فارسی
چهارشنبه 26 ارديبهشت 1403 - الاربعاء 6 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

منشاء درونى گريه

منشاء درونى گريه

گريه از نظر منشاء باطنى و علّت پيدايش بر دو قسم است ، چرا كه : گاهى منشاء درونى آن براى گريه كننده روشن است و گاهى غير مفهوم .
قسم اوّل 
1 - پيوند خانوادگى  
گاهى منشاء درونى گريه پيوند خانوادگى است كه بزرگترين و عميقترين آن پيوند، پدر و مادر با فرزندان است ، به همين دليل خداوند حق آنان را با توحيد و يكتاپرستى در كنار هم قرار داد و فرمود:
وَقَضى رَبُّكَ اَلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اِيّاهُ
و پروردگارت مقرّر فرمود كه جز او هيچ كسى را نپرستيد و به پدر و مادر، آنگونه كه شايسته است ، نيكى كنيد.
دليل اين تجليل و تكريم هم روشن است ، چرا كه آن دو ريشه و علّت ظاهرى پيدايش فرزندان خويشند، درست اينجاست كه بايد گفت اگر حق علّت ظاهرى پيدايش انسان ، تا اين درجه در خور تجليل و تكريم است ، پس تجليل و احترام از علّت ظاهرى و معنوى وجود انسان بسى فراتر خواهد بود و براساس رواياتى كه در تفسير آيه آمده است پدر حقيقى امّت ، پيامبر گرامى و امير مؤ منان و حسن و حسين عليهم السلام اند وخداوند نيكى كردن به آنان را مقرّر ساخته است  و بى ترديد برپايى محافل سوگوارى و گريه بر حسين عليه السلام نيكى به پيامبر و على و فاطمه و امام حسن عليهم السلام است .
دليل آن ، اين است كه احسان و نيكى ، عبارت از سودرسانى واقعى است و بهترين سودرسانى ، تجليل و احترام است و سوگوارى و گريه بر شهيدان پاكباخته و بزرگى كه خون مقدّسشان را نثار حقّ و عدالت نموده اند، بهترين تجليل از آنان و هدفهاى بلند آنان است .
پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه گريه زنان انصار، بر برخى از شهداى احد را شنيد با افسردگى خاطر فرمود: (امّا قهرمان بزرگ اُحُد، حمزه ، سوگوار و گريه كننده ندارد .) آنگاه به زنان انصار فرمود براى حمزه سوگوارى كنند و بر آنان دعا فرمود. اين در حالى بود كه حمزه گرچه مُثله شده بود، امّا امكان مراسم دفن و تشييع جنازه و نماز بر پيكر مقدّسش بود و تنها، گريه كننده اى نداشت كه پيامبر در تجليل از شخصيّت و فداكارى او دستور سوگوارى بر او داد.
امّا حسين عليه السلام هيچ كدام از اين مراسم را، جز گريه و نثار اشك از سوى خاندانش را، به هنگامى كه پيكر مطهّرش بر روى خاك بود نداشت . خواهر گرانقدرش با گريه اى جانسوز پيامبر صلى الله عليه و آله را ندا داد تا شاهد سوگوارى بر حسين عليه السلام باشد؛ امّا سپاه پليد اموى آنان را ازسوگوارى بر او هم بازداشت ، بلكه پا را فراتر نهاده از گريه و نثار اشك نيز جلوگيرى مى كرد.
پس ، اگر از شيفتگان او هستيم و با او احساس پيوند معنوى وانسانى مى كنيم ، بياييد با همه وجود از او تجليل كنيم و بر او سيلاب اشك جارى سازيم ، چرا كه اگر كسى بر او نگريد، با او پيوندى ندارد.
2 - پيوند ذاتى  
پيوند ذاتى و احساس يگانگى وجودى ، منشاء و سبب ديگر گريه و سوگوارى است .
پيوندى اينگونه ، از بزرگترين رشته هاى همبستگى است ؛ بسان همبستگى يك عضو با ساير اعضا و اندامهاى بدن انسان ، كه اگر هر بخشى از بدن گرفتار بيمارى و درد گردد، اثر دردناك آن در تمامى بدن ، احساس مى گردد.
گريه و اندوه و بر چهره و سينه زدن حوريان بهشت  بر حسين عليه السلام با اينكه سراى آخرت ، سراى سرور و شادمانى است ، بدين جهت است كه آنها از نور وجود حسين عليه السلام پديدار شده و پيوند ذاتى با او دارند با اين وصف چگونه ممكن است پيكرپاك آن حضرت به خون خفته و پايمال گردد و سر نورانى اش بر فراز نيزه ها و خون پاكش بر ريگهاى تفتيده و قلب مصفّايش كه جايگاه عشق خدا و خلق خدا بود، بر اثر تيرستم پاره و جگر او زخمى و رنجديده و دلش شعله ور باشد، امّا حوريان در قصرهاى بهشتى در بهترين شرايط و غرق در نعمتها؟
