول محور آن حضرت نداشته و با تمام وجود به پيشگاه باعظمت آن معشوق واقعى عرضه مى دارند:

مرحبا! مرحبا! محبت دوست

 

كز درون آمدى نه از ره پوست

دلم از جز تو خانه خالى كرد

 

با تو سوداى لا ابالى كرد

تا غمت ساكن دل من شد

 

از چراغ تو خانه روشن شد

ما گرفتار دام عشق توايم

 

همه سرمست جام عشق توايم

اى كه حسن رخت دل افروزست

 

شب ما با خيال تو روزست

حسنت از روضه جنان خوش تر

 

يادت از هر چه در جهان خوش تر

هر كه در صورت تو حيران نيست

 

صورتش هست ليكنش جان نيست «2»

     

زائر بايد وصيت تام و تمامى كند و به اطلاع اشخاص خير و دانا برساند كه كيفيت وصيت بايد چگونه باشد، در هر صورت كارى كند كه اگر برنگردد هيچ جزئى از جزئيات كار او معوق نماند، بلكه در تمام عمر بايد چنين باشد كه هيچ كس از مردن خود اطلاع ندارد.

 

ياد حق

سوم: اين كه اسباب مشغله قلبى در اين سفر براى خود فراهم نكند، تا او را در حركات و سكناتش كه بايد فقط به ياد محبوب واقعى باشد بازدارد، از قبيل رفيق ناهماهنگ يا مال التجاره يا غير آن بلكه اگر بتواند با كسانى هم سفر و همراه شود كه بودن با آنان ياد حق را در قلب تقويت كند، يا اگر خداى ناخواسته دچار غفلت شد آنان به داد او برسند.

 

انفاق

چهارم: تا ممكن است از مال خالص و حلال و طيب آن هم به طور زياد بردارد و در اين سفر از انفاق مضايقه ننمايد؛ زيرا كه انفاق در راه حج، انفاق در راه خداست، از زيادى خرج در اين سفر ملكوتى نبايد دلگير بود كه در احاديث آمده، درهمى خرج در اين سفر مساوى با هفتاد درهم است، ازهد زهاد حضرت سجاد عليه السلام وقتى در اين سفر قرار مى گرفتند انفاق فوق العاده داشتند.

اگر در اين سفر چيزى از امور مالى از دست برود، بايد كمال ممنونيت را از حق داشت و خاطر شاد بود؛ زيرا بر ميزبان است كه آن را در ديوان اعلى ثبت كند آن هم به اضعاف مضاعف، تا روزى به عنوان تلافى به شخص بازگردد.

نمى بينى اگر كسى تو را به ميهمانى بطلبد و در اثناى راه صدمه اى به تو برسد تا جايى كه بتواند جبران مى كند اگر چه لئيم باشد، پس چه گمان دارى در حق اقدر قادرين و اكرم اكرمين؟

 

حسن اخلاق

پنجم: اين كه بايد در اين سفر به طور جدى حسنات اخلاقى را به كار برده و در مقام تواضع و فروتنى نسبت به رفيق و حمله دار و ساير مردم باشد و از لغو و فحش و درشت گويى و ناملايم در حذر باشد كه حسن خلق تنها در اين نيست كه اذيت برادر مسلمان و مؤمن است و بالاتر اين كه در برابر اذيت غير، خفض جناح كند و به ياد آن حديث پرقيمت قدسى باشد كه فرمود: رضاى خود را در جفاى مخلوق پنهان كرده ام، هر كه در صدد رضاجويى من است بايد آزار غير را متحمل شود.

 

اعمال حسنه

ششم: اين كه نه تنها قصد حج كند و بس، بلكه در اين سفر بايد چندين مرحله را قصد داشته باشد از قبيل زيارت قبور مطهره شهدا و اوليا و سعى در حوايج مؤمنان و تعليم و تعلّم احكام دينيه و ترويج مذهب اثناعشريه و تعظيم شعائر اللّه و امر به معروف و نهى از منكر و غير ذلك.

 

تواضع

هفتم: اسباب تجمل و تكبر براى خود فراهم نياورد، بلكه شكسته دل و غبارآلود رو به حريم حضرت اللّه رود، چنان كه در باب احرام به آن اشاره شده.

