فارسی
يكشنبه 09 ارديبهشت 1403 - الاحد 18 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

امام سجاد (ع) جمال نیایشگران- بخش دوّم

امام سجاد (ع) جمال نیایشگران- بخش دوّم

مقدمه و فصل اول را مي توانيد اينجا بخوانيد.

 

فصل دوم : شخصيت معنوى ‌و‌ اجتماعى امام سجاد - عليه السلام

امام سجاد (ع) در محراب عبادت ‌و‌ معنويت
امام سجاد، زين العابدين (ع)، پيشوايان متقين ، در عصرى ‌كه‌ سفاكان ‌و‌ دين ستيزان ، محراب ‌را‌ ‌با‌ خون اولياى خدا گلگون مى ساختند ‌و‌ حقگويان برخاسته ‌از محراب ‌را‌ ‌به‌ جرم سر فرود نياوردن در برابر غير خدا، مورد سخت ترين آزارها ‌و‌ نارواترين دشنامها قرار مى دادند ‌و‌ ماءذنه هاى هدايت ‌و‌ مناره هاى دين ‌را‌ ناجوانمردانه ‌به‌ خون تكبير گويان عزت ‌و‌ ديندارى مى آغشتند، آرى در چنين عصرى ‌از محراب ، ماءذانه رفيع ، رفيعتر ‌از همه برجها ساخته بود تا نجواهاى پنهانش ‌را‌ رساتر ‌از هر فرياد ‌به‌ گوش غفلت زدگان ‌و‌ راه گم كردگان زمانش ‌و‌ نيز فرزندان آينده اسلام برساند.
على بن الحسين (ع) چنان در اين ميدان مى كوشيد ‌كه‌ وقتى فاطمه ، دختر امير المؤمنين (ع) آن تلاش طاقت فرسا ‌و‌ آن عبادت بى وقفه ‌را‌ در فرزند برادرش ، مشاهده كرد، بر سلامتى ‌او‌ بيمناك شد ‌و‌ ‌از جابرين عبدالله يارى خواست ‌تا‌ شايد امام سجاد ‌را‌ ‌از آن همه زحمت ‌و‌ مرارت ‌كه‌ در مسير عبادت ‌به‌ خويش روا مى داشت باز دارد.
به جابر گفت : ‌تو‌ مى دانى ‌كه‌ ‌ما‌ خاندان رسول خدا، حقوقى بر شما داريم ، ‌از آن جمله اين است ‌كه‌ اگر خطرى ‌ما‌ ‌را‌ تهديد كند، شما بايد ‌به‌ يارى ‌ما‌ بشتابيد. اينك فرزند برادرم ‌از كثرت عبادت خويش ‌را‌ در معرض خطر قرار داده است ‌از ‌او‌ ديدار كن ‌و‌ ‌از وى بخواه ‌تا‌ قدرى ‌به‌ استراحت نيز بينديشد. جابر ‌به‌ حضرت امام سجاد (ع) رسيد، حضرت ‌را‌ در حال عبادت يافت در حالى ‌كه‌ بدن آن گرامى بشدت ضعيف شده بود. جابر نگرانى عمه آن بزرگوار ‌را‌ ‌به‌ ايشان ياد آورى كرد ‌و‌ گفت : اى فرزند رسول خدا! مگر نه اين است ‌كه‌ خداوند بهشت ‌را‌ براى شما ‌و‌ دوستان شما قرار داده و جهنم ‌را‌ براى دشمنان شما؟ پس تحمل اين همه رنج در مسير عبادت براى چيست ؟

امام سجاد (ع) فرمود:
اى جابر ‌تو‌ ‌از اصحاب رسول خدايى ‌و‌ مى دانى ‌كه‌ جدم رسول خدا ‌با‌ اين ‌كه‌ مورد غفران عام ‌و‌ همه جانبه خدا بود ‌و‌ آيه ليغفر لك الله ‌ما‌ تقدم ‌من‌ ذنبك ‌و‌ ‌ما‌ تاءخر (120) ‌به‌ وى اطمينان هميشگى مى داد، اما باز هم آن عزيز چنان خداى ‌را‌ عبادت مى كرد ‌كه‌ قدمهايش متورم مى شد ‌و‌ چون علت آن همه سعى در عبادت ‌را‌ ‌از وى مى پرسيدند مى فرمود: افلا اكون عبدا شكورا يعنى ؛ آيا ‌من‌ نبايد در برابر خداوند بنده اى شكرگزار باشم !(121)

امام صادق (ع) در توصيف عبادتهاى امير المؤمنين (ع) مى فرمود: در امت اسلامى هيچ كس نتوانست همانند رسول خدا ‌به‌ عبادت اهتمام ورزد جز على بن ابى طالب (ع). ‌او‌ چنان عبادت مى كرد ‌كه‌ گويى بهشت ‌و‌ دوزخ ‌را‌ مى بيند..
آنگاه فرمود: درميان اهل بيت امير المؤمنين شبيه تر ‌از همه ‌به‌ ‌او‌ زين العابدين (ع) مى باشد چه اين ‌كه‌ در راستاى عبادت چنان پيش تاخت ‌كه‌ فرزندش امام باقر (ع) در ‌او‌ خيره شد، اثر عبادت ‌را‌ در چهره اش آشكار يافت ‌و‌ ‌از مشاهده حال پدر گريست. امام سجاد ‌كه‌ علت گريستن فرزند ‌را‌ دريافته بود فرمود: آن نامه ‌و‌ صحيفه اى ‌كه‌ عبادتهاى على (ع) در آن ثبت شده را بياور!
امام باقر (ع) نامه ‌را‌ ‌به‌ پدر داد ‌و‌ آن حضرت مشغول مطالعه شد. پس از لختى مطالعه ، درنگ كرد ‌و‌ آهى عميق ‌از سينه آورد ‌و‌ گفت : كيست ‌كه‌ بتواند مانند امير المؤمنين (ع)، آن همه عبادت خدا كند. (122)
درباره آن حضرت نقل كرده اند ‌كه‌ در هر شبانه روز هزار ركعت نماز مى گزارد.
وقتى ‌به‌ وى گفتند ‌كه‌ شما بيش ‌از جدتان على (ع) عبادت مى كنيد، امام اظهار داشت :
انى نظرت فى عمل صلوات عليه يوما واحدا فما استطعت ان اعدله ‌من‌ الحول الى الحول
يعنى ؛ ‌من‌ در عمل يك روز على - عليه السلام - نگريستم ‌و‌ تاءمل كردم ‌و‌ دريافتم ‌كه‌ قادر نيستم در طول يك سال اعمالى انجام دهم ‌كه‌ ‌با‌ عمل يك روز امير المؤمنين (ع) برابرى كند.

البته ممكن است منظور حضرت ، عبادت ‌از نظر كمى نباشد بلكه ‌به‌ جنبه كيفى ‌و‌ ارزشى عمل اشاره داشته باشد، چنان ‌كه‌ اين معنا ‌از برخى روايات ديگر نيز استفاده مى شود بويژه رواياتى ‌كه‌ مى گويد: ضربت على (ع) در روز جنگ خندق بر عبادت جن ‌و‌ انس فضيلت ‌و‌ شرافت دارد.

