نقش حضرت خدیجه(س) در انتشار اسلام
بخشی از زندگی حضرت خدیجه(س) در کنار پیامبر(ص) بوده و از این جهت دارای اهمیت ویژه و قابل بررسی است که پیامبر(ص) را از زمان ظهور اسلام، در امر مهم بعثت یاری رساند؛ کار عظیمی که فشار روحی، روانی و جسمی فراوانی را بر پیامبر(ص) وارد می ساخت و منبعی از محبت و عاطفه با همدمی عاقل و فهمیده را می طلبید تا این مسائل را درک کند، در کنارش بایستد، او را یاری رساند و او کسی جز حضرت خدیجه(س) نبود. گرچه ابوطالب، عبدالمطلب و از همه مهم تر امام علی بن ابی طالب((ع)) نیز بودند، ولی هیچ کس مانند همسر، نمی تواند در مواقع سخت و بحرانی، تکیه گاه روحی و روانی قابل اعتمادی برای مرد باشد.
زمانی که مکه، در فساد ناشی از فکر و اندیشه شرک آلود غرق بود و خرافه ها و زشتی ها میان مردم به امری ساده، رایج و مرسوم مبدل شده بود، پیامبر(ص) بیشتر وقتش را به عبادت در غار حرا می پرداخت و از شرک و بت پرستی آن ها کناره گیری می کرد.
در این شرایط حضرت خدیجه(س) همراه و همدل واقعی پیامبر(ص) بود و خود را برای تقرب به خالق از طریق فراهم کردن وسایل برای پیامبر خدا(ص) آماده می کرد، تا حضرت از مسائل جانبی برای توجه روحی فارغ شود. این کارها در اعتقادات دینی حضرت خدیجه(س) ریشه داشت که از طریق کتب دینی و علما به نبوت حضرت دست یافته بود.[1]
وقتی پیامبر(ص) در غار به سر می برد، حضرت خدیجه(س) غذا و نوشیدنی را برای حضرت فراهم، و سختی رساندن طعام با وجود ارتفاع کوه را تحمل می کرد و اوقاتی را هم در حرا با پیامبر(ص) همنشین می شد. به خاطر این زحمات بود که مستحق سلامی از جانب خدا شد. صحیحین (مسلم و بخاری) از «ابوهریره» نقل کرده اند:
«جبرئیل نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: یا رسول! این خدیجه است که برای تو طعام و شراب (نوشیدنی) می آورد؛ پس زمانی که آمد، سلام ما را به او برسان و او را به خانه ای در بهشت از لؤلؤ که در آن سرزنش و سختی وجود ندارد، بشارت بده».[2]
اولین زن مسلمان
در سبقت ایمانی حضرت خدیجه(س) بر سایر زنان عالم اتفاق نظر وجود دارد و کسی یا کتابی منکر این امر نشده است؛ به طوری که «ابن عبدالبر» در «استیعاب» نوشته است: «اتفاق وجود دارد که خدیجه(س)، اولین زنی است که به خدا و رسولش ایمان آورده و او را تصدیق کرده است».[3]
«سهیلی» صاحب «الروض الانف» نوشته است: «خدیجه(س) صاحب خانة اسلام بود و آن گاه که او ایمان آورد، خانة اسلام بر روی زمین جز خانة او نبود».[4]
سبقت حضرت خدیجه(س) از میان زنان به اسلام، بیانگر ارج و مقام این زن در رسالت پیامبر(ص) است و نیز اینکه در این رسالت، بین زن و مرد فرقی نیست.