قيمت انسان در اين سفر به شكسته دلى و غبارآلودى اوست، در اين حريم فقط مهمان متواضع همراه با دل خاشع راه دارد و بس، متكبر را استعداد حضور در اين پيشگاه والا نيست.

عشق در راه طلب راهبر مردان است

 

وقت مستى و طرب بال و پر مردان است

سفر آن نيست كه از مصر به بغداد روى

 

رفتن از جان سوى جانان سفر مردان است

ظفر آن نيست كه در معركه غالب گردى

 

از خويش گذشتن ظفر مردان است

هنر آن نيست كه در كسب فضائل كوشى

 

به پر عشق پريدن هنر مردان است

همه دل هاست فسرده همه جان ها مرده

 

گرم و افروخته آه سحر مردان است

چشمه كوثر و سرسبزى بستان بهشت

 

خبرى از اثر چشم تر مردان است «3»

     

 

سپردن تعلقات به حق

هشتم: از خانه حركت نكند، مگر اين كه نفس خويش و هر چه با خود برداشته و جميع رفقاى خود و اهل خانه و هر چه تعلق به او دارد امانتاً به خالق خود جل شأنه در كمال اطمينان بسپارد و با دلى آرام از خانه خارج شود كه حضرت او نعم الحفيظ و نعم الوكيل و نعم المولى و نعم النصير است.

 

توكل بر خدا

نهم: اعتمادش به كيسه و قوه و قدرت خود نباشد، بلكه در همه حال بايد اعتمادش به صاحب بيت باشد، مقدمات اين سفر بيش از اين است كه به رقم رفت، ولى در خانه اگر كس است يك حرف بس است.

بايد تأمل كند و بداند كه اين سفر جسمانى الى اللّه است و يك سفر ديگرى هم روحانى الى اللّه بايد داشته باشد و آن اين كه از اين بى خيالى و غفلت و جهل به اين حقيقت سفر كند كه براى خوردن و آشاميدن به دنيا نيامده، بلكه خلقت او براى معرفت و تكميل نفس است كه اين سفر عجيب سفرى است و اين سير عجايب سيرى است.

 

زاد و راحله حج

و بداند همان طور كه در سفر حج زاد و راحله و همسفر و امير حاج و دليل و خادم و غيره لازم دارد كه اگر هر كدام نباشد كار لنگ است و به منزل نخواهد رسيد بلكه به هلاكت خواهد افتاد، در آن سفر هم بعينه به اين ها محتاج است، ورنه قدم از قدم نمى تواند برداشت و اگر بدون اين ها تصور كند مى تواند سير كند قطعاً رو به تركستان است نه كعبه حقيقى.

اما راحله او در اين سفر بدن اوست، بايد به نحو اعتدال از خدمت آن مضايقه نكند و نه چنان او را سير كند كه از جلوگيرى طغيانش عاجز شود و نه چنان به او گرسنگى دهد كه ضعف بر او غالب شود و از كار عبادت باز ماند.

خَيْرُ الأمُورِ أوْسَطُها «4».

بهترين كارها، طريق اعتدال به دور از افراط و تفريط است.

افراط و تفريط در اين زمينه و در تمام زمينه ها اعم از مادى و معنوى در شرع مقدس مذموم است.

اما زاد و اعمال خارجيه او عبارت از فعل واجبات و ترك محرمات و مكروهات واتيان به مستحبات است كه از اين مجموعه تعبير به تقوا و پرهيز للّه مى شود و آخرين درجه تقوا پرهيز از ماسوى اللّه است و حاصل كلام اين كه هر يك از ترك محرمات و اتيان به واجبات به منزله زادى است كه هر يك را در منازل اخرويه احتياج افتد كه اگر همراه نداشته باشى مبتلا خواهى شد و پناه به خداوند از اين بلاى عظيم.

 

همسفران در حج

و اما همسفران در اين مسير، مؤمنان هستند كه به همت يكديگر و اتحاد قلوب اين منازل بعيده طى خواهد شد و به همين حقيقت اشاره در قرآن دارد:

[تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى ] «5».

و يكديگر را بر انجام كارهاى خير و پرهيزكارى يارى نماييد.

استاد ما رضوان اللّه عليه مى فرمود: خيلى كارها از اتحاد قلوب ساخته گردد كه از متفرد بر نمى آيد، نسبت به اين مطلب اهتمام تام داشته باش كه همه مفاسد زير سر اختلاف قلوب است كه شرح آن طولانى است.