امام سجاد - عليه السلام - در آستانه نماز
امام سجاد (ع) چون براى نماز آماده مى شد وضو مى گرفت ، رنگ رخسارش دگرگون مى شد ‌و‌ چون ‌از علت آن مى پرسيدند، پاسخ مى داد:
آيا مى دانى ‌كه‌ مى خواهم ‌به‌ آستان چه بزرگى راه يابم ‌و‌ در مقابل چه مقامى قرار بگيرم. (123)
بارها مى ديدند ‌كه‌ وقتى امام زين العابدين (ع) وضو گرفته ‌و‌ ‌به‌ انتظار رسيدن وقت نماز ‌به‌ سر مى برد، ‌از شدت خضوع در برابر حق ‌و‌ احساس بندگى ‌به‌ درگاه خدا، آثار نگرانى در اندامش ظاهر بود. (124)

نماز امام سجاد (ع)، ابلاغگر پيام شهيدان
طاووس بن كيسان يمانى ((متولد 106)) ‌از اعلام تابعين ‌و‌ رجال گرانقدر ‌و‌ ‌از اصحاب امام زين العابدين (ع) است ‌و‌ خاطرات بسيارى از عبادتها ‌و‌ مناجاتهاى آن حضرت دارد. ‌او‌ مى گويد:
در حجر اسماعيل امام (ع) ‌را‌ مشاهده كردم ، ‌او‌ مشغول عبادت ‌و‌ مناجات ‌با‌ پروردگار بود، چون براى نماز مى ايستاد، رنگ چهره اش گلگون مى گشت ، بيم ‌از خدا در اندامش متجلى بود ‌و‌ چنان نماز مى گزارد ‌كه‌ گويى آخرين نماز اوست. چون ‌به‌ سجده ميرفت ، ‌تا‌ دير زمان در سجده مى ماند ‌و‌ چون سر بر مى داشت قطرات عرق بر بدنش جارى بود. هماره تربت سيد الشهداء (ع) همراه داشت ‌و‌ جز بر آن پيشانى نمى نهاد. (125)
امام سجاد (عليه السلام ) اين گونه محراب ‌را‌ ‌با‌ ميدان نبرد ‌و‌ نماز ‌را‌ ‌با‌ شهادت ‌و‌ مناجات نيمه شب ‌را‌ ‌با‌ مناجات حسين (عليه السلام ) در خاكهاى تفتيده كربلا ‌و‌ ياد خدا ‌را‌ ‌با‌ ياد راهيان راه حق پيوند مى زند اين چنين ‌به‌ نماز ‌و‌ عبادت ‌او‌ جهت مى بخشد ‌و‌ عبادت هاى طولانيش براى مردم پيام رهنمايى ‌و‌ بيدارى بسوى عزت ‌و‌ آزادى ‌و‌ دين دارى ‌و‌ ظلم ستيزى بود. چرا ‌كه‌ وقتى سر بر خاك شهيدان كربلا مى نهاد ‌به‌ همگان اعلام مى كرد ‌كه‌ نماز انزوا نماز رهبانيت نماز فرار ‌از واقعيت هاى زمان نيست نمازيست است چونان نماز حسين (عليه السلام ) در نيمروز كربلا ‌و‌ در ميدان شهادت ‌و‌ نمازى است ‌كه‌ بر خاك شهيدان راه خدا ارج مى نهد ‌و‌ ‌با‌ پيامي ‌به‌ لطافت نسيم سحرى ‌و‌ نفوذ اشعه خورشيد مى رساند ‌كه‌ اوج عبادت ‌و‌ اوج عبوديت سر نهادن بر خاك شهيدان در راه خدا ‌و‌ براى خداست.

على بن حسين ، سيد الساجدين
زيادى سجده ها ‌و‌ تداوم هر سجده امام على بن الحسين سبب گرديد ‌كه‌ آن حضرت ‌را‌ سيد الساجدين لقب دهند ‌و‌ چون اين سجده هاى طولانى ‌و‌ فراوان بر پيشانى آن پيشواى متقين اثر گذارده ‌و‌ پوست آن زبر شده بود به ايشان (ذو الثفنات )مى گفتند.
امام باقر (عليه السلام ) مي فرمود: پدرم هيچ نعمتى ‌را‌ ‌به‌ ياد نمى آورد ‌مگر آنكه‌ ‌با‌ ياد كردن آن ‌به‌ درگاه خداوند سجده مى برد. هنگام قرائت چون ‌به‌ آيه هاى سجده مى رسيد ‌و‌ نيز ‌به‌ وقت خطر ‌و‌ احتمال رخداد حادثه اى ناگوار ‌و‌ همچنين پايان نمازهاى فريضه ‌و‌ ‌يا‌ هر زمانى ‌كه‌ موفق مى شد ‌كه‌ خدمتى انجام دهد ‌و‌ ميان دو مؤمن ‌را‌ اصلاح كند، سر ‌به‌ سجده مى نهاد ‌و‌ بر درگاه خداوندى سپاس ‍ مى نهاد (126).

يكى ‌از خدمتكاران آن حضرت ، امام ‌را‌ چنين ياد مى كند:
روزى مولايم ‌به‌ سوى صحرا رفت ‌و‌ ‌من‌ همراه وى بودم ، در گوشه اى ‌از صحرا ‌به‌ عبادت پرداخت ، ‌به‌ هنگام سجده سر ‌را‌ بر سنگهاى زبر ‌و‌ درشت مى نهاد ‌و‌ ‌با‌ گريه ‌و‌ تضرع ياد خدا مى كرد. سعى كردم ‌تا‌ آنچه حضرت مى گويد بشنوم. آن روز شمردم ‌كه‌ امام در سجده خويش هزار مرتبه گفت :
لا اله الا الله حقا حقا، لا اله الا الله تعبدا ‌و‌ رقا، لا الله ايمانا ‌و‌ تصديقا.
چون امام سر ‌از سجده برداشت ، صورت ‌و‌ محاسنش ‌به‌ اشكهايش آغشته بود. (127)

دعاها ‌و‌ تعبيرهايى ‌كه‌ امام سجاد (ع) در نيايش ‌با‌ خدا ‌و‌ بويژه در حال سجده ‌به‌ كار مى گرفت خود، در اوج عبوديت ‌و‌ بندگى ‌و‌ معرفت حق بود.
از جمله ذكرهاى آن امام در حال سجده چنين است :
الهى عبدك بفنائك ، مسكينك بفنائك، سائلك بفنائك ، فقيرك بفنائك.(128)
در بسيارى ‌از روايات نقل شده است ‌كه‌ آن حضرت خويش ‌را‌ موظف مى داشت ‌تا‌ در هر شبانه روز هزار ركعت نماز بگزارد ‌و‌ اين برنامه ‌را‌ ‌تا‌ پايان عمر عملى مى ساخت. (129)
انجام هزار ركعت نماز در يك شبانه روز ، آن هم براى كسى ‌كه‌ مى بايست ‌به‌ امور زندگى ‌و‌ مسايل اجتماعى بپردازد، چه بسا در ذهن برخى بعيد بنمايد، ولى شرايط خاص زندگى آن حضرت ‌و‌ محدوديتهاى شديدى ‌كه‌ خلفا براى آن امام ‌به‌ وجود آورده بودند، عملا مجال بيشترى ‌به‌ امام سجاد (ع) مى داد ‌تا‌ ‌به‌ اين برنامه بپردازد.
شايان توجه است ‌كه‌ اين گونه روايات ‌را‌ بيشتر نويسندگانى ثبت كرده اند ‌كه‌ على بن الحسين (ع) ‌را‌ ‌به‌ عنوان امام مفترض الطاعه نمى شناسند ‌و‌ وى ‌را‌ صاحب كرامت ‌و‌ معجره نمى دانند ‌و‌ ‌از ‌او‌ ‌به‌ عنوان شخصيتى ممتاز معنوى ‌و‌ فرزندى نمونه ‌از نسل رسول خدا (ص )ياد كرده ‌و‌ لقب زين العابدين ‌و‌ سيد الساجدين ‌را‌ ‌به‌ وى داده اند. (130)

محو در جمال پروردگار
هنگامى ‌كه‌ امام سيد الساجدين ‌به‌ نماز ‌و‌ راز ‌و‌ نياز ‌با‌ پروردگار مى ايستاد، چنان در جمال حق محو مى شد ‌و‌ در ياد خدا غرق مى گشت ‌كه‌ كمترين توجهي ‌به‌ اطراف خود نداشت.
گاه در خانه حضرت مشكلى رخ مى داد ولى حضرت چون ‌به‌ نماز ايستاده بود، فارغ ‌از دردها ‌و‌ مشكلات دنيا، توجهى بدانها نمى يافت.
روزى در خانه آن حضرت آتش سوزى رخ داد (131) ‌و‌ زمانى ديگر يكى ‌از فرزندان وى آسيب ديد (132) ولى ‌تا‌ پايان نماز، امام ‌از آنها اطلاع نيافت.

