در عالم اسلامى، صدها و هزارها صحنه خونين و پردههاى فجيع، ننگين و شرم آور روى داد، كه گرداننده عمده آنها جماعتى از صحابه بودند.
فضاحت و رسوايى هر يك از اين فجايع، تا اندازهاى است كه به هيچ منطقى نمىتوان او را توجيه كرد؛ جز اين كه گفته شود:
اصحاب مجتهد بودند و در خطاى خود معذور، و قاتل و مقتول و ظالم و مظلوم هر دو آمرزيده و بهشتى مىباشند!
يعنى: بايد روى آيات مربوطه به اجر نيكوكاران، و عذاب بدكاران يكپارچه قلم قرمز كشيد و همه را باطل دانست.
به دنبال اين دسته از صحابه و دستياران آنها، دسته ديگرى از قبيل يزيد، و خلفاى آل مروان و حكام و عمّال آنها، از قبيل زياد بن ابيه، عبيداللَّه بن زياد، حجاج بن يوسف و نظاير آنها روى كار آمدند، كه در حقيقت ريشه اعتقادات و مذهبشان همان نظريه سابق الذكر و سلطنت استبدادى بود.
در مدت حكومت اينها كه تقريباً هفتاد سال طول كشيد، جز نامى از اسلام باقى نماند، و حكومت اسلامى و دين زمان پيامبر، كه پيرايهاى جز عدل و تقوى نداشت، تبديل به يك امپراطورى جائرانه صد در صد عربى گرديد.
پس از آن، اگر چه در اثر از حد گذشتن بيداد و ستم «بنىاميه» بسيارى از مردم ايران، عليه امويان قيام كردند، و پس از جنگهاى خونين حكومت ننگين و رسواى بنىاميه را سرنگون نمودند؛ امّا زمام اداره مسلمين به دست «بنىعباس» افتاد، و روى كار آمدن بنىعباس هم دردى را دوا نكرد و وضع عمومى اجتماع اسلامى، بر اثر حكومت آنان وضع نامطلوبترى پيدا كرد و تا اواسط قرن هفتم هجرى، مشكلات دينى، روز بروز شديدتر و سعادت عمومى اسلامى لحظه به لحظه از مردم دورتر شد، و پس از آن تا امروز كه 14 قرن از هجرت پيامبر مىگذرد، وضع عمومى اجتماع اسلامى، در انحطاط بيشتر و به سقوط نزديكتر مىشود .
منبع : پایگاه عرفان