هدف از بعثت پیامبران ایجاد اخلاق حسنه و نیکو بود ، حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز به عنوان خاتم پیامبران مبعوث شد تا فضایل اخلاقی و خلقیات نیکو را تحقق بخشیده و رذایل اخلاقی را یادآور شود ، شک نیست یکی از مهمترین عوامل پیشرفت اسلام ، اخلاق نیکو و برخورد متین و ملایم آن حضرت با مردم بود .
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) کاملترین انسان و بزرگ و سالار تمام پیامبران است. در عظمت پیامبر اسلام همین بس که خداوند متعال در قرآن آن حضرت را با « یا ایها الرسول » و « یا ایها النبى » مورد خطاب قرار داده و او را به عنوان انسانى الگو براى تمام جهانیان معرفى می کند ، حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حق داراى اخلاقى کامل و جامع تمام فضایل و کمالات انسانى است.
شک نیست یکی از مهمترین عوامل پیشرفت اسلام ، اخلاق نیکو و برخورد متین و ملایم آن حضرت با مردم بود . در طول زندگى او هرگز دیده نشد وقتش را به بطالت بگذراند . در مقام نیایش همیشه می گفت : « خدایا از بیکارگى و تنبلى و زبونى به تو پناه می برم » و مسلمانان را به کار کردن تشویق می کرد .
او همیشه جانب عدل و انصاف را رعایت می کرد و در تجارت به دروغ و تدلیس متوسل نمی شد ، هیچ گاه در معامله سختگیرى نمی کرد ، با کسى مجادله و لجاجت نداشت و کار خود را به دیگری واگذار نمی کرد .
پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) صدق گفتار و اداى امانت را قوام زندگى می دانست و می فرمود : این دو در همه تعالیم پیغمبران تأکید و تأیید شده است . در نظر پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همه افراد جامعه ، موظف به مقاومت در برابر ستمکاران هستند و نباید نقش تماشاگر داشته باشند .
محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که خاتم الانبیا است در برابر کسانى که با وى مشاجره می کردند تنها به خواندن آیاتى از قرآن اکتفا می کرد و یا عقیده خویش را با سبکى ساده و طبیعى می فرمود و به جدل نمی پرداخت .
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنان متواضع بود که تمام خودخواهان ، مغروران متکبران را به اعجاب وا می داشت . زندگی آن حضرت ، رفتار و خصوصیات اخلاقی وی ، محبت ، قدرت ، خلوص ، استقامت و بلندى اندیشه و زیبایى روح را الهام می بخشید .
سادگى رفتار ، نرمخویى و فروتنی حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از صلابت شخصیت و جذبه معنویت وی نمی کاست . هر دلى در برابرش به خضوع می نشست و هر غرورى از شکستن در پاى عظمت زیبای او سیراب می شد .
پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) علاوه بر این که ارزش هاى اخلاقى را بسیار ارج مى نهاد ، خود در سیره عملى برجسته فضایل اخلاقى و ارزش هاى والاى انسانى بود ، او در همه ی ابعاد زندگى با چهره اى شاد و کلامى دلاویز با حوادث برخورد مى کرد .
آن حضرت عموم مردم را به رشد و اعتلای انسانیت ، صلح ، گذشت و بخشش دعوت می کرد . از این رو ، مشاهده می کنیم که جنگ هاى او همگى براى اهداف والاى انسانى بوده و به منظور تحقق انسانیت انجام می شده است .
در جنگ احد با آن همه قصاوت و اهانتی که به پیکرعمویش حمزه روا داشته بودند و از مشاهده آن به شدت متألم بود ، دست به عمل متقابل با کشتگان قریش نزد و بعدها که به مرتکبین آن و از آن جمله هند زن ابوسفیان دست یافت ، در مقام انتقام برنیامد .
موصوف بودن به اين اخلاق ، از او يك فرمانده موفّق ساخته بود كه می توانست او را به مقصود رسانده و در بسيارى از جنگ ها پيروزى را براى او به ارمغان آورد . آن حضرت به تمامى مردم مهربان بود و در همه شرايط با لشكريان و مردم خود مدارا می كرد ، راستگويى امين ، وفادار به عهد و پيمان خود بود ، هنگام غضب خشم خود را فرو می برد و هنگام قدرت از مجازات چشم پوشيده و می گذشت . او بين مردم « صلح و دوستى » برقرار می ساخت و از آنان كينه ، دشمنى و فتنه را دور می كرد و هر كسى را در جايگاه خود قرار می داد .