على بن الحسين (ع) واهتمام ‌به‌ حج
راويان ‌و‌ مورخان براى امام سجاد (ع) بيست سفر ‌به‌ حج ثبت كرده اند، آن هم سفرهايى ‌كه‌ آن حضرت فاصله ميان مكه ‌و‌ مدينه ‌را‌ پياده طى كرده است.
امام (ع) در اين سفرها، مركب ‌به‌ همراه داشت ولى مصمم بود ‌تا‌ طريق خانه خدا ‌را‌ ‌با‌ پاى خويش بپيمايد ‌و‌ در مسير محبوب ، ‌از وجوب خود مايه بگذارد. (133)
عرفان ‌و‌ حب امام (ع) ‌به‌ خداوند، بر تمامى اعمال عبادى ‌او‌ پرتو افكن بود ‌و‌ ‌به‌ همه برنامه هاي عبادي وى رنگى الهى ‌و‌ جلوه اى معنوى مى بخشيد.
يكى ‌از حالات درس آموز امام (ع) هنگام پوشيدن لباس احرام بود. چنان ‌كه‌ :
وقتى آن حضرت لباس احرام مى پوشد، رنگش ‌از ياد خدا ‌و‌ جلال ‌او‌ تغيير مى كرد ‌و‌ چنان در جذبه معنوي حق غرق مي شد كه اطرافيان وى بشدت تحت تاءثير قرار گرفته ‌و‌ مى پرسيدند: چرا لبيك نمى گوييد؟
امام در پاسخ ‌به‌ ايشان مى فرمود: بيم آن دارم ‌كه‌ لبيك بگويم ولى خداوند در جوابم ندا دهد: لا لبيك !
امام همچنان ‌تا‌ پايان اعمال حج ، در جذبه اى الهى ‌و‌ توجهى خاص ‌به‌ خداوند قرار داشت. (134)

رسيدگى ‌به‌ نيازمندان ‌و‌ تهيدستان
از بارزترين امتيازهاى ائمه (ع) بر ساير انسانها، اين است ‌كه‌ انسانها معمولا ‌با‌ گرايش ‌به‌ بعدى ‌از ابعاد معنوى ‌يا‌ مادى ، ‌از ساير جنبه ها غافل مى شوند، ولى امامان (ع) در پرتو هدايت ويژه حق ، ‌از افراط ‌و‌ تفريط ايمنند ‌و‌ در رفتار فردى ‌و‌ اجتماعى ‌و‌ اعمال عبادى ‌و‌ معنوى ‌و‌ نيز زندگى آنان ، تعادلى منطقى ‌و‌ معقول مشهود است. ‌و‌ اين ويژگى است ‌كه‌ ايشان ‌را‌ سزاوار جايگاه ‌و‌ شايسته الگو بودن براى خلق ، ساخته است.
در ملاكهاى بشرى ‌و‌ انسانهاى معمولى ، كسى ‌كه‌ داراى آن حالات فوق العاده در نماز ‌و‌ وضو ‌و‌ دعا ‌و‌ مناجات ‌و‌ حج و... باشد ‌و‌ در سجده هايش ‍ صدها ‌و‌ هزارها مرتبه ، ذكر خدا ‌را‌ تكرار كند، انسانى است منزوى ‌كه‌ تمام وقت ‌و‌ عمر خود ‌را‌ صرف عبادت فردى كرده ‌و‌ ‌به‌ هيچ كدام از نيازهاى زندگى مادى ‌و‌ حيات اجتماعى توجه ندارد! در حالى ‌كه‌ زندگى امام سجاد (ع) عكس اين برداشت ‌را‌ ‌به‌ اثبات مى رساند.
وى ‌با‌ وجود آن همه دعاها ‌و‌ مناجاتهاي طولانى ‌و‌ كم نظير، ‌از جامعه خود ‌و‌ نيازها و واقعيتهاى زمانش غافل نيست بلكه در ميدان وظايف اجتماعى ‌و‌ اخلاقى نيز پيشوايى الگو ‌و‌ نمونه است.
براستى جاى تاءمل ‌و‌ پند آموزى ‌و‌ همچنين شگفتى دارد ‌كه‌ زينت عبادتگران ، سرور سجده گزاران، مقتداى زاهدان ‌و‌ متقيان ، ‌با‌ آن همه سجده هاى طولانى ‌و‌ شب زنده داريهاى مداوم ، مخارج زندگى صد خانواده محروم مدينه ‌را‌ متكفل بوده ‌و‌ نيازهاى آنان ‌را‌ بر آورده مى ساخته است. (135)

چقدر فاصله است ميان زندگى اثر آفرين امام سجاد (ع) ‌با‌ آنان ‌كه‌ ‌به‌ خيال زهد ‌و‌ عبادت ، چشم ‌از همه واقعيتهاى زمانشان فرو بسته ‌و‌ نه تنها قادر ‌به‌ اداره چند نيازمند ‌و‌ مستمند ديگر بلكه قادر ‌به‌ اداره زندگى فردى خويش ‍ نمى باشند ‌و‌ ‌به‌ ادعاى زهد ‌و‌ درويشى كشكول نياز نزد ديگران دراز كرده ‌و‌ ‌يا‌ زندگى خود ‌را‌ بر در آمدهاى عمومى ‌و‌ كمكهاى بلاعوض ‌و‌ بيت المال تحميل كرده ‌و‌ مى كنند!
تشريح ‌و‌ توضيح حالات معنوى ‌و‌ عبادتهاى طولانى ائمه ‌و‌ همچنين امام سجاد (ع) هميشه اين نگرانى ‌را‌ در خود نهفته دارد ‌كه‌ مبادا، انزوا گرفتگان ‌و‌ عزلت جويان بى خاصيتى ‌كه‌ نه ‌به‌ كار خويش مى آيند ‌و‌ نه ‌به‌ كار خلق و نه تاءثيرى در پيشبرد دين ‌و‌ نه دنيا دارند، آن همه عبادت ‌را‌ دليل حضور نداشتن ائمه در مسايل جارى زمانشان تصور كنند ‌و‌ روش نادرست خويش ‌را‌ ‌با‌ اين تصور بيجا توجيه نمايند!

كمك ‌به‌ محرومان ، در نهان
محمد اسحاق مى گويد: بسيارى ‌از خانواده هاى محروم ‌و‌ نيازمند مدينه ، شبانگاه ‌از لطف ‌و‌ بخشش مردى ناشناس بهره مند مى شدند ‌و‌ هرگز ‌او‌ ‌را‌ نشناختند مگر زمانى ‌كه‌ على بن الحسين (ع) در گذشت ‌و‌ آن مرد ناشناس ‍ ديگر ‌به‌ سراغ آنان نيامد. آنگاه بود ‌كه‌ دانستند آن امدادگر ناشناس ، زين العابدين (ع) بوده است. (136)
ابوحمره ثمالى مى گويد:
امام زين العابدين (ع) در تاريكى شب ، نان و نواى مستمندان ‌را‌ بر دوش ‍ مى كشيد ‌و‌ ‌به‌ طور ناشناس آن ‌را‌ انفاق مى كرد ‌و‌ مى فرمود:
ان صدقة السر تطفى غضب الرب
يعنى : صدقه پنهانى ، خشم الهى ‌را‌ فرو مى نشاند.(137)