از دلايل گريه شيعيان آن حضرت در شهادت او، همين همبستگى و پيوند ذاتى است . اين واقعيّت در روايتى از امام صادق عليه السلام بدينگونه آمده است كه فرمود:
(شيعيان ما از ما هستند، چرا كه از سرشت ما خلق شده و به نور ولايت ما آميخته ، و به امامت ما دل خوش داشته و ما نيز به پيروى و دوستى آنان راضى هستيم . مصيبتهاى ما به آنان سرايت مى كند و رنج و گرفتارى ما آنان را مى گرياند و اندوه ما آنان را اندوهگين مى سازد و نيز شادمانى و سرور ما آنان را شادمان مى كند، ما نيز از حال آنان با خبر و با آنان هستيم و رنج و پريشانى آنان ما را رنجيده خاطر مى سازد. آنان از ما جدا نمى شوند و ما نيز از آنان .)
آنگاه فرمود:
(بار خدايا! شيعيان ما از ما هستند، پس هر كس مصيبتهاى ما را ياد كند و به خاطر بيدادگريهايى كه در راه حق و عدالت بر ما رفت بگريد، خداوند چنين انسانى را به آتش دوزخ نمى سپارد .)
و از اميرمؤ منان عليه السلام است كه فرمود:
انّ اللّه تبارك وتعالى ... اختارنا واختار لنا اموالهم وانفسهم فينا، اولئك منّا والينا.
خداوند ما را براى خود برگزيد و براى ما شيعيانى برگزيد كه اهداف بلند ما را يارى مى كنند، در شادمانى ما شادمان و در اندوه ما اندوهگين مى گردند، جان و مال خويش را در راه آرمانهاى توحيدى ما نثار مى كنند؛ به راستى كه آنان از ما هستند و به سوى ما مى شتابند.
آرى ! اين روايت و نظاير آن نشانگر اين واقعيّت است كه شيعيان خالص را خداوند براى آنان برگزيده ، همانگونه كه آنان را پيش از شهادتشان براى خود برگزيد.
روشن است كه برگزيدگى ما براى پيروى از آنان و شيعه آنان بودن ، نشانه ها دارد همانگونه كه پيامبر گرامى از رفتار و مهرورزى كودكى كه با حسين عليه السلام همبازى بود اين واقعيّت را برداشت كرد كه او در نهضت دگرگونساز عاشورا، از ياران حسين عليه السلام خواهد شد و چنين هم شد.
اينك نشانه شيعه بودن را در اعماق وجود خويش بنگريد و بياييد از اين ديدگاه بر او گريه كنيم ، چرا كه هر كس بر او نگريد با او رابطه اى ندارد.
بياييد بر آن گرامى مرد توحيد، كه بر رنجيدگى ما رنجيده مى شود، احساس درد و همبستگى كنيم تا در سرانجام گرفتارى ما، به كمك ما بشتابد،
ان شاء اللّه .
3 - حقّ حيات معنوى  
سوّمين سبب گريه اين است كه : انسان احساس كند فرد يا جامعه ستم ديده و فاجعه زده ، حقّ بزرگى بر گردن او دارند. اين حقوق بسيار است از آن جمله :
الف) حقّ هستى 
حقّ پدر و مادر كه منشاء ظاهرى پيدايش انسانند و حسين عليه السلام بر ما حقّ بزرگى دارد، چرا كه هستى و حيات ما و پدران و نياكان ما به بركت وجود گرامى اوست .
ب) حق مسلمانى و پيشوايى 
حسين عليه السلام علاوه بر اينكه به عنوان يك مسلمان ، حق مسلمانى برهمه دارد، بدان جهت كه با فداكارى قهرمانانه و درايت و دورانديشى و عشق به حق و عدالت ، جان پاك خويش ‍ را فداى دين خدا كرد و فتنه جاهليّت اموى را از بيخ و بن بركند و نشان داد كه اسلام غير از آن است كه آنان عمل مى كنند و با اين كار بزرگ و شكوهمندانه اش باعث هدايت مسلمانها و نسلهاى آنان شد. به خاطر اين عمل راه گشايش ، حق بزرگ ديگرى بر ما دارد، چرا كه اگر او اين رسالت عظيم و رنج گران آن را به دوش ‍ نمى كشيد، دين توحيدى و خالص و مذهب سعادت ساز اهل بيت عليهم السلام شناخته نمى شد، زيرا باند پليد اموى به هنگامى كه بر كشور اسلامى مسلّط شدند، تباهى و زشتى را آشكار ساختند، به گونه اى بى شرمانه و در ابعادى وسيع كوشيدند تا حق را پنهان سازند و باطل را رايج و فراگير؛ كار به جايى رسيد كه ناسزا گويى به على عليه السلام جزو نماز شد و در اذهان ساده لوحان اين دروغ بزرگ را جا انداختند كه امويان ، پيشوايان و رهبران اسلام اند و اين باطل هولناك از كودكى در مدارس و مكاتب به وسيله معلّمان و در منابر و مساجد