لطفا منتظر باشید

شكايت دل از علي ناظمي

  • تاریخ انتشار:   19 آبان 1392
  • تعداد بازدید:   393

شام يعني انتهاي خستگي

شهر آزار خداي خستگي

شام يعني گوشه ويرانه‌ها

مدفن شمع و گل و پروانه‌ها

شام تسکين دل شيطان بود

زينت سر نيزه‌اش قرآن بود

شام يعني وادي دشنامها

سنگ باران سري از بامها

سنگ در دستان نامردان شام

بوسه مي‌زد بر سر زخم امام

شام تفسير نگاهي مضطراست

شهر داغ لاله‌هاي حيدر است

شام هم مانند کوفه بي‌وفاست

صفحه‌اي از دفتر کرب و بلاست

بي‌وفايي‌ مانده از اين طايفه

شام دارد مردم بي‌عاطفه

شام يعني محملي از داغ و درد

موسم پژمردن گلهاي زرد

پاي محمل رقص و کف آزاد شد

کوچه‌هايش هلهله‌آباد شد

شام شهر بازي چوب و لب است

نيشتر بر زخم بغض زينب است

بر دل زهرائيان آتش زدند

هرکه را مي‌سوخت از آهش زدند

يک زن شامي چو ديد اشک رباب

اشک او را داد با خنده جواب

در ميان ازدحامي از نگاه

مي‌کشيد از دل عقيله آه آه

اشک شد آنجا نقاب روي او

شد پريشان قلب او چون موي او

يک نفر شرمي نکرد از معجرش

ريخت خاکستر يهودي بر سرش

منبع :
نظرات کاربران (0)
ارسال دیدگاه