امام علی(ع) نیز که در خانه رسول خدا(ص) و با تربیت حضرت خدیجه(س) زندگی می کرد و مورد عنایات خاص قرار گرفته بود، در سن نوجوانی نبوت را تصدیق کرد. بنای اولیة اسلام در این خانه گذاشته شد و در هیچ خانه ای غیر از خانة حضرت محمد(ص)، اسلام وارد نشده بود.[5]
امیرالمؤمنین(ع) درباره این حادثة تاریخی عظیم می فرماید: «وَلَم یَجمَع بَیتٌ وَاحدٌ یَومَئذٍ فِی الإسلاَمِ غَیرَ رَسُولِ اللهِ و خَدِیجَةَ و أَنَا ثَالِثهُمُا[6]؛ در آن زمان در خانه ای اسلام جمع نشده بود، غیر از بیت رسول الله و خدیجه و من، سومین آن ها بودم».
روایات متعددی در کتب تاریخی وجود دارد که سعی دارند اولین شخص مسلمان شده را به طور مطلق، حضرت خدیجه(س) معرفی کنند و بگویند که ایمان حضرت علی(ع) بعد از او بوده است. این روایات[7] در کتاب های مختلف اهل سنت به وفور به چشم می خورد؛ در حالی که با توجه به روایات فراوانی که از پیامبر(ص) و علی(ع) و صحابه و تابعین وجود دارد، علی(ع) نخستین ایمان آورنده و اولین از امت است که اسلام آورد؛ برای مثال پیامبر(ص) فرموده است: «نخستین کسی از شما که در روز رستاخیر با من در کنار حوض ملاقات می کند، پیشقدم ترین شما در اسلام علی بن ابی طالب(ع) است».[8]
در روایتی از امام علی(ع) نیز آمده است که فرمود: «خدایا! من نخستین کسی هستم که به سوی تو بازگشتم و پیام تو را شنیدم و به دعوت پیامبر(ص) پاسخ گفتم، پیش از من جز پیامبر(ص) کسی نماز نگزارد».[9]
«سیدبن طاووس» در کتاب «سعد السعود» آورده است: «رسول خدا(ص) روز دوشنبه مبعوث شد و علی(ع) روز سه شنبه اسلام آورد، سپس خدیجه بنت خویلد(س)، سپس جعفر و زید».[10]
با توجه به این روایات و روایات مشابه، به خوبی می توان فهمید که امیرالمؤمنین(ع) اولین کسی است که اسلام آورده است؛ بنابراین در این رسالت عظیم، حضرت خدیجه(س) پا به پای پیامبر(ص) تا زمانی که باید اسلامشان را مخفی کنند، کاری بر خلاف آن انجام نداد و جزء اولین مسلمانان قرار گرفت و با سبقت در پذیرش نبوت همسرش، مصداق آیة: ((وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولَئِک الْمُقَرَّبُونَ، فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ))[11] شد.
تبلیغات دینی حضرت خدیجه(س)
از دیگر مقامات شامخ حضرت خدیجه(س)، مبلغه بودن ایشان در امر دین و ترویج آن در میان مردم است. ایشان فقط به سبقت در ایمان و تصدیق پیامبر اکرم(ص) اکتفا نکرد؛ بلکه در نشر، رشد و شکوفایی دین نیز هم سو با نبی اکرم(ص) کوشید و از جان و مال و راحتی و آسایش خود دریغ نداشت. تلاش های تبلیغی ایشان را می توان به دو دسته تقسیم کرد:
1. تبلیغات زبانی.
2. تبلیغات عملی.
حضرت خدیجه(س) همواره پیامبر(ص) و کمالاتش را به مردم معرفی می کرد؛ برای مثال وقتی بعد از ازدواج با پیامبر(ص)، عمو های حضرت به خانة ایشان آمدند و در روز سوم بنا بر عادت همیشگی آن ها، سادات و بزرگان جمع شدند، عباس برخاست و صحبت کرد. سپس حضرت خدیجه(س) فرمود: «بدانید که شأن محمد(ص) عظیم و بزرگ است و فضل او فراگیر و بخشش او زیاد». آن گاه آنقدر پول و عطر به آن ها داد که آن ها را مات و مبهوت کرد.[12]
هم چنین وقتی زنی کور نزد حضرت خدیجه(س) حضور داشت، پیامبر(ص) برای او دعا کرد: «برای تو دو چشم سالم باشد»؛ پس آن زن بینا شد. حضرت خدیجه(س) با دیدن این جریان گفت: «این دعا مبارک است». پیامبر(ص) نیز فرمود: ((وَ مَا أَرسَلنَاکَ اِلاَّ رَحمَةً)).[13]
حضرت خدیجه(س) با عبارات کوتاه، مقام بلند رسالت پیامبر(ص) را به دیگران گوشزد می کرد و هر کجا که لازم می دید، با بیان گرم و شیوای خود، به تبلیغ از نبوت می پرداخت و جایگاه والا و بلند مرتبة پیامبر(ص) را برای مردم بیان می نمود.
