نويسنده: بهاء الدين خرمشاهي
15) شأن نزول ( اسباب نزول ):
شناخت شأن يا اسباب نزول همانند شناخت مکي و مدني، ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه از علوم و معارف قرآني است و قرآن پژوهان و مفسران و مترجمان قرآن به آن نيازمندند. آيات قرآن به دو دسته عمده تقسيم مي شوند. قسمتي که بخش اعظم را تشکيل مي دهد، آياتي است که به اراده ي الهي بدون هيچ انگيزه و ملاحظه ي ديگر بر حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) وحي شده است. قسم ديگر و کمتر، آياتي است که به دنبال حادثه اي يا پرسشي پيش آمده است. سبب نزول يا شأن نزول عبارت از سؤال يا رويدادي است که در عصر رسالت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پيش آمده، انگيزه ي نزول آيه يا آياتي شده است. و چه بسيار آيه هاي قرآني هست که با کلماتي چون « يسئلونک » ( و مشتقات ديگر آن ) و « يستفتونک » از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) حکم يا حکمت الهي پرسيده شده است. اگر معرفت به سبب نزول نباشد، بسيار موارد هست که خواننده از ظاهر آيه يا آيات قرآن، راه به حاقّ معناي واقعي آيه نمي برد. مثلاً از وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ ( بقره، 115 ) ( مشرق و مغرب خداي راست، پس به هرجا که روي آوريد، رو به سوي خداوند است )، چنين گمان مي برد که در نماز « استقبال » يعني رو به قبله بودن واجب نيست و مي توان به هر سو نماز خواند ( براي تفصيل ـــــ مباحث في علوم القرآن، 131؛ تاريخ قرآن، راميار، 628 ). يا از اينکه گفته مي شود « بر کساني که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته کرده اند در آنچه گذشته خورده اند، گناهي بر آنان نيست » ( مائده، 93 )، چه بسا استنباط شود که خوردن خمر هم در گذشته بي اشکال بوده است و در آينده هم بي اشکال است. يا آنجا که گفته مي شود: « صفا و مروه از شعائر الهي است، چون کسي حج يا عمره بگزارد، بر او گناهي نيست که بين آن دو را بپيمايد » ( بقره، 158 )، ممکن است چنين استنباط شود که سعي بين صفا و مروه مکروه است. يعني ترک آن اولي است. حال آنکه اين عمل جزو شعائر و مناسک حج و انجام آن واجب است. علت اينکه با تعبير « نفي جناح » ( گناهي و عيب و ايرادي ندارد ) بيان شده اين است که در محل تپه هاي صفا و مروه در عصر جاهليت دو بت بوده است و مسلمانان انديشناک بوده اند که مبادا سعي بين صفا و مروه يادآور خاطره بت پرستي جاهليت و لذا ناروا باشد. پس پي بردن به حکمت تشريع و يافتن استنباط درست فقهي بدون اعتنا و اتکا به سبب نزول، امکان ندارد. همه ي قرآن پژوهان اهل سنت و شيعه بر آنند که معرفت به شأن نزول راهي جز نقل روايت صحيح، يعني احاديث و اخبار صحيح مروي از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و صحابه يا معصومين (عليهم السّلام) ندارد. يعني علمي است علي الاصول نقلي و تاريخي. اصوليان و قرآن پژوهان برآنند که « خصوص سبب، مانع عموم لفظ يا معني نمي گردد. » يعني با آنکه ممکن است شأن نزول يک آيه يا گروهي از آيات ناظر به مورد خاصي باشد، ولي محدود و مقيد به همان مورد نمي شود، و با آنکه مورد و مصداق خاص است ( = خصوص سبب )، لفظ يا معناي آن قابل تسري و تعميم به موارد ديگر هم هست ( = عموم لفظ يا معني ) ؛ نظير آيه ي ظهار، يا لعان يا کلاله يا آيه ي حد قذف ( در داستان افک ) که ناظر به مورد خاص بوده است ولي براي همه ي مسلمانان ساري و صادق است. و اين بيشتر در آيات الاحکام و فقه القرآن پيش مي آيد. از آنجا که شأن نزول کاملاً روايي- تاريخي است، لذا مفسران و مترجمان و قرآن پژوهان براي آنکه پي ببرند که آيا هر آيه يا گروه آيات، اسباب نزولي دارند يا نه، بايد به مظان و منابع خاص آن مراجعه کنند. اين منابع عبارتند از 1 ) مجموعه هاي حديث. 2 ) تفسيرهاي قرآن، مخصوصاً تفسيرهاي روايي که سرشار از احاديث و مأثورات هستند. 3 ) کتبي که مستقلاً درباره ي شأن نزول تدوين شده که معتبرترين و معروفترين آنها اسباب النزول اثر واحدي، و لباب النقول في اسباب النزول اثر سيوطي است. قرآن پژوهان شيعه در عصر جديد، سه اثر در اين زمينه تدوين کرده اند: الف ) شأن نزول آيات قرآن، تأليف صدرالدين محلاتي شيرازي؛ ب ) آيات بينات در شأن نزول آيات، تأليف دکتر محمد باقر محقق؛ ج ) اسباب النزول تأليف حجة الاسلام دکتر سيد محمد باقر حجتي.
