قرآن و روايات اين چنين اوصاف مردان راه عشق را بيان مى كند:
1- در اداى نماز سخت اهتمام داشته و داراى قلبى خاشع به وقت نمازند.
2- به اداى زكات شوق وافر دارند.
3- از شهوت رانى غلط و گناهان مربوط به غريزه احتراز جسته و در عوض به سنت ازدواج اهميت مى دهند.
4- متعهد به قول و وفا كننده به عهد و پيمانند.
5- حافظ و راعى امانتند.
6- آنچه براى خود در راه صلاح و سداد و حق و حقيقت دوست دارد، براى ديگران هم به همان صورت دوست دارد و هر چه را براى خود نمى خواهد براى ديگران هم نمى پسندد.
7- برادران دينى خود را دوست دارد و خيرخواه همه برادران و خواهران مؤمن است.
8- اصرار به امر به معروف و نهى از منكر دارد.
9- در اطاعت از امر حق و خوددارى از نواهى بى نظير است.
10- علاقه عجيبى به انجام هر كار خيرى دارد.
11- موجودى است منبع خير و پاك از شر، خيرى از او فوت نمى شود و شرى از او به كسى نمى رسد.
12- كار خير ديگران را زياد ديده و همه جا تعريف مى كند و كار خير خود را كم و اندك و ناچيز مى بيند و به زبان نمى آورد.
13- هميشه در پى علم و دانش است و از تعليم و تعلم و اندوختن و ياددادن ملول نمى گردد.
14- از تحمل زحمت و رنج و مشقت و ذلت در راه دين باك ندارد.
15- نصيبش از دنيا فقط از حلال است و از هر حرامى فرارى و گريزان است.
16- خود را از هيچ كس بهتر و بالاتر نمى داند.
17- قلبش به نور ايمان و عقايد حقه و عشق و محبت حق، منور است.
18- عارف و آگاه و بيناى به اوضاع زمان است.
19- در هوش و فراست كم نظير است.
20- پاك و پاكيزه و تميز و نظيف است.
21- همواره به ياد حق و براى حق و در راه حق است.
22- در بلا و مصيبت صابر و در خوشى و لذت شاكر است.
23- به هيچ كس حتى به دشمنانش ظلم نمى كند.
24- براى خدمت به مسلمانان و مردم خود را به تعب و رنج مى اندازد.
25- دوستش دانش و مشى او دانش اندوزى است.
26- وزيرش حلم، اميرش عقل، برادرش رفق و پدرش نيكى است.
27- بر روزى مقدر كه به وسيله كوشش و زحمت خودش به دست مى آورد قانع و بر اضافه مال دنيا حريص نيست.
28- خوش رو، گشاده چهره و شيرين است.
29- صابر و ثابت قدم در امور دين و كار خير است.
30- گريزان از هوا و هوس و خواهش هاى غلط نفسانى و شيطانى است.
31- از هرچه كه لغو و بى معناست، محترز و روى گردان است.
32- اول فكر مى كند بعد مى گويد، يعنى زبانش پشت قلب اوست.
33- غضبش براى حق و نسبت به امور دنيا عصبانى نمى گردد.
34- در دنيا غريب است، يعنى كم نظير و بى همراه و از اين غربت و از اين كه هم دل و هم زبانش كم است شاكى نيست.
35- به تمام امور با كمك نور خدا مى نگرد، يعنى داراى ايمانى قوى و قلبى منور به نور عشق و معرفت است.
36- در امر دين چون كوه پايدار و هيچ حادثه اى قدرت بيرون آوردن وى را از فضاى ملكوتى دين ندارد.
37- به اقبال دنيا مغرور نشود و از ادبار دنيا محزون نمى گردد.
38- به عواقب همه امور فكر كرده و به اين خاطر در عاقبت كار از حسرت و ندامت و پشيمانى در امان است.
39- از هر امرى درس و عبرت مى گيرد.