 

امير حاج

اما امير حاج در اين سفر ائمه طاهرين عليهم السلام هستند كه بايد سايه بلندپايه آن بزرگواران بر سر تو باشد و متمسك به حبل المتين ولاى آنان باشى و كمال التجاء به آن خانواده عصمت و طهارت برايت باشد، تا بتوانى چند قدمى بردارى و الا شياطين جن و انس در قدم اول تو را خواهند ربود، چنان كه عرب گرسنه باديه نشين مسافر را غارت مى كند.

 

دليل راه

و اما دليل راه اگر چه ائمه طاهرين عليهم السلام ادلاء على اللّه هستند ولى ما از آن پستى تربيت و منزلت كه داريم، نمى توانيم از آن بزرگواران اخذ فيوضات بلا واسطه كنيم، در اين مسير محتاج به علماى آخرت و اهل تقوا هستيم، تا به يمن قدوم ايشان و به تعليم آن ها درك فيوضات بنماييم كه بدون آنان درك فيض در كمال عسرت و تعذر است و بدون شك بدون علماى ربانى از پيش خود كارى ساخته نيست.

 

زائر در ميقات

بارى، چون زائر به ميقات برسد، لباس خود را در ظاهر درآورد و ثوب احرام بپوشد و در باطن قصدش اين باشد كه لباس معصيت و كفر و ريا و نفاق را از خويش بدر آورده و لباس طاعت و بندگى پوشيده و هم چنين ملتفت باشد كه هم چنان كه در دنيا خودش را به غير لباس خود و عادت خود، غبارآلوده و سر برهنه و پا برهنه ملاقات مى كند، هم چنين بعد از مردن عمال خداى خود را به كمال ذل و انكسار و عريان ملاقات خواهد كرد.

 

تنظيف روح در حج

و در حال تنظيف بايد قصدش تنظيف روح باشد از آلودگى معاصى و به وقت احرام هم عقد توبه صحيح ببندد، يعنى حرام كند بر خود، به عزم و اراده صادقانه كل چيزهايى را كه خداوند عالم حرام نموده بر او كه ديگر بعد از مراجعت از مكه معظمه پيرامون معاصى نگردد و در حين لبيك گفتن بايد ملتفت باشد كه اين اجابت دعوتى است كه به او متوجه شده و در لبيك در نيتش باشد كه:

اولًا: قبول كردم كل طاعتى كه از براى خداوند متعال است.

ثانياً: مردد باشد كه اين عمل ناقابل از او قبول خواهد شد يا نه، در آنجا قضيه حضرت سجاد عليه السلام را به نظر بياورد كه در احرام نمى توانست لبيك بگويد و غش مى كرد و از راحله خود باز مى ماند، سؤال مى شد اين چه حال است؟

پاسخ مى داد مى ترسم خداى من بفرمايد: لا لبيك! و هم از اين منظره به نظر بياورد كيفيت يوم حشر را كه تمام مردم به اين شكل از قبر بيرون مى آيند عور و سر برهنه و ازدحام آورنده، بعضى در زمره مقبولان و عده اى در گروه مردودان، بعضى متنعم و بعضى معذب و بعضى متحير در امر، بعد از اين كه جميعاً در ورطه اولى متردد بودند.

 

آداب داخل شدن به حرم

چون داخل حرم شود بايد حالش حال رجا و امن باشد از سخط و غضب الهى مثل حال مقصرى كه به بن بست رسيده باشد و اين حقيقت را از مفاد آيه:

 [وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً] «6».

و هر كه وارد آن شود در امان است.

بيابد، اينجا جاى زيادى رجا و اميدوارى است، چه اين كه شرف بيت عظيم و صاحب آن به راجى خود كريم و اينجا جاى توسعه رحمت است؛ زيرا تو در اين جا مهمان خاص اكرم الاكرمين هستى، آن جناب پى بهانه مى گشت كه تو را يك مرتبه در تمام عمرت به خانه خود دعوت كرده باشد، اگر چه هميشه مهمان او بوده اى و اكنون آن مهمانى ميسر شده، حاشا و كلّا از كرم او كه هر چه تو از او خواهش داشته باشى او از جواب آن مضايقه كند، اين چنين گمان را به بعضى از افراد سخى نبايد برد فضلًا عن الجواد المطلق.