16) محکم و متشابه:
« محکم » از اِحکام به معناي اتقان است و مراد از کلمه يا آيه ي محکمه، آن است که معناي آن واضح است و چند وجهي يا مبهم نيست و به قول راغب اصفهاني « چه از نظر لفظ، چه از نظر معني، شبهه در آن راه ندارد »، مانند اکثر آيات تشريع ( آيات الاحکام ) و مواعظ و آداب و اخلاق قرآن، « متشابه » از تشابه است؛ يعني همانندي، و همريشه با شبهه و اشتباه است. و عبارت يا آيه ي متشابه به گفته ي راغب اصفهاني « ظاهرش بيانگر باطنش نيست ». شيخ طوسي مي نويسد: « محکم آن است که به خاطر وضوحش بدون قرينه يا دلالت [ خارجي ] به صرف توجه به ظاهرش مراد از آن دانسته شود... و متشابه آن است که با توجه به ظاهرش مراد از آن دانسته نشود، مگر آنکه قرينه اي [ خارجي ] برآن افزوده شود که معناي مراد را برساند » ( تبيان، ذيل تفسير آيه ي 7 سوره ي آل عمران ). به تعريف ديگر متشابه لفظي است محتمل وجوه معاني که در معرض شک و شبهه است و لذا محتاج به تأويل است؛ و هم قابل تأويل صحيح است و هم تأويل فاسد. مانند اکثر آيات خلق ( آفرينش انسان و آسمانها ) و تقدير و صفات و افعال الهي ( التمهيد، 8/3 ). اکثريت عظيم آيات قرآني محکم، و اقليت آنها ( در حدود دويست آيه ـــــ التمهيد، 14/3 ) متشابه است. بعضي از متکلمان و جدل پيشگان با تمسک به آياتي چون هذا بيان للناس ( آل عمران، 138 ) و کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِيمٍ خَبِيرٍ ( هود، 1 ) منکر وجود متشابهات در قرآنند، و به عکس با تمسک به آياتي چون اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً ( زمر، 23 ) برآنند که همه ي قرآن متشابه يا متشابهات است. اخباريه نيز کمابيش همين حرف را مي زنند و فهم قرآن را جز از طريق اخبار و احاديث معصوم (عليه السّلام) جايز نمي دانند. ( التمهيد، 15/3 ). قرآن کريم خود به فصيح ترين وجهي به وجود محکمات و متشابهات در قرآن تصريح دارد و درباره ي هر يک توضيحي مي دهد: « او کسي است که کتاب [ قرآن ] را بر تو نازل کرد که بخشي از آن محکمات است که اساس کتاب است و بخش ديگر متشابهات است. اما کج دلان براي فتنه جويي و در طلب تأويل [ دلخواه خود ] پيگير متشابهات مي شوند، حال آنکه تأويل آن را جز خداوند و راسخان در علم - که مي گويند به آن ايمان آورده ايم، همه از پيشگاه خداوند است - نمي دانند » ( آل عمران، 7 ). بعضي وجود متشابهات را عيب قرآن مي دانند و مي گويند اگر تمام آيات و عبارات آن روشن و محکم و بدون « تشابه » بود برتر بود. در پاسخ بايد گفت که قرآن در قالب و بر وفق موازين کلام طبيعي انساني نازل شده است. و در کلام بشري از ساده ترين تعبيرات روزمره گرفته تا عاليترين تعبيرات و عبارات ادبي و هنري، انواع تعبيرات مجازي و استعاري و تمثيلي و کنايي راه دارد و هر جا که مجاز باشد، لامحاله تشابه و متشابه پيش مي آيد. زمخشري در حکمت وجود متشابهات مي گويد: « اگر تمامي آيات قرآن محکمات بود، همه مردم از روي آسانگيري به آن اکتفا مي کردند و از آنچه لازمه ي بحث و فحص و تأمل و نظر و استدلال است، رويگردان مي شدند. و هم از آنجا که علما به روشنگري برمي خيزند، و ذهن و ضمير خود را در جست و جوي معاني درست و باز بردن متشابهات به محکمات به کار مي اندازند، فوايد بسياري حاصل مي شود، و علم به پيش مي رود و کوشندگان در نزد خداوند ارج و اجر افزونتري مي يابند... و نيز آنگاه که [ سرانجام و با بحث و فحص علمي ] مطابقه ي محکم و متشابه براي آنان مسلم مي گردد، طمأنينه قلبي شان بيشتر و ايمانشان استوارتر مي شود » ( کشاف، ذيل تفسير آيه ي 7 سوره ي آل عمران ). اميرالمؤمنين علي (عليه السّلام) فرموده اند: « ان القرآن حمّال ذو وجوه » ( قرآن در بردارنده ي وجوه معاني گوناگون است ). در اينکه متشابهات را بايد تأويل کرد، بين اکثر قرآن پژوهان مخصوصاً معتزله و شيعه اتفاق نظر است. فقط ظاهرگرايان و بعضي از اشعريان افراطي و حشويه برآنند