اهل بيت رسول خدا را به ريسمان بسته و برمحفل شرك وعصيان، دربار طاغوت زمان، يزيد، وارد نمودند. امام سجاد (ع) از جسارت دشمن خدا بر اهل بيت بر آشفت و فرمود: اي يزيد! چه فكر ميكني؟ اگر جدمان رسول خدا در اين وضع و حال ما را مشاهده نمايد، چه ميكني؟
كلام حجت خدا، يزيد را خجلت زده نمود و دستور برداشتن ريسمان ها را داد. آرامش، لحظهاي بر اهل حرم بارش گرفت كه زينب متوجة سر بريدة سيدالشهداء گشت. از شدت و درد و مصيبت، دست در گريبان خويش برآورد و با نالهاي جگر سوز فرياد برآورد:
"اي حسين جان! اي حبيب رسول خدا! اي فرزند مكّه و مني! اي پسر فاطمه زهرا ، سرور زنان! اي پسر دختر مصطفي (ص)!"
از نالههاي جانسوز زينب، اهل مجلس يكپارچه بر اين مصيبت دردناك و جگر سوز گريستند. انقلابي عليه دربار ظلم صورت گرفت. يزيد از ديدن صحنه، حساب كار خود را كرد كه اندكي دگر همه چيز ويران خواهد گشت، لذا دستور داد چوب خيزران را بياورند و در برابر اهل بيت عصمت و طهارت شروع كرد به هتك حرمت وجسارت بر لب و دندان سيد الشهداء و ميگفت: تشت اندوه و بلا دوبار، تشتي را مقابل زينب قرار دادند، كه او را غمگين كرد: يكبار وقتي برادرش حسن، لختههاي جگرش را در ميان تشت ميريخت و چهرهاش به سبزي ميگراييد. مجلس يزيد در مجلس مشغول خواندن خطبه ميباشد:
- اي كاش پيران قبيلة من كه در جنگ بدر كشته گشتند، زاري كردن قبيل خزرج را بر اثر زدن نيزه در جنگ احد ميديدند و پس از شادي فرياد ميزدند: «اي يزيد! دستت شل مباد.»
بار دوم وقتي بود كه سر بريده و غرق به خون برادرش را درمجلس يزيد در تشت ديد كه يزيد با چوب خيزران بر لب و دندان ميزد و جسارت ميكرد. زينب خطاب به سر فرمود: «واحبيباه! يابن مكه و مني! يا بن بنت المصطفي!
«چگونه سخن بگويم؛ درحالي كه بدن هاي طيب و طاهر و بدون سر، روي خاك هاي گرم كربلا چند شبانه روز است افتاده و كسي جز حيوانات به آن ها سر نميزند.»
يزيد از زينب ميخواهد هر چه ميل دارد، طلب نمايد.
زينب فرمود: «بگذاريد براي شهدايمان عزاداري كنيم»
يزيد وقتي موافقت نمود، تمام زنان و كودكان به مدت يك هفته در عزاي عزيز خدا عزاداري نمودند.
منبع : سایت عاشورا