در باب تمثیلات قرآن چند نکتۀ مهم وجود دارد که در ادامه بیان می شود:
نکته اول: اثبات عدم لغو بودن ثمیلات قرآن
﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا﴾
خداوند می فرماید: از تمثیل زدن به پشه یا به کوچک تر از آن، باکی ندارم. ﴿لَا يَسْتَحْيِي﴾ بهتر است به «باکی ندارم» معنا شود. ترجمۀ دیگری در رابطه این آیه -حیا درباره خداوند- بیان شده است که خداوند می فرماید: اگر ملاحظه کنم که تمثیل به پشه یا مادونش، مفید است این تمثیل را رها نمیکنم.
مطلب مهم در اینجا این است که ادله عقلیه ثابت کرده اند که حکیم سخن لغو و بیفایده بیان نمی کند حتی اگر تمثیل به پشه باشد که دارای حکمت و مصلحت است. حکمت و مصلحت تمثیل به پشه در بحثهای قبل بیان شد. این تمثیل مردم را به طرف خالق راهنمایی میکند، و به آنها می فهماند که آنها نمیتوانند مانند خالق، خلق کنند ﴿لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَه﴾[1]. خالق آفرینش و موجودات یک نفر است و اگر بخواهیم آن یک نفر را هم نفی بکنیم به توالی فاسد برخورد میکنیم. سؤالی که می توان از منکرین خدا پرسید این است که اگر تمام هستی و موجوداتش خالق ندارد، پس به چه نحوی به وجود آمدهاند؟ عقل این حق را به ما و نیز به آنها میدهد که سوال بکنیم که اگر دلیل داشتند، دلیل بیاورند و اگر نداشتند حرفشان باطل است و حرف ما ثابت میشود.
منکرین ظاهرا در کل کتابهایشان دو جواب بسیار جاهلانه دادهاند.
خالق عالم، تصادف نیست
ادعای اول منکرین: تمام هستی با این نظام متقن اش، تصادفاً به وجود آمده است. یعنی تصادف، خالق و آفریننده میشود اما تصادفی که دارای علم، قدرت و حکمت عجیبی برخوردار است.
پاسخ به ادعای منکرین: آنچه که واضح است این است که اختلاف ما با منکرین بر سر لفظ است چون خصوصیاتی که ما برای خداوند قائل هستیم، منکرین نیز دربارۀ تصادف به آن قائلاند پس اختلاف لفظی می شود. آنان در نامگذاری اشتباه کردهاند؛ نام این خالق، الله است نه تصادف. برای اثبات سخنمان کافی است خلقت پشه را مطرح بکنیم. قد، حجم، کار، شعور و توانایی پشه همه اینها دلیل بر این است که تصادفی که این را ساخته، باید بسیار عالم، ناظم، باقدرت، هنرمند باشد که این همه اجزاء را، از خاکی که زنده کرده و کنار همدیگر گذاشته تا بتواند پشه را خلق کند.
منکرین نیز نمی توانند تصادف را بدون این صفات لحاظ کنند زیرا که قلب خودشان قبول نمیکند پس مجبوراند این صفات را برای تصادف بپذیرند، پس اختلاف ما با منکرین در مسئله خالق، اختلاف اسمی است نه اختلاف رسمی و حقیقی یعنی هر دو معتقد به یک حقیقت هستیم اما ما اسم واقعیاش را که «الله» است میگوییم اما منکرین یک اسم قلابی قائلاند مانند اسمهایی که قرآن میگوید روی بتها گذاشته بودند، ﴿إِنْ هِيَ إِلاَّ أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوها﴾[2] که تمامی این اسماء که بر روی بتها گذاشتهاند، دروغ است. مانند بت باران که این بت هیچ تاثیری بر بخار شدن آب، بالا رفتن بخار، سرد شدن، ابر شدن، حرکت کردن و باریدن باران ندارد، که این یک اسم دروغ و اشتباه است و یا بت تابستان، بت فرزند پسر دادن، بت فرزند دختر دادن، تمامی این نامها دروغین است.[3]
عالم به خودی خود بوجود نیامده
ادعای دوم منکرین : تمام این آفرینش و اجزائش خود به خود به وجود آمدهاند یعنی کل آفرینش متکی به خود ظهور کرده است.