چنين بود ‌كه‌ پس ‌از شهادت آن گرامى وقتى بدنش ‌را‌ غسل مى دادند، آثارى بر پشت ‌و‌ شانه هاى وى مشاهده گرديد ‌و‌ چون علتش ‌را‌ پرسيدند، دانستند ‌كه‌ آنها آثارى است ‌از نانها ‌و‌ كوله بارهايى ‌كه‌ امام (ع) براى تهيدستان بر دوش مى كشيده است. (138)
ابن سعد متوفاى حدود 200 هجرى قمرى مى نويسد:
چه بسا نيازمندانى ‌كه‌ ‌به‌ حضور امام سجاد مى رسيدند ‌و‌ قبل ‌از اظهار نياز، خواسته خود ‌را‌ ‌از امام دريافت مى كردند ‌و‌ امام فرمود:
صدقه قبل ‌از اين ‌كه‌ ‌به‌ دست نيازمند برسد، نخست ‌به‌ دست خداوند مى رسد. (139)
يكى ‌از پسرعمو هاى آن حضرت ، مستمند ‌و‌ نيازمند بود. ‌و‌ امام هميشه در نهان ‌و‌ ‌به‌ طور ناشناس وى ‌را‌ كمك مى كرد. اما ‌از آنجا ‌كه‌ امام ‌را‌ نمى شناخت ، همواره ‌از آن حضرت گله مند ‌و‌ شاكى بود ‌كه‌ چرا ‌به‌ وى رسيدگى نمى كنند!
امام سجاد ‌با‌ شنيدن گلايه هاى او، خويش ‌را‌ ‌از معرفى خود باز مى داشت ‌و‌ هرگز ‌به‌ ‌او‌ نفرمود ‌كه‌ آن ناشناس امدادگر منم. ‌تا‌ اينكه امام بدرود حيات گفت ‌و‌ رحلت كرد. آن روز پسر عموى گلايه گذار ‌از واقعيت آگاه شد ‌و‌ در كنار قبر آن حضرت ‌به‌ گريه عذر خواهى نشست. (140)
سفيان بن عينيه ‌از زهرى نقل مى كند: شبى سرد ‌و‌ بارانى امام على بن حسين ، زين العابدين ‌را‌ در كوچه هاى مدينه ديدم ‌كه‌ مقدارى آرد ‌و‌ هيزم بر پشت گرفته ‌و‌ عزم خانه تهيدستان دارد. ‌به‌ آن حضرت گفتم : اى پسر رسول خدا چه بر پشت دارى ؟
امام فرمود: سفرى در پيش دارم ‌و‌ توشه آن ‌را‌ آماده كرده ام ‌و‌ مى خواهم در جاى امنى قرار دهم.
عرض كردم آيا اجازه مى دهيد خدمتكار ‌من‌ شما ‌را‌ در امر اين كار ‌و‌ حمل اين آذوقه كمك كند؟
امام فرمود خير.
گفتم : اجازه بدهيد خودم شما ‌را‌ كمك كنم.
امام باز هم فرمود: خير چيزى ‌كه‌ ‌به‌ كار ‌من‌ مى آيد، چرا خودم آن ‌را‌ متحمل نشوم ، ‌تو‌ ‌را‌ ‌به‌ خدا سوگند! مرا تنها بگذار!
آن شب گذشت ، چندى بعد خدمت امام رسيدم ‌و‌ عرض كردم : آن سفر ‌كه‌ عازم بوديد چگونه صورت گرفت ؟
امام فرمود: آن سفر، ‌از آن نوع سفرها ‌كه‌ ‌تو‌ پنداشتى نبود، منظور ‌من‌ سفر آخرت بود، ‌و‌ ‌من‌ براى آن جهان ، خود ‌را‌ آماده مى كنم. ‌با‌ دورى ‌از حرام ، بخشش ‌و‌ انجام كارهاى نيك. (141)

سفيان بن عينيه نيز مى گويد: در يكى ‌از سفرها ‌كه‌ امام على بن حسين (ع) عازم حج بود، خواهرش سكينه ، دختر حسين بن على (ع) هزار درهم ‌به‌ عنوان كمك هزينه سفر در اختيار وى نهاد ولى هنگامى ‌كه‌ امام ‌به‌ نزديكى حره (142)رسيد، تمامى آن مبالغ ‌را‌ ميان مستمندان تقسيم كرد. (143)
امام باقر مى فرمايد: چه بسيار مواردى ‌كه‌ پدرم ، در كنار يتيمان ‌و‌ بينوايان مى نشست ، ‌و‌ ‌با‌ دست خويش ‌به‌ آنها غذا مى داد ‌و‌ براى آنان ‌كه‌ علاقه مند بودند، غذا مى فرستاد. (144)

امام صادق مى فرمايد:
على بن الحسين (ع) در روزهايى ‌كه‌ روزه داشت گاه ‌با‌ دست خود غذا مى پخت ‌و‌ هنگام افطار، آنها ‌را‌ ‌به‌ خانه نيازمندان مى فرستاد ‌و‌ چه بسا مواردى ‌كه‌ ‌از آن غذا براى خود آن حضرت باقى نمى ماند ‌و‌ ‌با‌ نان ‌و‌ خرما افطار مى كرد. (145)

برخورد امام ‌با‌ نيازمندان ، برخورد فردى توانمند ‌و‌ برتر ‌با‌ فردى زبردست ‌و‌ منت پذيرد نبود، بلكه آن حضرت سعى داشت ‌تا‌ هنگام رفع نياز مستمندان ، در ايشان آثار تذلل ‌و‌ كوچكى آشكار نگردد. ‌از اين رو، قبل ‌از اظهار نياز، ‌به‌ آنان كمك مى كرد ‌و‌ مى فرمود:
مرحبا بمن يحمل زادى الى الاخرة
يعنى ؛ آفرين بر كسى ‌كه‌ توشه مرا ‌به‌ سوى آخرتم بر دوش كشد ‌و‌ مرا يارى دهد. (146)

عفو ‌و‌ گذشت ، در روابط اجتماعى
از جمله صفات بارز امام سجاد (ع) تحمل ‌و‌ شكيبايى ‌او‌ در برابر ناگواريها ‌و‌ عفو ‌و‌ گذشت ‌از كسانى است ‌كه‌ نسبت ‌به‌ وى بى حرمتى ‌يا‌ جفا كرده بودند.
مردان الهى در هميشه تاريخ دشمنانى داشته اند ‌كه‌ گاه در نتيجه ناآگاهى ‌و‌ زمانى بدليل دنياپرستى ‌و‌ دنيادارى ‌با‌ اولياى ‌حق به‌ ستيز برخاسته و ايشان ‌را‌ مورد اهانت ‌و‌ آزار قرار مى داده اند.
امام سجاد (ع) نيز ‌كه‌ در عصر حاكميت جور ‌و‌ جهل امويان مى زيست ‌و‌ دستگاه خلافت ‌به‌ عناوين مختلف ‌از اهل بيت ‌و‌ فرزندان على (ع) عيبجويى ‌و‌ بدگويى داشت ، مردم عامى ‌و‌ جاهل جامعه تحت تبليغات سوء آنها نسبت ‌به‌ شخصيت ائمه بدگمان شده بودند گاه در برخوردهاى اجتماعى بشدت عليه ايشان ‌به‌ ناسزاگويى مى پرداختند.
از آن جمله مردى ‌با‌ مشاهده على بن الحسين (ع) دهان ‌به‌ اهانت گشود ‌و‌ سخت ناسزا گفت.
امام همراهانى داشت ‌كه‌ خواستند آن مردم ‌را‌ تنبيه كنند اما امام مانع شد ‌و‌ فرمود: متعرض ‌او‌ نشويد؛ سپس رو ‌به‌ آن مرد كرده ‌و‌ فرمود: كار ‌ما‌ بيش ‌از اينها بر ‌تو‌ پوشيده است اگر نيازى دارى بگو ‌تا‌ بر آوريم.
مرد ‌از اين صبر ‌و‌ شكيبايى ‌و‌ گذشت ‌و‌ بزرگوارى ‌و‌ نيز آن لحن ملايم ‌و‌ محبت آفرين بشدت متاثر شد شرم تمامى وجودش ‌را‌ در برگرفت ‌تا‌ آنجا ‌كه‌ صورت ‌از خجالت پوشانيد ‌و‌ ديگر نمى توانست ‌به‌ صورت امام نگاه كند.
امام بى درنگ دستور داد خدمتكارانش هزار درهم در اختيار ‌او‌ قرار دهند.
از آن روز ‌به‌ بعد هر گاه آن مرد امام ‌را‌ مى ديد مى گفت گواهى مى دهم ‌كه‌ ‌تو‌ ‌از فرزندان رسول خدايى ‌و‌ ‌از خاندان وحى نبوتى. (147)

هشام بن اسماعيل والى مدينه بود ‌و‌ در مدت فرمانروايى خود امام سجاد عليه السلام ‌را‌ مورد آزار ‌و‌ اذيتهاى بسيار قرار داد. سرانجام وليد ‌او‌ ‌را‌ ‌از حكومت عزل كرد ‌و‌ مناديان وليد در ميان مدينه ندا دادند: هر كس در زمان فرمانروايى هشام مورد ظلم قرار گرفته ‌و‌ ‌يا‌ حقى ‌از ‌او‌ ضايع شده است مى تواند حق خود ‌را‌ ‌از وى مطالبه كند.