که بايد از تأويل پرهيز کرد و آيات متشابه را حمل بر معناي ظاهري کرد و در چون و چند آن ژرفکاوي نکرد. چنانکه درباره ي يک عده از آيات قرآني که مربوط به استواء خداوند بر عرش است ( از جمله يونس، 3 ) مالک بن انس گفته است: « استوا معلوم است، و کيفيت آن مجهول است [ و ايمان به آن واجب است ] و سؤال از آن بدعت است » ( تفسير قرطبي، ذيل آيه ي 54 سوره ي اعراف ). حال آنکه خود عرش الهي و استواء خداوند بر آن، و بودن عرش بر آب ( هود، 7 ) و حمل عرش توسط فرشتگان همه از متشابهات مهم قرآن است و متکلمان و مفسران در اطراف آن و معناي آن، بحث و تحقيق کرده اند، ديگر از متشابهات قرآني، آيات مربوط به « رؤيت الهي » و تعبيرات قرآني است که در آن از چشم و دست و آمدن خداوند سخن گفته مي شود. معروفترين کتاب از آثار قدما در زمينه تشريح متشابهات، متشابه القرآن، اثر قاضي عبدالجبار همداني ( م 415 ق ) متکلم بزرگ معتزلي است. بعضي از آثار قديمي شيعه عبارتند از: حقائق التأويل اثر شريف رضي ( م 406 ق ) گردآورنده ي نهج البلاغه که فقط مجلد پنجم آن محفوظ مانده و به طبع رسيده است؛ تفسير نعماني که منسوب به شريف مرتضي ( م 436 ق ) هم هست، هم جداگانه به نام المحکم و المتشابه و هم تماماً در مجلد 93 بحارالانوار به طبع رسيده است؛ و متشابه القرآن و مختلفه، تأليف ابن شهر آشوب مازندراني ( م 588 ق ). در عصر جديد دو اثر از آثار قرآن پژوهان شيعه در اين زمينه عبارت است از اضواء علي متشابهات القرآن، تأليف شيخ خليل ياسين، و ديگر مجلد سوم از کتاب التمهيد في علوم القرآن، تأليف استاد محمد هادي معرفت.
17 ) تحدي و اعجاز قرآن:
کفار مکه وقتي که با دعوت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و کلام الهي روبرو شدند، يا از استماع آن خودداري مي کردند و ديگران را هم بازمي داشتند. ( فصلت، 26 )، يا مي گفتند « اين جز سخن انسان نيست ». ( مدثر، 25 )، يا مي گفتند « اگر مي خواستيم همانند اين مي گفتيم، اين جز افسانه هاي پيشينيان [ = اساطير الاولين ] نيست. ( انفال، 31 ) در اينجاست که خداوند « تحدي » مي فرمايد، يعني از منکران و معاندان مي خواهد که اگر قرآن را غير وحياني و غير الهي مي دانند نظيري براي آن بياورند. ( طور، 33-34 ). همچنين: « يا مي گويند اين [ قرآن ] را برساخته است؛ بگو اگر راست مي گوييد ده سوره ي برساخته همانند آن بياوريد، و هر کسي را که مي توانيد در برابر خداوند، به ياري بخوانيد، آنگاه اگر از عهده ي پاسخ شما برنيامدند، بدانيد که آن به علم الهي نازل شده است... » ( هود، آيات 13 و 14 ) ؛ و سرانجام مي فرمايد: « و اگر از آنچه بربنده خويش فروفرستاده ايم، شک داريد، اگر راست مي گوييد سوره اي همانند آن بياوريد، و از ياورانتان در برابر خداوند ياري بخواهيد. ولي اگر چنين نکرديد که هرگز نخواهيد از آتشي که هيزم آن انسان و سنگ است، و براي کافران آماده شده است، بترسيد » ( بقره، 23-24 ). و اين تحدي عام و خطاب به همه ي انسانها، و اعم از عربها و همه ي ادوار است. در عصر نزديک به عصر رسالت و قرون بعدي، عده اي از جمله مسيلمه کذاب، در مقام معارضه با قرآن برآمده اند و فقط کلماتي سست پيوند، بدون معناي بلند يا حتي معناي عادي، که نه نظير قرآن است، و نه نظير کلام متعارف، چيزهايي سرهم بندي کرده اند. و بدين سان معجزه بودن قرآن تحقق يافته است. زيرا « معجزه عبارت است از امري خارق العاده که مقرون به تحدي و مصون از معارضه باشد و خداوند آن را به دست پيامبرانش ظاهر سازد که دليل بر صدق رسالت آنان باشد ». و مشرکان عرب، براي ابراز مخالفت با پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دهها جنگ به راه انداختند و سالها خود و جامعه را گرفتار بحران کردند که امري بسيار شاق بود، ولي به راه ساده تر که آوردن نظير قرآن و لذا ابطال دعوي حقانيت آن بود نرفتند. ( التمهيد، محمدهادي معرفت، 16/4 ). در معناي اعجاز قرآن چند وجه گفته اند: 1 ) فصاحت شگرف و بلاغت بي مانند که نظير و بديلي ندارد [ = نظريه ي اعجاز زباني ]. 