ديگر حالا تو نتوانى نياورى يا بياورى، نتوانى نگهدارى يا از اصل ندانى چه بايد خواهى يا كارى كنى بدست خود كه مقتضى بذل به تو نباشد تقصير كسى نيست، گدايى با كاهلى نمى سازد، بلى عيب در اينجاست كه غالب مردم كه مشرف به مكه شدند اعظم همّشان اين است كه زود صورت اين اعمال را از سر واكنند على سبيل الاستعجال، آن وقت آسوده در فكر خريد خود باشند، اما تمام حواس بايد پيش معناى اين اعمال باشد براى آنان مهم نيست، با اين كه همه حواس مهمان بايد پيش ميزبان باشد و چشمش به دست او و حركات و سكناتش به ميل او باشد، حتى روزه مستحب بدون اذن او مذموم است چه جاى اين كه در خانه او هتك عرض او را بكنى و هتك عرض سلطان السلاطين اشتغال به مناهى اوست.

چه حاجى هايى كه وارد مكه مى شوند و حداقل صد معصيت از قبيل دروغ، تهمت، غيبت و اذيت به غير، سخن چينى و تعطيل حق غير و فحش به ديگران از او سر مى زند، پناه به خدا از چنين سفرى و واى به حال چنين مهمانى!

 

طواف

چون شروع به طواف نمايد، بايد هيبت و عظمت و خوف و خشيت و رجا و عفو و رحمت سراسر وجود او را بگيرد، اگر جوارح خارجيه نلرزد اقلًا دلش بلرزد، مثل آن ملائكه كه حول عرش دائماً به اين نحو طواف مى كنند و بايد ملتفت باشد كه طواف منحصر به طواف جسمانى نيست، بلكه يك طواف ديگرى هم هست كه طواف حقيقى اوست كه آن را طواف قلبش گويند به ذكر رب البيت و اصيل بودن آن براى اين است كه اعمال جسمانيه را امثله آن ها قرار داده اند كه انسان از اين ها پى به آن ها ببرد، چنان كه مضمون روايت است.

و بايد بداند كه هم چنان كه بى قطع علاقه از امور غير الهى نمى توان به اين خانه آمد، آن كعبه حقيقى هم چنان است.

در بوسيدن حجر و ملصق شدن به مستجار و استلام حطيم و دامن كعبه را گرفتن بايد حال او حال مقصرى باشد كه از جريمه فرار كرده و به صاحب اصلى حق ملتجى شده كه از تقصيراتش بگذرد، اين است كه گاهى دست و پايش را مى بوسد، گاهى دامن او را مى گيرد، گاهى خود را به او مى چسباند، گاهى گريه مى كند، گاهى او را به عز اشخاص قسم مى دهد، گاهى تضرع مى نمايد كه بلكه او را از اين مهلكه نجات دهد، خصوصاً اگر كسى باشد كه انسان بداند غير او ملجأ و پناهى نيست.

چون به سعى آيد بايد سعيش اين باشد كه اين سعى را به منزله تردد در خانه سلطان قرار دهد به اميد عطا و بخشش.

 

عرفات

اما در عرفات از اين ازدحام خلق و بلند كردن صداهاى خودشان به انواع تضرع و زارى و التماس به اختلاف زبان ها و افتادن هر گروهى پى ائمه خودشان و نظر به شفاعت او داشتن، حكايت محشر را يادآورد، اينجا كمال تضرع و الحاح را بنمايد تا آنجا مبتلا نشود و ظن بسيار قوى داشته باشد بر حصول مراداتش؛ زيرا كه روز شريف و موقف عظيم و نفوس مجتمع و قلوب به سوى الهى منقطع و دست هاى اوليا و غيرهم به سوى او جل شأنه بلند شده و گردن ها به سوى او كشيده و چشم ها از خوف او گريان و بندها از ترس او لرزان و روز روز عطيه و احسان و ابدال و اوتاد در محضر حاضر و بناى حتمى سلطان بر بخشش و انعام و هم چنين روز خلعت پوشى صدر اعظم دولت عليّه ولى امر عجل اللّه تعالى فرجه و سهل مخرجه است.