دعوت بانوی بزرگ اسلام از مردم به پذیرش اسلام در ابتدا مخفیانه بود؛ زیرا خدا نمی خواست حساسیت بی مورد قریشیان را برانگیزد تا اذیت ها و زحمات پیامبر(ص) بیشتر نگردد. برای مثال «عفیف بن قیس کندی» می گوید: «من در زمان جاهلیت بازرگان عطر بودم. در یکی از سفرهای تجارتی، وارد مکه شدم. در یکی از روزها در مسجدالحرام در کنار او [عباس] نشسته بودم.. در این هنگام جوانی وارد مسجد شد که صورتش هم چون قرص ماه نورانی بود. نگاهی به آسمان کرد و سپس رو به کعبه ایستاد و شروع به خواندن نماز کرد. چیزی نگذشت که زنی آمد و شروع به نماز خواندن کرد، سپس نوجوانی آمد و با او نماز خواند. گفتم: یا عباس! این چه دینی است؟ پس عباس گفت: این محمدبن عبدالله می باشد که مدعی است آیین او از طرف خدا نازل شده و اینکه گنج های کسری و قیصر را به زودی فتح خواهد کرد و این زن، همسرش خدیجه بنت خویلد است که به او ایمان آورده و این پسر عمویش علی بن ابی طالب».[14]
این نماز جماعت سه نفره در انظار مردم و در مسجدالحرام سبب ایجاد سؤال برای حجاج، قریشیان و بازرگانان و دیگران بوده که این چه دینی است و اینان چه می کنند؟ تا به این وسیله با جوابش، با دین اسلام آشنا شوند.
حضور حضرت خدیجه(س) در کنار پیامبر(ص) و حضرت علی(ع)، سبب می شد زنان مکه نیز نسبت به این دین حساسیت پیدا کنند تا این دین را که زنان نیز در آن سهیم و دارای احترام اند و می توانند در کنار مردان به اعمال مذهبی خود بپردازند، بشناسند؛ آن هم در زمانی که زنان از کم ترین امتیازات و امکانات حقوقی برخوردار بودند.
حضور حضرت خدیجه(س) درکنار پیامبر(ص)، نوید همسانی با مردان را می داد و این عمل، نقش بسیار مؤثری در گرایش بعدی جامعة بانوان و آشنا شدنشان با اسلام داشت؛ به طوری که اولین شهید راه اسلام، «سمیه» مادر عمار و همسر یاسر بود.
مهم ترین فراز زندگانی حضرت خدیجه(س)، حمایت های بی دریغ و همه جانبة او از رسول گرامی(ص) در امر رسالت است که متأسفانه این مسئله در کتاب ها و مقالات به صورت کم رنگ دیده می شود؛ زیرا نقش حضرت در حمایت از نبی مکرم(ص) و تبلیغ رسالتش ظهور یافت؛ به طوری که رسول خدا(ص) در روایتی ایشان را «صدیقه امت اسلامی» نامید[15] بیانگر تأییدها و تصدیق های حضرت خدیجه(س) به عنوان زنی برجسته و شخصیت سرشناس قریشی، در پیشبرد اهداف پیامبر(ص) است.
