فارسی
سه شنبه 06 آذر 1403 - الثلاثاء 23 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

عزلت از ديدگاه عارفان‏

عارفان عاشق و آگاهان صادق در مسئله عزلت، علاوه بر مطرح كردن مسائل گذشته، عقيده دارند، حقيقت واقعى عزلت، خلوت گرفتن از غير و به خصوص از خويش است براى يافتن مقصود واقعى.

اين خلوت گرفتن منافات با از منزل بيرون رفتن و كسب و كار و معاشرت با مردم، در حد لازم ندارد.

اين خلوت در حقيقت خلوت دل است از تعلقات و وابستگى هاى به غير دوست و به عبارت ديگر جدايى از تمام موانع راه وصول به لقاى حضرت دوست.

به قول الهى، آن بلبل مست گلزار عالم پاك:

اگر تو ديده گشايى شبى به عالم پاك

 

به خاك ره فكنى تاج و گنج كشور خاك

عروس دهر بسى دلبر است و فتان ليك

 

مكن متاع دل پاك مهر اين ناپاك

جهان صورت و نقش و نگار طبع خوشست

 

ولى به چشم طبيعت پر است بى ادراك

     

عجوز دنيى دون با كمند مكر و فسون

 

فكنده رستم دستان بسى به خاك هلاك

     

بدان كه طالب كمال را بعد از حصول استعداد، ازالت موانع واجب باشد، صاحب خلوت بايد كه موضعى اختيار كند كه آنجا از محسوسات ظاهر و باطن، شاغلى نباشد و قواى حيوانى را مرتاض گرداند و از افكار مجازى به كلى اعراض كند و آن فكرهايى بود كه غايات آن راجع به مصالح معاش و معاد باشد و مصالح معاش، امور فانى باشد «نه آنچه ضرورت دارد و به آن نياز هست» و مصالح معاد، امورى باشد كه غايات آن حصول لذات باقى باشد نفس طالب را.

و بعد از زوال موانع ظاهر و خالى كردن باطن از اشتغال به ما سوى اللّه بايد كه به همگى همت و جوامع نيت اقبال كند بر ترصّد سوانح غيبى و ترقّب واردات حقيقى كه آن را تفكر خوانند.

چو بنشيند به خلوت يار با يار

 

نفس نا محرم افتد هم چو اغيار «1»

ندانى كرد هرگز خلوت آغاز

 

مگر از هر چه دارى خو كنى باز

     

***

برو كنجى گزين و توشه اى گير

 

زمردم تا توانى گوشه اى گير

     

***

چو خو كردى به تنها بودن اى دوست

 

شوى آگه كه تنهايى چه نيكوست

     

هر كه را از تنهايى وحشت و به خلق انس بود، از سلامت دور است، از روزگار آدم تا كنون هيچ فتنه ظاهر نشد، مگر به سبب آميختن با خلق و از آن وقت، باز تا امروز هيچ كس سلامت نيافت، مگر آن كه از اختلاط كناره گرفت.

و چون در خلوت با حق باشى، دل از وساوس در تفكر نگه دار و اگر ترسى از خداى ترس و اميد بدو دار و پناه از او بدو آر؛ كه هر كه عزلت گزيند و در عزلت به طمع نشيند، گو از نفس پرستى توبه كن و هر كه به نفس خويش مغرور است، گو از مستى هشيار شو و هر كه مست غرور است، گو از خلوت به بازار شو، به ظاهر با خلق مى باش و به باطن با حق.

ظاهرم با خلق عالم باطنم با حق ولى

 

اين سخن پوشيده دان اظهار گو هرگز مباش

     

 

و عزلت آن است كه بيرون آيند از مخالطت خلق به انقطاع علايق و عوايق.

چون مردمك ديده ما گوشه نشين شو

 

در زاويه چشم درآ و همه بين شو

     

***

تو عزلت كن زغير او به غيرت

 

كه تا عالى شود هر لحظه سيرت

     

و يك دم همدم ديگرى مشو، مگر به خدمت انسانى كامل و مكمل و به اجازات و اشارات او قيام نمايى و انسان كامل آنست كه مكمل باشد در شريعت و طريقت و حقيقت به حيثيتى كه ديگرى را در اين علوم ثلاثه عالم تواند گردانيد.

گر بيابى اين چنين صاحبدلى

 

خدمت او كن كه گردى مقبلى

     

و انسان بايد كه چون مرده اى از انسان كامل بگذرد و رشيدانه خود را به پيروى آن وجود كامل سپارد، تا چنان كه خواهد به آن ولايت و ماء ورد نبوت به هدايت صمديت وى را بشويد و به عين عنايت، وجود او را از لوث جنابت اجنبيه و حدث حدوث نفسانيه، غسالانه غسل فرمايد.

و اصل عزلت آنست كه معزول گرداند حواس را به خلوت از تصرفات در محسوسات، از آن كه تعلقات به ممكنات آفات و بلا و فتنه جان و دل است.

بنشين به در خلوت دل اى كامل

 

مگذار كه غير او درآيد در دل

زيرا كه اگر غير درآيد به وثاق

 

آسان تو دشوار شود، حل مشكل

     

و مگذار كه غبار خاك تصرف محسوسات و گرد تراب تعلقات از روزن حواست درآيد و گرد سراپرده وجودت برآيد كه تقويت نفس اماره و تربيت صفات ذميمه از آن است و روح را با نفس از اين معامله زيان است؛ زيرا كه چون با نفس خسيس مؤانست گيرد، به اتفاق به طريق نفاق، روى به اسفل السافلين نهد.