پاسخ به ادعای منکرین: این سخن بسیار جاهلانه است. زیرا اگر بود و وجود داشت دیگر ظهور دوم لازم نبود که بگویید خود به خود بوجود آمده است یعنی علت موجودیت آفرینش، خودیت و هویت خودِ آفرینش است که این سخن باطلی است.
این که قرآن مجید میفرماید :﴿أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْض﴾[4]، این آیه عمق باطن مردم را نشان میدهد که ای کسانی که برای سازنده آسمانها و زمین، خالق قائل هستید و شک ندارید که عالم، مبدأ به وجود آورنده دارد ولی در ظاهر نام آن را تصادف گذاشتید یا میگویید خود به خود بوجود آمده است. خداوند خطاب به این افراد می فرماید که انبیا را فرستادم که شما را آگاه به این اشتباه کند که نام خداوند، تصادف نیست و نیز خود به خود هم بوجود نیامده است.
خلاصه بحث این شد که ادله عقلیه ثابت کردهاند که هر حکیمی – چه خالق یا مخلوق - عمل و گفتار بیهوده انجام نمیدهد پس اگر خداوند میگوید: ﴿أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا﴾، این گفتار بیهودهای نیست بلکه یک گفتار حکیمانهای که هدف آن هدایت و زدودن شرک از دل مردم است. همچنین برای حکیم فرق نمیکند برای دستگیری از بندگانش که یا تمثیل به یک شیء عظیم بزند ﴿إِنَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآيات ﴾[5]، اینها نشانۀ وجود خالق، عالم، قدیر، حکیم و رحیم است، و یا تمثیل به یک موجود اتمی و خیلی ریز بزند، که چندین میلیارد از آنها ثابت شده که در نوک سوزن قرار میگیرند پس برای حکیم فرقی نمیکند و او توجهای به کوچکی و بزرگی تمثیل ندارد بلکه توجه به هدف تمثیل دارد که هدف آن زنگ بیدارباش است حال اگر کسی لیاقت نشان بدهد و تعقل بکند بیدار میشود و اگر لیاقت نشان ندهد، در گمراهی میماند که در آخر آیه میگوید ﴿وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ﴾، آنان در ابتدا از چهارچوب طاعت خدا در اعتقاد و عمل بیرون رفتند و ضلالت و گمراهی را انتخاب کردند حال اگر گمراهی را میخواهید پس در گمراهی بمانید. این روانترین معنای ﴿وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ﴾است که هیچ معنای جبر از آن ملاحظه نمیشود.
نکته دوم: ایمان داشتن علت درک حقانیت تمثیلات
﴿فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ﴾
بحث علت و معلول که در منطق، اصول، و یا فلسفه مطرح است، این است که اگر علت فاسد باشد، معلولش فاسد میشود و یا اگر علت مثبت و نور باشد، معلولش مثبت و نور میشود. در همین قسمت آیه دقیقا بحث علت و معلول مطرح است که علت مثبت با معلولی که علت آن مثبت است ظهور پیدا کرده است.
﴿أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ﴾ معلول است، یعنی این گفتار کسی است که علتی در وجود گویندهاش است. علت در آیه به طور واضح بیان شده است ﴿فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا﴾، ایمان علت پدید آمدن این اعتقاد است که تمثیل پروردگار به پشه را حق، حکمت و مصلحت میداند چون ایمان نور است. ایمان یعنی اعتقاد به ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض﴾ [6]. اعتقاد و ارتباط به حضرت حق قلب را نورانی میکند ﴿اللَّهُ وَلِيُ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور﴾[7]، «إِلَى النُّور» یعنی الی الایمان، الی العدالۀ، الی العلم، الی الحکمۀ، الی به همۀ امور مثبت و ارزشها است. ایمان نور است چون جلوه ارتباط مؤمن با پروردگار عالم است. این نورانیت باطن باعث شده که این امر را قبول بکند و دریافت کند که این تمثیل به پشه ﴿أَنَّهُ الْحَقُّ﴾ است، اما کسانی که مسخره کردهاند، و مطلب را کوچک شمردند و ارزشی به آن ندادند[8] به این دلیل که در وجودشان عناد، جهل و کبر باطن بود ولی اگر آنها باطن خود را پاک و نورانی میکردند، آنها هم به تمثیل پروردگار ﴿أَنَّهُ الْحَقُّ﴾ میگفتند.
