حضرت على عليه السلام در «نهج البلاغة» درباره دنيايى كه براى انسان سود آخرتى ندارد و جز اتلاف وقت ثمرى به انسان نمى رساند و غير غرور و غفلت و سرگردانى و حمّالى، منفعتى ندارد مى فرمايد:
اى مردم! كالاى دنيا، گياه خشك خرد شده وبا خيز و تباه كننده است، پس دورى كنيد از چراگاهى كه كوچ كردن و نماندن در آن از اقامت گزيدنش سودمندتر است و اندك روزى و خوراك آن از دارايى بسيارش پاكيزه تر، فقر و ندارى براى آن كه بسيار از آن جمع كند مقرر شده و نصرت به آسودگى براى بى رغبت به آن ختم گشته، آن را كه زينت دنيا به شگفتى كشيده، انگار بيناست، عاشق آن دلش ظرف اندوه شود و قلبش خانه نگرانى، اراده و قصدى او را گرفتار سازد و غرور خواسته، وى را اندوهگين نمايد. به طور دائم در كشاكش اندوه ها و گرفتارى ها بماند تا راه نفسش با مرگ گرفته شود، آن گاه وى را به قبرستان برده به دل خاك سپارند، در حالى كه دو رگ دلش قطع شده، نابود شدنش و به وسيله برادرانش به گور افتادنش، سهل و آسان است.
مؤمن با ديده عبرت به دنيا نظر كند و به اندازه لازم و از باب ناچارى روزى خود به دست آورد، با گوش خشم سخن از دنيا بشنود، اگر بگويند فلانى ثروتمند شد، اندكى بعد مى گويند بدبخت و فقير گشت، اگر به بودش شاد شوند به نبودش غمگين گردند، اين است حال انسان در دنيا.. .
و نيز مى فرمايد:
آن كه به خاطر به دست نياوردن مال دنيا اندوهگين گردد، به قضا و قدر حضرت دوست خشمگين گشته و كسى كه از مصيبتى گله كند از حضرت حق به شكايت برخاسته و كسى كه بر ثروتمند به خاطر ثروتش فروتنى نمايد، دو سوم دينش را از دست داده و كسى كه قرآن بخواند و پس از مرگ دوزخى شود، معلوم است قرآن را به مسخره گرفته و آن كه دلش شيفته و عاشق امور دنيايى و مادى محض شود و جز دنيا هدفى نبيند به سه چيز مبتلا شود، اندوه هميشگى، حرص حاكم، آرزوى غير قابل يافتن! «2»!
و نيز فرموده:
دنيا در ابتداى امر فريب مى دهد، سپس زيان مى رساند، آن گاه به شتاب و سرعت از دست مى رود.
خداوند راضى نشد دنيا را پاداش دوستان و عذاب دشمنان قرار دهد.
اهل دنيا، چونان كاروانى هستند كه به وقت فرود آمدن، راننده و حمله دارشان فرياد زند كوچ كنند !!
يكى پرسيد از آن داناى فتوا |
كه چه بهتر بود از مال دنيا |
|
چنين گفت او كه مالى كان نباشد |
كه گر باشد بجز تاوان نباشد |
|
كه گر مالى زدنيا افتد آغاز |
تو را آن مال دارد از خدا باز |
|
ولى كى ارزد آن مال جهانى |
كه از حق باز مانى تو زمانى |
|
چو از حق باز مى دارد تو را مال |
پس آن بهتر كه نبود در همه حال |
|
تو را چون عشق دنيا راه زن شد |
كجا در دين توانى بت شكن شد |
|
همه عمرت شب است اى خفته راه |
نه از روزى نه از بيدارى آگاه |
|
چو روزت صبح گرداند به زودى |
كه تو در عشق بازى با كه بودى |
|
اگر در عشق حق خلوت نشينى |
حريف اژدهاى آتشينى |
|
در سوره بيست و پنجم احاديث قدسيه آمده:
اى پسر آدم! زاد و توشه خود را ياد كن كه راه دور است دور، كشتى را نو كن كه دريا عميق است عميق، بارت را سبك كن كه راه دقيق است دقيق.
عمل را خالص كن كه ارزياب، بيناست بينا، خوابت را براى قبر بگذار و افتخارات را براى ميزان و خوشى و لذتت را براى بهشت و راحتت را براى آخرت و كام گيريت را براى حورالعين و براى من باش تا برايت باشم، با سبك شمردن دنيا به من نزديك شو و با دشمنى با بدكاران و عشق به نيكان، از آتش جهنم دور شو كه خداوند مزد نيكوكاران را ضايع نمى كند.
منبع : پایگاه عرفان