هشام در ميان همه نگرانيهايش بيش ‌از همه ‌از جانب امام سجاد برخود بيم داشت زيرا در حق آن حضرت بيش ‌از ديگران جفا كرده بود.
اما بر خلاف تصور ‌او‌ هنگامى ‌كه‌ امام(ع) ‌با‌ وى روبرو شد، بر ‌او‌ سلام كرد ‌و‌ ‌به‌ ياران خود نيز سفارش نمود ‌كه‌ متعرض ‌او‌ ‌كه‌ اكنون ضعيف ‌و‌ ناتوان است نشوند ‌و‌ سرانجام امام (ع) ‌به‌ ‌او‌ اطمينان داد ‌و‌ فرمود اى هشام بن اسماعيل ‌تا‌ مى توانى رضايت مظلومان ‌و‌ بى پناهان ‌را‌ جلب كن ‌و‌ ‌از ناحيه ‌ما‌ نگران نباش. (148)
در حديثى ديگر چنين آمده است :
يكى ‌از عمو زاده هاى امام سجاد (عليه السلام ) حسن ‌با‌ آن حضرت كدورتى پيدا كرده بود روزى حسن وارد مسجد شد ‌و‌ امام زين العابدين عليه السلام ‌را‌ در آنجا ديد بى درنگ ‌به‌ پرخاش ‌و‌ تندگويى پرداخت ‌و‌ آن حضرت ‌را‌ آزرده خاطر ساخت ولى امام در برابر سخنان ‌او‌ كمترين عكس العملى ‌از خود نشان نداد، ‌تا‌ حسن ‌از مسجد خارج شد.
شب هنگام امام سجاد عليه السلام ‌به‌ خانه اش رفته ‌و‌ ‌به‌ ‌او‌ فرمود:
برادر آنچه امروز در حضور اهل مسجد درباره ‌من‌ گفتى اگر راست باشد ‌از خداوند مى خواهم ‌كه‌ مرا بيامرزد ‌و‌ اگر نسبتهاى نارواى ‌تو‌ ‌به‌ ‌من‌ دروغ باشد ‌از خداوند مى خواهم ‌كه‌ تو‌ ‌را‌ بيامرزد. درود بر ‌تو‌ رحمت ‌و‌ بركات خدا شامل حال ‌تو‌ باد.
امام اين سخنان ‌را‌ گفت ‌و‌ ‌از ‌او‌ جدا شد.
حسن ‌كه‌ هرگز انتظار چنين برخوردى ‌را‌ ‌از امام نداشت ‌و‌ خود ‌را‌ براى شنيدن سخنان تند ‌و‌ كوبنده آماده كرد بود، ‌به‌ خود آمد ‌و‌ خويش ‌را‌ در برابر كوهى ‌از بزرگوارى ‌و‌ شرافت يافت؛ شرمنده شد ‌و‌ در پى حضرت ‌با‌ چشمى گريان روان گرديد ‌و‌ ‌از امام عذر مى طلبيد.
امام بر حالش رقت آورد ‌و‌ ‌به‌ ‌او‌ اطمينان داد ‌كه‌ وى ‌را‌ بخشيده است. (149)

تلاش در آزادى بردگان
يكى ديگر ‌از خدمتهاى اجتماعى امام على بن الحسين ، زين العابدين ، سعى ‌و‌ جديت آن حضرت در دستيابى بردگان ‌به‌ آزادى بود.
امام سجاد (ع) غلامان ‌و‌ كنيزان بسيار مى خريد، اما نه براى كار كشيدن ‌از ايشان ، بلكه بمنظور تربيت اخلاقى ‌و‌ دينى ‌و‌ سپس فراهم آوردن زمينه آزادى آنان. تلاش آن حضرت در اين راستا، هم عملى ‌و‌ هم ‌از طريق تشويق ‌و‌ ترغيب ديگران ‌به‌ اين كار بود. چنان ‌كه‌ مورخان ‌و‌ محدثان نقل كرده اند:
امام سجاد(ع) هزار بنده ‌را‌ در راه خدا آزاد كرد. (150)
و نيز در تعاليم خود ‌به‌ شاگردان ‌و‌ پيروان خويش مى فرمود:
هيچ مؤمنى بنده ‌را‌ آزاد نمى كند، مگر اين ‌كه‌ خداوند ‌به‌ جاى هر عضوى ‌از اعضاى آن بنده ، عضوى ‌از اعضاى ‌او‌ ‌را‌ ايمن ‌از آتش دوزخ مى سازد. (151)
در بسيارى موارد، امام سجاد (ع) ‌به‌ بهانه هاى مختلف تعدادى ‌از بردگان ‌را‌ آزاد مى ساخت ‌و‌ چه بسا يك عمل ‌يا‌ يك سخن شايسته آنان ، زمينه آزادى ايشان ‌را‌ فراهم مى كرد.
كنيزكى مى خواست آب وضو براى آن حضرت فراهم آورد ‌كه‌ ظرف سفالين ‌از دستش فرو افتاد ‌و‌ شكست !
امام ‌به‌ كنيزك نگاهى كرد ‌و‌ كنيز گمان كرد ‌كه‌ مولايش خشمگين شده است. ‌از اين رو جمله اى ‌از قرآن خواند ‌و‌ گفت : ‌و‌ الكاظمين الغيظ يعنى ؛ متقين بهشتى ‌و‌ برخوردار ‌از غفران پروردگار آنانند كه... خشم خود فرو خورند. (152)
امام فرمود: ‌من‌ ‌از ‌تو‌ گذشتم.
كنيز ادامه داد: والله يحب المحسنين يعنى ؛ خداوند نيكوكاران ‌را‌ دوست دارد. امام فرمود: ‌تو‌ ‌را‌ در راه خدا آزاد ساختم. (153)
استفاده بجا ‌و‌ زيركانه ‌و‌ عالمانه كنيز ‌از اين جمله هاى قرآنى ، ‌از يك سو تربيت دينى ‌و‌ معرفتى وى ‌را‌ در زندگى امام سجاد (ع) مى رساند ‌و‌ ‌از سوى ديگر آشنايى كنيز ‌با‌ روح قرآنى ‌و‌ معنوى امام سجاد (ع) ‌را‌ مى فهماند. ‌و‌ كنيزى ‌كه‌ ‌تا‌ اين حد رشد يافته باشد، سزاوار آزادى است.
اسلام هر چند، بر اساس يك ضرورت اجتماعى ‌از آغاز تبديل شدن اسيران جنگى ‌به‌ بردگانى قابل خريد ‌و‌ فروش ‌را‌ مورد رد ‌و‌ انكار قرار نداده است ، زيرا اسيران جنگى كسانى بوده اند ‌كه‌ ‌به‌ جنگ مسلمانان بوده اند ‌و‌ بدين خاطر مسلمانان نيز حق داشته اند ‌كه‌ ايشان ‌را‌ ‌از ميان ببرند. ولى ‌از آنجا ‌كه‌ هدف اسلام ‌از جنگ ‌و‌ دفاع ، نخست دفع تهاجم دشمن ‌و‌ سپس دعوت آنان ‌به‌ راه حق ‌و‌ مسير توحيد است ، زنده نگاه داشتن آنان ‌و‌ فراهم آوردن زمينه تربيت ‌و‌ هدايت ايشان ‌را‌ توصيه كرده ‌و‌ زمانى ‌كه‌ ‌به‌ ايمان گراييدند، راههاى زيادى براى آزاد شدنشان گشوده است.
سيره ‌و‌ روش امام سجاد (ع) اين بود ‌كه‌ در ماه مبارك رمضان هيچ غلامى ‌يا‌ كنيزى ‌را‌ مؤاخذه نمى كرد. ‌و‌ در پايان ماه آنان ‌را‌ گرد خود فرا مى خواند ‌و‌ لغزشهاى هر يك ‌را‌ ‌به‌ وى گوشزد مى كرد، سپس در ميان ايشان مى ايستاد ‌و‌ دستور مى داد ‌تا‌ همه ‌با‌ صداى بلند بگويند:
يا على بن الحسين ان ربك قد احصى عليك كل ‌ما‌ عملت ، كما احصيت علينا كل ‌ما‌ عملنا...
يعنى ؛ اى على بن الحسين ! پروردگار ‌تو‌ تمامى اعمالت ‌را‌ يكايك برشمرده ‌و‌ ثبت كرده است ، همان گونه ‌كه‌ ‌تو‌ اعمال ‌ما‌ ‌را‌ ثبت كرده اى ، نزد خداوند كتابهايى است ‌كه‌ در آنها هيچ عمل كوچك ‌و‌ بزرگى فروگذار نشده است. ‌تو‌ ‌از خطاى مادر گذر ‌تا‌ خداوند ‌از ‌تو‌ درگذرد. خداوند مى فرمايد: وليعفوا وليصفحوا الا تحبون ان يغفرالله لكم. (154)
يعنى ؛ عفو كنيد ‌و‌ گذشت داشته باشيد، آيا دوست نداريد ‌كه‌ خداوند خطاهايتان ‌را‌ ببخشد ‌و‌ عفو كند؟

