حسنات اخلاقى، عبارت از واقعياتى است كه رابطه انسان را با حضرت حق و جهان خلقت و عباد الهى بر اساس صحيح و در جهت تأمين خير دنيا و آخرت قرار مى دهد.
در اين زمينه گذشته از آيات قرآن مجيد، روايات بسيار مهمى در جوامع حديث آمده كه ذكر چند نمونه از آن روايات لازم است، اميد است حقايقى كه در روايات آمده، در هر خواننده اى باشد، چون عامل سعادت اوست و سلامت نفسش در گرو آن هاست، با تمام وجود در حفظش بكوشد و در هر كس نيست، براى تحقق وجودش به آن حقايق، اقدام عاجل نمايد.
بزرگى از مملكت شام خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام رسيد، حضرت به او فرمودند:
اى مرد بزرگ! خداوند عزوجل بندگانى را آفريده كه از باب عنايت به آن ها دنيا را در نظرشان محل بسيار تنگى جلوه داده، پس آنان را نسبت به دنيا و ثروت دنيا بى رغبت نموده است.
اينان مردمى هستند كه تمام رغبت و ميل را به دار السلامى دارند كه خداوند در قرآن مجيد آنان را به آن جايگاه عالى دعوت فرموده است.
در تنگى معيشت، داراى صبر و استقامتند به اين معنى كه به خاطر ضيق معيشت به حرام دچار نمى شوند.
بر بلاها و مكروهات و پيش آمدها صابرند و به آنچه از كرامت نزد حضرت حق است، مشتاقند.
جان خود را در راه خواسته خدا بذل مى كنند و خاتمه كار آنان شهادت است.
خدا را در حالى ملاقات مى كنند كه از آن ها خشنود است، اينان از مرگ واهمه اى ندارند، چون مى دانند مرگ راه درگذشتگان و باقى ماندگان است.
غير طلا و نقره براى آخرت خود توشه مى گيرند، لباس آنان لباس خشن است و بر قوت در حد قناعت اهل تحملند، زيادى از رزق خود را انفاق مى كنند، در راه خدا دوست دارند و براى خدا دشمنى مى ورزند، اينان چراغ هاى روشن حق در اجتماعند و اهل نعمتِ دوست در عالم آخرت والسلام .
امام باقر عليه السلام مى فرمايد: در نوشته اى از حضرت على بن الحسين عليهما السلام يافتيم:
ألا إنَّ أولياءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاهُمْ يَحْزَنُونَ. إذا أَدُّوا فَرائِضَ اللّهِ وَأخَذُوا سُنَنَ رَسُولِ اللّهِ وَتَوَرَّعُوا عَنْ مَحارِمِ اللّهِ وَزَهِدُوا فى عاجِلِ زَهْرَةِ الدُّنْيا وَرَغِبُوا فيما عِنْدَ اللّهِ وَاكْتَسَبُوا الطَّيِّبَ مِنْ رِزْقِ اللّهِ لِوَجْهِ اللّهِ لا يُريدُونَ بِهِ التّفاخُرَ وَالتَّكاثُرَ ثُمَّ أنْفَقُوا فيما يَلْزِمُهُمْ مِنْ حُقُوقٍ واجِبَةً فاولئِكَ الَّذينَ بارَكَ اللّهُ لَهُمْ فيما اكْتَسَبُوا وَيُثابُونَ عَلى قَدَّمُوا لِآخِرَتِهِمْ .
آگاه باشيد، اولياى خدا را خوف و حزنى نيست، آن گاه اين آيه را بدينصورت توضيح داده بودند:
اولياى خدا را اين علامات در كار است: ادا كننده واجبات حقند، اخذ كننده سنن رسول اللّه، از محارم خدا در پرهيزند، به زر و زيور زودگذر دنيا زاهدند، به آنچه نزد خداست داراى ميل و رغبتند، حلال از روزى را كسب مى كنند و قصد تفاخر و تكاثر با آن ندارند، حقوق واجب مالى خود را مى پردازند، خداوند به كسب آنان بركت داده و به آنچه به آخرت فرستاده اند از جانب حضرت حق جزا داده مى شوند.
امام باقر عليه السلام مى فرمايد:
موسى بن عمران على نبينا و عليه السلام به پروردگار عرضه داشت: خداوندا! برگزيدگان از خلقت كيانند؟
پاسخ شنيد: آن كس كه داراى سخاوت بسيار است، قول صادقانه دارد، متواضعانه حركت مى كند، كوه از جا كنده مى شود و اينگونه عبادم از راه من منحرف نمى گردند.
عرضه داشت: كدام يك از بندگانت در دار قدس بر تو وارد مى شود؟ خطاب رسيد: آنان كه به دنيا نظر ندارند، اسرار دينشان فاش نمى شود، بر حكومت خويش رشوه نمى گيرند، حق در قلب آنان است، صدق برزبانشان تجلى دارد، اينان در دنيا زير پوشش من و در آخرت در دار قدس نزد من هستند .
عَنْ أبى جَعْفَرٍ عليه السلام قالَ: سُئِلَ النَّبىُّ صلى الله عليه و آله عَنْ خِيارِ الْعِبادِ فَقالَ: الَّذينَ إذا أحْسَنُوا إسْتَبْشَرُوا، وَإذا أساؤُوا اسْتَغْفَرُوا وَإذا اعْطُوا شَكَرُوا وَإذا ابْتَلَوا صَبَرُوا وَإذا أغْضَبُوا غَفَرُوا «2».
امام باقر عليه السلام مى فرمايد: از پيامبر سؤال شد، نيكان از عباد خداوند كيانند؟ حضرت فرمود:
زمانى كه نيكى كنند، شاد مى شوند و هرگاه بدى كنند، طلب مغفرت مى نمايند، چون به آنان نعمتى عطا شود، شكر مى كنند و چون به بلا دچار شوند، استقامت مى كنند و به وقت غضب از طرف خود گذشت مى نمايند.
در هر صورت اين ها حقايقى است كه باعث سلامت نفس انسان است و در اين فضاى سالم است كه انسان، حق خدا و بندگان خدا را آن چنان كه هست ادا خواهد كرد و اين دارندگان اين سلامتند كه بايد به فرموده حضرت صادق عليه السلام در صدد حفظ آن باشند.
عظمت و كرامت انسان، پس از ايمان در ارتباط با پاكى نفس او از رذايل و آراستگيش به حسنات است.
الهى قمشه اى، آن عارف عاشق مى گويد:
امشب چه خوش است روزگار من |
كآمد به كنار من نگار من |
|
بنشست به باغ دل گل حسنش |
برخاست زراه ديده خار من |
|
نقش دل و ديده شد خيال او |
بگرفت نهان و آشكار من |
|
آهويى چشمى چه شير مست افكند |
مژگانش پنجه بر شكار من |
|
چشمش كه به غمزه غارت دل كرد |
زد خيمه ناز در ديار من |
|
مى كوش كه قدر خويش بشناسى |
اى گوهر جان هوشيار من |
|
منبع : پایگاه عرفان