
اقتصاد و اسراف

نعمتها و بركات خداوندى براى جهان آفرينش و گل سرسبد آن آدم و آدميان به اندازه كفايت تقدير شده است. اما به شرط اين كه بيهوده به هدر داده نشود و با زياده روى يا كوتاهى در درست مصرف كردن، به مواهب آسيب وارد نشود و پروردگار در اين برنامه فايده و خير و بركت قرار داده است.
امير المؤمنين عليه السلام در اهميّت ميانهروى بدون مصرف گرايى مىفرمايد:
إِذا أَرادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً أَلْهَمَهُ الْاقتِصادَ وَ حُسْنَ التَّدْبِيرِ وَ جَنَّبَهُ سُوْءَ التَّدْبيرِ وَ الْاسْرافَ. «1»
هر گاه خداوند خوبى بندهاى را بخواهد به او صرفهجويى و نيكانديشى عطا كند و از بد انديشى و زيادهروى، دور سازد.
حضرت صادق عليه السلام در فضيلت اعتدال در زندگى مىفرمايد:
ضَمِنْتُ لِمَنِ اقْتَصَدَ أَنْ لايَفْتَقِرَ وَ قالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ:
يَسَلُونَكَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ» «2»
وَ الْعَفْوُ الوَسَطُ وَ قالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ:
وَ الَّذِينَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمْ يُسْرِفُواْ وَ لَمْ يَقْتُرُواْ وَ كَانَ بَيْنَ ذَ لِكَ قَوَامًا» «3»
وَ الْقَوامُ الْوَسَطُ. «4»
من براى كسى كه ميانه روى كند ضمانت مىكنم كه فقير نشود. خداوند عزوجل فرموده است: «از تو مىپرسند: چه چيز انفاق كنند؟ بگو: از آنچه افزون بر نياز است.»؛ مراد از زيادتى رعايت حد وسط است. و نيز خداوند عزوجل فرموده است: «و آنان كه وقتى انفاق مىكنند، نه از حدّ معمول [و متعارف] مىگذرند و نه تنگ مىگيرند، و [انفاقشان] همواره ميان اين دو در حدّ اعتدال است.» قوام به معناى اعتدال و حدّ متوسط است.
امام على عليه السلام مىفرمايد:
الْاقْتِصادُ يُنْمِى الْقَليلَ. «5»
ميانهروى، مال اندك را رشد مىدهد.
الْإِسْرافُ يُفْنِى الْجَزِيلَ. «6»
اسراف مال زياد را نابود مىسازد.
ميانهروى، كفاف زندگى را تأمين كرده و هزينه امور را بيمه مىكند. و موجب فقر و فلاكت هم نمىشود، در غير اين صورت نخست براى انسان فقر مادى و نيازمندى مالى پديد مىآيد و سپس انسان به فقر معنوى كه تهى شدن از ارزش دينى و درونى است؛ دچار مىگردد كه از مهمترين آنها از بين رفتن عزّت نفس است.
اسراف و تبذير و فرق آن
فرق اسراف و تبذير در لغت اين است كه: اسراف به معنى خارج شدن از حدّ اعتدال بدون آنكه انسان چيزى را به ظاهر ضايع كرده باشد و يا غذاى خود را آنچنان گران قيمت تهيه كند كه با قيمت آن بتوان عده زيادى را آبرومندانه يارى رساند.
امّا تبذير آن است كه مصرف به صورت ريخت و پاش و بىرويه باشد، مثل اينكه براى دو نفر ميهمان غذاى ده نفر را تهيه كنيم كه اين عادت بعضى نابخردان است كه به سادگى و كمچرب بودن آن ابراز شرمندگى مىكنند و باقيمانده را در زبالهدان مىريزند و به سخاوت خويش افتخار مىكنند.