2 ) موسيقي و آهنگ آن. 3 ) بي مانندي معارف و تعاليم قرآن. 4 ) تشريعات آن که موافق فطرت و عقل سليم است و سعادت دو جهاني در بر دارد. 5 ) براهين آن قاطع و داراي فصل الخطاب است. 6 ) مشتمل بر اخبار غيبي است. چه غيب مربوط به گذشته، چه آينده. 7 ) مشتمل بر اشارات علمي بر اسرار آفرينش است. 8 ) استقامت بيان دارد و خالي از تناقض و اختلاف است، با آنکه در هنگامه حوادث بسيار و در طول بيست و سه سال نازل شده است. 9 ) قول به اينکه خداوند، دلها و همت هاي مخالفان را از آوردن نظير قرآن، منصرف داشته است. [ = نظريه ي صرفه ]. معجزات پيامبران پيشين بيشتر حسي بوده است، ولي قرآن که معجزه ي الهي و معجزه ي جاودانه و مستمر اسلام و پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) محسوب مي گردد، معجزه اي عقلي علمي ( فرهنگي ) است. به گفته اي مشهور، معجزه ي هر پيامبري مناسب با پيشرفت هاي زمانه اش بوده است، و چون در عصر پيامبر ما (صلي الله عليه و آله و سلم)، شعر و ادب در ميان قوم عرب، هنري والا محسوب مي گرديده، خداوند براي پيامبراسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) معجزه ي زباني ادبي انتخاب فرموده است. از ميان وجوه مختلف اعجاز قرآن که برشمرديم، دو وجه برجسته تر است: الف ) اعجاز زباني - ادبي، که اکثريت قاطع علماي اماميه برآنند و نيز بسياري از قرآن پژوهان و ادب شناسان اهل سنت از جمله جاحظ و قاضي عبدالجبار، و زمخشري و عبدالقاهر جرجاني و سکاکي و قرآن پژوه و هنرمند بزرگي چون خواجه شمس الدين محمد حافظ. ب ) نظريه ي صرفه. طبق اين نظريه اعجاز قرآن کريم در خود قرآن و از جمله در فصاحت بي نظير و هنر ادبي - زباني آن نيست، بلکه در اين است که خداوند صرف همم فرموده است. يعني انديشه کساني را که قصد برابري و نظيره آوري با قرآن کريم داشته اند، منصرف گردانده است. از علماي اماميه، سيد مرتضي علم الهدي و شيخ مفيد طرفدار اين نظريه اند. اما اين نظريه، نظريه اي ضعيف و خدشه پذير است، زيرا ارزش ذاتي و ادبي - زباني و محتوايي و سبکي قرآن را براي معجزه بودن آن کافي نمي داند. شايد علت گرايش اين بزرگان و نيز نظام معتزلي ( که واضع اين نظريه شمرده مي شود ) و ابن حزم ظاهري و برخي ديگر از اشاعره که از نظريه ي صرفه دفاع مي کنند، اين باشد که نظريه ي اعجاز زباني - ادبي را نارسا مي دانند و برآنند که في المثل آثار ادبي شامخ هر قوم و ملتي معجزه آسا و معارضه ناپذير و بي همانند است ( براي تفصيل درباره ي ساير وجوه اعجاز - مقاله « اعجاز القرآن » در البيان تأليف آيت الله خويي. همچنين مجلد چهارم از کتاب التمهيد، تأليف استاد محمدهادي معرفت که سراسر درباره ي تحدي و اعجاز قرآن است ).
18 ) حدوث و قدم قرآن:
يکي از بحث هاي کلامي - عقيدتي که در اطراف قرآن مجيد در گرفته است، بحث در اين بوده است که آيا قرآن که کلام الله است پيوسته با خود صاحب کلام ( خداوند ) و همانند ذات او قديم و خلق ناپذير است، يا مانند جهان و همه ي آفريدگان حادث يا مخلوق است. اين بحث از آغاز نضج علم کلام اسلامي پديده آمده است. « تکلم » از صفات خداوند است و قرآن به آن ناطق است ( نساء، 103 ). اشاعره قائل به اين اند که قرآن « کلام نَفسي » است و قائم به ذات الهي و قديم به قدم او و از صفات ذاتي اوست. ولي معتزله و شيعه برآنند که تکلم الهي از صفات فعليه ي اوست و قرآن کلام لفظي و حادث است ( « حدوث القرآن و قدمه » در البيان آيت الله خويي، 432 ). اين مسأله از اصول يا فروع اعتقادي مسلمانان و از ضروريات دين يا مذهب نيست، ولي در قرن سوم هجري بازتاب اجتماعي عظيمي پيدا کرد که آغازش در عصر هارون الرشيد و اوجش در عهد مأمون و معتصم و واثق و پايانش در عصر متوکل بود. مأمون معتزله گرا، تفتيش عقايد شديدي به نام « محنه » برپا کرد. يعني