در چنين روزى استبعاد ندارد حصول فيض به اعلى مدارجه بالنسبه به كافه ناس و خلايق، آيا گمان به خالق خود دارى كه سعى تو را ضايع گرداند با اين كه منقطع شده اى از اهل و اولاد و وطن، آيا به غربت تو رحم نمى كند؟!!

در اين مسئله چه حديث عجيبى وارد شده:

أعْظَمُ النّاسِ جُرْماً مِنْ اهْلِ عَرَفاتٍ الَّذى يَنْصَرِفُ مِنْ عَرَفاتٍ وَهُوَ يَظُنُّ انَّهُ لَمْ يُغْفَرْ لَهُ «7».

از بزرگ ترين گناهان اين است كه زائر از عرفات بيايد و گمان كند كه آمرزيده نمى شود.

 

منى

چون از عرفات كوچ كند و رو به حرم آيد از اين اذن ثانوى به دخول حرم تفأل زند و به قبول حجش و قربش به خداى خود و مأمون بودن از عذاب الهى، چون به منى رسد رمى جمار كند، ملتفت باشد كه باطن اين عمل دور كردن شيطان است.

 

وداع

بارى چون حرم را وداع كند بايد در كمال تضرع و مشوش الحال باشد كه هر كس او را ببيند ملتفت شود كه اين شخص عزيزى را گذاشته و مى رود، مثل گذاشتن حضرت ابراهيم، اسماعيل و هاجر را و بناى او بر اين باشد كه اول زمان تمكن باز برگشت به اين مكان شريف نمايد و بايد دائم ملتفت ميزبان خود باشد كه مبادا به بى ادبى او را وداع نمايد كه ديگر او خوش نداشته باشد اين ميهمان ابدالاباد به خانه او قدم گذارد، اگر چه اين ميزبان سريع الرضاست، لكن مراعات ادب تا جايى كه در قدرت است بايد از اين طرف باشد، آرى زائر به وقت وداع بايد دامن كعبه را بگيرد و در كمال خضوع و خشوع و با اشك به محضر حضرت محبوب عرضه بدارد:

اگر اى آرزوى جان كه تويى

 

باز بينم تو را چنان كه تويى

شوم از قيد جسم و جان فارغ

 

به تو مشغول و زجهان فارغ

گر تو روزى بگفتن سخنى

 

التفاتى كنى بمثل منى

چون حديث تو بشنود گوشم

 

رود از حال خويشتن هوشم

ديده را ديدن تو مى بايد

 

ديدنت گر چه شوق افزايد

     

جان ما را تعلقى كه به توست

 

با خود آورده ايم آن زنخست «8»

     

 

در راه سفر

حاجى چون در وطن خود، به تمام تعهدات الهى و انسانى عمل كرد و وجود خود را از بار سنگين قيود و زنجيرهاى اسارت آزاد كرد، آهنگ و قصد خود را به تدريج جامه عمل بپوشاند و حركت به سوى وادى امن و مقام قرب و ديار وصال آغاز نمايد.

در اولين مرحله اجراى برنامه، چون با مال و زن و فرزند و قوم و قبيله و دوستان و آشنايان به وداع برمى خيزد، تصور كند كه هنگام انتقال از دنيا به آخرت رسيده و توجه داشته باشد كه عامل به وظايف و تعهدات و مسئوليت ها هنگام سفر به آخرت خوشحال و فرارى از تكاليف به وقت خروج از ديار جهان ناراحت و در رنج و عذاب است.

عزم خود را براى حركت به مكه با ياد مرگ جزم كند و به خود بقبولاند كه بايد براى خانه آخرت استعداد پيدا كند.

در راه سفر تمام سعى خود را صرف مواظبت و مراقبت بر آداب الهى نمايد و با تمام هم سفران خوشرفتار باشد، در طول سفر به ياد انبيا و ائمه و اوليا باشد كه با لباسى ناشناس به كاروان ها مى رفتند و هر خدمتى از دست آنان ساخته بود به زوار خانه حق انجام مى دادند.

 

بيابان هاى اطراف حرم

مسافران خانه حق از هر كجاى جهان، با هر وسيله اى حركت كنند، اكثر آنان به خصوص در اين زمان ناچارند وارد جده شوند و از آنجا در صورت وسعت وقت به مدينه و در صورت ضيق زمان به مكه روند.