برجسته ترين صفات عقلى آن حضرت عبارت بود از : تدبير ، تفكّر و دور انديشى .
اين صفات در عملكردهاى او نمايان است . با تفكّر و انديشه در مورد وضع قوم او می توان فهميد كه رسول خدا ( صلى الله عليه و آله و سلم ) عاقلترين مردم جهان بوده است ؛ زيرا قومى را به رغم خشونت و تندى اخلاق و فخرفروشى و سخت خويی اى كه داشتند ، چنان تربيت و رهبرى كرد كه ، با همه اين اوصاف ، از حاميان جدّى او گشتند و همراه با او پرچم اسلام را برافراشتند و به جهاد برخاستند .
رسول خدا ( صلى الله عليه و آله و سلم ) ، روش هاى جديدى را در جنگ ، حكومت ، مديريت ، سياست ، اقتصاد و مسائل اجتماعى به وجود آورد .
در جنگ احزاب به كندن خندق پرداخت ، در غزوه حديبيّه با قريش مذاكره كرد و با انعقاد پيمانى به نتايج عملى آن ، كه بعدها نمايان شد ، دست يافت و به همين گونه در هر ميدان جنگى به ابتكارى جديد دست می زد كه او را در پيروزى بر دشمن يارى می كرد و آنان را از اقدامات و تاكتيك هاى خود در بُهت و سرگردانى فرو می برد .
رسول اكرم ( صلى الله عليه و آله و سلم ) موفّق گرديد حاكميّتى از هر جهت با شكوه و محترم برپا دارد تا همه مردم از زعامت و رهبرى او بهره مند گشته و به اوامر او ، پس از رهايى از طاعت رهبران مختلف ، گردن نهند .
دعوت رسول خدا ( صلى الله عليه و آله و سلم ) به اسلام ، مبتنى بر صلح و سلامت بود و جنگ را جز هنگامى كه قساوت دشمن و سختگيرى آنان بر مسلمانان زياد شد ، مورد توجّه قرار نمی داد .
در حقيقت ، براى دفعِ زور ، به زور متوسّل می شد . از اين رو ، جنگ هاى او از آغاز بر اساسى ثابت و استوار قرار داشت كه لشكر اسلامى از آن غفلت نمی كرد ، از جمله : دعوت مردم به دين جديد ، انعقاد پيمان صلح و پرداخت جزيه يا فتح سرزمين آنان ، و نبرد با كسانى كه با او دشمنى كنند .
الف ) اخلاق پيامبر (ص)
ب ) شمشير و مجاهدات حضرت على (ع)
ج ) انفاق ثروت حضرت خديجه (س)
در قرآن مجيد، به نقش اخلاق پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درپيشرفت اسلام و جذب دل ها تصريح شده است ، آن جا كه مى خوانيم : « فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الامر : اى رسول ما ! به خاطر لطف و رحمتى كه از جانب خدا ، شامل حال تو شده ، با مردم مهربان گشته اى ، و اگر خشن و سنگدل بودى ، مردم از دور تو پراكنده مى شدند ، پس آن ها را ببخش ، و براى آن ها طلب آمرزش كن ، و دركارها با آن ها مشورت فرما . »
ازاين آيه استفاده مى شود كه : الف ) نرمش و اخلاق نيك ، يك هديه الهى است ، كسانى كه نرمش ندارند ، از اين موهبت الهى محرومند؛ ب ) افراد سنگدل و سخت گير نمى توانند مردم دارى كنند ، و به جذب نيروهاى انسانى بپردازند ؛ ج ) رهبرى و مديريت صحيح با جذب و عطوفت همراه است ؛ د ) بايد دست شكست خوردگان در جنگ و گنهكاران شرمنده را گرفت و جذب كرد ( با توجه به اين كه شأن نزول آيه مذكور در مورد ندامت فراريان مسلمان در جنگ احد نازل شده است ) ؛ هـ ) مشورت با مردم از خصلت هاى نيك و پيوند دهنده است كه موجب انسجام مى گردد .
پيامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) علاوه بر اين كه ارزش هاى اخلاقى را بسيار ارج مى نهاد ، خود در سيره عملى اش مجسمه فضايل اخلاقى و ارزش هاى والاى انسانى بود ، او در همه ابعاد زندگى با چهره اى شادمان و كلامى دلاويز با حوادث برخورد مى كرد .