پس ‌از اين امام (ع) مى فرمود همه يكصدا بگويند:
پروردگارا! ‌تو‌ ‌ما‌ ‌را‌ فرمان دادى ‌از كسانى ‌كه‌ ‌به‌ ‌ما‌ ستم روا داشته اند در گذريم ‌و‌ ‌ما‌ بر اساس فرمان ‌تو‌ ‌از آنان گذشتيم ، پس ‌تو‌ نيز ‌از ‌ما‌ درگذر، زيرا ‌تو‌ ‌از ‌ما‌ ‌به‌ عفو ‌و‌ بخشش سزاوارترى.
پس ‌از اين سخنان امام رو ‌به‌ جانب بندگان كرده ، مى فرمود: اكنون ‌من‌ ‌از شما گذشتم ‌و‌ بديهايتان ‌را‌ بخشيدم ‌و‌ شما ‌را‌ براى خشنودى خدا آزاد كردم ، شما هم ‌از خداوند بخواهيد ‌تا‌ ‌از ‌من‌ درگذرد ‌و‌ مرا ‌از آتش غضب خويش ايمن دارد. (155)
برگزارى اين مراسم ، در حقيقت هم درسى بود ‌به‌ ساير مؤمنان ‌كه‌ ‌از روش ‍ آن حضرت پيروى كنند ‌و‌ زمينه آزادى بردگان بيشترى فراهم آيد. ‌و‌ هم آخرين درسهاى معنوى ‌و‌ اخلاقى ‌به‌ بردگان بود ‌كه‌ مى بايست ‌از آن پس ‍ آزاد زندگى كنند ‌و‌ چونان مؤمنى صالح ‌و‌ ‌با‌ تقوا ‌به‌ زندگى شخصى خود ادامه دهند.
امام اين درسها ‌را‌ در حساسترين شرايط زندگى ‌به‌ غلامان ‌و‌ كنيزان مى دهد ‌تا‌ در جان ‌و‌ روح آنان براى هميشه ثبت شود. زيرا آزادى براى يك برده چونان مائده آسمانى ‌و‌ حيات ‌دوباره است. امام(ع) با اين راه ‌و‌ روش، ايثار ‌و‌ فداكارى ‌و‌ انسانيت ‌و‌ معنويت ‌را‌ در اعماق وجود آنان ‌به‌ ثبت مى رسانده است.
به هر حال آن حضرت ، در پايان هر رمضان حدود بيست بنده ‌را‌ آزاد مى ساخت ‌و‌ اين عمل موجب آن مى شد ‌كه‌ معمولا كنيزان ‌و‌ غلامان بيش ‌از يك سال در خدمت آن بزرگوار نباشد ‌و‌ آزاد شوند. (156)

امام سجاد - عليه السلام -، ‌از ديدگاه ديگران
ابن خلكان متولد 671 هجرى على بن الحسين (ع) ‌را‌ ‌از سادات ‌و‌ بزرگان تابعين دانسته ‌و‌ ‌از محمد بن شهاب زهرى متولد 124 هجرى نقل كرده است :
ما راءيت قرشيا افضل ‌من‌ على بن الحسين (ع). (157)
يعنى ؛ در ميان قبيله قريش - ‌كه‌ خود قبيله اى ممتاز است - هيچ كس ‌را‌ برتر ‌و‌ ‌با‌ فضيلت تر ‌از على بن الحسين نيافتم.
مورخان ‌از ابو حازم متولد 140 هجرى سفيان بن عيينه متولد198 هجرى ‌و‌ زهرى نيز آورده اند: ‌ما‌ راءيت هاشمياافضلا ‌من‌ على بن الحسين - عليه السلام -. (158)
يعنى ؛ در ميان بنى هاشم - ‌كه‌ شريفترين نسل قريش مى باشد - هيچ كس ‌را‌ برتر ‌از على بن الحسين نيافتم.
ابن وهب ‌از مالك متولد 140 هجرى نقل مى كند:
لم يكن فى اهل بيت رسول الله - صلى الله عليه وآله - مثل على بن الحسين - عليه السلام - (159)
يعنى ؛ در ميان اهل بيت رسول خدا - ‌كه‌ شريفترين ‌و‌ ممتازترين بيت در ميان بنى هاشم اند - كسى همتاى امام سجاد (ع) نبود.
جابربن عبدالله انصارى (متوفاي 78 هجرى) صحابى معروف ‌و‌ مورد احترام پيامبر اسلام (ص ) ‌كه‌ موفق ‌به‌ درك حضور امام سجاد - عليه السلام - شده است مى گويد:
والله ‌ما‌ راءى فى اولاد الانبياء بمثل على بن الحسين ، الا يوسف بن يعقوب ، والله ذرية على بن الحسين افضل ‌من‌ ذرية يوسف بن يعقوب ، ‌و‌ ان منهم لمن يملا الارض عدلا كما ملئت جورا. (160)
يعنى ؛ سوگند ‌به‌ خداوند!در ميان فرزندان انبيا كسى چونان امام سجاد (ع) ديده نشده است ، مگر يوسف ، فرزند يعقوب (ع). اما سوگند ‌به‌ خداوند! ‌كه‌ دودمان على بن الحسين (ع) ‌از دودمان يوسف برتر است ، چه اين ‌كه‌ در ميان فرزندان على بن الحسين (ع) كسى خواهد آمد ‌كه‌ زمين ‌را‌ ‌از عدل پر خواهدكرد، چونان ‌كه‌ ‌از ظلم پر شده است !
عمر بن عبد العزيز (متوفاي 101 هجرى) ‌كه‌ ‌از وابستگان ‌به‌ بنى اميه ‌و‌ مروانيان است ، اما ‌به‌ دليل برخى خصلتهاى منصفانه ‌از ايشان متمايز مى باشد، على رغم تعارض ‌و‌ تضادى ‌كه‌ ميان حكومت بنى اميه ‌با‌ اهل بيت ‌و‌ شخص امام سجاد - عليه السلام - وجود داشت ، گاه ‌به‌ خدمت آن حضرت مى رسيد ‌و‌ اظهار ادب ‌و‌ خضوع مى كرد. ‌و‌ بعد ‌از شهادت آن امام گفت : ذهب سراج الدنيا ‌و‌ جمال اسلام ، زين العابدين. (161)
يعنى ؛ مشعل روشنگر دنيا ‌و‌ مايه جمال ‌و‌ زيبايى اسلام ، زين العابدين ، چشم ‌از جهان فرو بست.
در يكى ‌از محافلى ‌كه‌ امام سجاد (ع) حضور داشت. عمربن عبدالعزيز نيز شركت جست. امام سجاد قبل ‌از ‌او‌ مجلس ‌را‌ ترك گفتند.
پس ‌از بيرون رفتن امام ابن عبدالعزيز ‌از حاضران پرسيد:
امروز شريفترين مردم در جامعه ‌ما‌ چه كسى است ؟
طبق معمول آن دوره ، همه گفتند: شخص خليفه.
ابن عبدالعزيز گفت : نه ، چنين نيست ‌كه‌ شما مى گوييد! شريفترين مردم كسى است ‌كه‌ هم اكنون ‌از مجلس ‌ما‌ خارج گرديد على بن الحسين (ع) زيرا ‌او‌ ‌از خاندانى است ‌كه‌ همه مردم آرزو دارند ‌از آن خاندان باشند ولى ‌او‌ هرگز تمايل ندارد ‌كه‌ ‌به‌ خاندانى جز خاندان خويش بپيوندد ‌و‌ منتسب باشد. (162)
كمال الدين ، محمد بن طلحه شافعى متولد 652 ‌از علماى قرن هفتم مى نويسد:
على بن الحسين زينت اهل عبادت ، پيشوايان زاهدان ، بزرگ پرهيزكاران ‌و‌ رهبر ‌و‌ پيشتاز مؤمنان است. شيوه زندگى ‌او‌ خود گواهى مى دهد ‌كه‌ ‌از سلاله نسل رسول خدا (ص ) است. اخلاق ‌و‌ منش او، خود مى نماياند ‌كه‌ ‌او‌ ‌از بندگى مقرب خداست. آثار برجاى مانده بر سيمايش ، نشانگر نمازهاى بسيار ‌و‌ شب زنده داريهاى هدايت يافته اوست. ‌و‌ الفت هماره ‌او‌ ‌با‌ دعا ‌و‌ راز ‌و‌ نياز، دليل انس ‌او‌ ‌با‌ خداست.
در طاعت ‌و‌ بندگى حق ، چنان تاخت ‌كه‌ زين العابدين شناخته شد. شب زنده داريهايش ، راه تاريك آخرت ‌را‌ بر ‌او‌ روشن ساخته ‌و‌ روزه هاى مستمر او، توشه جهان ديگر ‌را‌ برايش تدارك ديده بود.
كرامتها ‌و‌ كارهاى خارق عادت ، بسيار ‌از آنها ثبت شده ‌و‌ همه اذعان دارند ‌كه‌ وى ‌از سروران خلق در قيامت است. (163)