به وسيله مزدوران رذل آنان ، در انديشه و عقيده كودكان و نوجوانان و ساده دلان تزريق شد كه آنان رهبران برحق هستند و مخالفت آنان مخالفت خداست ، امّا شهادت افتخار آفرين حسين عليه السلام با آن رسالت پرشكوه و با آن درايت و برنامه ريزى و روشنگرى بى نظير و اسارت خاندانش مردم خفته را بيدار كرد و دريافتند كه اگر امويان رهبران اسلام بودند، چنين شقاوتى مرتكب نمى شدند. همه ديدند كه شقاوت آنان نه با هيچ دينى سازگار است و نه مذهبى ، نه با عدالتى و نه انسانيّتى ، بلكه فراتر از اينها، خوب دريافتند كه سياهكارى امويان نه تنها با عدالت اسلامى سخت بيگانه ، بلكه با شيوه استبدادى و ظالمانه هيچ ظالم و خودكامه اى نيز سازگار نبود.
اينجا بود كه همه از دلبستگى به آنان بريدند و از بافته هاى بى اساس وشقاوت بارشان بيزارى جستند و آنان كه استعداد حق پذيرى و هدايت داشتند، به راه حق هدايت و راه و رسم خاندان وحى ، كه پيشوايان راستين اسلام و قرآن و ايمانند، آشكار گرديد. فداكارى و شهادت حسين عليه السلام كار روشنگرى و مبارزه با بدعت و ضلالت را به جايى رسانيد كه نه تنها شيعيان حق را شناختند بلكه اهل سنّت نيز از اعتقاد به رهبرى آنان دست شسته و نيك دريافتند كه آنان حكومتگرانى ستمكار و جنايت پيشه اند، به همين جهت لعن و نفرين بر آنان را جايز و به بركت فداكارى آن حضرت ، راه خود را از امويان جدا كردند.
ج) نمك شناسى 
از جمله حقوقى كه موجب همدردى و همبستگى مى گردد، حق نمك است .
حسين عليه السلام در اين مورد، حق بزرگى بر ما دارد؛ چرا كه حيات و زندگى هر چيزى به بركت اوست . به بركت وجود حسين عليه السلام است كه باران مى بارد و گياه و درخت مى رويد و همه خوردنيها و نوشيدنيها، به بركت وجود اوست .
د) حقّ حيات  
از جمله حقوقى كه موجب همدردى مى شود حقّ حيات است ، حقّ حيات ظاهرى و حقّ حيات معنوى و انسانى . آيا نه اينكه نجات ما از فتنه ها و گمراهيهاى رنگارنگ ، و هدايت به سوى دين حق و راه خدا، به بركت وجود حسين عليه السلام و فداكارى اوست ؟ آيا نه اينكه مهر او سبب پذيرفته شدن كارهاى شايسته انسان است ؟
ه‍) حقّ اسلام 
و نيز حقّ اسلام و سلامت و نجات و حسن عاقبت ما نيز، با دلبستگى به حسين عليه السلام و بندگى خداى حسين است .
و) حقّ محبّت  
از جمله حقوقى كه موجب همبستگى مى گردد، حق محبّت و دوست داشتن است .
آيا هيچ پيشوايى ، رهروان و پيروان خويش را همانند حسين عليه السلام دوست مى دارد؟ اوست كه از سمت راست عرش ، به زائران و سوگواران خويش مى نگرد و همواره آنان را دعا مى كند .
ح) جبران نيكيها 
و ديگر حق فداكارى و رنجى است كه آن حضرت براى نجات اسلام و بشريّت قهرمانانه و باشكيبايى شگفت آورى به جان خريد.
اگر كسى در راه انسان ، زخم كوچك يا شكستگى ناچيزى بردارد، انسان براى هميشه از او شرمنده و خود را مديون او مى نگرد و در صدد تلافى نيك و جبران فداكارى او برمى آيد. اينك ، آيا نبايد در صدد جبران رنج بزرگى بود كه حسين عليه السلام در راه بشريّت به جان خريد؟ به راستى كه انسان ، هر چه بينديشد، نمى داند چگونه مى توان حقّ بزرگ او را جبران كرد؟
بى ترديد نثار قطرات اشك بر او، نوعى قدردانى از فداكارى قهرمانانه اوست . پس ، بياييد بر مظلوميّت شهامتمندانه او و اداى حقوقى كه بر ما دارد، سيلاب اشك در سوگ او جارى سازيم .
آرى ! كسى كه نگريد، نه اداى حقوقى كرده و نه شرط وفا و صفايى را به جا آورده است .
4 - رفتار ضدّ انسانى با شايستگان  
تماشاى انسان فاجعه ديده ، به ويژه بزرگ مردى كه برخلاف شيوه بزرگوارانه اش با او رفتار شود، از عواملى است كه قلب را مى شكند، سوز دل برمى انگيزد و سيلاب اشك را، جارى مى سازد؛ هر چند كه فرد يا خاندان مصيبت زده ناآشنا و بيگانه و يا حتّى دشمن انسان و كافر باشند.