نظر شما را به چند نمونه از آن ها جلب مى كنم :
الف ) عدى بن حاتم مى گويد : « هنگامى كه خواهرم سفانه به اسارت سپاه اسلام درآمد و من به سوى شام گريختم ، پس از مدتى خواهرم با كمال وقار و متانت به شام آمد و مرا در مورد اين كه گريخته ام و او را تنها گذاشتم سرزنش كرد ، عذرخواهى كردم ، پس از چند روزى از او كه بانويى خردمند و هوشيار بود ، پرسيدم : « اين مرد ( پيامبر اسلام ) را چگونه ديدى ؟ » گفت : « سوگند به خدا او را رادمردى شكوهمند يافتم ، سزاوار است كه به او بپيوندى كه در اين صورت به جهانى از عزت و عظمت پيوسته اى » . با خود گفتم به راستى كه نظريه صحيح همين است ، به عنوان پذيرش اسلام ، به مدينه سفر كردم ، پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مسجد بود ، در آن جا به محضرش رسيدم ، سلام كردم ، جواب سلامم را داد و پرسيد : كيستى ؟ عرض كردم عدى بن حاتم هستم ، آن حضرت برخاست و مرا به سوى خانه اش برد ، در مسير راه با اين كه مرا به خانه مى برد ، بانويى سالخورده و مستضعف با او ديدار كرد ، اظهار نياز نمود ، پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مدتى طولانى در آن جا توقف كرد و آن بانو را در مورد تأمين نيازهايش راهنمايى فرمود . با خود گفتم : « سوگند به خدا اين شخص پادشاه نيست » . سپس از آن جا گذشتيم وبه خانه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وارد شدم ، پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از من استقبال و پذيرايى گرمى نمود ، زيراندازى كه از ليف خرما بود، نزدم آورد و به من فرمود : بر روى آن بنشين . گفتم : بلكه شما بر آن بنشينيد . فرمود : نه ، شما بر آن بنشين ، خود آن حضرت بر روى زمين نشست ، با خود گفتم : اين نيز نشانه ديگر كه آن حضرت ،پادشاه نيست . سپس مطلبى از دينم را كه راز پوشيده بود بيان فرمود ، دريافتم كه او بر رازها آگاهى دارد ، و فهميدم كه پيامبر مرسل می باشد ، بيانات و پيشگويي ها و مهربانى هايش مرا شيفته اش كرده و همان جا مسلمان شدم » .
ب ) در جنگ خيبر كه با حضور شخص پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سال هفتم هجرت رخ داد ، پس از پيروزى سپاه اسلام بر سپاه كفر ، جمعى از يهوديان به اسارت سپاه اسلام در آمدند ، يكى از اسيران ، صفيه دختر حى بن اخطب ( دانشمند سرشناس يهود ) بود . بلال حبشى ، صفيه را به همراه زنى ديگر به اسارت گرفت و آن ها رابه حضور پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آورد ، ولى هنگام آوردن آن ها اصول اخلاقى را رعايت نكرد ، و آن ها را از كنار جنازه هاى كشته شدگان يهود حركت داد ، صفيه وقتى كه پيكرهاى پاره پاره يهوديان را ديد بسيارناراحت شد و صورتش را خراشيد ، و خاك بر سر خود ريخت ، و سخت گريه كرد . هنگامى كه بلال آن ها را نزد پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آورد ، پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از صفيه پرسيد : « چرا صورتت را خراشيده اى و اين گونه خاك آلود و افسرده هستى ؟ » صفيه ماجراى عبورش از كنارجنازه ها را بيان كرد ، رسول اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از رفتار غير انسانى و خلاف اخلاق اسلامى بلال حبشى ناراحت شده و بلال را سرزنش كرده و فرمود : « ا نزعت منك الرحمة يا بلال حيث تمر بامراتين على قتلى رجالهما : اى بلال ! آيا مهر و محبت و عاطفه از وجود تو رخت بر بسته كه آن ها را از كنار كشته شدگانشان عبور مى دهى ؟ چرا بى رحمى كردى ؟ » جالب اين كه پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) براى جبران رنج ها و ناراحتى هاى صفيه ، با او ازدواج كرد ، سپس او را آزاد ، و بار ديگر با پيش نهاد صفيه با او ازدواج نمود و به اين ترتيب ، ناراحتى هاى اورا به طور كلى از قلبش زدود .
