حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام در سفرهاى حج خود كه بيست و پنج مرتبه بود، خاكسارانه پياده راه مىپيمود و اين پيادهروى نه از راه نداشتن مال سوارى بوده و نه از دريغ و مضايقه از بذل مال در راه آن، بلكه دستور مىدادند مركبهاى سوارى را جلو جلو يدك مىكشيدهاند و خود براى تواضع پياده مىرفتند، حتى آن قدر يدكىها زياد بود كه موكب خيل باعظمت مىنمود و آن قدر در شخص خواجه تواضع بود كه خاكسارانه مىنمود.
به احترام حضرت امام حسن عليه السلام برادر عظيم القدرش امام حسين عليه السلام هم پياده مىشد، حسنين عليهما السلام براى تواضع و درك ثواب پياده به راه مىرفتند ولى مركبهاى آنان كه يدك كشيده مىشد جلو جلو مىرفت همين كه خلايق مىديدند كه حسنين عليهما السلام از عقب موكب قدم مىزدند آن ها هم پياده مىشدند.
آرى، هر كس معرفتش به صاحب اين بيت بيشتر باشد تواضع و انكسارش و خشوع و خاكساريش نسبت به صاحب بيت بيشتر و عشق و علاقهاش به محبوب عالم وافرتر و كاملتر است.
اينگونه انسان است كه از او جز او نمىخواهد و از وى جز وى نمىطلبد و همين انسان است كه با رسيدن به بيت از بيت چشم پوشيده و نگران صاحب بيت مىشود و با زبان حال و اشكريزان به محضر محبوب و معشوق خود عرضه مىدارد:
با جناب تو مرا قربت جانى باشد ور دل آنجا برسد بيم گرانى باشد
قُرب روحانى اگر هست ميان دل و دوست چه تفاوت كند ار بُعد مكانى باشد
آن نه حسنى كه تغير كند از دور زمان وين نه عشقى كه در ايام جوانى باشد
چون تو در كون و مكان هم نفسى نتوان يافت كه دمى محرم اسرار نهانى باشد
گر دلم پى به سر گنج رضاى تو برد مايه سلطنت هر دو جهانى باشد
خاطر نازكت ار شد متغير زعماد گنه از جانب اين بنده جانى باشد
عرفان اسلامى، ج7، ص: 84
منبع : پایگاه عرفان