عظمت گناه ناامیدى از رحمت حق مسئله یاس و ناامیدى گنهکار از رحمت حق، و تلقین این معناى خلاف به قلب که وضع من به صورتى است که خداوند هرگز مرا قبول نمى کند، برگشتش به این معناست که حضرت حق قدرت بر بخشیدن و عفو مرا ندارد.
محدود کردن قدرت حق در اندیشه و فکر، در حقیقت تهمت به حضرت او، و جناب او را چون مخلوق انگاشتن است، و این گونه تفکر نسبت به وجود مقدّسى که قدرتش بى نهایت در بى نهایت است گناهى بس عظیم و ستمى بس بزرگ است.
قرآن مجید نومیدى از رحمت حق را اندیشه آلوده و فکر ناپاک گمراهان مى داند:
وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَهِ رَبِّهِ اِلاَّ الضّالُّونَ:(1)
و کسى بجز مردم گمراه از رحمت خداوند نومید نیست.
حضرت صادق((علیه السلام)) از قول یکى از حکما نقل مى کند که فرموده:
اَلْیاسُ مِنْ رَوْحِ اللهِ اَشَدُّ بَرْداً مِنَ الزَّمْهَریرِ:
ناامیدى از رحمت خدا به شدت سردتر از زمهریر است.
کنایه از اینکه به قدرى این حالت در وجود انسان حالت خنکى است که هیچ عاقلى و عالمى و صاحب اندیشه اى به آن اعتنا ندارد، چرا که گنهکار که از هر جهت محدود است در برابر دریائى بى نهایت در بى نهایت از رحمت و لطف و کرم و احسان قرار دارد، و ناامیدى وى هیچ گونه قابل توجیه نیست.
رسول خدا((صلى الله علیه وآله)) مى فرماید:
یَبْعَثُ اللهُ الْمُقْنَطینَ یَوْمَ الْقِیامَهِ مُغْلَبَهً وُجُوهُهُمْ ـ یَعْنى غَلَبَهَ السَّوادِ عَلَى الْبَیاضِ ـ، فَیُقالُ لِهُمْ: هوُلاءِ الْمُقْنَطُونَ مِنْ رَحْمَهِ اللهِ تَعالى:
نا امیدان را در قیامت به صورتى که روسیاهى آنان بر سپید روئى شان غلبه دارد وارد محشر مى کنند، سپس علیه آنان فریاد مى کشند: اینانند ناامیدان از رحمت الهى.
حدیثت نامه را تعویذ جان شد *** قلم را نام تو ورد زبان شد دگر از خود چه گلها مى توان چید *** به راهت خار مغز استخوان شد به نرمى با درشتان مى توان ساخت *** زبان هم خانه دندان از آن شد به این راهى که دل در پیش دارد *** نیارد راهزن بى کاروان شد به گیتى هر که نام او سفر کرد *** غریب عالم امن و امان شد به خارپاى من تا دیده وا کرد *** ز چشم نقش پایم خون روان شد بکن کسب کمال از حق پرستان *** به حقّ حق که آدم مى توان شد در این گلشن کلیم از سیر چشمى *** ز گل قانع به خار آشیان شد