ج ) در ماجراى جنگ حنين كه در سال هشتم هجرت رخ داد ، شيماء دختر حليمه كه خواهر رضاعى پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود ، با جمعى از دودمانش به اسارت سپاه اسلام در آمدند . پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هنگامى كه شيماء را درميان اسيران ديد ، به ياد محبت هاى او و مادرش در دوران شيرخوارگى ، احترام و محبت شايانى به شيماء كرد . پيش روى او برخاست و عباى خود را بر زمين گستراند ، و شيماء را روى آن نشانيد ، و با مهربانى مخصوصى از او احوال پرسى كرد ، و به او امر فرمود : « تو همان هستى كه در روزگار شيرخوارگى به من محبت كردى ... » شيماء از پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تقاضا كرد ، تا اسيران طايفه اش را آزاد سازد ، پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به او فرمود : « من سهميه خودم را بخشيدم ، و در مورد سهميه ساير مسلمانان ، به تو پيشنهاد مى كنم كه بعد از نماز ظهر برخيز و در حضور مسلمانان ، بخشش مرا وسيله ی خود قرار بده تا آن ها نيز سهميه خود را ببخشند . شيماء همين كار را انجام داد ، مسلمانان گفتند : « ما نيز به پيروى از پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سهميه خود را بخشيديم » . « پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به شيماء فرمود : اگر بخواهى با كمال محبت و احترام ، در نزد ما بمان و زندگى كن ، و اگر دوست دارى تو را از نعمت ها بهره مند مى سازم و به سلامتى به سوى قوم خود بازگرد . » شيماء گفت : مى خواهم به سوى قوم خود بازگردم . پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) يك غلام و يك كنيز به او بخشيد و اين دو با هم ازدواج كردند ، و به عنوان خدمتكار خانه شيماء به زندگى خود ادامه دادند .
منبع:* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : mashhadizadeh
شک نیست یکی از مهمترین عوامل پیشرفت اسلام ، اخلاق نیکو و برخورد متین و ملایم آن حضرت با مردم بود . در طول زندگى او هرگز دیده نشد وقتش را به بطالت بگذراند . در مقام نیایش همیشه می گفت : « خدایا از بیکارگى و تنبلى و زبونى به تو پناه می برم » و مسلمانان را به کار کردن تشویق می کرد .
او همیشه جانب عدل و انصاف را رعایت می کرد و در تجارت به دروغ و تدلیس متوسل نمی شد ، هیچ گاه در معامله سختگیرى نمی کرد ، با کسى مجادله و لجاجت نداشت و کار خود را به دیگری واگذار نمی کرد .
پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) صدق گفتار و اداى امانت را قوام زندگى می دانست و می فرمود : این دو در همه تعالیم پیغمبران تأکید و تأیید شده است . در نظر پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همه افراد جامعه ، موظف به مقاومت در برابر ستمکاران هستند و نباید نقش تماشاگر داشته باشند .
محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که خاتم الانبیا است در برابر کسانى که با وى مشاجره می کردند تنها به خواندن آیاتى از قرآن اکتفا می کرد و یا عقیده خویش را با سبکى ساده و طبیعى می فرمود و به جدل نمی پرداخت .
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چنان متواضع بود که تمام خودخواهان ، مغروران متکبران را به اعجاب وا می داشت . زندگی آن حضرت ، رفتار و خصوصیات اخلاقی وی ، محبت ، قدرت ، خلوص ، استقامت و بلندى اندیشه و زیبایى روح را الهام می بخشید .
سادگى رفتار ، نرمخویى و فروتنی حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از صلابت شخصیت و جذبه معنویت وی نمی کاست . هر دلى در برابرش به خضوع می نشست و هر غرورى از شکستن در پاى عظمت زیبای او سیراب می شد .
پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) علاوه بر این که ارزش هاى اخلاقى را بسیار ارج مى نهاد ، خود در سیره عملى برجسته فضایل اخلاقى و ارزش هاى والاى انسانى بود ، او در همه ی ابعاد زندگى با چهره اى شاد و کلامى دلاویز با حوادث برخورد مى کرد .