به همين دليل است كه سياست حكومتها، همانگونه كه در جريان ذوالقرنين با يكى از سلاطين عجم آمده است ، نوعى مدارا با بزرگان و بزرگ زادگان دشمن به هنگام شكست آنان است .
سيره و سياست حكيمانه و پرجاذبه اسلام نيز به خوشرفتارى با بزرگان و بزرگ زادگان جريان يافته است به همين جهت است كه پيامبر بزرگوار، جامه خويش را در تجليل از عدى بن حاتم آن هم زمانى كه هنوز اسلام نياورده بود، براى نشستن او پهن كرد و فرمود:
اكرموا عزيز قوم ذلّ
بزرگ مردمى را كه شكست خورده است ، گرامى بداريد.
اميرمؤ منان عليه السلام نه تنها لباس عمرو، قهرمان پيكارجوى مشركين را در نبرد خندق از تن او بيرون نياورد، بلكه زره بى نظير و گرانقيمت او را نيز، برنگرفت و فرمود كه : (او سردسته گروه خويش است و من نمى پسندم به كشته او اهانت گردد و در ميدان نبرد برهنه بماند .)
و از همين ديدگاه انسانى است كه اسلام براى دختران سردمداران تجاوزكارى كه به اسارت رفته باشند، دستورى تواءم با احترام مقرّر داشته ، نه فروش در كوچه و بازار و يا هتك حرمت آنان .
اينك بياييد با ارادت و اخلاص بر سالار انسانيّت ، سيلاب اشك ، روان سازيم چرا كه او بزرگ بزرگان گيتى در همه عصرها و نسلهاست كه حرمت او را شكستند و پيراهن از پيكر به خون خفته اش درآوردند و خاندانش را به گونه اى در شهرها به اسارت بردند كه برخى از جهّال به فكر به كنيزى گرفتن دختران پيامبر صلى الله عليه و آله افتادند.
آرى ! كسى كه اينگونه بر او سوگوارى نكند، قدر و منزلت قهرمان قهرمانان را نشناخته است .
5 - آراستگى به ارزشهاى والاى معنوى  
پنجمين سبب رقّت قلب و جريان اشك اين است كه : انسان بزرگمردى را كه داراى صفات برجسته انسانى و اخلاقى است ، در شرايط دردناكى بنگرد. اينجاست كه همان ارزشهاى اخلاقى او انسان را نسبت به او پرمهر مى سازد. انسان با او احساس ‍ همدردى مى كند، گرچه با خود او ناآشنا و حتّى بيگانه باشد.
از ديدگاه دين نيز بها دادن به چنين انسانهايى ، گرچه هم دين و هم عقيده انسان هم نباشند، توصيه شده است همانگونه كه به حضرت موسى عليه السلام وحى شد كه سامرى را با وجود كفر و گمراه گريش نكشد، چرا كه فردى سخاوتمند بود.
و نيز يكى از كفّار كه به اسارت نيروهاى مسلمان درآمده بود بدان دليل كه از صفت پسنديده سخاوت و اطعام به گرسنگان بهره داشت ، جبرئيل از كشتن او نهى كرد .
آرى ! گرفتارى و فاجعه زدگى فردى كه به صفات پسنديده آراسته است ، در قلبها اثر عميقى مى نهد، به ويژه كه فاجعه و مصيبت وارده به او، نقطه مقابل ارزشهاى انسانى و صفات اخلاقى و سيره و سياست عملى او باشد.
براى مثال : اگر انسان فرد سخاوتمندى را بنگرد كه هزاران مورد به محرومان انفاق مى كند، ولى او را در شرايط سختى گرفتار ساخته اند كه به يك لقمه نان نيازمند است و براى نجات جان خود و كسانش آن را مى طلبد، امّا از او دريغ مى دارند؛ اينجاست كه سوز دل به اوج خود مى رسد؛ همينگونه اگر شخصيت آبرومندى را بنگرد كه درجامعه مورد بى حرمتى قرارگرفته و خفيف شده است .
اينك ، اگر شما از يك سو به يك يك ارزشهاى والاى شخصيّت حسين عليه السلام و ياران او بينديشيد و از دگر سو يك يك فاجعه ها و مصيبتهايى را كه بر آن گرامى وارد ساختند از نظر بگذرانيد كه درست نقطه مقابل صفات برجسته اوست ، اينجاست كه سوز دل به اوج مى رسد وگريه اى درد آلود به انسان دست مى دهد.
اينك ، هان اى غيرتمندان عالم ! بياييد تا بر برترين صفات پسنديده حسين عليه السلام و بر مصيبتهاى غمبارى ، اشك بريزيم كه درست نقطه مقابل ارزشهاى والاى آن گرامى بود. براى نمونه :
1
