خداوند متعال سازمان عقل را به گونهاى آفريده است كه در مقابل حق تسليم است، چه از راه مشاهده، لمس، شنيدن، استدلال و برهان و چه به هر شيوهاى كه ما را به حق برساند. عقل در مقابل حق تسليم مىشود و آن را پس نزده، انكار نمىكند. انكار حق به خاطر بيمارى كبر است.
كينهورزى حاصل بيمارى حسد است. كينه كينهورزان به اهلبيت عليهم السلام از عقل آنها نبوده است، بلكه:
«أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»
كينه از حسد بوده است.
حال، انكار و امتناع از قبول حق نيز از كبر است:
«أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ»
اينها را بايد تفكيك كنيم كه گمراه نشويم. انكار دانشمندانى كه منكر خدا هستند از عقل نيست، از كبر علمى آنان است، لذا هر كدام به خاطر حادثهاى، از صندلى كبر سرنگون شدند و به حق اقرار كردند.
هر حسودى وقتى از حسادت معالجه شد، در برابر پيغمبر و ائمه عليهم السلام فروتنى كرد. هر مغرورى وقتى از غرور افتاد، اهل توحيد شد. شما هيچ بار منفى را نمىتوانيد به عقل نسبت دهيد.
ما بايد تمام برنامهها را از هم تفكيك كنيم. اشتباه مردم دنيا اين است كه: حقايق را خلط كرده، خيال مىكنند كه اگر دانشمندى تودهاى، كمونيسم، لاييك و منكر حق بوده، براى نبوغ، فعاليت مغزى و عقل او است، نه، بلكه اين انكار به خاطر فعاليت كبر در او است؛ يعنى بيمارى روانى دارد و الّا عاقلترين عقلاى عالم، انبيا هستند كه خدا را با همه وجود باور داشتند.
اگر عقل عامل انكار مىبود، آنها منكرترين مردم عالم مىبودند، ولى مؤمنترين بودند، چون حسد نداشتند، با خوبىها كينه نداشتند و چون كبر نداشتند، انكار نيز نداشتند. يا چون ريا نداشتند، ظاهر و باطن آنان در حركات يكى بود، بلكه باطن آنان بهتر بود.
منبع: ارزش عمر و راه هزينه آن
منبع : پایگاه عرفان