امتحان اعتقادي علما ( مخصوصاً قضاة و محدثين ) در اين مورد و واداشتن آنان به اينکه قائل به حدوث قرآن شوند، که در غير اين صورت آنان را زجر و آزار مي داد و تحت فشار شديد و محروميت از بعض حقوق اجتماعي ( شهادت ) درمي آورد. چنانکه احمد بن حنبل را که قائل به قدم بود، يا مقر به حدوث نبود، در عصر مأمون آزارها دادند و در عصر معتصم تازيانه زدند [ شرح محنه در تاريخ طبري در ذيل حوادث سال 218 ق مشروحاً آمده است. از منابع جديد دو اثر شايان توجه است: فصلي از کتابي به انگليسي به نام کلام مخلوق [ يا حادث ] خداوند ( 1 ) اثر پيترز؛ فصلي از تاريخ جمع قرآن کريم جلالي نائيني؛ همچنين مقاله « محنه » در دايرة المعارف اسلام ]، « کلام نفسي »، مانند « حديث نفس » انسان است. ( يعني سخن گفتن دروني انسان بدون آنکه لفظ و صوتي در کار باشد. ) « کلام لفظي » مانند کلام و سخن گفتن عادي انسان است. اشاعره، چنانکه اشاره شد، کلام الهي را نفسي يعني جدايي ناپذير از ذات و لذا ازلي و ابدي مي دانند. اما معتزله و شيعه آن را صفت فعل و جدايي پذير از ذات و تابع اراده ي خداوند مي دانند. يعني خداوند قبل از وحي قرآن، عالم به قرآن بوده است اما متکلم به آن نبوده است. ابوالحسن اشعري مي نويسد: « معتزله و خوارج و اکثر زيديه و مرجئه و بسياري از رافضه برآنند که قرآن کلام الله است و مخلوق است و [ در ازل ] موجود نبوده، سپس موجود شده است » ( مقالات الاسلاميين، 231/2 ).همو در الابانة باب دوم را تماماً به بحث درباره ي غيرمخلوق بودن کلام الهي از نظرگاه اشاعره اختصاص داده است. درباره ي قدم و حدوث قرآن، آراء فرقه ها و مکتب هاي کلامي بسيار گونه گون است. بعضي برآنند که بخشي از قرآن، حادث و بخشي قديم است. بعضي از جمله نسفي و تفتازاني که احتمالاً ماتريدي هستند ( در متن و شرح مقاصد، 152/4 ) برآنند که لفظ قرآن، حادث و معناي آن قديم است. ( براي آراء مختلف - مقالات الاسلاميين، 231/2 به بعد.
19) حجيت ظواهر قرآن:
« حجيت ظواهر کتاب يا قرآن » مبحث و اصطلاحي است که بيشتر در علم اصول از آن سخن مي رود. و مراد از آن اين است که آيا مخاطباني که في الجمله فرهنگي دارند و زبان عربي بدانند مي توانند قرآن را درست بفهمند، يا بايد به ديگران يا منابع ديگر رجوع کنند. آيت الله خويي در مقاله اي تحت همين عنوان مي نويسد: ترديدي نيست که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي خود طريقه خاصي براي تفهيم مقاصدش وضع و اختراع نکرده بود، بلکه با قوم خودش به شيوه هايي از تفهيم و تکلم که با آن آشنا بودند، سخن مي گفت و براي آنان قرآني آورد که معنايش را بفهمند و در آياتش تدبر کنند و اوامرش را انجام دهند و نواهي اش را رها کنند و در آيات عديده اين معني بالصراحه بيان شده است ( از جمله سوره ي محمد، 24؛ سوره ي زمر، 27؛ سوره ي شعراء، 192-195 ) و آيات ديگري که دلالت بر وجوب عمل به محتويات قرآن و لزوم اخذ به آنچه از ظواهرش فهميده مي شود دارد. بعضي از دلايل حجيت ظاهر کتاب، چنين است:
1 ) قرآن به صورت حجتي بر رسالت نازل شده و محمد رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) تحدي و از منکران دعوت به نظيرآوري آن فرموده اند. معناي اين عمل اين است که عرب معاني قرآني را درمي يافته است و اگر قرآن معناگونه بود، دعوت به معارضه درست نبود و اعجاز قرآن ثابت نمي گرديد.
2 ) روايات متواتره در تمسک به ثقلين ( کتاب و عترت ) وارد شده است و مراد از تمسک به کتاب، فراگرفتن آن و عمل به برطبق مفاد آن است و معنايي جز اين ندارد.
3 ) روايات متواتره داريم که حاکي از عرض اخبار بر قرآن است که بايد هر آنچه را که مخالف با آن است، بر ديوار زد و وانهاد، واين روايت صريح در حجيت ظواهر کتاب است.
4 ) استدلالات ائمه (عليهم السّلام) در مورد بعضي احکام شرعيه و غير آن به آيات قرآني [ در متن اصلي نمونه هاي بسياري از اين موارد نقل گرديده است ].