اهمیت این تأییدها زمانی روشن می شود که بدانیم او زمانی پیامبر(ص) را تأیید کرد و به رسالتش ایمان آورد که بسیاری از بزرگان قریش که بعدها از اصحاب پیامبر(ص) شدند، حضرت را تکذیب می کردند و به او تهمت مجنون، ساحر، شاعر و جادوگر می زدند.[16] از این رو پیامبر(ص) در توصیف خدیجه(س) می فرماید: «او زمانی به من ایمان آورد که مردم به من کفر ورزیدند و زمانی مرا تصدیق کرد که مردم مرا تکذیب نمودند و زمانی با اموالش مرا یاری داد که مردم مرا از اموال خود محروم ساختند».[17]
جریان انذار عشیره
وقتی آیة: ((وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَک الأقْرَبِینَ))[18] نازل، و پیامبر(ص) به دعوت خویشاوندان خود امر شد، رسول خدا(ص) به خدیجه(س) ـ در حالی که در مکه بودند ـ فرمود طعامی برای او آماده کند، سپس به علی(ع) گفت: پسران عبدالمطلب را دعوت کن. پس چهل نفر را دعوت کرد. پس از حضور آنان به علی(ع) گفت: طعام را بیاور. علی(ع) گفت: برای آن ها آبگوشت آوردم.[19]
حضرت خدیجه(س) امکانات استقبال از میهمان ها را فراهم و برای آن ها غذا تهیه کرد و از آن جایی که پیامبر(ص) در خانة حضرت خدیجه(س) زندگی می کرد، تحقق آیة فوق و این میهمانی و دعوت خویشاوندان در خانة او، صورت گرفت و ایشان خود به شخصه، متکفل کارهای خانه در این تبلیغ خانوادگی بود.
بعد از دعوت خویشاوندان، مشرکان دشمنی، تکذیب و استهزای پیامبر(ص) را شروع کردند؛ از این جهت بر دل حضرت اندوه عمیقی سایه افکند. در این زمان خدیجه(س) به او آرامش می داد و دردهایش را کم می کرد. هنگامی که پیامبر(ص) از اذیت های قریش ناراحت می شد، خدا آن غم را با دیدار خدیجه(س) برطرف می کرد و زمانی که حضرت به خانه برمی گشت، خدیجه(س) او را با تأییدات خود دلگرم، و با تصدیقش، امر مردم را بر همسرش هموار می کرد.[20] در حقیقت حضرت خدیجه(س)، نقش وزیر و معاون صادق پیامبر(ص) را ایفا می کرد که زخم حرف ها و اذیت مردم را ترمیم می نمود.
«سهیلی» گفته است: «کسی که تمام رفاه، مال و جان خود را به همسرش هبه کرده و در مقابلش حتی به اندازه خردلی از پیامبر(ص) توقع و نیازی نداشته، در صورتی که بعضی زنان دیگر پیامبر(ص) که برای ایشان کار خاصی انجام نداده بودند، تقاضای مال بیشتری از غنایم جنگی را از پیامبر(ص) می کردند و خداوند با نزول آیه ای آن ها را به زندگی با پیامبر(ص) یا ترک این زندگی مخیر می کند».[21]
نقش حضرت خدیجه(س) در شعب ابوطالب
پس از نازل شدن آیه: ((فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ))[22]، دعوت پیامبر(ص) شکل دیگری به خود گرفت و این بار تمام مردم مخاطب قرار گرفتند. با تغییر فعالیت های حضرت و زیر سؤال رفتن بت ها و بت پرستی مشرکان، آن ها نیز جبهه گیری جدید و شدیدتری نشان دادند و در مقابل ایشان صف آرایی کرده، به مخالفت و فشار برای جلوگیری از رسیدن پیام الهی به گوش ها و قلب ها پرداختند.[23]