مولا اميرمؤمنان عليه السلام كه سرآمد عدالت پيشگان جهان است، آنگاه كه به ايشان گفتند: چرا در تقسيم بيت المال ميان همه مساوات مىكنى و شرافت ما را در نظر نمىگيرى؟ فرمود:
الا وَ انَّ اعْطاءَ الْمالِ فى غَيْرِ حَقِّهِ تَبْذِيرٌ وَ اسْرافٌ وَ هُوَ يَرْفَعُ صاحِبَهُ فى الدُّنْيا وَ يَضَعُهُ فِى الآخِرَةِ وَ يُكْرِمُهُ فِى النَّاسِ وَ يُهينُهُ عِنْدَ اللَّهِ. وَ لَمْيَضَعِ امْرُؤٌ مالَهُ فى غَيْرِ حَقِّهِ وَ لا عِنْدَ غَيْرِ اهْلِهِ الَّا حَرَمَهُ اللَّهُ شُكْرَهُمْ، وَ كانَ لِغَيْرِهِ وُدُّهُمْ فَانْ زَلَّتْ بِهِ النَّعْلُ يَوْماً فَاحْتاجَ الى مَعُونَتِهِمْ فَشَرُّ خَدِينٍ وَ الْامُ خَليلٍ. «7»
بدانيد كه پرداخت مال در غير موردش تبذير و اسراف است، و اين كار شخص را در دنيا سربلندى مىدهد ولى در آخرت موجب سرشكستگى است، او را در ديده مردم با ارزش اما نزد خداوند خوار مىكند. كسى مالش را در برنامه غير حق و نزد غير مستحق صرف نكرد، مگر اينكه خداوند او را از سپاسگزارى همان مردم محروم كرد، و محبّتشان متوجّه غير او گشت، و اگر روزى قدمش بلغزد و به يارى آنان نيازمند شود همان مردم، بدترين دوست و پستترين رفيق خواهند بود.
در دنياى امروز كه هزاران كودك و مردمان گرسنه، در انتظار پارهاى نان و غذا در صفها مىنشينند و براى كاميابى خود مانند بردگان كار مىكنند، چگونه بشر به خود اجازه مىدهد كه منابع طبيعى و نعمتهاى الهى را به هدر دهد و براى رسيدن به شهوات نامحدود خود امكانات و سرمايهها را بىحدّ و اندازه مصرف كند.
آيا دور ريختن نان و خوراك و مصرف بىرويّه آب و برق و گاز و ولخرجىهاى خودسرانه كه همه آنها با تلاشها و سرمايههاى مردمى و ملّى يك كشور در حال توسعه به دست مىآيد؛ اسراف و تبذير نيست و ما هميشه بايد منتظر بلا و حادثهاى سهمگين باشيم تا گروهى در غفلتها نابود شوند و عدّه كمى عبرت بگيرند.
دو حكايت در اسراف
بشر بن مروان از امام صادق عليه السلام نقل مىكند كه: ما بر حضرت وارد شديم و ايشان دستور داد براى ميهمانانش مقدارى خرماى تازه بياورند، بعضى رطب را مىخوردند و هسته آن را به دور مىافكندند، حضرت فرمود: اين كار را نكنيد كه اين مصرف بىرويّه است؛ خدا فساد را دوست ندارد. «8» پيامبر عزيز اسلام صلى الله عليه و آله از راهى عبور مىكرد، يكى از يارانش به نام سعد مشغول وضو گرفتن بود و آب زياد بر اعضايش مىريخت، حضرت فرمود: چرا اسراف مىكنى اى سعد!
عرض كرد: آيا در آب وضو نيز اسراف است؟
حضرت فرمود: بله، هر چند در كنار نهر آب باشى. «9»
[ «6» اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَيَّ صُحْبَةَ الْفُقَرَاءِ وَ أَعِنِّي عَلَى صُحْبَتِهِمْ بِحُسْنِ الصَّبْرِ وَ مَا زَوَيْتَ عَنِّي مِنْ مَتَاعِ الدُّنْيَا الْفَانِيَةِ فَاذْخَرْهُ لِي فِي خَزَائِنِكَ الْبَاقِيَةِ وَ اجْعَلْ مَا خَوَّلْتَنِي مِنْ حُطَامِهَا وَ عَجَّلْتَ لِي مِنْ مَتَاعِهَا بُلْغَةً إِلَى جِوَارِكَ وَ وُصْلَةً إِلَى قُرْبِكَ وَ ذَرِيعَةً إِلَى جَنَّتِكَ إِنَّكَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ وَ أَنْتَ الْجَوَادُ الْكَرِيمُ]
خدايا! همنشينى با تهى دستان را محبوب من قرار ده، و مرا در همنشينى با آنان به صبر نيكو يارى ده، و آنچه از متاع دنياىِ نابود شدنى كه از من گرفتى، آن را در خزانههاى پايدارت برايم ذخيره كن، و آنچه از توشه ناچيز دنيا به من دادى، و از كالاى بىارزشش براى من پيش انداختى، وسيله رسيدن به جوارت، و پيوستن به مقام قرب حضرتت، و سببى به سوى بهشت قرار ده؛ همانا تو دارنده احسان عظيمى، و تو بخشنده كريمى.