در هر صورت ديده زائر اولين بار به بيابان هايى مى افتد كه در امتداد حرم قرار گرفته، بيابان هايى خالى از آب و علف، بيابان هايى پر از سنگ و ريگ و پستى و بلندى، سرسبزى آن خار مغيلان، آبش سراب، نرميش سنگ ريزه و رمل، با ديدن اين مناظر در عالم فكر خود چنين تصور كند كه از دنيا رفته و وارد ميقات قيامت شده؛ زيرا در ورود به قيامت انسان هيچ خبرى از محرمان و آشنايان و ساير برنامه ها جز اعمال خود نمى بيند، آنجا دادگاه عدالت را در مقابل ديدگاه خود ملاحظه مى كند و بس كه در آن دادگاه بدون لحاظ زن و فرزند و مال و منال از او طلب عمل صالح و ايمان مى كنند، اگر وقت ورودش به حريم آن بيابان ها شب است بايد ياد تنهايى قبر و سؤال مأموران حق بيفتد و با شنيدن سر و صداى حيوانات موذى، به ياد عذاب دردناك كه براى مجرمان فراهم شده افتاده و به خدا پناه ببرد.

آرى، در همه حال به فكر خويش افتد، به فكر گذشته خويش افتد، آينده خود را ببيند، نظرى به وقت مرگ و افتادن در بيابان تنهايى برزخ بيندازد، شايد اينگونه افكار در روحيه او و در تمام جوانب وجودش ايجاد انقلاب كند، شايد با ياد چنين برنامه هايى برقى از عالم ملكوت به جان او زنند تا با حرارت آن برق از اين سردى و تنبلى و تن پرورى و سستى و سكون در امور معنوى رها شده، دستى از او بگيرند و در بقيه عمرش بتواند حركت خود را به سوى مقصد اعلى تنظيم كند.

با ديدن آن بيابان ها در حالى كه از همه چيز بريده اى و به حق پيوند خورده اى، مناجات فيض آن شوريده حال را زمزمه كن.

بر درگه تو حاجت خلقان روا شود

 

آن را كه تو برانى از اين در كجا شود

خود را چو حلقه بر در لطف تو مى زنم

 

باشد به روى من در لطف تو وا شود

آن را كه رد كنى زدر خويش بولهب

 

وآن كو تواش قبول كنى مصطفا شود

امر تو را كسى نتواند خلاف كرد

 

هر كو سر از قضاى تو پيچد كجا شود

بيچاره گمرهى كه كشد سر زطاعتت

 

گردد دلش سياه و اسير غما شود

فرخنده رهروى كه اطاعت كند ترا

 

چشم دلش به عالم انوار وا شود

فيض است ودرگه تو، از اين در كجا رود

 

كام حوائج همه زين در روا شود «9»

 

پی نوشت ها:

 --------------------

 

 (1)- الأمالى، صدوق: 66، المجلس السادس عشر، حديث 1؛ بحار الأنوار: 67/ 114، باب 51، حديث 1.

(2)- عشاقنامه، فخرالدين عراقى.

(3)- فيض كاشانى.

(4)- عوالى اللآلى: 1/ 296، حديث 199؛ بحار الأنوار: 74/ 168، باب 7، حديث 2.

(5)- مائده (5): 2.

(6)- آل عمران (3): 97.

(7)- من لا يحضره الفقيه: 2/ 211، حديث 2183.

(8)- عشاقنامه، فخرالدين عراقى.

(9)- فيض كاشانى.


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

ضيافت ويژه‏
فرهنگ قرآنی  
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
مناسبت‌های ماه رجب
خصومت و راه های درمان آن
آدرس خدا(داستان های ما و سوره الرحمن)
ارزش نماز و گناه سبك شمردن آن‏
در مدار عشق امام رضا(علیه‌السلام)
نقش نهضت عاشورا در عزت مسلمین
سخن گفتن شيرخوار و سنگسار مادر

بیشترین بازدید این مجموعه

بی توجهی به واجبات
صفات یک مسلمان
تعلیم و تعلم در آینه 40 حدیث
روزه در کلام امام علی (ع)
نگاهي به آيه ولايت ( 1 )
در میلاد جوادالائمه(ع) ؛ سیره اخلاقی امام محمد ...
چرایی عدم حمایت امام سجاد از قیام حَرّه
گلخانه ویران شده
سوره ای از قران جهت عشق و محبت
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^