اما وقتی پس از ابلاغ رسمی دین توسط پیامبر(ص)، کفار مکه دیدند نمی توانند به راحتی جلوی کارها و فعالیت های حضرت و مسمانان را بگیرند، شورایی تشکیل دادند و تصمیم گرفتند که مسلمانان را در محاصرة اقتصادی و اجتماعی قرار دهند و بدین وسیله آنان را نابود کنند. در این زمان به پیشنهاد حضرت ابوطالب(ع)، پیامبر(ص) و مسلمانان به منطقة «شعب ابوطالب» رفتند. بنی هاشم در این تحریم، برای تهیه غذا و آذوقه محتاج مال و ثروتی بودند و بهترین منبع و ثروت برای نجات آنان، مال پر برکت حضرت خدیجه(س) بود که در کمک به پیامبر(ص) در آن شرایط بسیار سخت و جانکاه، نقش بسزا و مؤثری داشت؛ چنان که پیامبر(ص) فرمود: «هیچ مالی مثل مال حضرت خدیجه(س) به من سود نرساند».[24]
حضرت خدیجه(س) اموال خود را در خدمت اسلام و مسلمین قرار داد و آن ها را پشتیبانی کرد. او که ایمان تا عمق جانش نفوذ کرده بود، غنا، جاه، آسایش و آرامش خود را رها کرد و به فقر، حرمان، انکار و بی عاطفگی و تحریم اقتصادی راضی، و همراه بنی هاشم وارد شعب شد.[25]
حضرت خدیجه(س) در بستر بیماری
حضرت خدیجه(س) در سال دهم بعثت و بعد از پایان محاصره در شعب ابوطالب، بر اثر رنج ها و سختی های حاصل از آن، در بستر بیماری افتاد. پیامبر(ص) با دیدن احوال او بسیار ناراحت و متأثر شد و از حضرت خدیجه(س) بسیار دلجویی کرد.
روزی پیامبر(ص) بر خدیجه(س) وارد شد، در حالی که ایشان در حالت سکرات مرگ بود، پس فرمود: «ای خدیجه! به این احوال و مریضی تو را نبینم. زمانی که بر هم نشینانت وارد شدی، سلام مرا به آن ها برسان». خدیجه(س) پرسید: «یا رسول الله! آن ها چه کسی هستند؟» فرمود: «مریم، دختر عمران و کلثوم، خواهر موسی و آسیه، زن فرعون».[26]
در تفسیر «مجمع البیان»[27] ذیل آیة ((وَ کانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ))[28] این روایت از قول «معاذبن جبل» این گونه نقل شده است: «پیامبر(ص) بر حضرت خدیجه(س) وارد شد، در حالی که در حالت احتضار بود. پیامبر(ص) فرمود: چقدر برای من سخت است دیدن تو در این حالت و خداوند در این سختی، مرا خیر کثیر (صبر و طاقت زیاد) بدهد».
خوارزمی نیز گفته است: «رسول خدا(ص) بر خدیجه بنت خویلد(س) ـ همسرش ـ وارد شد، در حالی که او در حال مرگ بود. پس از سختی مرگ ناله کرد. رسول خدا(ص) گریه کرد و برای او دعا فرمود، سپس گفت: به سوی خوبی و پاکی بشتاب! تو بهترین امّ المؤمنین و بهترین و برترین زنان عالمینی».[29]
خدیجه(س) کسی بود که در تنهایی و غربت و شکنجه های جسمی و روحی در کنار پیامبر(ص) و باعث تسلای دلش بود و در کارهایش وزیر صادق و همیار و در خانه بهترین همسر و مایة آرامش او و فرزندانش بود.
«عبدالرحمن بن حاطب» می گوید: «خولة بن حکیم بر پیامبر(ص) وارد شد و عرض کرد: یا رسول الله! می بینم تو را که برای فقدان خدیجه حزن و اندوه فراوان داری؟ حضرت فرمود: درست است؛ زیرا او مادر بچه هایم و بانوی خانه ام بود».[30]
وصیت نامه حضرت خدیجه(س)
هنگامی که بیماری امّ المؤمنین حضرت خدیجه(س) شدت یافت، از پیامبر(ص) خواست که وصیت هایش را بشنود، آن گاه گفت: «ای پیامبر خدا! وصایایم را بشنو، ای رسول خدا! مرا به خاطر کوتاهیم در ادای حقوقت عفو کن!»