تلاش برای تحقق انسانیت
وجود رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) براى همه مردم مایه رحمت بود و هیچ کس را به سبب رنگ و جنس از شمول آن مستثنى نمی کرد . همه مردم نزد او روزى خور خداوند بودند .آن حضرت عموم مردم را به رشد و اعتلای انسانیت ، صلح ، گذشت و بخشش دعوت می کرد . از این رو ، مشاهده می کنیم که جنگ هاى او همگى براى اهداف والاى انسانى بوده و به منظور تحقق انسانیت انجام می شده است .
بخشایش و گذشت
بد رفتارى و بى حرمتى به شخص خود را با نظر اغماض می نگریست ، کینه کسى را در دل نگاه نمی داشت و در صدد انتقام برنمی آمد . روح بلند آن حضرت عفو و بخشایش را بر انتقام ترجیح می داد .در جنگ احد با آن همه قصاوت و اهانتی که به پیکرعمویش حمزه روا داشته بودند و از مشاهده آن به شدت متألم بود ، دست به عمل متقابل با کشتگان قریش نزد و بعدها که به مرتکبین آن و از آن جمله هند زن ابوسفیان دست یافت ، در مقام انتقام برنیامد .
اخلاق فرماندهى
رسول اكرم ( صلى الله عليه و آله و سلم ) به اخلاقى آراسته بود كه خداوند او را چنين می ستايد : « وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظيم » .موصوف بودن به اين اخلاق ، از او يك فرمانده موفّق ساخته بود كه می توانست او را به مقصود رسانده و در بسيارى از جنگ ها پيروزى را براى او به ارمغان آورد . آن حضرت به تمامى مردم مهربان بود و در همه شرايط با لشكريان و مردم خود مدارا می كرد ، راستگويى امين ، وفادار به عهد و پيمان خود بود ، هنگام غضب خشم خود را فرو می برد و هنگام قدرت از مجازات چشم پوشيده و می گذشت . او بين مردم « صلح و دوستى » برقرار می ساخت و از آنان كينه ، دشمنى و فتنه را دور می كرد و هر كسى را در جايگاه خود قرار می داد .
برجسته ترين صفات عقلى آن حضرت عبارت بود از : تدبير ، تفكّر و دور انديشى .
اين صفات در عملكردهاى او نمايان است . با تفكّر و انديشه در مورد وضع قوم او می توان فهميد كه رسول خدا ( صلى الله عليه و آله و سلم ) عاقلترين مردم جهان بوده است ؛ زيرا قومى را به رغم خشونت و تندى اخلاق و فخرفروشى و سخت خويی اى كه داشتند ، چنان تربيت و رهبرى كرد كه ، با همه اين اوصاف ، از حاميان جدّى او گشتند و همراه با او پرچم اسلام را برافراشتند و به جهاد برخاستند .
رسول خدا ( صلى الله عليه و آله و سلم ) ، روش هاى جديدى را در جنگ ، حكومت ، مديريت ، سياست ، اقتصاد و مسائل اجتماعى به وجود آورد .
در جنگ احزاب به كندن خندق پرداخت ، در غزوه حديبيّه با قريش مذاكره كرد و با انعقاد پيمانى به نتايج عملى آن ، كه بعدها نمايان شد ، دست يافت و به همين گونه در هر ميدان جنگى به ابتكارى جديد دست می زد كه او را در پيروزى بر دشمن يارى می كرد و آنان را از اقدامات و تاكتيك هاى خود در بُهت و سرگردانى فرو می برد .
رسول اكرم ( صلى الله عليه و آله و سلم ) موفّق گرديد حاكميّتى از هر جهت با شكوه و محترم برپا دارد تا همه مردم از زعامت و رهبرى او بهره مند گشته و به اوامر او ، پس از رهايى از طاعت رهبران مختلف ، گردن نهند .
دعوت رسول خدا ( صلى الله عليه و آله و سلم ) به اسلام ، مبتنى بر صلح و سلامت بود و جنگ را جز هنگامى كه قساوت دشمن و سختگيرى آنان بر مسلمانان زياد شد ، مورد توجّه قرار نمی داد .
در حقيقت ، براى دفعِ زور ، به زور متوسّل می شد . از اين رو ، جنگ هاى او از آغاز بر اساسى ثابت و استوار قرار داشت كه لشكر اسلامى از آن غفلت نمی كرد ، از جمله : دعوت مردم به دين جديد ، انعقاد پيمان صلح و پرداخت جزيه يا فتح سرزمين آنان ، و نبرد با كسانى كه با او دشمنى كنند .
