ارباب دين و اخلاص، آگاهان عارف، بيداران واقف، از باب سوز دل، براى بيدارى گرفتاران آب و گل به ذكر مسائلى پرداخته اند كه اگر با گوش دل به آن نصايح توجه شود، مرغ دل به سوى باغ ملكوت به پرواز آيد و زنجير اسارت ها و تحميلات شيطانى پاره گردد.
مؤيد الدين جندى در «نفحة الروح» گويد:
اول تقديم نصيحتى مشفقانه و تنبيهى محققانه كنيم كه ممهّد قواعد گردد، اى خفته خواب غرور و غفلت و مست شراب سرور شرور و شهوت! برخيز كه در دل خاك، بسى خواهى خفت و از گفت و شنود عادتى، خاموشى گزين كه در دوزخ حسرت.
[رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْها] .
پروردگارا! ما را از دوزخ بيرون آر.
بسيار خواهى گفت، مالى و جاهى كه بى اختيار به دشمنان و اشرار خواهى گذاشت، به اختيار خويش به دوستان اخيار بازگذار.
از دشمنان دوست روى و دوستان دشمن خوى كه دوستى كاذب ايشان:
[يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ ] .
اين روزى است كه راستان را راستى و صدقشان سود دهد.
[يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ ] .
روزى كه هيچ مال و اولادى سود نمى دهد.
دشمن صادق گردد، روى به دوستان صادق گردان.
افكار بى فايده كه مفرّق در جمع مال و خدم مقدم مى دارى، پيش از تفرقه و جمع.
[يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ] .
[بى ترديد برانگيخته مى شويد در] روزى كه شما را در روز اجتماع [كه روز قيامت است ] جمع مى كند.
[يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِيُرَوْا أَعْمالَهُمْ ] .
آن روز مردم [پس از پايان حساب ] به صورت گروه هاى پراكنده [به سوى منزل هاى ابدى خود بهشت يا دوزخ ] باز مى گردند، تا اعمالشان را [به صورت تجسم يافته ] به آنان نشان دهند.
در تفرقه آن بر جمعى از اهل جمع نه بر فرق اهل فرق و صدع مقدّم دار، ابقاى هر چه جمع كرده اى و در اين دار فنا با تو بقا نخواهد كرد، بى ابقا افنا كن، تا تو را از اين مشغول هاى بى منفعت و فراغت هاى پر مضرّت براى اشتغال بسيار، مسرت فراغت بخشد.
روزِ كار روزگار خويش به بيگارى ضايع مدار و كارى كه سبب نجات ابدى و خلاصه مهمى كه موجب خلاص سرمدى توست پس پيش گير.
اگر پادشاهى يا سلطان و اگر وزيرى كاردان و اگر صاحب منصبى به حكم و فرمان و اگر دهقان قهرمانى و ثروت و مال و توان و اگر درويشى ضعيف و ناتوان، از پير و جوان به حقيقت دان كه با مرگ ناگهان.
[كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ ] .
همه آنان كه روى اين زمين هستند، فانى مى شوند.
چاره كردن نتوان.
چون اكثر عمر و خلاصه وقت و زمان و زبده توش و توان در تدبير صورت و جثمان و تعمير اين جهان گذران صرف شد و قطعاً از جهان جان و عمارت عالم روح و روان تا غايت وقت و زمان در غفلت و حرمان به ضلالت و خذلان بازمانده اى.
بارى تدارك اوقات و تلافى مافات و باقيات صالحات در سلوك سبيل نجات از اين مضيق دركات بايد انديشيد و با رفيقى شفيق از اهل طريق تحقيق و نظر دقيق روزى چند براى راحت بسيار زحمتى اندك كشيد و گرم و سرد و شور و تلخ راه حق
چشيد، تا آخر پاى فراغت در دامن رفاهيت و رفاغت و دست طلب در آستين حصول كشيد و اين نصيحت را بى غرض به گوش هوش از دل و جان شنيد، آن گاه ثمرات و نتايج آن معاينه ديد.
منبع : پایگاه عرفان