پیامبر(ص) فرمود: «هرگز چنین چیزی نیست؛ من از تو هیچ کوتاهی ندیده ام. تو آخرین توان و تلاشت را در ادای حقوق رسالت انجام دادی و بیشترین سختی ها را در زندگی با من متحمل شدی و تمام اموالت را در راه خدا دادی».
حضرت خدیجه(س) گفت: «وصیت می کنم شما را ـ و به دخترش فاطمه اشاره کرد ـ به او، پس از من یتیم و غریب می شود، پس کسی از زنان قریش او را اذیت نکند، و به صورتش لطمه وارد نسازند و او را سیلی نزنند و بر سر او فریاد نکشند و با او به سختی و درشتی رفتار نکنند».
آن گاه دیگر نتوانست از شدت حیا با پیامبر(ص) صحبت کند و پس از قدری سکوت، گفت: «اما وصیت سومم، پس به دخترم فاطمه می گویم که به شما منتقل کند؛ زیرا از شما خجالت می کشم ای رسول خدا!».
سپس به زهرا(س) گفت: «ای حبیبة من و ای نور چشمانم! به پدرت بگو: مادرم می گوید: من از وحشت قبر در هراسم و از شما می خواهم آن ردایی که هنگام نزول وحی می پوشید، کفن من قرار دهید».
حضرت زهرا(س) وصیت مادر را به پدر رساند و پیامبر(ص) برخاست و ردایی را که هنگام نزول وحی بر شانة مبارک می افکند، به صدیقة طاهره(س) داد تا برای حضرت خدیجه(س) ببرد. حضرت خدیجه(س) نیز بسیار خوشحال شد».[31]
آن بانویی که ثروتی بی مانند داشت؛ آن گونه که در عرب کسی به آن اندازه ثروتمند نبود، از دریافت ردای پیامبر(ص) به گونه ای ابراز خوشحالی کرد که از آن به «سرور عظیم» تعبیر شده است.
رحلت جانسوز امّ المؤمنین
سرانجام چراغ عمر حضرت خدیجه(س) با آن همه فداکاری و از خودگذشتگی، در ماه رمضان سال دهم بعثت ـ همان سالی که وفات حضرت ابوطالب(ع) بود ـ به خاموشی گرایید.
هنگامی که روح بلند و ملکوتی امّ المؤمنین حضرت خدیجه(س) به بهشت برین صعود کرد، پیامبر اکرم(ص) بدن ایشان را غسل داد، حنوط کرد و هنگامی که خواست در همان ردای مخصوص کفن کند، جبرییل نازل شد و عرض کرد: «ای رسول خدا! خداوند متعال بر تو سلام و درود می فرستد و تو را با بهترین و گرامی ترین احترام ها مخصوص می گرداند و می گوید: ای حبیب ما! خدیجه ای که تمامی دارایی اش را در راه ما بذل کرد، کفن او را ما عنایت می کنیم. سپس جبرئیل کفنی تقدیم، و عرض کرد: «ای رسول خدا! این کفن از بهشت است و خداوند آن را به خدیجه هدیه نموده است».
پیامبر(ص) ابتدا خدیجه(س) را با ردای مبارکش کفن کرد و سپس کفنی را که جبرئیل آورده بود روی آن قرار داد؛ از این رو حضرت خدیجه(س) با دو کفن، دفن شد. سپس پیکر مطهر حضرت خدیجه(س) را از خانه تشییع کردند و او را در منطقة «حجون» به خاک سپردند. پیامبر(ص) خود وارد قبر شد و ایشان را دفن کرد.[32]
سال دهم بعثت را «عام الحزن» نامیدند؛ زیرا پیامبر(ص) در این سال دو یار و پشتیبان خود، ابوطالب و خدیجه(عع)، را از دست داد.