نقش اخلاق در سیره ی عملی پیامبر
یكى از شاخصه هاى پر اهميت در پيشرفت اسلام اخلاق نيك و كلام دلاويز و پرجاذبه ی پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با انسان ها بود . سه چيز در پيشرفت اسلام نقش به سزايى داشت :الف ) اخلاق پيامبر (ص)
ب ) شمشير و مجاهدات حضرت على (ع)
ج ) انفاق ثروت حضرت خديجه (س)
در قرآن مجيد، به نقش اخلاق پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درپيشرفت اسلام و جذب دل ها تصريح شده است ، آن جا كه مى خوانيم : « فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فى الامر : اى رسول ما ! به خاطر لطف و رحمتى كه از جانب خدا ، شامل حال تو شده ، با مردم مهربان گشته اى ، و اگر خشن و سنگدل بودى ، مردم از دور تو پراكنده مى شدند ، پس آن ها را ببخش ، و براى آن ها طلب آمرزش كن ، و دركارها با آن ها مشورت فرما . »
ازاين آيه استفاده مى شود كه : الف ) نرمش و اخلاق نيك ، يك هديه الهى است ، كسانى كه نرمش ندارند ، از اين موهبت الهى محرومند؛ ب ) افراد سنگدل و سخت گير نمى توانند مردم دارى كنند ، و به جذب نيروهاى انسانى بپردازند ؛ ج ) رهبرى و مديريت صحيح با جذب و عطوفت همراه است ؛ د ) بايد دست شكست خوردگان در جنگ و گنهكاران شرمنده را گرفت و جذب كرد ( با توجه به اين كه شأن نزول آيه مذكور در مورد ندامت فراريان مسلمان در جنگ احد نازل شده است ) ؛ هـ ) مشورت با مردم از خصلت هاى نيك و پيوند دهنده است كه موجب انسجام مى گردد .
پيامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) علاوه بر اين كه ارزش هاى اخلاقى را بسيار ارج مى نهاد ، خود در سيره عملى اش مجسمه فضايل اخلاقى و ارزش هاى والاى انسانى بود ، او در همه ابعاد زندگى با چهره اى شادمان و كلامى دلاويز با حوادث برخورد مى كرد .
نمونه هايى از اخلاق پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
نظر شما را به چند نمونه از آن ها جلب مى كنم :
الف ) عدى بن حاتم مى گويد : « هنگامى كه خواهرم سفانه به اسارت سپاه اسلام درآمد و من به سوى شام گريختم ، پس از مدتى خواهرم با كمال وقار و متانت به شام آمد و مرا در مورد اين كه گريخته ام و او را تنها گذاشتم سرزنش كرد ، عذرخواهى كردم ، پس از چند روزى از او كه بانويى خردمند و هوشيار بود ، پرسيدم : « اين مرد ( پيامبر اسلام ) را چگونه ديدى ؟ » گفت : « سوگند به خدا او را رادمردى شكوهمند يافتم ، سزاوار است كه به او بپيوندى كه در اين صورت به جهانى از عزت و عظمت پيوسته اى » . با خود گفتم به راستى كه نظريه صحيح همين است ، به عنوان پذيرش اسلام ، به مدينه سفر كردم ، پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مسجد بود ، در آن جا به محضرش رسيدم ، سلام كردم ، جواب سلامم را داد و پرسيد : كيستى ؟ عرض كردم عدى بن حاتم هستم ، آن حضرت برخاست و مرا به سوى خانه اش برد ، در مسير راه با اين كه مرا به خانه مى برد ، بانويى سالخورده و مستضعف با او ديدار كرد ، اظهار نياز نمود ، پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مدتى طولانى در آن جا توقف كرد و آن بانو را در مورد تأمين نيازهايش راهنمايى فرمود . با خود گفتم : « سوگند به خدا اين شخص پادشاه نيست » . سپس از آن جا گذشتيم وبه خانه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وارد شدم ، پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از من استقبال و پذيرايى گرمى نمود ، زيراندازى كه از ليف خرما بود، نزدم آورد و به من فرمود : بر روى آن بنشين . گفتم : بلكه شما بر آن بنشينيد . فرمود : نه ، شما بر آن بنشين ، خود آن حضرت بر روى زمين نشست ، با خود گفتم : اين نيز نشانه ديگر كه آن حضرت ،پادشاه نيست . سپس مطلبى از دينم را كه راز پوشيده بود بيان فرمود ، دريافتم كه او بر رازها آگاهى دارد ، و فهميدم كه پيامبر مرسل می باشد ، بيانات و پيشگويي ها و مهربانى هايش مرا شيفته اش كرده و همان جا مسلمان شدم » .
