در ارزش اهل نماز و كرامت و هويت آن بزرگواران در حديث با عظمت قدسى مى خوانيم:
به حقيقت كه محبوب ترين بندگان نزد من، آنان هستند كه در پرتو جلال من با يكديگر دوستى دارند؛ دل هاى آنان تعلّق به مساجد دارد و در سحرها در حال توبه اند، اينان كسانى هستند كه به وقت عقوبت اهل زمين به خاطر آنان عقوبت را بر گنهكاران مى بخشم.
در اين روايت آمده:
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله وارد مسجد شد، گروهى از اصحاب آنجا بودند، فرمودند:
مى دانيد كه خداى شما چه مى گويد؟ عرضه داشتند: خدا و پيغمبر بهتر مى دانند. فرمود: پروردگار شما مى فرمايد:
اين است نمازهاى پنجگانه، هر كس آن ها را به وقتش به جاى آورد و بر آن محافظت كند، مرا در قيامت ملاقات مى كند، در حالى كه از او عهدى بر من است كه به سبب آن عهد، او را داخل در بهشت مى كنم و هر كس به وقتش آن نمازها را به جاى نياورد و بر آن محافظت نكند، بر من است كه اگر بخواهم او را عذاب كنم يا بيامرزم .
در روايت مهمى كه در «الأمالى» شيخ صدوق آمده چنين مى خوانيم:
براى خداوند، ملكى است به نام «سخائيل» كه براى نمازگزاران از پيشگاه حضرت حق برات آزادى مى گيرد.
چون مردم مؤمن وارد صبح شوند و وضو بگيرند و نماز صبح را به جاى آورند، از خداوند مهربان براى آنان براتى مى گيرد كه بر آن نوشته:
من خداى ابدى و باقى هستم. بندگان و كنيزان من! شما را در حفاظت خود قرار مى دهم، قسم به عزت و جلالم شما را منكوب نمى كنم، گناهان شما را تا ظهر بخشيدم.
وقتى نماز ظهر را مى خوانند براتى براى آنان مى گيرد كه بر آن نوشته شده:
من خداى قادرم. بندگان و كنيزان من! سيئات شما را به حسنات تبديل كردم و گناهانتان را آمرزيدم وبا رضا و خشنودى خود شما را به خانه جلالم وارد كردم.
چون عصر شود و براى وضو و نماز عصر برخيزند و نماز را بجاى آرند براى آنان براتى مى گيرد كه روى آن نوشته شده:
من خداوند بزرگم، نامم و حكومتم بزرگ است، بندگانم و كنيزانم! بدن هاى شما را بر آتش جهنم حرام كردم و شما را در جايگاه نيكان جاى دادم و به رحمتم شر اشرار را از شما دفع كردم.
چون مغرب شود و براى وضو و نماز برخيزند و نماز را به جاى آرند براى آنان براتى مى گيرد كه بر آن نوشته:
من خداى جبار بزرگ متعالم. بندگان و كنيزانم! ملائكه من با خشنودى از نزد شما به نزد من آمدند، بر من است كه شما را خشنود كنم و در قيامت شما را به آرزوهايتان برسانم.
چون وقت عشا رسد و برخيزند و وضو گرفته و نماز را به جاى آرند براتى براى آنان مى گيرد كه بر آن نوشته:
من خدا هستم و خدايى جز من نيست و پروردگارى غير من نمى باشد. بندگان و كنيزانم! در خانه هاى خود طهارت كرديد و به مساجد آمديد و در ياد من غرق شديد و حقم را شناختيد و واجب مرا ادا كرديد. اى سيخائيل! تو را و ساير ملائكه را به شهادت مى گيرم كه از بندگان و كنيزانم راضى و خشنود شدم «1»!
خوشا به حال آن انسان هايى كه به حضرت حق معرفت پيدا كرده و پس از عرفان به وسيله عمل به پيشگاه آن جناب شتافته اند.
آنان كه در راه عبادت حضرت معبود سر از پا نمى شناسند و لذتى همانند لذت عبادت نمى چشند.
آنان كه به وقت رسيدن نماز، از همه چيز دست مى كشند و با كمال اشتياق به سوى پيشگاه آن حضرت روانه مى شوند و با تمام هستى خود به مملكت نماز وارد مى شوند و در محضر حضرت حق به وسيله نماز با زبان حال عرضه مى دارند:
ساقيا بده جامى زان شراب روحانى |
تا دمى برآسايم زين حجاب جسمانى |
|
بهر امتحان اى دوست گر طلب كنى جان را |
آن چنان بر افشانم كز طلب خجل مانى |
|
بى وفا نگار من مى كند به كار من |
خنده هاى زير لب عشوه هاى پنهانى |
|
دين و دل به يك ديدن باختيم و خرسنديم |
در قمار عشق اى دل كى بود پشيمانى |
|
ما زدوست غير از دوست مطلبى نمى خواهيم |
حور و جنت اى زاهد بر تو باد ارزانى |
|
رسم و عادت رندى است از رسوم بگذشتن |
آستين اين ژنده مى كند گريبانى |
|
زاهدى به ميخانه سرخ رو زمى ديدم |
گفتمش مبارك باد بر تو اين مسلمانى |
|
زلف و كاكل او را چون به ياد مى آرم |
مى نهم پريشانى بر سر پريشانى |
|
خانه دل ما را از كرم عمارت كن |
پيش از آن كه اين خانه رو نهد به ويرانى |
|
ما سيه گليمان را جز بلا نمى آيد |
بر دل بهايى نه هر بلا كه بتوانى |
|
منبع : پایگاه عرفان