شیخ طوسی به نقل از امام جعفر صادق(ع) آورده است: «زمانی که حضرت خدیجه(س) وفات کرد، حضرت زهرا(س) ناراحتی می کرد و به دور پدرش می گشت و می گفت: ای پدر! مادرم کجاست؟ پس جبرئیل نازل شد و عرض کرد: پروردگارت امر کرده که به فاطمه سلام برسانی و به او بگویی که مادرت در خانه ای از لؤلؤ است، در غرفه ای از طلا و یاقوت قرمز کنار آسیه و مریم بنت عمران(عع). پس فاطمه(س) فرمود: ان الله سلام و منه سلام و الیه سلام».[33]
تکریم پیامبر(ص) از حضرت خدیجه(س)
حضرت خدیجه(س) در طول 25 سال زندگی سرشار از محبت و احترام با پیامبر(ص)، همیشه مورد توجه و اکرام حضرت قرار می گرفت. این مسئله حتی بعد از رحلت او نیز ادامه داشت و پیامبر(ص) علاقة خود را به او حتی بعد از مرگش، ابراز می داشت.
«زهری» نقل می کند: «رسول خدا(ص) فرمود: سپاس خدا را که با خمیر غذایم داد (اطعامم کرد) و بر من لباس حریر پوشاند و خدیجه را همسرم قرار داد و من عاشق او بودم».[34]
افتخار و اکرام ائمه((ع)) نسبت به حضرت خدیجه(س)
حضرت خدیجه(س) ام الائمه بودند؛ از این رو فرزندان معصومشان در طول تاریخ به ایشان افتخار کرده، از اینکه خودشان را به ایشان منسوب می دانستند، افتخار می کردند و نام ایشان را با کمال احترام و اکرام یاد می نمودند.
این بزرگواران در مواقع مختلف برای معرفی خود یا در مقام احتجاج با دشمنان و منکران، انتساب خود را به حضرت خدیجه کبری(س) اعلام می کردند. برای مثال احتجاج امام حسن مجتبی(ع) در مقابل معاویه که وقتی در مقابل حسنین(عع) امیرالمؤمنین(ع) را لعن کرد، امام حسن(ع) برخاست و فرمود: «ای ذاکر علی! من حسنم و پدرم علی است، در حالی که تو معاویه و پدرت صخر است، من مادرم فاطمه و تو مادرت هند است، جد من رسول الله و جد تو حرب است، و جدة من خدیجه و جدة تو فتیله است، خدا لعنت کند پست ترین نسب از ما را».[35]
هم چنین هنگامی که در صحنة کربلا شدت عطش بر وجود مقدس امام حسین(ع) غالب شد و بر شمشیرش تکیه زد، با صدای بلند فرمود: «به خدا قسم! آیا نمی دانید که رسول الله جدّ من است؟» گفتند: بله. فرمود: «به خدا قسم! آیا نمی دانید که پدرم علی بن ابی طالب است؟ گفتند: بله. فرمود: به خدا قسم! آیا نمی دانید مادرم فاطمه بنت رسول الله است؟» گفتند: بله. فرمود: «به خدا قسم! آیا نمی دانید جدة من خدیجه بنت خویلد اولین زنی است که مسلمان شد؟» گفتند: بله.[36]
امام سجاد(ع) نیز همین سیره و سنت را در مجلس شام و در مقابل یزید و شامیان پیروی کرد و برای شناساندن خود و اهل بیت((ع)) به شامیان در خواب نگه داشته شده، خطبه ای خواند و فرمود: «ای مردم! هر کس مرا می شناسد که می شناسد، و هر کس مرا نمی شناسد، من خودم را معرفی می کنم؛. .. من پسر فاطمه زهرایم، من پسر خدیجه کبرایم، من پسر کسی هستم که به ظلم کشته شد و سرش از قفا جدا شد».[37]
در زیارتنامه ها نیز وقتی ائمه((ع)) می خواستند مادر یا آبای طاهرینشان را زیارت کنند، از حضرت خدیجه(س) نیز یاد، و درود و سلامی را نیز به خدمت ایشان تقدیم می کردند. در زیارت پیامبر(ص) از بعید نیز یکی از سلام ها تقدیم به همسران پیامبر، خصوصاً حضرت خدیجه(س) است که با شش صفت برجسته مورد خطاب قرار گرفته است: «السلام علی ازواجک طاهرات الخیرات امّهات المؤمنین خصوصاً الصدیقة الطاهرة الزکیة الراضیة المرضیة خدیجة الکبری ام المؤمنین».[38]
و چه سلامی زیباتر از این برای زنی که با تمام هستی خود به دفاع از کیان اسلام و رسول معظمش پرداخت و هرچه داشت، در راه ترویج آن هدیه کرد تا رضای خدا و رسولش را برای خویش تا همیشه داشته باشد.
