ريان بن صلت مى گويد: در خراسان بر درب خانه حضرت امام رضا عليه السلام بودم، به معمر گفتم: به خود مى بينى كه از سرورم بخواهى پيراهنى از پيراهن هايش را به من بپوشاند و از درهم هايى كه به نامش سكّه زده اند به من ببخشد؟ معمر گفت: بى درنگ وارد بر حضرت شدم، حضرت سخن را اين چنين شروع كرد: اى معمر! ريان نمى خواهد از پيراهن هاى خود به او بپوشانيم و از درهم هاى خويش به او ببخشيم؟! گفتم: سبحان اللّه! اين همان سخن او است كه تازه در آستانه درب به من گفت!حضرت خنديد، سپس فرمود: بى ترديد مؤمن كامياب است، به او بگو نزد من آيد. مرا به سراى حضرت برد؛ به آن بزرگوار سلام گفتم، سلامم را پاسخ گفت، دو پيراهن از پيراهن هايش را خواست و به من داد، هنگامى كه از پيشگاه مباركش برخاستم سى درهم در دست من گذاشت .
منبع- قرب الإسناد: 148؛ بحار الأنوار: 49/ 29، باب 3، حديث 1.
منبع : پایگاه عرفان