پس مؤمن علت بیان و فهم درست و حقیقیاش، ایمان است. این چنین فردی به تمثیلهای خداوند ایراد و اشکال نمیگیرد. یکی از نمونههای بارز این افراد، عبد الله بن ابى يعفور در زمان امام صادق7 است. شرح حال این مرد کم نظیر الهی که پارچه فروش بود در رجال کشی[9] است. امام صادق7 در رابطۀ ایمان ایشان بیان میکند که در زمان خودش نظیر درکره زمین ندارد. در رجال کشی نوشته است زمانیکه خبر مرگ ایشان را به حضرت صادق7 دادند، حضرت به طوری گریه میکرند که شانههایشان میلرزید و حضرت فرمودند: مسکنی[10] را خداوند در عالم بعد به عبدالله بن ابی یعفور داد که یک دیوار آن محدود به خانۀ پیغمبر9 و یک دیوار آن محدود به خانۀ امیر المومنین7 و یک دیوار آن محدود به خانۀ عمویم حضرت مجتبی7 و یک دیوار آن محدود به خانۀ جدم أبی عبدالله الحسین است.[11]
ایشان به محضر امام صادق7 میرسند که چند نفر هم در آنجا نشسته بودند. در کنار حضرت بشقاب گِلی و یک دانه انار بود. امام صادق7 برای نشان دادن ایمان و تسلیم او به حق، از او سوال کردند. عبدالله تا چه اندازه به ما اعتقاد و اعتماد داری؟ گفت: یا ابن رسول الله تا این اندازه باورتان دارم و هیچ شک و تردیدی ندارم که اگر این انار را نصف بکنید و به من بگویید عبدالله، نصف این انار حرام است و نصف دیگر آن حلال است، من قبول میکنم و چرا هم نمیگویم.[12]
ایرادگیری به خداوند از سستی ایمان است. انسان مومن ﴿فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾ ، انسان مؤمن ایراد و اشکال به پروردگار نمیگیرد و در تمثیلات خداوند به کوچکی و بزرگی آن اهمیت نمیدهد بلکه به هدف تمثیل اهمیت میدهند.
نکته سوم: حکیمانه بودن خلقت پشه و عنکبوت
این نکته حالت داستانی دارد. به مرد عالمی گفتند خدا هیچ چیزی را در این عالم بیحکمت و بیمصلحت خلق نکرده است چون حکیم است[13]. گفت: بله، حرف درستی است، از حکیم کار لغو و سخن بیهوده صورت نمیگیرد. گفتند: این پشه و عنکبوت[14] را برای چه چیزی خداوند خلق کرده است؟
عالم پاسخ بسیار حکیمانه داد. گفت اگر حکمت آفرینش پشه فقط این بود که نمرود و ارتشش را نابود بکند و این چنین شر سنگینی را از سر مستضعفین و از سر حضرت ابراهیم و پیامبران مرسل آن زمان کم بکند، کافی بود و اما در خلقت عنکبوت همین بس که وقتی پیغمبر9 با همراهش وارد غار ثور[15] شدند، یقینا متخصصین قدمشناس میفهمیدند که در غار هستند زیرا وقتی میدیدند قدمها در اینجا قطع شده است به این نتیجه میرسیدند که در این غار هستند اما پروردگار عالم عنکبوتی را مامور کرد تا تمام دهانۀ غار را تار بتند تا این جویندگان وقتی کنار غار رسیدند با خود میگویند به طور قطع پیغمبر در این غار نرفته است چون اگر در این غار میرفت، باید تمام این تارهای عنکبوت پاره میشد تا وارد غار میشدند. خداوند به وسیله یک عنکبوت بافنده جان پیغمبر9 را نجات داد و این نجات جان پیغمبر باعث شد که این سراج منیر الهی به بشریت بتابد. پس اگر خلقت پشه و عنکبوت غیر از این دو استفاده دیگری را نداشت، آفرینش آنها حکیمانه بود.
[1] . حج (22) : 73.
[2] . نجم (53): 23.