40- دلش از ياد خدا روشن و از مقام حضرت رب خائف است.
41- حقوق ديگران را در تمام امور حفظ كرده و از غيبت كردن سخت پرهيز دارد.
42- در هيچ يك از امور دينى اعم از واجبات بدنى و مالى و اجتماعى، خود را آلوده به ريا نكرده و از اخلاص خالى نمى كند.
43- در معاملات مادى جانب احكام فقهى را رعايت كرده و مطلقاً بنده خداست.
44- عمرش را غنيمت شمرده و از بيهوده تلف كردن مى پرهيزد.
45- از تهمت به مردم خوددارى مى كند.
46- به خدا و رسول و قيامت ايمان يقينى داشته و شك و ترديد و وسوسه در خانه قلبش راه ندارد.
47- خود و عائله اش در خور شأنش از نصيب دنيايى بهره مند است، در حالى كه دنيا را مقدمه آخرت قرار مى دهد و محروميت خويش و عائله اش را از مباحات هم چون بعضى از جوكيان و صوفيان نمى پسندند.
48- عاشق پيامبر و اميرالمؤمنين و يازده امام و مؤمن حقيقى به ولايت حق و پيامبر وائمه عليهم السلام و فقيه جامع الشرائط است.
49- به تعمير مساجد و بناهاى مذهبى اهتمام شديد دارد.
50- مجاهد در راه حق و عاشق شهادت و مراعات كننده حقوق اقوام واصدقا واقرباست .
آرى، صدور اين پنجاه برنامه از مؤمن دليل بر اين است كه مؤمن در فضاى شوق و محبت و علاقه و نشاط، دست به هر عمل خيرى مى زند و محال است در چهار چوب تصنع و تكلف، اين همه خير از انسان مؤمن به منصه بروز و ظهور برسد!!
عارف عاشق حكيم صفاى اصفهانى مى گويد:
افراد كه همدم جليلند |
پيران مراد را دليلند |
|
هم صاحب نفخه سرافيل |
هم محرم راز جبرئيلند |
|
بر گوهر جود بحر عمّان |
بر كشت وجود رود نيلند |
|
از گوهر پاك گنج پنهان |
از مشرب صاف سلسبيلند |
|
خارج همه از اداره قطب |
با قطب برادر سبيلند |
|
هم مالك ملكت سليمان |
هم صاحب ثروت خليلند |
|
دارند به حق هزار برهان |
خاموش ولى زقال و قيلند |
|
در مملكت وجود باقى |
بعد از انبيا بى بديلند |
|
در مصر ولايتند والى |
يوسف رخ و دلبر و جميلند |
|
اكسير سعادتمند افراد |
پر قيمت و قابل و قليلند |
|
از خُلق نه از عروق و اعصاب |
برخاتم انبيا سليلند |
|
داود زبور خوان توحيد |
با كوه به نغمه هم رسيلند |
|
آنان كه لباس جاه پوشند |
در فقر برهنه و ذليلند |
|
بينند حجاره هاى سجيل |
كاين قوم ضلال قوم پيلند |
|
نابرده به كعبه فنا پى |
بر نفى بقاى خود دخيلند |
|
آن فرقه كه زنده اند دايم |
در مسلخ عشق او قتيلند |
|
خلاق معانيند و صورت |
امرند كه خلق را كفيلند |
|
قوت دل اولياست تهليل |
با خاتم انبيا اكيلند |
|
بر مسند حق خليفة اللّه |
غوثند و خداى را وكيلند |
|
از اسم گذشته در يم ذات |
مستغرق بلكه مستحيلند |
|
ايجاد عيال جود افراد |
هم لم يلدند و هم معيلند |
|
بحرند كه حاوى لآلى |
ابرند كه راوى غليلند |
|
هستى است زجودشان وايشان |
در معرض امتحان بخيلند |
|
منبع : پایگاه عرفان