- زبان مقدّسى كه پيش از آفرينش آسمانها و زمين ذكر خدا مى گفت و او را ستايش مى كرد و فرشتگان ذكر و ستايش و سپاس ‍ خدا را از او آموختند؛ آنگاه در عالم نور و اشباح و سايه ، ذكر خدا مى گفت  و هنگامى كه نور وجودش همراه مادرش بود پيوسته ستايشگر و سپاسگزار خدا بود؛ همينگونه به هنگام ولادت ، خردسالى ، كودكى ، ميانسالى ، بزرگسالى و نيز به هنگام شهادت و پس از آن كه سرش بر فراز نيزه ها رفت پيوسته ستايشگر خدا بود و تلاوت قرآن مى كرد. آيا چنين زبان و دهان و لبان مقدّسى ، زيبنده است كه با چوب خيزران پذيرايى شود؟ و خودكامگان سياه رويى چون يزيد و ابن زياد، در حضور خاندانش ، ضمن نواختن چوب بيداد بر لب و دهانش ، باقساوتى بى نظير شادمانى كنند و بر سالار همه خوبان دنيا و آخرت ، اهانت و ناسزا روادارند؟
آيا به راستى در برابر اين ويژگى بلند انسانى و الهى حسين عليه السلام بايد اينگونه رفتار شود؟
2
- آن حضرت ، مرد بيابانگردى را ديد كه به خوبى وضو نمى سازد. خود و برادر گرانقدرش در كنار آن مرد نشسته ، وضو ساختند، آنگاه ازاو پرسيدند كه : كداميك از ما دو برادر بهتر وضو مى سازيم ؟ آن مرد به خود آمد و گفت : جانم به فداى شما باد كه هر دو نيك وضو مى سازيد و اين من هستم كه نيكو وضو نمى سازم .
آرى ! حسين عليه السلام از شدّت عظمت و بزرگى و بزرگمنشى برايش مشكل بود كه قلب يك انسان عادى را با امر به معروف صريح بشكند، به همين جهت غيرمستقيم او را ارشاد فرمود. اينك ، براى او چقدر گران خواهد بود كه از سوى سپاه پليد اموى و عناصر رذل ، با انواع اهانتهايى كه جز زيبنده دشمنان خدا نيست ، مورد تعرّض و هتّاكى قرار گيرد، همانگونه كه عنصر پليدى از آنان فرياد كشيد كه :
ياحسين ! اءتعجلت بالنّار قبل يوم القيامة
هان اى حسين ! آيا پيش از آتش دوزخ به آتش دنيا شتاب ورزيده اى ؟
و گمراه ديگرى به هنگامى كه آن حضرت به بارگاه دوست براى نماز ايستاده بود، نعره مى زد كه :
انّها لاتقبل منك
نماز تو پذيرفته نخواهد بود.
3
- مردى نامه اى به او تقديم داشت كه خواسته خويش را در آن نوشته بود. آن حضرت به مجرّد دريافت نامه ، فرمود: خواسته ات برآورده است . گفتند: نامه اش را هنوز نخوانده ايد. فرمود:
(خداوند از ايستادن ذلّت بار او در برابر من تا نامه اش را بخوانم ، سؤ ال خواهد كرد، چرا كه او تا خواندن نامه ميان خوف و رجا خواهد بود و من ايستادن فردى را با اين وضعيّت در برابر خود نمى پسندم.)
اينك بر چنين فردى كه به حقّ پيشواى همه آزادمنشان قرون و اعصار است ، چقدر سنگين خواهد بود كه ناچار گردد در برابر گمراهانى رذل و بى شخصيّت بپاخيزد و از آنان كارها و خواسته هاى ساده اى را كه متاءسّفانه خود مى داند نخواهند پذيرفت ، بخواهد و يا از آنان تنها به سكوت و شنيدن سخنان آسمانى و انسان سازش راضى باشد، امّا آنان به سرو صدا و بلوا و آشوب بپردازند و سخنان حكيمانه اش را نشنوند .
4
- دقايق آخرين عمر اسامة بن زيد بود كه حسين عليه السلام در كنار بسترش حاضر شد. بيمار آهى سوزان از پرده دل بركشيد و از اندوه بزرگى كه در دل داشت ، ناله زد. آن حضرت با محبّت بسيار و ضمن برادر خواندن او، از علّت اندوهش پرسيد كه گفت شصت هزار درهم بدهكار است ومى ترسد از دنيا برود و مديون باشد. حسين عليه السلام دردم دستور داد، دَين او را پرداختند و او با آرامش وجدان و خاطرِ آسوده از حسين عليه السلام جداشد.
اينك ، آيا به راستى زيبنده است كه چنين شخصيّت بلند همّت و پرمهر و بخشايشگرى در نفسهاى آخرين آه بكشد و با دلى شعله ور ناله سر دهد و خواسته هاى آسان و ناچيزى داشته باشد امّا انجام ندهند و كار شقاوت به جايى برسد كه آب را هم بر رويش ببندند و از قطرات آب محرومش سازند .
اى درود خدا و فرشتگان و همه موجودات گيتى بر اين عظمت وصف ناپذير!
5
- آن حضرت به نماز ايستاده بود كه مردى بيابانگرد در كنارش ‍ ايستاد و گفت: (حسين جان ! هر كس به تو اميد بست و حلقه در سراى تو را كوبيد، نوميد نشد.)
آن حضرت نمازش را خواند و وارد خانه شد و چهار هزار دينار به رداى خود بست و از پشت درب با يك دنيا متانت و حياى بزرگوارانه به مرد بينوا تسليم كرد و فرمود:

خذها فانّى اليك معتذر عصاً

 

امست سمانا عليك مندفقه

 

لكنّ ريب الزّمان ذو غير

 

والكفّ منى قليلة النّفقه


با كمال معذرت اين هديه را از من بپذير و بدان كه ما نسبت به تو مهربانيم ؛ اگر چنانچه حكومت در دست ما بود تو از آسمان بخشش ، بيشتر بهره مند مى شدى ولى حوادث روزگار همواره در تغيير است و اكنون امكانات ما اندك است .
درست اينجا بود كه مرد باديه نشين ، سخت گريست آن حضرت فرمود:
(آيا آنچه به تو هديه كردم ، اندك بود؟)
گفت: (نه ! هرگز! بلكه گريه ام بر اين است كه چگونه اين دستهاى سخاوت پيشه را خاك تيره مى تواند در بربگيرد؟)
مرد بيابانگرد بر به خاك سپرده شدن دستهاى سخاوتمند حسين عليه السلام مى گريد، امّا ما بايد بر حيا و روح بلندى گريه كنيم كه اگر كسى بدون هيچ اضطراب و دلهره اى چيزى از او مى خواست ، سخاوتمندانه او را بهره ور مى ساخت و به هنگام برآوردن نياز او، خود شرمنده مى گشت .
اينك ، اين روح بلند چگونه خواهد بود كه كسى در حال اضطراب واضطرار از او چيزى بطلبد، امّا او امكان برآوردن خواسته او را نيابد؟
بر اين خداوندگار سخاوت و بخشندگى چه خواهد گذشت كه دختر خردسالش از او اندكى آب براى رفع عطش بخواهد و همسر گرانمايه اش براى كودك شيرخوارش آب بجويد؟
فاجعه بارتر اينكه يادگار گرامى برادرش ، در بستر خون او را نزد خود بخواند و او به سوى نوجوان برادر بشتابد، امّا او را در نيابد. به همين جهت بود كه دردمندانه فرمود:
يعزّ على عمّك ان تدعوه فلايجيبك
نور چشم برادرم ! بخداى سوگند! بر عمويت سخت گران است كه تو او را به يارى خويش بخوانى ، امّا نتواند جوابت دهد و يا آنگاه جواب بدهد كه ديگر سودى برايت نبخشد.
6 - در روز جاودانه عاشورا، در شانه و پشت آن حضرت اثرات ساييدگى يافتند، از امام سجّاد عليه السلام علّت آن را جويا شدند، فرمود: (اين اثر به دوش كشيدن مواد موردنياز يتيمان ، بيوه زنان و بينوايان است.)
آيا اينك ، زيبنده است كه چنين بزرگمرد يتيم نواز و نوع پرورى را ظالمانه در شرايط غمبارى قرار دهند، كه ناچار شود كودك شيرخوارش را روى دست بگيرد و در برابر انبوه سياهكاران رذل براى او آب بطلبد ونيابد؟
7 - آن گرامى ، روزى بر بينوايان كه در گذرگاه نشسته و قطعات نان خشك براى خوردن در برابر خود داشتند، گذارش افتاد؛ آنان حضرتش را به صرف غذا دعوت كردند كه با كمال تواضع دو زانو در كنارشان نشست و در حالى كه مى فرمود: (خداوند مستكبران را دوست نمى دارد.) به همراه آنان غذا خورد. آنگاه به آنان فرمود: (من دعوت شما را پذيرفتم ، اينك شما نيز دعوت مرا بپذيريد.)آنان به خانه آن حضرت آمدند، به دستور او دلنشينترين غذا را آوردند و خود با آنان غذا خورد تاقلبشان را شادسازد .
امّا اين غم جانكاه را بايد به كجا برد كه نظام سياهكار اموى به گونه اى بر اين سمبل انسانيّت و مردم دوستى سخت گرفت كه روز عاشورا هرچه كوشيد تا قلبهاى داغدار بانوان و كودكان تشنه را با فراهم ساختن آبى ، خنك و شادمان سازد، حتّى اين حقّطبيعى را از او سلب كردند.
6 - اقتداى به ديگرى يا همدردى  
از اقسام ديگر گريه و دلشكستگى ، گريه همدردى و به پيروى از ديگرى است .
به عبارت ديگر، گاهى گريه ديگرى منشاء رقّت قلب و جريان يافتن سيلاب اشك مى گردد بى آنكه به فردى كه بر او مى گريند توجّه شود، از اين رو به پيروى از پيامبر صلى الله عليه و آله كه الگوى شماست بر حسين عليه السلام اشك بريزيد، نه تنها به پيروى از پيامبر، بلكه به پيروى از همه پيام آوران خدا و جانشينان آنان ، بلكه به پيروى از آسمانها و زمين ، حيوانات و پرندگان ، بهشت و دوزخ ، موجودات ديدنى و ناديدنى و جنّيان و فرشتگان و يا به پيروى از درختان و گياهان و سنگها، بر او سوگوارى كنيد.
كدامين قلب است كه از سنگ سخت تر باشد؟ و يا به پيروى از آهن بر او گريه كنيد همانگونه كه در داستان ميخهاى كشتى نوح گذشت كه بر حسين عليه السلام خون گريستند . پس ، شما به پيروى از آنها بر حسين عليه السلام بگرييد.
7 - مردم خواهى و دگر دوستى  