همنشينى با فقيران و رفتار نيكو با آنان
از سيرههاى زيبا و الگو دهنده انبياى الهى و معصومان عليهم السلام ارتباط نزديك با بندگان نيازمند و فقيران بوده است. اين همزبانى و همنشينى با آنان، اسباب نزديكى به خداوند و قدرشناسى و سپاس از نعمتهايى مانند سلامتى، ثروت مالى، عزّت نفس، مقاومت در برابر حوادث، تقويت ايمان و پرهيزكارى و صبر و گسترش عدالت در بين انسانها و اخلاق نيك با مردم در همه زواياى زندگى فراهم مىآورد.
خداوند منّان براى يادآورى آداب معاشرت با ضعيفان و مستمندان مىفرمايد:
فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ* وَ أَمَّا السَّآئِلَ فَلَا تَنْهَرْ* وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبّكَ فَحَدّثْ» «10»
و اما [به شكرانه اين همه نعمت] يتيم را خوار و رانده مكن* و تهيدست حاجت خواه را [به بانگ زدن] از خود مران* و نعمت هاى پروردگارت را بازگو كن.
از جمله نكاتى كه از اين آيات استفاده مىشود:
1- در هنگام قدرت جسمى و مالى، از زمان ضعف خود و ديگران ياد كنيد كه الطاف الهى به واسطههاى زيادى مانند مهربانى پدر و مادر در كودكى و نوجوانى، و آموزش ادب و دانش معلّم در مدرسه، يارى و تشويق دوستان و آشنايان در كارهاى زندگى به انسان مىرسد.
2- پناه دادن به بىسرپرست و نيازمندان و رسيدگى به وضع حالى و مالى آنان به دليل شرايط سنّى و روحى و اجتماعى بايد در اولويّت باشد. اگر گذشته تلخ و سخت خود را ياد كنيد؛ محرومان را طرد نمىكنيد و به نعمتهاى حق مغرور نمىشويد.
3- نعمتها محصول دانش و تخصص و زرنگى آدميان نيست، بلكه لطف پروردگار است. ياد نعمتهاى الهى انسان را از نااميدى و خودباختگى نجات داده و ايستادگى او را در برابر حوادث و آزمايشها افزون مىكند. نعمتهاى حق بايد در مسير رشد و تربيت انسان باشد نه غفلت و طغيانگرى.
4- خداوند فقير را غنى مىكند ولى از انسان نمىخواهد فقير را توانا كنيم، بلكه مىفرمايد: فقير را از خود مران و يتيم را با تندى سرزنش مكن.
توجّه به فقرا در روايات
در اين زمينهها روايات و حكايات بسيارى از درياى معارف اهل بيت عليهم السلام به ما رسيده است:
حضرت على عليه السلام مىفرمايد:
جالِسِ الْفُقَراءَ تَزْدَدْ شُكْراً. «11»
با نيازمندان همنشين باش تا سپاسگزاريت زياد گردد.
ما احْسَنَ تَواضُعَ الْأَغْنياءِ لِلْفُقَراءِ طَلَباً لِما عِنْدَ اللَّهِ سُبْحانَهُ وَ ما أَحْسَنَ تِيَهُ الْفُقَراءِ عَلَى الْأَغْنياءِ اتِّكالًا عَلَى اللَّهِ سُبْحانَهُ. «12»
چه نيكوست فروتنى توانگران در برابر نيازمندان براى به دست آوردن پاداشى كه نزد خداوند پاك است. و چه نيكوست، بىاعتنايى فقيران در برابر توانگران به سبب توكّل كه به خداوند دارند.
مُلُوكُ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ الْفُقَراءُ الرَّاضُونَ. «13»
پادشاهان دنيا و آخرت؛ فقيرانِ خشنود به حال خود هستند.