ب ) در جنگ خيبر كه با حضور شخص پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سال هفتم هجرت رخ داد ، پس از پيروزى سپاه اسلام بر سپاه كفر ، جمعى از يهوديان به اسارت سپاه اسلام در آمدند ، يكى از اسيران ، صفيه دختر حى بن اخطب ( دانشمند سرشناس يهود ) بود . بلال حبشى ، صفيه را به همراه زنى ديگر به اسارت گرفت و آن ها رابه حضور پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آورد ، ولى هنگام آوردن آن ها اصول اخلاقى را رعايت نكرد ، و آن ها را از كنار جنازه هاى كشته شدگان يهود حركت داد ، صفيه وقتى كه پيكرهاى پاره پاره يهوديان را ديد بسيارناراحت شد و صورتش را خراشيد ، و خاك بر سر خود ريخت ، و سخت گريه كرد . هنگامى كه بلال آن ها را نزد پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آورد ، پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از صفيه پرسيد : « چرا صورتت را خراشيده اى و اين گونه خاك آلود و افسرده هستى ؟ » صفيه ماجراى عبورش از كنارجنازه ها را بيان كرد ، رسول اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از رفتار غير انسانى و خلاف اخلاق اسلامى بلال حبشى ناراحت شده و بلال را سرزنش كرده و فرمود : « ا نزعت منك الرحمة يا بلال حيث تمر بامراتين على قتلى رجالهما : اى بلال ! آيا مهر و محبت و عاطفه از وجود تو رخت بر بسته كه آن ها را از كنار كشته شدگانشان عبور مى دهى ؟ چرا بى رحمى كردى ؟ » جالب اين كه پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) براى جبران رنج ها و ناراحتى هاى صفيه ، با او ازدواج كرد ، سپس او را آزاد ، و بار ديگر با پيش نهاد صفيه با او ازدواج نمود و به اين ترتيب ، ناراحتى هاى اورا به طور كلى از قلبش زدود .
ج ) در ماجراى جنگ حنين كه در سال هشتم هجرت رخ داد ، شيماء دختر حليمه كه خواهر رضاعى پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود ، با جمعى از دودمانش به اسارت سپاه اسلام در آمدند . پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هنگامى كه شيماء را درميان اسيران ديد ، به ياد محبت هاى او و مادرش در دوران شيرخوارگى ، احترام و محبت شايانى به شيماء كرد . پيش روى او برخاست و عباى خود را بر زمين گستراند ، و شيماء را روى آن نشانيد ، و با مهربانى مخصوصى از او احوال پرسى كرد ، و به او امر فرمود : « تو همان هستى كه در روزگار شيرخوارگى به من محبت كردى ... » شيماء از پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تقاضا كرد ، تا اسيران طايفه اش را آزاد سازد ، پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به او فرمود : « من سهميه خودم را بخشيدم ، و در مورد سهميه ساير مسلمانان ، به تو پيشنهاد مى كنم كه بعد از نماز ظهر برخيز و در حضور مسلمانان ، بخشش مرا وسيله ی خود قرار بده تا آن ها نيز سهميه خود را ببخشند . شيماء همين كار را انجام داد ، مسلمانان گفتند : « ما نيز به پيروى از پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سهميه خود را بخشيديم » . « پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به شيماء فرمود : اگر بخواهى با كمال محبت و احترام ، در نزد ما بمان و زندگى كن ، و اگر دوست دارى تو را از نعمت ها بهره مند مى سازم و به سلامتى به سوى قوم خود بازگرد . » شيماء گفت : مى خواهم به سوى قوم خود بازگردم . پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) يك غلام و يك كنيز به او بخشيد و اين دو با هم ازدواج كردند ، و به عنوان خدمتكار خانه شيماء به زندگى خود ادامه دادند .
منبع:* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : mashhadizadeh
منبع : راسخون