در قبال اين دلايل منکران حجيت ظواهر دلايلي آورده اند. از جمله گفته اند: 1 ) روايت مشهوري هست که مي گويد: « ائما يعرف القرآن من خوطب به » ( قرآن را فقط مخاطب اصلي آن مي فهمد ). در پاسخ بايد گفت که در اين روايات مراد، فهم عالي و متعالي يعني احاطه به ظاهر و باطن و ناسخ و منسوخ [ و محکم و متشابه ] قرآن است، و امام ششم (عليه السّلام) اين عبارت را در سرزنش ابوحنيفه به کار برده اند. 2 ) « نهي از تفسير به رأي »، در پاسخ بايد گفت اين هم در جاي خود درست است. ولي براي انکار فهم عرفي نيست، بلکه مراد، نهي از تأويل نابجا و برطبق اهواء شخصي يا فرقه اي است. 3 ) « غموض معاني قرآن ». در پاسخ بايد گفت آري قرآن غموض لغوي و معنايي دارد، ولي کسي که مي خواهد قرآن را بفهمد طبعاً فحص از قرائن و منابع مي کند. 4 ) « گاه علم داريم به اينکه خلاف ظاهر آيه مراد است ». در پاسخ بايد گفت اين علم اجمالي با فحص از معناي مراد ( و جست و جو در حد متعارف ) برطرف مي گردد. از سوي ديگر همين مانع در مورد سنت ( حديث ) هم هست که منکران حجيت ظواهر قرآن، به آن متمسک مي شوند و غالباً سنت را کليد مشکل گشاي معاني قرآن مي دانند. ( البيان، 281-291 ).
دو دليل ديگر منکران، يکي احتمال تحريف در قرآن است که اخذ به ظواهر را از حجيت مي اندازند. دوم وجود متشابهات. در مورد شبهه تحريف بايد گفت در جاي خود ثابت شده است که اعتباري ندارد، و درباره ي متشابهات بايد گفت که آري چنين مشکلي واقعاً هست و اين ايراد مخالفان و منتقدان وارد است؛ زيرا متشابهات توجيه لازم دارد که توجيه متشابهات همان تأويل است. و تأويل کار راسخان در علم است ( آل عمران، 7 ) و هر کسي از راسخان در علم نيست. حاصل آنکه اگر مراد از حجيت ظواهر قرآن اين باشد که قرآن علي الاصول مفهوم است و لغز و معما نيست و اکثر آن براي اکثر مردم و اهل زبان مفهوم است و لذا حجيت دارد، درست است. اما اگر مراد اين باشد که تمامي قرآن براي هر کسي که عربي بداند يا سواد داشته باشد، مفهوم است، درست نيست. و ما به عين و عيان مي بينيم که فقط کساني که عمري با علوم زباني و متون ادبي و نيز خود قرآن و تفاسير آن و علوم قرآني انس دارند از عهده ي فهم آن بر مي آيند، و « کتاب » [ =قرآن ] در جنب سنت و عقل و اجماع اساس استنباط و اجتهاد است، و استنباط و اجتهاد بدون طي مراحل علمي امکان ندارد ( نيز ــــ اصول فقه مظفر، ترجمه ي عليرضا هدايي، 149/2-153 )
20) تفسير و تأويل:
تفسير در لغت يعني شرح و بيان و توضيح و تبيين، و در قرآن يکبار هم به اين معني بکار رفته است ( فرقان، 32 )؛ و در اصطلاح علوم قرآني، چندين تعريف براي آن بدست داده اند: 1 ) « علم فهم قرآن » ( قانون تفسير، سيدعلي کمالي، 27 ) ؛ 2 ) « تفهيم مراد الله تعالي از قرآن است در حد مستطاع بشر، مستند به قواعد لسان عرب و اسلوب آن، و کتاب الله و اثر مرفوع پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اوصياء او، غير معارض با عقل و کتاب و سنت و اجماع » ( پيشين، 46-47 ) ؛ 3 ) « علمي است که درباره ي قرآن کريم از حيث دلالتش بر مراد الله تعالي به قدر طاقت بشري بحث مي کند » ( مناهل العرفان، زرقاني، 471/1 ) ؛ 4 ) « علمي است که در آن از احوال قرآن از جهت نزول و سند و اداء و الفاظ و معاني متعلق به الفاظ و متعلق به احکام بحث مي کند. » ( پيشين، 471/1 ). سيوطي مي نويسد که براي مفسر لازم است که در پانزده علم يا فن مهارت داشته باشد؛ 1 ) لغت 2 ) نحو 3 ) صرف 4 ) اشتقاق 5 )، 6، 7 ) معاني و بيان و بديع 8 ) علم قرائت [ و اختلاف قراآت ] 9 ) اصول دين [ و توسعاً علم کلام ] 10 ) اصول فقه 11 ) شناخت اسباب نزول 12 ) شناخت ناسخ و منسوخ 13 ) فقه 14 ) احاديثي که مجمل و مبهم را بيان [ و روشن ] مي کند 15 ) علم موهبت؛ و آن علمي است که خداي تعالي به کسي که بتواند به آنچه دانست عمل کند، به ارث مي سپارد؛ و اشاره به همين است حديث « هر کس به آنچه مي داند عمل کند، خداوند علم آنچه را نمي داند را به او خواهد سپرد » ( ترجمه ي اتقان، 570/2-572 ) و به دنبالش مي افزايد که هر کس بدون شناختن اين علوم و فنون اقدام به تفسير قرآن کند، تفسير به رأي کرده است؛ که از آن نهي شده است.