به همين جهت اميرمؤمنان على عليه السلام در نهج البلاغه به مالك اشتر سفارش مىفرمايد كه:
هرگز ثروتمندان بىدرد را گرد خود جمع مكن؛ زيرا در وجود هر يك از آنان چنين است كه پرخرجتر در آسايش، و كم يارتر در مشكلات، ناخشنودتر در انصاف، با التماستر در خواستهها، كم سپاستر در بخششها، دير پوزشپذير در لطفها و بىصبر در حوادث روزگار هستند. «14» ولى نسبت به طبقه ضعيف جامعه به قاطعيّت هشدار فرموده است:
ثُمَّ اللَّهَ اللَّهَ فِى الطَّبَقَةِ السُّفْلى مِنَ الَّذينَ لا حيلَةَ لَهُمْ مِنَ الْمَساكينِ وَ الْمُحْتاجينَ وَ اهْلِ الْبُؤْسى وَ الزَّمْنى، فَانَّ فى هذِهِ الطَّبَقَةِ قانِعاً وَ مُعْتَرّاً ...
وَاجْعَلْ لِذَوِى الْحاجاتِ مِنْكَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فيهِ شَخْصَكَ وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عامّاً، فَتَتَواضَعُ فِيهِ لِلَّهِ الَّذى خَلَقَكَ. «15»
خدا را خدا را! در طبقه پايين اجتماع، از آنان كه راه چاره ندارند، و از كارافتادگان و نيازمندان و دچار شدگان به زيان و سختى و صاحبان امراضى كه از پا درآمدهاند، در ميان اينان كسانى هستند كه روى سؤال و اظهار حاجت دارند و كسانى كه عفّت نفسشان مانع از سؤال است ....
از جانب خود وقتى را براى آنان كه به شخص تو نيازمندند قرار ده و در آن وقت وجود خود را براى آنان از هر كارى فارغ كن، و جلوست براى آنان در مجلس عمومى باشد، و براى خداوندى كه تو را آفريده تواضع كن.
از سيره عملى و رفتارى معصومان عليهم السلام كه بسيار بر اين روش اصرار مىورزيدند، اين كه خويش را در مقام يك نيازمند حقيقى قرار دهند و با پروردگار مناجات نمايند تا بتوانند در حضور فقيرى كه در كنار كوچه يا مسجد نشسته به آسانى همنشين و مهربان باشند.
طاووس فقيه يمانى گويد:
نيمه شبى غرق در سكوت به كنار كعبه رفتم در آنجا امام سجّاد عليه السلام را ديدم كه وارد حجر اسماعيل شد و نماز خواند و آنگاه به سجده رفت.
با خود گفتم: او مردى پاك سرشت از خاندان بزرگوارى است؛ چه نيكوست كه نزديك او شوم و دعاهايش را بشنوم.
پس شنيدم كه در سجدهاش مىفرمود:
عُبَيْدُكَ بِفِنائِكَ مِسْكينُكَ بِفِنائِكَ فَقيرُكَ بِفِنائِكَ سائِلُكَ بِفِنائِكَ.
بنده كوچك تو در آستانه توست؛ بنده بيچارهات در بارگاه توست؛ بنده نيازمندت به در خانه توست؛ بنده درخواست كنندهات در درگاه توست.
سپس طاووس گويد: دعاهاى امام را در هنگام گرفتارى و پريشانى مىخواندم، به سرعت اندوهم برطرف مىشد. «16»
-------------------------------------------------------------------
(1)- غرر الحكم: 353، حديث 8057.
(2)- بقره (2): 219.
(3)- فرقان (25): 67.
(4)- من لايحضره الفقيه: 2/ 64، حديث 1721.
(5)- غرر الحكم: 353، حديث 8062؛ مستدرك الوسائل: 13/ 53، حديث 14724.
(6)- غرر الحكم: 359، حديث 8118.
(7)- نهج البلاغه: خطبه 126.
(8)- بحار الأنوار: 72/ 303، باب 77، حديث 5؛ تفسير العياشى: 2/ 288، حديث 58، ذيل آيه 26 سوره اسراء.
(9)- تفسير الصافى: 3/ 187، ذيل آيه 26 سوره اسراء؛ مسند احمد بن حنبل: 2/ 221.
(10)- ضحى (93): 9- 11.
(11)- غرر الحكم: 430، حديث 9808.
(12)- نهج البلاغه: حكمت 406؛ غرر الحكم: 366، حديث 8242.
(13)- غرر الحكم: 366، حديث 8243.
(14)- نهج البلاغه: نامه 53.
(15)- نهج البلاغه: نامه 53.
(16)- بحار الأنوار: 46/ 75، باب 5، حديث 66؛ كشف الغمة: 2/ 80.
برگرفته از کتاب تفسير و شرح صحيفه سجاديه نوشته استاد حسین انصاریان