حماسه فرزدق
يكى ‌از گوياترين نشانه هاى عظمت اجتماعى امام سجاد (ع) قصيده معروف فرزدق (متوفاي 110 هجرى) مى باشد.
در روزگارى ‌كه‌ شعر ‌از قويترين ابزارها تبليغى ‌به‌ شمار مى آمد ‌و‌ ستايشى در قالب شعر مى توانست شخصيتى ‌را‌ ‌به‌ دورترين قبايل ، ‌به‌ نيكى ‌و‌ ارزش ‍ بشناساند ‌و‌ هجوى مى توانست قبيله اى ‌را‌ ‌به‌ بدنامى ‌و‌ بى آبرويى بكشاند ‌و‌ ايشان ‌را‌ وادار ‌به‌ مهاجرت سازد، فرزدق ‌را‌ ‌از مرز مديحه سرايى ‌تا‌ اوج حماسه اى انقلابى پيش برده ، شرايطى است ‌كه‌ فرزدق ، شعر خود ‌را‌ در آن شرايط انشاد كرده است.
در روزگارى ‌كه‌ شاعران ‌به‌ ندرت مى توانستند ‌از خشم دستگاه اموى بيمناك نباشند ‌و‌ كم بودند كسانى ‌كه‌ بتوانند دل ‌از عطاها ‌و‌ هداياى خليفه بپوشند، فرزدق ‌از خطرها نهراسيد ‌و‌ دل ‌از عطاى خليفه بريد ‌تا‌ رضاى خداوند ‌را‌ در اظهار محبت ‌و‌ ارادت ‌به‌ خاندان رسالت جستجو كند ‌و‌ ‌به‌ دست آورد.
فرزدق شعرش ‌را‌ در پستوى خانه اش نسرود ‌و‌ در گمنامى ‌و‌ بى نشانى آن ‌را‌ منتشر نساخت ! بلكه در برابر چشمان خشم آلود هشام - ‌كه‌ در آن روز برادر خليفه ‌و‌ ‌از مقربترين عناصر حكومتى ‌و‌ نزديكترين خشم آلود هشام - ‌كه‌ در آن روز برادر خليفه ‌و‌ ‌از مقربترين عناصر حكومتى - نزديكترين شخص ‌به‌ وليد بن عبدالملك ‌به‌ شمار مى آمد - ‌و‌ در منظر انبوه حج گزارانى ‌كه‌ ‌از جاى جاى خطه اسلام گرد آمده بودند، ‌به‌ ستايش ‌از امام سجاد (ع) پردااخت.
ستايش فرزدق ‌از امام سجاد (ع) در آن شرايط ‌و‌ در آن محيط ‌كه‌ بزرگترين مجتمع اسلامى ‌و‌ مهمترين پايگاه دينى ‌به‌ شمار مى آمد، ستايشى ساده ‌و‌ بى پيامد نبود، زيرا مدح على (ع) ‌و‌ خاندان وى در ذهن مردم ارتباطى ناگسستنى ‌با‌ رد ‌و‌ طرد غاصبان خلافت داشت.
ستودن بارزترين چهره علوى - امام سجاد (ع) - ‌به‌ معناى رويارويى صريح ‌با‌ تمامى ‌مروانيان شناخته مى شد، چرا ‌كه‌ اين دو جريان هميشه ستيزى بى امان داشته اند ‌و‌ ناهمسازى آنان بر كسى مخفى نبود.
فرزدق زمانى شعر خود ‌را‌ ‌با‌ طنين گرمش انشاد كرده ‌كه‌ هشام ‌با‌ تكبر ‌و‌ غرور در حلقه ياران ‌و‌ هوادارانش گام در خانه خدا نهاده ‌تا‌ طواف كند.
حج گزاران انبوه بودند ‌و‌ بى توجه ‌به‌ حضور هشام !
هشام خواست استلام حجر كند اما ازدحام جمعيت مانع شد ‌و‌ ‌او‌ باناكامى ‌به‌ كنارى رفت ‌و‌ ‌با‌ همراهانش ‌به‌ نظاره طواف كنندگان خانه خدا نشست.
در اين هنگام شخصى ‌با‌ جامه ها ‌و‌ هيئتى مردمى اما ‌با‌ چهره اى جذاب ‌و‌ هيبتى معنوى ‌به‌ جمع طواف گزاران پيوست ‌و‌ چون ‌به‌ حجر نزديك شد ‌و‌ خواست استلام حجر كند، مردم احترامش كردند، راه گشودند ‌و‌ ‌او‌ بآسانى استلام حجر كرد.
همراهان هشام ‌با‌ ديدن آن منظره ‌به‌ شگفت آمده ‌و‌ ‌از هشام پرسيدند: آن شخصى ‌كه‌ مردم برايش راه گشودند ‌و‌ احترامش كردند كيست ؟
هشام ‌كه‌ احساس حقارت ‌و‌ كوچكى مى كرد ، چنين وانمود ‌كه‌ ‌او‌ ‌را‌ نمى شناسد! فرزدق ‌كه‌ ‌از نزديك ناظر اين گفتگوها بود، دانست هشام ‌از سر حسادت ‌و‌ حق پوشى اظهار ناآشنايى مى كند ‌و‌ ‌با‌ خود گفت اكنون ، لحظه ايفاى رسالت ‌و‌ گاه حق گويى است.
فرزدق قدم پيش نهاد ‌و‌ جايى ايستاد ‌كه‌ صدايش ‌را‌ هر چه بيشتر بشنوند ‌و‌ گفت : اى هشام - اى فرزند عبدالملك ‌و‌ اى برادر خليفه -! اگر ‌تو‌ آن شخص ‌را‌ نمى شناسى ، ‌من‌ ‌او‌ ‌را‌ خوب مى شناسم.
گوش فرا ده ‌تا‌ وى ‌را‌ ‌به‌ ‌تو‌ معرفى كنم
درياي عطوفت ‌و‌ احساسات فرزدق ‌به‌ جوش آمده بود. واژه هاى عشق ‌و‌ محبتش ‌به‌ خاندان على چونان امواج دريا ‌به‌ حركت در آمده ‌و‌ ‌به‌ شيوه شاعران پرتوان عرب ، شعرى بالبداهه در وصف امام سجاد انشاد كرد.
امواج صدايش در مسجد الحرام پيچيد ‌و‌ تاءثيرى عميق بر روح ‌و‌ جان مردمان نهاد جان مردم ‌را‌ پروريد ‌و‌ روح هشام ‌را‌ چون خرقه اى پوسيده دريد!(164)
اكنون قبل ‌از پرداختن ‌به‌ قصيده فرزدق نگاهى اجمالى ‌به‌ شخصيت وى خواهيم داشت.