مصادر تفسير:
عبارت است از الف ) خود قرآن ( چنانکه گفته اند: القرآن يفسر بعضه بعضاً ) که چه بسيار آيه هايي که دربردارنده ي تفصيل براي اجمال آيه ي ديگر، يا تخصيص براي اطلاق آن است. ب ) سنت رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و در عرف شيعه، سنت معصومين (عليهم السّلام). اهل سنت قول صحابي و قول تابعي را نيز جزو مصادر تفسير مي شمارند. شيعه در پذيرفتن احاديث تفسيري از صحابه و تابعين تسامح بيشتري دارد تا ساير احاديث آنان. و احاديث تفسيري صحابه اي چون ابن عباس و ابن مسعود و تابعاني چون مجاهد و سعيد بن جبير را به حسن قبول تلقي مي کند.
تأويل:
لغتاً از اول به معناي رجوع است ( قاموس ). اين کلمه در قرآن مجيد به کار رفته است ( آل عمران، 7؛ نساء، 59 و چند آيه ي ديگر ). در قرون اوليه بين تفسير و تأويل فرقي نبوده است. چنانکه حتي طبري همواره در تفسير خود از کلمه تأويل استفاده مي کند و مرادش همان تفسير است. غزالي در مستصفي مي نويسد: « تأويل گاه در تأويل کلام و معني به کار مي رود. چنانکه در مورد آيات متشابه، و گاه در تأويل رؤيا و احلام، چنان که در قصه ي يوسف هست، و گاه در تأويل اعمال، چنان که در قصه ي موسي با رجل صالح ( خضر ) هست، و اصطلاحاً عبارت است از اخراج دلالت لفظ از دلالت حقيقي به دلالت مجازي بي آنکه از عادت و عملکرد زبان عربي در تجوز عدول شود و بايد بر وفق قواعد علاقه هاي مجازي باشد، مانند تسميه ي شيء به شبه آن يا به سبب آن يا به لاحق آن يا مقارن آن، يا نظاير آن ». بعضي تأويل را عبارت از « توجيه متشابهات » دانسته اند و « کشف معناي ثانوي کلام که آن را بطن گويند، در برابر معناي آشکار که آن را ظهر گويند » ( التمهيد، 28/3 ). استاد معرفت در تعريف ديگر از تأويل مي گويد: عبارت است از معني و مفهوم نهفته و پنهان از ظاهر کلام که نياز به دلالت صريحي از خارج آن لفظ دارد ( التمهيد، 30/1-31 ). راغب در مفردات مي گويد: « اکثر استعمال تفسير در الفاظ است و موارد استعمال تأويل در معاني. تفسير در مفردات الفاظ است و تأويل در جمله ها ». بعضي گفته اند تفسير با وضع عبارت کار دارد و تأويل با معاني مستفاد از اشارت ( قانون تفسير، 31 ). محمدحسين ذهبي پس از بيان انواع تعريف ها و فرقها بين تفسير و تأويل مي نويسد: « تفسير راجع به روايت است، و تأويل راجع به درايت ». ( التفسير والمفسرون، 22/1 ). در لزوم تأويل، هم قرآن ناطق است و هم ائمه (عليه السّلام) و صحابه و هم قرآن پژوهان اعصار بعد، ولي تأويل قرآن کار هر کسي نيست، زيرا تفسير چنان که اشاره شد به دانستن پانزده علم و فن و اخذ از چهار مصدر احتياج دارد، و تأويل از آن فراتر و دشوارتر است. طبق قرائت شيعه اماميه و بعضي از بزرگان اهل سنت از آيه ي هفتم سوره ي آل عمران چنين مستفاد مي شود که « راسخان در علم » داناي تأويل قرآنند. احاديثي هست که ائمه فرموده اند: « ما راسخان در علميم و تأويل قرآن را مي دانيم » (ــــ مقاله ي « تأويل » در همين کتاب ). نخستين مفسر قرآن در تاريخ اسلام، شخص پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شمرده مي شوند که در پاسخ به سؤال صحابه، بسياري از مفردات و تعبيرات قرآني را تفسير فرموده اند. در کتب احاديث فريقين و نيز در اتقان سيوطي ( آخرين فصل ) نمونه هاي بسياري از تفسير نبوي منقول است.پس از حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم)، بزرگترين قرآن شناس، حضرت اميرالمؤمنين (عليه السّلام) است. مبالغه نيست اگر گفته شود که تاريخ تفسير قرآن به قدمت خود تاريخ قرآن است. و تفسير بعضي از صحابه مانند ابن عباس و بعضي از تابعان، مانند مجاهد، علاوه بر آنکه در دل تفسير طبري به نحو پراکنده محفوظ است، جداگانه هم به طبع رسيده است. تفسير به دو نوع عمده تقسيم مي گردد: الف ) تفسير نقلي [ = بالمأثور، روايي ] که عمدتاً متشکل از احاديث تفسيري است. ب ) تفاسير عقلي [ يا درايي ] که متکي به احاديث نيست بلکه به بحث عقلي و علمي آزاد مي پردازد. تفاسير را طبق موضوعشان نيز شناسايي و طبقه بندي مي کنند. تفاسير نحوي مانند تفسير فراء و ابوحيان غرناطي، تفاسير کلامي که اشهر آنها، تفسير کشاف زمخشري و مفاتيح الغيب امام فخر رازي است؛ تفاسير عرفاني، مانند تفسير سهل شوشتري و سلمي و قشيري و ميبدي و ابن عربي؛ تفاسير فقهي مانند احکام القرآن ابن عربي و جصاص و کنز العرفان سيوري و زبدة البيان اردبيلي.
