استاد انصاریان در سخنرانی ششم خود در حسینیه هدایت تهران در دهه سوم محرم 95 به بحث درباره روایتی از شیخ بهائی پرداخت و گفت: این روایت را کتابهای مهم ما، آن مقداری که ما طلبهها از قرن سوم خبرش را داریم در کتب حدیث نقل شده است. این روایت را اهل سلوک، یعنی آنهایی که واقعاً مسافر به سوی قرب حق هستند، برای خودشان به عنوان یک متن مهم کاربردی انتخاب کردند.
وی ادامه داد: پیغمبر عظیم الشأن اسلام(ص) این دلسوزترین انسان و باعاطفهترین و با محبتترین معلم تاریخ و وجود مقدسی که پروردگار میفرماید من تو را رحمت برای جهانیان فرستادم، در ابتدای روایت میفرماید: «اذا احب الله عبداً» یعنی هر گاه پروردگار بندهای را دوست داشته باشد و کسی مورد محبتش قرار بگیرد - این محبت از بالا به پایین است، چون محبت از پایین به بالا خرجی ندارد - بنابراین زمینه فراهم شدن وی به خصال نیکو را فراهم میکند.
این مفسر برجسته قرآن کریم خاطرنشان کرد: وقتی انسان ببیند که کسی در حقش خیلی نیکی کرده است و هیچ رابطه حسبی و نصبی هم با او ندارد اما به وی علاقه پیدا میکند - نیکی محبت میآورد - این خیلی هزینه نمیخواهد، چون محبت من بسیار محدود به وجود مقدس بینهایت است، اما محبت او به عبد، محبت کسی است که مستجمع جمیع صفات کمال است. این محبت هیچ میزان و خط کشی ندارد که آدم بتواند ارزیابی کند.
استاد انصاریان با بیان اینکه برای ظهور دادن این محبت از جانب خداوند، یک سلسله هزینه معنوی لازم است، عنوان کرد: برای تحقق این مسئله، یک طی مسیر لازم است. امام صادق(ع) میفرماید: من با پدرم - وجود مبارک حضرت باقر(ع) - از خانه آمده بودیم بیرون و داشتیم میرفتیم، در مسجد پیغمبر به نقطهای رسیدیم که منبر پیغمبر و قبر پیغمبر قرار داشت، شلوغ هم بود - من از روایت این را درک کردم که - پدرم هیچ ارتباطی با این جمعیت شلوغ مسجد برقرار نکرد، نهایتاً مردم یک سلامی و امام باقر(ع) هم یک علیکی گفتند، اما وقتی به این نقطه قبر و منبر رسیدیم پدرم به چند شیعه برخورد کرد، امام باقر(ع) از حرکت ایستاد دیگر راهش را ادامه نداد که حالا برود در محراب مسجد پیغمبر(ص) دو رکعت نماز بخواند یا برود کنار قبر زیارت کند.
وی ادامه داد: امام صادق(ع) می فرماید: پدرم این چند شیعه را که دید، ایستاد و به آنها سلام کرد - حالا به نظر میرسد که ما باید به بزرگتر سلام کنیم - اما امام نگذاشتند توجه آنها جلب شود، آنها امام باقر(ع) را نمیدیدند ولی وقتی حضرت کنارشان رسید، ایستاد و سلام کرد، نشست به این چند نفر فرمود که با یک خانمی ازدواج کردند که بعد از چند روز معلوم شد این خانم محب اهل بیت(ع) نیست، بنابراین طلاقش دادند.
استاد انصاریان یادآور شد: زن به دادگاه بنی عباس رفت و شکایت کرد، مأمور دادگاه آمد در خانه ما به پدرم گفت قاضی شما را میخواهد، پدرم به من فرمود بلند شو با من به دادگاه برویم، رفتند، قاضی به پدرم گفت این خانم از شما شکایت دارد و میگوید من همسر قانونی امام باقر(ع) بودم که طلاقم داده و مهریهام را نداده است، امام باقر(ع) فرمود ما با رضایت همدیگر چهارصد درهم مهر قرار دادیم، صیغه طلاق را که جاری کردم چهارصد درهم را به صورت نقد به وی دادم، قاضی به زن گفت: پول را گرفتی؟ گفت نه، طبق فقه، قاضی به امام باقر(ع) گفت، قسم بخور که پول این را دادی - از صیغههای قسم باید به والله، بالله و یا تالله، قسم بخورد -.