---------------------------------------------------------------------
[1]. حیاة السیدة خدیجة من المهد الی اللحد، سیدمحمد کاظم قزوینی، ص 248.
[2]. صحیح بخاری، حدیث 1034 ؛ العمدة، اسدی حلی، ص 395.
[3]. الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ابن اثیر، ج 2، ص 457.
[4]. الروض الانف، سهیلی، ج 2، ص 426.
[5] . امالمؤمنین الکبری، هاشم موسوی، ص 43.
[6]. نهجالبلاغه، خطبه 192.
[7]. تاریخ مدینة دمشق، خطیب بغدادی، ج 42، ص 27؛ تهذیب التهذیب، ابنحجر، ج 7، ص 295.
[8]. الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج 3، ص 28.
[9]. نهجالبلاغه، تحقیق و شرح: صبحی صالح، خطبه 131.
[10]. سعد السعود، ص 86.
[11]. واقعه (56) : 12 ـ 10.
[12]. بحارالانوار، ج 16، ص 72.
[13]. همان، ج 18، ص 17.
[14]. اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ص 38.
[15]. البدایة و النهایة، ابنکثیر، ج 2، ص 62: «هذه صدیقة امتی».
[16]. تصویر خانواده پیامبر(ص) در دایرةالمعارف اسلام، محمود تقیزاده و همکاران، ص 49.
[17]. اسدالغابة، ابناثیر، ج 7، ص 84؛ الاستیعاب، ج 4، ص 384.
[18]. شعراء (26) : 214.
[19]. طبقات الکبری، ابنسعد، ج 1، ص 187.
[20]. سیرة النبویة، ابن هشام، ج 1، ص 224.
[21] . روض الانف، ج1، ص 415.
[22]. حجر (15) : 95.
[23]. ر.ک: سیرة النبویة، ابن هشام، ج 2، ص 257 ـ 264.
[24]. امالی، شیخ طوسی، ص 468؛ حلیة الابرار، سید هاشم بحرانی، ج 1، ص 148.
[25]. خدیجة من المهد الی اللحد، ص 274.
[26]. من لایحضره الفقیه، صدوق، ج 1، ص 139.
[27]. مجمع البیان، طبرسی، ج 10، ص 65.
[28]. احزاب (33) : 35.
[29]. مقتل الحسین، خوارزمی، ص 28.
[30]. الاصابة، ابن حجر عسقلانی، ج 4، ص 282.
[31]. شجره طوبی، محمدمهدی حائری، ج 2، ص 235.
[32]. طبقات الکبری، ج 8، ص 15.
[33]. امالی، طوسی، ص 175.
[34]. المستدرک، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 182.
[35]. مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص 46.
[36]. روضة الواعظین، فتال نیشابوری، ص 186.
[37]. مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب، ج 3، ص 305.
[38]. مفاتیح الجنان، زیارت حضرت رسول از بعید.
منبع : پایگاه حوزه