مردم خواهى و دگر دوستى ، انگيزه ديگر رقّت قلب و گريه بر ديگرى است .
به عنوان مثال : اگر شما بشنويد كه مردى همراه فرزندان ، جوانان ، كودكان شيرخوار، برادران ، خواهران ، بانوان و يارانش ، در بيابانى فرود آمده ، بدون هيچ گناهى در محاصره بيدادگران خون آشام قرار گرفته ، بيدادى بسان بيدادى كه بر حسين عليه السلام رفت بر او مى رود، در اين شرايط به طور قطع قلب شما بر او شعله ور و پاره پاره مى شود، بالاتر از اين ، اگر بشنويد كه فردى گناهكار يا حلالگر حرام خدا و يا حرامگر حلال خدا يا دشمن شخصى خودتان يا با فردى كافر، آنگونه وحشيانه و بيرحمانه رفتارشده است ، باز هم ترحّم و رقّت قلب شما بر او، برانگيخته خواهد شد و اشك ديدگانتان جارى .
حسين عليه السلام بى هيچ جرم و گناهى در برابر آن كوردلان مى فرمود:
(آيا كسى از شما را كشته ام كه خون آن را مطالبه مى كنيد؟ يا ثروتى از شما نابود ساخته ام كه عوض و غرامت آن را از من مى طلبيد؟ يا قانونى را تغيير داده ام ؟)و آنان پاسخى نداشتند.
حسين عزيز! جانم فدايت باد! اگر اينگونه هم بود، باز هم در خور اين رفتار وحشيانه اى كه به تو روا داشتند، نبودى ، درحالى كه براى تو هيچ جرم و گناهى نبود كه كيفرش اين اعمال ضدّبشرى امويان باشد.
آرى ! بياييد تا از ديدگاه بشردوستانه بر او گريه كنيم و كسى كه از اين ديدگاه بر او اشك نريزد، از جوانمردى بى بهره است .
8 - از همه اين ديدگاهها 
و ديگر گريه بر حسين عليه السلام از همه اين ديدگاهها، چرا كه حسين عليه السلام هم پدر حقيقى و معنوى انسانيّت است و هم عضو اصلى خانواده بشرى ، كه همه بدان پيوند خورده اند. هم در آسمانها و زمين بزرگ است و هم حقّ بزرگى بر همگان دارد. هم داراى ارزشهاى والاى بشرى است و هم ارزشهاى آسمانى ... .
آن حضرت از نوع بشر بود، امّا همه موجودات بر او گريستند، نه گناهى داشت و نه جرمى ، امّا اين همه بيداد و وحشيگرى در موردش روا داشتند از همه ديدگاهها و به خاطر همه اين مصيبتها بر او گريه كنيد و كسى كه از اين ديدگاهها بر او سوگوارى نكند، او ستمكار در حقّ پدر و مادر خويش و شقاوت پيشه در حقّ بشريّت و موجودى بدون صفا و وفا و انسانى پايمال كننده حقوق است ؛ نه قدر و منزلتى مى شناسد و نه داراى جوانمردى و آزادمنشى است و اصولاً از انسانيّت بيگانه است .
قسم دوّم : يك واقعيّت فطرى  
نوع ديگر گريه ، همان گريه اى است كه انگيزه و دليل آن نامفهوم و ناشناخته است و اين نيز به چند گونه است :
1 - حقيقت اين است كه هر خضوع و خشوع قلب و شكستگى دل وغم و اندوهى كه به انسان عارض مى گردد، بازگشتگاه همه ، حسين عليه السلام است كه در جاى خود خواهد آمد.
2 - رقّت قلب بر آن حضرت يك واقعيّت فطرى و قطعى است كه خداوند انسانها را بدان اساس آفريده است ، با اين فرق كه دوستانش آگاهانه سوز دل خويش را بر او نثارمى كنند و دشمنانش بدون توجّه ، به گونه اى كه در اوج غفلت از حق ، حقايق را به زبان مى رانند و اين رقّت قلب فطرى را ناخواسته به زبان مى آورند، درست همانند فطرت خداجويى ، كه در عمق جان انسانها تعبيه شده است .
در اين مورد مى توان به گريه پليدترين دشمن او يزيد، اشاره كرد كه چگونه به هنگامى كه هند، سر مقدّس حسين عليه السلام را ديد و از شهادت او آگاه شد و ضجّه هاى جانخراش سر داد، يزيد نيز با او همكارى كرد،ونيز به گريه معاويه ، بر اميرمؤ منان عليه السلام مى توان اشاره كرد.
در طرح اين نوع گريه و رقّت قلب ، لازم نيست بگوييم بياييد بر كدامين مصيبت گريه كنيد، نه ! بلكه با قطع نظر از همه آنچه گذشت و با اين تصوّر كه نه ، حسين عليه السلام را مى شناسيد و نه با حقوق و همبستگى و صفات برجسته انسانى و بزرگى و بزرگ منشى او آشنا هستيد و با اين تصوّر كه گريه بر او، نه پاداشى دارد و نه اقتداى به ديگرى است .
آرى !تنها با مراجعه به فطرت خويش بينديشيد كه چه احساسى نسبت بدو داريد؟ آيا با نگرش بر فاجعه كربلا، دل شعله ور و قطرات اشك بدون اختيار بر گونه ها جارى مى گردد يا نه ؟