[3]. مؤلف : «در عصر حاضر نیز هنوز کسانی قائل به این موضوع هستند. بنده در بتکدهای از برهمنها رفتم که آنها هفت بتشان را به بنده نشان و شرح دادند که یکی بت پرآب کردن رودخانههاست، دیگری بت دختردادن، بت پسر دادن است.»
[4] . ابراهیم (14) : 10.
[5] . آل عمران (3) : 190.
[6] . نور (24) : 35.
[7] . بقره (2) : 257.
[8] . در بعضی از تفاسیر آمده است که اولین بار این سخن را ﴿مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا﴾ یهودیان مدینه و بدنبال یهود، اغلب منافقین و انسانهای ضعیف الایمانی که تحت تاثیر این سخنان بودند، مطرح کردند.
[9]. مؤلف: «باید یکی از منابع مطالعاتی ما رجال الهی و رجال اسلامی باشد. در کتاب رجال کشی نکتههای باارزش از اصحاب پیغمبر9 تا امام عسکری: آوردهاند که میتوان تمام این نکات را برای مردم بازگو کرد »
[10] . مؤلف: «اگر آیات مربوط به بهشت را ملاحظه کنید در هیچ جا نامی از منزل، دار و خانه نیست بلکه در بهشت مساکن الطیبه است یعنی خانههایی که شکل، نشستن در آن، منظرههای روبروی آن، آرامش به انسان میدهد.».
[11]. رجال الكشي : 249. « فولادتي من رسول الله 9 ما كان في عصرنا أحد أطوع لله و لرسوله و لإمامه منه، فما زال كذلك حتى قبضه الله إليه برحمته و صيره إلى جنته، مساكنا فيها مع رسول الله 9و أمير المؤمنين 7أنزله الله بين المسكنين مسكن محمد و أمير المؤمنين صلوات الله عليهما و إن كانت المساكن واحدة و الدرجات واحدة!»..
[12]. رجال الكشي : 249. «قلت لأبي عبد الله (ع) و الله لو فلقت رمانة بنصفين، فقلت هذا حرام و هذا حلال، لشهدت أن الذي قلت حلال حلال و أن الذي قلت حرام حرام، فقال رحمك الله رحمك الله.»
[13] . مؤلف: «این یک حرف درست است، چون با ادله عقلیه ثابت شده که حکیم کار و سخن لغو ندارد، ﴿وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَق ﴾ (حجر(15) : 85)، یا در آیات دیگر ﴿وَ ما بَيْنَهُما لاعِبين ﴾ ( دخان(44) : 38؛ انبیا (21) : 16.) ما خدای بازیگری نیستیم. از دو آیۀ قرآن مجید میتوان استفاده کرد که خداوند سه کتاب دارد، یک کتابش قرآن است ﴿إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَق ﴾(نسا(4) :5؛ مائده (5): 48؛ زمر(39) : 3). کتاب دیگرش، کتاب آفاق است یعنی آفرینش. کتاب دیگرش، کتاب انفس وجود موجودات زنده به خصوص وجود انسان است.﴿ سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ في أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق ﴾(فصلت (41): 53.) این که میگوید .﴿ سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ﴾ یعنی پروردگار مردم را منتظر گذاشته است که دانش پیشرفت بکند تا اختراعاتی مانند تلسکوپها و ... انجام گیرد که با کمک دادن به عقل دانشمندان، بتوانند صدها کتاب درباره آفرینش و درباره وجود انسان بنویسند آن وقت حق بودن، حق برای آنها ثابت بشود که خداوند جزئی را در این آسمانها و زمین و آفاق و انفس بیهوده و لغو خلق نکرده است.
[14]. مؤلف: « چون در بعضی از تفاسیری آمده است که یهود به عنکبوت در آیه عنکبوت هم ایراد گرفته بودند که چرا خداوند عنکبوت را در قرآن مطرح کرده است.».
[15]. مؤلف: « این همراه یقینا ابوبکر نبوده است. این دروغی است که اول آنها ساختند بعد هم به کتابها، تفسیرها و به ترجمههای ما راه پیدا کرده است. خوشبختانه کتاب جدیدی که تمام آن با مدارک اهل سنت نوشته شده «من هو فی الغار» چه کسی در غار با پیغمبر بوده؛ با چندین دلیل ثابت کرده که ابوبکر نبوده و این یک دروغ مسلم قطعی است.
منبع : پایگاه عرفان