نخستين تفسير مهم اهل سنت جامع البيان طبري ( م 310 ق ) است. در شيعه، تفسير علي بن ابراهيم قمي ( از اعلام قرن سوم و چهارم هجري ) و تفسير عياشي ( از اعلام اواخر قرن سوم هجري ) يا تفسير فرات کوفي ( معاصر کليني )، که هر سه روايي است، چه بسا قديمي ترين تفسيرها بشمار آيند. ولي مهمترين تفسير در ميان تفاسير اوليه شيعه، تبيان شيخ طوسي ( م 460 ق ) است که آميزه اي از شيوه ي عقلي و نقلي است. در ميان اهل سنت چند تفسير هست که اهميت علمي بسياري دارد. و خوشبختانه از آنجا که قرآن کريم و قرآن پژوهي و علوم قرآن ما بالاتفاق فريقين و وحدت بخش مذاهب اسلامي است، شيعيان نيز از ديرباز به تفاسير اهل سنت توجه و استناد کرده اند. اهل سنت نيز ( مخصوصاً در عصرهاي جديدتر ) به تفاسير شيعه نظر داشته اند. مهمترين تفاسير اهل سنت پس از تفسير روايي عظيم طبري عبارتند از: تفسير ميبدي ( م 520 ق ) ( = کشف الأسرار و عدة الأبرار ) که از امهات متون عرفاني به زبان فارسي به شمار مي آيد؛ تفسير کشاف زمخشري ( م 538 ق ) که مهمترين ميراث فکري و مکتبي بازمانده از معتزله است. گفتني است که تنزيه القرآن عن المطاعن و متشابه القرآن آثار قاضي عبدالجبار همداني ( م 415 ق )، نيز جزو ميراث تفسير پژوهي معتزله است و هر دو به چاپ رسيده است؛ تفسير کبير امام فخر رازي ( م 606 ق ) موسوم به مفاتيح الغيب که علي الاطلاق مهمترين تفسير کلامي جهان اسلام بر وفق مشرب اشاعره يعني مکتب رسمي اهل سنت است؛ تفسير قرطبي ( م 671 ق ) ؛ تفسير نسبتاً کوتاه بيضاوي ( م 685 ق ) موسوم به انوار التنزيل و اسرار التأويل که قرآن پژوهان اهل سنت و شيعه دهها حاشيه بر آن نوشته اند؛ تفسير روح البيان اسماعيل حقي ( 1137 ق ) که تفسيري است عرفاني به عربي و آکنده از شعر فارسي؛ تفسير روح المعاني اثر آلوسي ( م 1270 ق ) ؛ و در عصر جديد تفسير قاسمي ( م 1332 ق ) موسوم به محاسن التأويل؛ تفسير المنار ( اثر مشترک شيخ محمد عبده و رشيد رضا )؛ تفسير في ظلال القرآن سيد قطب و دهها تفسير ديگر ( براي اطلاع از تفاسير جديد ـــ تفسير و تفاسير جديد؛ نوشته ي بهاءالدين خرمشاهي، که در پايان آن کتاب شناسي مفصل تفسيرهاي قرن چهاردهم، اعم از اهل سنت و شيعه آمده است ).
تفاسير عمده شيعه پس از تفسيرهايي که ياد شد عبارتند از: مجمع البيان شيخ طبرسي ( م 548 ق ) که خوش تدوين ترين و چه بسا مهمترين تفسير شيعه در طي اعصار و قرون است؛ تفسير ابوالفتوح رازي [ = روض الجنان و روح الجنان ] ( م 556؟ق ) که قديمترين تفسير فارسي شيعه اماميه است؛ تفسير منهج الصادقين ملا فتح الله کاشاني ( م 988 ق ) ؛ تفسير صافي اثر ملامحسن فيض ( م 1091 ق ) ؛ و دو تفسير روايي ( مأثور ) معروف: يکي تفسير برهان اثر سيدهاشم بحراني ( م 1107؟ق )، و ديگري نورالثقلين اثر حويزي ( 1112 ) ق و تفسيرهاي چندگانه شُبر ( م 1242 ق ). مهمترين تفسير عرفاني شيعه در قرن چهاردهم تفسير بيان السعادة، اثر سلطان عليشاه گنابادي ( م 1327 ق ) است؛ و مهمترين و جامع ترين تفسير جديد شيعه که مجموعه ي متوازني از تفسير عقلي و نقلي است تفسير الميزان اثر علامه محمد حسين طباطبايي ( م 1360 ش ) در بيست جلد است به عربي که به فارسي هم ترجمه شده است ( براي تفصيل - « تفسير و تفاسير شيعه » در دايرة المعارف تشيع؛ همچنين کتاب تفسير و تفاسير جديد که ياد شد ).
پينوشتها:
1. God's Created Speech
منبع مقاله :
خرمشاهي، بهاء الدين؛ (1389 )، قرآن پژوهي (1)، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ چهارم.
منبع : راسخون