3 - نه تنها فطرت انسانى بدون اختيار متوجّه حسين عليه السلام مى گردد و سوز دل و قطرات اشك نثارش مى كند، بلكه گاه با وجود خوددارى ازهرنوع اظهار علاقه و پايمال ساختن نداى فطرت و تعمّد بر دشمنى لجوجانه و كينه توزانه با آن حضرت و تحريك نفس بر ايستادگى در برابر او، باز هم دل براى او شعله ور مى گردد و سيلاب اشك بر گونه ها،جارى .
نمونه بهت آور اين نوع گريه بر حسين عليه السلام گريه فرمانده كلّ سپاه اموى ، و گريه عناصر سنگدل و شقاوت پيشه اى چون خولى و اخنس ، رباينده گوشواره دختر خردسالش ‍ فاطمه و گريه همه سپاه اموى است كه با وجود تلاش در جهت كينه جويى و دشمنى با آن حضرت و با وجود ناسازگارى ماءموريّت شوم آنان با ابراز محبّت و نشان دادن تمايل به سوى او و با وجود تلاش در خوددارى از رقّت قلب و گريه بر او، باز هم شرايطى براى آنان پيش مى آمد و وضعيّتى دست مى داد كه همان حالت فطرى مورد اشاره ، بر همه موانع حتّى به شقاوت و پليدى درونى و كفر و نفاقشان غلبه مى كرد و ناخواسته بر او سوز دل و قطرات اشك نثار مى كردند و بر كرامت و شهامت و روح بلندش ‍ تحسين مى نمودند.
براى شناخت اين حالت غمبار و گريه آور، شما خود را در صدد دشمنى با كسى تصوّر كنيد و از هر نوع مهرورزى بدو خوددارى ورزيد و در همان حال نمونه بيدادگرى و قساوتى را كه در حقّ حسين عليه السلام روا داشتند، در مورد دشمن مورد اشاره خود بشنويد، خواهيد ديد كه ناخواسته رقّت قلب بر شما غلبه مى كند و سيلاب اشك ، شما را امان نخواهد داد.
اينك ، ما به برخى از وحشيگريهايى كه در مورد او روا داشتند اشاره مى كنيم و از شما براى سوگوارى و گريه بر او هم دعوت نمى كنيم بلكه تقاضا مى كنيم كه از مهرورزيدن بدو هم به شدّت خوددارى ورزيد و سرسختانه در برابر سوز دل و جريان اشك ديدگانتان شكيبايى پيشه سازيد. با اين وصف بنگريد كه آيا مى توانيد از نثار اشك و مهر و درود و تحسين بر او خوددارى كنيد؟
براى نمونه :
1 - شما شرايط قهرمان بزرگى را در نظر بگيريد كه در ميدان نبرد نابرابر با يكهزاروپانصد زخم كارى بر پيكر و با سر شكافته ، ايستاده است ، ظاهر و برون قلبش به ضرب گلوله هاى ستم ، چاك خورده و درونش از نگرش بر خاندان محاصره شده اش . به ظاهر قلبش از تشنگى شعله ور است و به واقع از جدايى و ترك عزيزانش در آن شرايط سخت .
و در همان وضعيّت كه براى رفع عطش آبى مى خواهد با شمشير بر گلويش مى زنند.
آيا مى توان با شنيدن اين فاجعه غمبار، از گريه خوددارى كرد؟ فرمانده كلّ سپاه يزيد با ديدن اين منظره دلخراش به قدرى بى اختيار گريست كه قطرات اشك ، موهاى صورتش را تر كرد.
2 - شرايط غمبار ديگر اين بود كه بانوان حرم و خاندان وحى را با سرهاى نورانى مردانشان به بارگاه ستم اموى وارد كردند، سرها را در برابر ديدگان يزيد نهادند و زنان و دختران را بسان شيرهاى به زنجير كشيده شده در برابر او نگاه داشتند؛ منظره شوم و شرم آورى پديد آمد، به گونه اى كه رقّت قلب بر قساوت پيشه اى چون يزيد غالب شد و گفت :
(خداى روى پسر مرجانه را زشت گرداند.)


منبع : ويژگيهاى امام حسين عليه السلام
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

عزت مرد چيست ؟
عاشورا از نگاه قرآن، سوره ی مبارکه طور :آيه 21
تاثیر بصیرت دینی در قیام عاشورا
فرهنگ عاشورا(9)
سيد الشهداء سه بار به ديدن اين بانو آمدند
مردم شناسی کوفه
و مناره ها سی ذرع طول دارد
نهضتی که انقلاب شد
پژوهشي درباره تاريخ شمسي عاشورا
در بيان شهادت حضرت علی اکبر(ع)

بیشترین بازدید این مجموعه

پژوهشي درباره تاريخ شمسي عاشورا
اجازه خواستن فرشتگان براي ياري كردن امام
عزت مرد چيست ؟
مردم شناسی کوفه
بررسي تحليلي انگيزه هاي قيام امام حسين (ع) از بُعد ...
تاثیر بصیرت دینی در قیام عاشورا
سيد الشهداء سه بار به ديدن اين بانو آمدند
تحليلي درباره اهداف قيام امام حسين
امر به معروف و نهى از منكر، عنصر اصلى وعامل مهم در ...
آثار سیاسی عاشورا –استقامت و آزادیخواهی

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^