این مفسر برجسته قرآن کریم خاطرشان کرد: امام صادق(ع) میفرماید: پدرم به من گفت، برو خانه چهارصد درهم در یک کیسه بریز و بیاور، گذاشتند پیش قاضی فرمودند بده به این خانم، خانم هم رفت. ما از دادگاه بیرون آمدیم، در کوچه به پدرم گفتم یابن الرسول الله قانون فقه الهی است که منکر قسم بخورد، شما منکر حرف آن زن شدی او گفت پولم را نگرفتم شما فرمودی گرفته، پس چرا قسم نخوردید؟ به من فرمودند پسرم هرگز کلمه الله را با پول معامله نمیکنم، مهریه را دوباره دادم که قسم نخورم. اما اینجا امام صادق(ع) میفرماید پدرم خیلی راحت قسم جلاله خورد و فرمود: «والله انی احبکم» یعنی والله قسم، من شما را دوست دارم.
این استاد اخلاق حوزه علمیه قم خاطرنشان کرد: اگر خدا کسی را دوست نداشته باشد انبیا و ملائکه و اولیای الهی هم دوستش ندارند اینها که جدای از خدا نیستند، اینها همیشه چشمشان به خداست که از چه کسانی نفرت دارد و به چه کسانی محبت دارد. معلوم میشود شیعه واقعی که امام صادق(ع) میفرماید همان مؤمنی است که خدا در قرآن فرموده این محبوب خداست.
وی با بیان اینکه شیعه خیلی قیمت دارد، گفت: مگر شیعه چه کار میکند که قیمت دارد؟ در اصول کافی از امام صادق(ع) نقل شده است: «انما شیعه جعفر من عف بطنه»، یعنی شیعه ما دهانش به روی لقمه حرام باز نیست و شوخی هم ندارد. آیت الله العظمی بروجردی - یک استاد داشتند که خودشان معتقد بودند دقائق فقه را از این استاد فرا گرفتند و با اینکه صد سال گذشته اما هنوز در فقهای شیعه میدرخشد - می گوید: یک روز شخصی خدمت آیت الله العظمی آقا سید محمدباقر درچهای میآید و به ایشان میگوید یک ناهار بیایید منزل ما و خانه ما را تبرک کنید.
این مفسر برجسه قرآن کریم ادامه داد: ایشان فرمودند چه میخواهی درست کنی؟ گفت آقا من تاجر و ثروتمند هستم سفره خوبی میاندازم، فرمود اگر قول شرعی میدهی من ظهر میآیم خانهات آیا تنها بیایم؟ گفت نه، شش یا هفت تا از این شاگردهایتان را هم بیاورید اما تعیین غذا با خودم است. سفره را پهن کردند و نان را گذاشتند و آبگوشت کله را گذاشتند و ایشان به اندازهای که میخوردند، خوردند و غذا هم که به این زودی هضم نمیشود. دو سه ساعت طول میکشد سفره را جمع کردند، گفت آقا من یک مسئله شرعی دارم اجازه میدهید بپرسم، فرمود بپرس، سؤال که کرد یک سؤال فقهی شرعی، ایشان از جا بلند شد از اتاق آمد بیرون و آمد لب باغچه انگشتهایش را در حلقش فرو کرد و هفت هشت بار استفراغ کرد تا حتی یک ذره مانده آبگوشت کله در معده ریخت بیرون، یقین پیدا کرد پاک شده به طلبهها گفت بلند شویم برویم آمدند بیرون، مسئله را هم جواب نداد. گفتند آقا به شما نساخت؟ فرمود چرا، سؤالی که آن کرد میخواست با جواب من چماق درست بکند و در سر طرفش بزند من که طرفش را نمیشناسم اینجور سؤال طرفینی است باید طرفت هم باشد من ببینم ظالم کیست و مظلوم کیست، بنابراین غذایش را پس دادم.
استاد انصاریان با بیان اینکه شیعه اهل ترس نیست، گفت: اگر شیعه ترس بکند فقط از دوزخ خدا میترسد، از هیچی دیگر نمیترسد. امام باقر(ع) فرمود: «و احب ریحکم»، یعنی والله من بوی شما را هم دوست دارم. شیعه مگر بو دارد؟ شیعه اگر بوی معنوی نداشت که بعد از سه روز از رفتن مسافر از مدینه به یمن، پیغمبر نمیآمد اشکش بریزد و بگوید «انی اشم رائحة الرحمان من طرف الیمن»، یعنی از یمن بوی خدا میآید.
منبع : پایگاه عرفان