فارسی
يكشنبه 04 آذر 1403 - الاحد 21 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

خاک حسين(ع) در دست پيامبر(ص)

خاک حسين(ع) در دست پيامبر(ص)

در روايت اهل سنت و شيعه مستندا نقل شده است که امّ سلمه همسر پيامبر (ص) مي گويد:

روزي رسول خدا (ص) مشغول استراحت بودند که ديدم امام حسين عليه السلام وارد شدند، و بر سينه پيامبر(ص) نشستند، حضرت رسول (ص) فرمودند: مرحبا نور ديده ام، مرحبا ميوه دلم، چون نشستن حسين عليه السلام بر سينه پيامبر (ص) طولاني شد، پيش خودم گفتم! که شايد پيامبر(ص) ناراحت شوند، و جلو رفتم، تا حسين عليه السلام را بر دارم.

حضرت پيامبر (ص) فرمودند: امّ سلمه تا وقتي که حسينم خودش ‍ مي خواهد بگذار بر سينه ام بنشيند، و بدان که هر کس باندازه تار مويي حسينم را اذيّت کند مانند آن است که مرا اذيّت کرده است. امّ سلمه مي گويد: من از منزل خارج شدم، و وقتي باز گشتم به اتاق رسول خدا(ص) ديدم پيامبر (ص) گريه مي کند، خيلي تعجّب کردم! و عرض ‍ کردم يا رسول اللّه خداوند هيچگاه تو را نگرياند، چرا ناراحتيد؟ ملاحظه کردم و ديدم حضرت پيامبر(ص) چيزي در دست دارد، و بدان مينگرد و مي گريد. جلوتر رفتم و ديدم مشتي خاک در دست دارد.

سؤال کردم يا رسول اللّه اين چه خاکي است که تو را اين همه ناراحت مي کند. رسول اکرم (ص) فرمودند: اي امّ سلمه الان جبرئيل بر من نازل شد و عرض کرد که اين خاک از زمين کربلا است. و اين خاک فرزند تو حسين عليه السلام است که در آنجا مدفون مي شود.

يا امّ سلمه بگير اين خاک را و بگذار در شيشه اي، هر وقت که ديدي رنگ خاک به خون گرائيد، آنوقت بدان که فرزندم حسين عليه السلام به شهادت رسيده است. امّ سلمه مي گويد: آن خاک را از رسول خدا(ص) گرفتم که بوي عطر عجيبي ميداد. هنگامي که امام حسين عليه السلام بسوي کربلا سفر کردند، من نگران بودم و هر روز به آن خاک نظر مي کردم، تا يک روز ديدم که تمام خاک تبديل به خون شده است و فهميدم که امام حسين عليه السلام به شهادت رسيده اند. لذا شروع کردم به ناله و شيون کردم و آن روز تا شب براي حسين گريستم، آن روز هيچ غذا نخوردم تا شب فرا رسيد، از شدّت ناراحتي و غصّه خوابم برد.

در عالم خواب رسول خدا (ص) را ديدم، که تشريف آوردند ولي سر و روي حضرت خاک آلود است! و من شروع کردم به زدودن خاک وغبار از روي آن حضرت و عرض کردم يا رسول اللّه (ص) من بفداي شما، اين گرد و غبار کجاست که بر روي شما نشسته است.

فرمود: امّ سلمه الان حسينم را دفن کردم!، [1] .

 

 

پی نوشتها :

[1] تحفة الزّائر مرحوم مجلسي ص 168.


منبع : داستانهايي از زمين کربلا ؛ ر- يوسفي
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

امام حسين او را از عذاب نجات داد
بي احترامي به تربت کربلا
سخاوت طبع حسينى
حسين را ديدم، شيعه شدم
ظهور صفات اسلامى
مسلمان شدن به برکت خاک کربلا
عيد و لباس بهشتى
عفو حسينى
هدف آفرينش
منطق ايثار

بیشترین بازدید این مجموعه

ظهور صفات اسلامى
سخاوت طبع حسينى
داستان هايى از فضيلت زيارت امام حسين (ع)
عيد و لباس بهشتى
مسلمان شدن به برکت خاک کربلا
بي احترامي به تربت کربلا
امام حسين او را از عذاب نجات داد
حسين را ديدم، شيعه شدم

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^