و گفته اند كه: عقل با نفس هر دو جمع شدند- دل چو فرزند در وجود آمد، اگر فرزند گرامى از غايت نادانى در عقب مادر نفسانى رود، پدر پير عقلى نيز به محبت فرزند با هم متفق گردند و روى به دار فناى دنيا نهند.

اما اگر فرزند دل بالغ و رسيدن به امر: «فَاتَّبِعُونى» متابعت پدر حقيقى كند، مادر نفسانى نيز بر سبيل موافقت با ايشان موافقت نمايد و به طريق صراط اللّه از جهان صورت ظاهره به عالم معنى باطنه مراجعت نمايد.

برخيز و بيا نفس مطيع خود كن

 

مگذار كه روح عاجز نفس شود

     

و بدان كه به خلوت و عزلت و عزل حواس و قطع طمع از ناس به مدد نفس الخناس، از دنياى دون شيطان ملعون منقطع و منفصل نمى شود.

بلكه عزلت هم چنان است كه احتما كردن در خستگى طعام و شربت زايد ناخوردن؛ زيرا كه طبيب حبيب صادق حاذق در معالجه بيمار از براى تيمار اول احتما فرمايد، بعد از آن چون ماده خام پخته گردد و مدد مواد فاسده كه مرض از آن مى انگيخت و در مى آويخت باقى نماند، به سبيل نصيحت از حكمت آن طبيب، اين پخته محتاج را به مسهل علاج فرمايد و قواى طبيعى و حرارت غريزى را اين سخن فرو خواند:

الحِمْيَةُ رَأسُ كُلِّ دَواءٍ .

پرهيز كردن ريشه همه داروهاست.

آن گاه آن طبيب، حكيمانه آن مزاج را به حُبّ،

[يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ ] .

كه آنان را دوست دارد، و آنان هم خدا را دوست دارند.

تقويتى بخشد.

بدان كه انبيا و اوليا طبيبان اخروى اند، قدم از قدم در اين بيمارستان سراچه دنيا نهاده اند و بعد از احتما و عزلت و تنقيه مواد به خلوت از حكمت به صحت، رنجور مهجور منزوى طالب را از شربت شفا خانه:

[وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ ] .

و ما از قرآن آنچه را براى مؤمنان مايه درمان ورحمت است، نازل مى كنيم وستمكاران را جز خسارت نمى افزايد.

نوشانيده اند.

و بدان كه خلوت مجموعه ايست از چند گونه مخالفت نفس و رياضات تأليف يافته از تقليل طعام و قلت منام و صوم ايام و قلت كلام و ترك مخالطت انام و مداومت ذكر ملك علام و نفى خواطر و دوام مراقبه.

و سالك چون خواهد كه به خلوت درآيد، اول غسلى كامل برآورد و بعد از اداى صلاة صبح به خلوت متوجه شود و چون بر در خلوت ايستد، بگويد:

[رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً] .

و بگو: پروردگارا! مرا [در هر كار و شغلى ] به نيكى وارد كن و به نيكى بيرون آور و برايم از نزد خود نيرويى يارى دهنده قرار ده.

و چون بر مصلّى رود، پاى راست پيش نهد و بگويد:

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لى ذُنُوبى وَافْتَحْ لى أبْوابَ رَحْمَتِكَ .

خدايا! گناهان مرا ببخش و درهاى رحمتت را به رويم باز كن.

و بعد از طلوع آفتاب دو ركعت نماز «رجاء» بگذارد به خشوع و خضوع، از سر صدق و اخلاص و در حالت جلوس بر هيأت تشهد نشيند و بعد از فرايض و سنن به ذكر مشغول شود و بزرگان، از جمله اذكار، ذكر «لا إلهَ إلّااللّه» اختيار كرده اند.

و چون ذاكر به حق و ناطق مطلق، خلوت سراى باطن را از ظلمت تعلقات حيوانيه و غبار كدورات نفسانيه طاهر گرداند، مهر و محبت احديت از مشرق صمديت شارق گردد، نورى از ضيا با صفاى ايمان، منور به لطيفه رحمان در جنان اهل جنان پيدا گرداند و آتشى از عشق برافروزد و جاروب لاء نافيه عقل را چون عود در مجمر سينه مقصود بسوزد .

 

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

مراسم عزاداري شهادت حضرت صديقه طاهره(سلام الله ...
حق‏الناس و اهميت آن‏
چهار عنصر وجود انسان
مراسم هفتمین روز درگذشت برادر حضرت استاد حسین ...
جلوه‏اى از بندگى ابراهيم و اسماعيل عليهما ...
عبادت برتر
مجالس علم‏
ملائكه و هدايت
تفسیر حکیم (جلد4)
انتشارجدید متن سخنرانی استاد انصاریان در 26 جلد

بیشترین بازدید این مجموعه

ارتباط با سیدالشهداء(ع) تهران (مسجد سیدعزیزا...) ...
نفس و هفت مرحله آن
تفسیر حکیم (جلد4)
تفسیر و شرح صحیفه سجادیه (جلد 11 )
مراسم هفتمین روز درگذشت برادر حضرت استاد حسین ...
سخنراني مهم استاد انصاريان در روز شهادت حضرت ...
مجالس علم‏
حق‏الناس و اهميت آن‏
مدينه طيبه‏
جلوه‏اى از بندگى ابراهيم و اسماعيل عليهما ...

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^