از نصايح پيامبر (ص) به ابوذر: پنج نعمت را قبل از بين رفتن، غينمت بشمار
در رابطه با نعمتهاى حق، از قول وجود مبارك رسولخدا (ص)، در ضمن بيان يك مقدمه، پنج نعمت را براى شما عرض مىكنم كه جزء نعمتهايى است كه اگر انسان نسبت به آنها بيدار و بينا نباشد و آنها را از دست بدهد، جايگزينى براى آنها نخواهد داشت، مگر اين كه در زمان هزينه كردن اين پنج نعمت، انسان در برابر هزينه شدن آنها، با بيدارى، شايسته دريافت عوضى بشود كه بتواند براى او جاى خالى اين نعمتهاى از دسترفته را حتى تا ابد پر كند.
گوشه هايى از زندگى ابوذر، مخاطب اين نصيحت پيامبر (ص)
امّا مقدمه اين روايت بسيار مهم، بيداركننده و نورانى اين است كه يكى از كسانى كه در روزگار پيغمبر عظيمالشأن اسلام (ص)، به پروردگار عالم، به قيامت، به قرآن، به نبوت، به ولايت و به نبوت همه انبياى قبل از پيغمبر ايمان جدى و حقيقى آورد و بعد هم اين ايمان را تا لحظه آخر عمرش تبديل به تحمّل، تبديل به سعى، تبديل به كوشش و تبديل به اخلاق كرد، ابوذر غفارى است. چند قطعه كوتاه از زندگى اين مرد بزرگ را كه براى همه ما جنبه درس دارد، براى شما عرض مىكنم.
وفادارى كامل ابوذر به پيامبر (ص)
بنا بود جنگى اتفاق بيفتد كه زمان آن، در اوج گرماى تابستان بود. از مدينه تا محلّ جنگ، راه خيلى طولانى بود. در مسير حركت، گاهى فردى با مركب و بار و بُنهاش از لشكر جدا مىشد و برمىگشت. خبر آن را كه به رسولخدا (ص) مىدادند، حضرت (ص) فقط مىفرمود: اگر خيرى در او هست، با ما خواهد بود. اگر خيرى در او نيست، با ما نخواهد بود. اين جمله، خيلى جمله فوقالعادهاى است. كسى كه خير دارد، با انبياء مىماند؛ با خدا مىماند؛ با اهلبيت: مىماند. آن كسى هم كه خيرى ندارد، اگر هم بيايد، جدا مىشود و راه را تمام نكرده، برمىگردد كه البته، اين برگشت، در حقيقت روكردن به غضب خدا و دوزخ قيامت است. يكى از كسانى كه در آن شدت گرما، به رسولاسلام (ص) خبر دادند كه جدا شده، ابوذر بود، و رسولخدا (ص) همان جوابى را كه گفتيم، به آنها داد: اگر خيرى در ابوذر هست كه با ما خواهد ماند، و اگر در او خيرى نيست، با ما نخواهد ماند. طرفهاى عصر، در جايى از مسير حركت سپاه اسلام تا معركه، رسولخدا (ص) به سبب خستگى شديد لشكر و گرماى سخت هوا، به لشكريانش دستور داد كه توقف كنند و خيمههايشان را برپا دارند و براى مدتى آن جا بمانند تا خستگىشان برطرف شود؛ رنج راه از آنها بيرون برود و بتوانند دوباره پيمودن مسير را ادامه دهند. رسولخدا (ص) كه براى استراحت در خيمه نشسته بود، براى اين كه هواى خنك طرفهاى عصر وارد خيمه شود، پرده خيمه را بالا زد. حضرت (ص) همينطورى كه داشت بيابان را نگاه مىكرد، خطاب به لشكريانش فرمود، اين سياهى كه از دور به چشم مىخورد و پياده هم به نظر مىآيد، ابوذر است، برويد و به او كمك كنيد و او را به مقرّ لشكر بياوريد. ياران پيامبر به سمت آن سياهى دويدند و ديدند ابوذر نفسزنان با مشكى پر از آب بر دوشش پياده دارد مىآيد. ابوذر وضع خوبى نداشت و ديگر نزديك به مردن بود. ياران پيامبر (ص) گفتند: ابوذر مركبت كو؟ گفت: هلاك شد. مركب من از راه ماند و ديگر نتوانست همراه من بيايد و از شدت گرما، تشنگى و خستگى تلف شد و من هم در اين هواى بسيار گرم بيابان، به دنبال آب گشتم و گودالى را پيدا كردم كه در آن آب بود و اين مشك را پر از آب كردم و بر دوشم انداختم و پياده راه افتادم. ياران پيامبر ابوذر را تا نزديكى خيمه پيغمبر (ص) آوردند.
وفادارى تا كجا؟ يكى از ويِژگيهاى اول ايمان، وفادارى است؛ وفادارى به خدا؛ وفادارى به پيغمبر (ص) و وفادارى به ائمه طاهرين:. اين قدر قدرت وفادارى بايد قوى باشد كه هيچ پيشآمد تلخ و شيرينى، آدم را بىوفا نكند. آيا اين سخن در يادتان خواهد ماند؟ وفادارى ما به پروردگار و اهلبيت: بايد اين قدر قوى باشد كه هيچ پيشآمد تلخ و شيرينى او را بىوفا نكند و ما را در اين ناحيه دلسرد ننمايد. دلسرد بشويم، اما نه از خدا، پيغمبر (ص) و اهلبيت:.
به محض اين كه ابوذر پايش به خيمه پيغمبر (ص) رسيد، از تشنگى، خستگى و گرماى هوا غش كرد. پيغمبر (ص) فرمود: او را به هوش آورند، ولى آنها آبى نداشتند و تنها آب موجود، آب مشكى بود كه خود ابوذر آورده بود. پيامبر (ص) فرمود: در مشك آب را باز كنيد و آبش را در گلوى ابوذر بريزيد. در همان حال، ابوذر چشمش را باز كرد و با چشم پر از اشك گفت: من پياده اين آب را به عشق پيغمبر (ص) تا اين جا آوردهام و حالا تا رسولالله (ص) از اين آب نخورد، آب را در دهان من نريزيد.
اين تنها قطعهاى از حيات اين مرد بود كه بايد اسم آن را وفادارى كامل به مقام و به عظمت نبوت بگذاريم. «1»
پی نوشت:
______________________________
(1) 1. علىابن ابراهيم، تفسير قمى، ج 1، ص 295- 294.
مطالب فوق برگرفته شده از
کتاب: پنج نعمت
نوشته: استاد حسین انصاریان
منبع : پایگاه عرفان