شخصيت فرزدق

فرزدق كنيه اش ابوفراس ‌و‌ پدرش غالب صمصعه مجاشعى ‌و‌ مادر وى لبنه ، دختر قرظة بن ظبية است. در سال 38 هجرى تولد يافت ‌و‌ ‌به‌ سال 100 هجرى در بصره ‌به‌ چشم ‌از جهان فرو بست.
او ‌از بزرگان بنى تميم بود ‌و‌ چونان پدرش ‌به‌ جود ‌و‌ سخاوت شهرت داشت.
فرزدق در خردسالى ‌به‌ همراه پدرش ، خدمت امير المؤمنين (ع) شرفياب شد.
پدر وى ‌را‌ ‌به‌ حضور آن حضرت معرفى كرد ‌و‌ ياد آور شد ‌كه‌ فرزندش - ‌با‌ وجود خردسالى - قادر ‌به‌ سرودن اشعار مى باشد.
على - عليه السلام - ‌به‌ پدر ‌او‌ توصيه كرد ‌كه‌ بهتر ‌از شعر گفتن ، تعليم قرآن است ‌و‌ همين سفارش سبب گرديد ‌تا‌ فرزدق ‌به‌ آموزش ‌و‌ حفظ قرآن روى آورد.
بسيارى ‌از تاريخ نگاران ، فرزدق ‌را‌ دوستدار اهل بيت دانسته اند. براى خاندان على (ع) ‌به‌ نيكى شعر مى گفت ‌و‌ ‌از آنان ‌به‌ عظمت ياد مى كرد ‌و‌ دشمنانشان - بويژه معاويه ، يزيد هشام ‌و‌ حجاج - ‌را‌ بشدت مورد استهزا قرار مى داد ‌و‌ هجو مى كرد.
از جمله مهمترين اشعار وى قصيده معروفى است ‌كه‌ در ستايش امام زين العابدين - عليه السلام - سروده ‌و‌ آن ‌را‌ در مسجد الحرام ‌و‌ در حضور هشام ‌و‌ جمع حج گزاران انشادكرده است.
گروهى وى ‌را‌ ستوده اند ‌و‌ برخى ‌او‌ ‌را‌ مذمت كرده اند.
مذمت كسانى چون فرزدق ‌كه‌ در عصر خلافت امويان ‌به‌ تمجيد ‌و‌ تعظيم قدر امامان ‌و‌ اهل بيت (ع) پرداخته است ، ‌از سوى قلم ‌به‌ مزدان دربارى ‌و‌ معاندان اهل بيت ، چندان دور ‌از انتظار نيست.
در منظر تعصب پيشگان ، چه جرمى بالاتر ‌از دفاع ‌و‌ حمايت ‌از خاندان على - عليه السلام - ‌و‌ هجو سلطه داران !
مذمتها ‌و‌ نسبتهاى ناروايى ‌كه‌ ‌به‌ فرزدق داده اند، منحصر ‌به‌ شخص وى نيست بلكه هر شاعرى ‌كه‌ ‌به‌ تعريف ‌و‌ تمجيد ‌از اهل بيت پيامبر - صلى الله عليه وآله - پرداخته ‌و‌ ‌به‌ آنان اظهار محبت كرده است ، ‌از نيزه طعن ‌و‌ كينه معاندان در امان نمانده است ، چونان ‌كه‌ همان نسبتها ‌را‌ ‌به‌ ابوالاسود دلائلى ، كميت اسدى ‌و‌ دعبل بن على خزاعى و... نيز داده اند!
در برابر اين نارواگوييها، اكثر علماى رجال ، فرزدق ‌را‌ توثيق كرده ‌و‌ شهامت ‌و‌ رادمردى ‌او‌ ‌را‌ ستوده اند.
شيخ طوسى (ره) ‌او‌ ‌را‌ ‌از اصحاب امام سجاد - عليه السلام - دانسته ‌و‌ ‌به‌ خاطر قصيده اش وى ‌را‌ ‌به‌ نيكى ياد كرده است.(165)
كشى (متوفي 340 هجرى) بر اخلاص ‌او‌ در محبت اهل بيت - عليه السلام - تاءييد دارد ‌و‌ مى گويد:
دليل بر اخلاص ‌او‌ همين بس ‌كه‌ ابتدا صله امام ‌را‌ نپذيرفت ‌و‌ گفت ‌من‌ شعر ‌را‌ براى رضاى الهى سروده ام ‌و‌ نه دريافت صله... (166)

متن قصيده فرزدق
1- هذا الذى تعرف وطاته
والبيت يعرفه والحل والحرم (167)


2- هذا ابن خير عباد الله كلهم
هذا التقى النقى الطاهر العلم (168)


3- هذا ابن فاطمه ان كنت جاهلد
بجده انبياء الله قد ختموا (169)


4- وليس قولك ‌من‌ هذا بضائره
العرب تعرف ‌من‌ انكرت ‌و‌ العجم (170)


5- كلتايديه غياث عم نفعهما
تستو كفان ‌و‌ لا يعروهما عدم (171)


6- سهل الخليقة لاتخشى بو ادره
تستو كفان ‌و‌ لا يعرو هما عدم (172)


7- حمال انفال اقوام اذا افتدحوا
حلو الشمائل تحلو عنده نعم (173)


8- ‌ما‌ قال لا قط الا فى تشهده
لولا لاتشهد كانت لاءه نعم (174)


9- عم البرية بالااحسان ‌و‌ فانقشعت
عنها الغياهب ‌و‌ الاملاق ‌و‌ العدم (175)


10- اذا راته قريش قال قائلها
الى مكارم هذا ينتهى الكرم (176)


11- يعضى حياء ‌و‌ يغضى ‌من‌ مهابتة
فمايكلم الا حين يبتسم (177)


12- بكفد خيزران ريحه عبق
من كف اروع فى عرنينه شمم (178)


14- يكاد يمسكه عرفان راحتة
ركن الحطيم اذا ماجاء يستلم (179)


15- اى الخلائق ليست فى رقابهم
جرى بذاك له فى لوحه القلم (180)


16 - ‌من‌ يشكر الله يشكر اوليه ذا
قالدين ‌من‌ بيت هذا بيت هذا ناله الامم (181)


17- يتمى الى ذروة الذدين التى فصرت
عنها الا كف ‌و‌ عن ادركها القدم (182)


18- مشتقه ‌من‌ رسول الله نبعتة
طابت مغارسه ‌و‌ الخيم ‌و‌ الشيم (183)


19- مشتقه ‌من‌ رسول الله نبعته
طابت مغارسه ‌و‌ الخيم ‌و‌ الشيم (184)


20- ينشق ثوب الدجى عن ور غرته
كفر ‌و‌ قربهم منجى ‌و‌ معتصم (185)


21- ‌من‌ معضر حبهم دين ‌و‌ بعضعهم
كالشمس تنجاب عن اشراقها الظلم (186)


22- مقدم بعد ذكر الله ذكرهم 
فى كل بدء ‌و‌ مختوم ‌به‌ الكلم (187)


23- ان عدم اهل التقى كانوا ائمتهم
اوقيل ‌من‌ خير اقل الارض قيل هم (188)


24- لا يستطيع جواد بعد جودهم
ولا يدانيهم قوم ‌و‌ ان كرموا (189)


25- هم الغيوث اذاما ازمة ازمت
و الا سد اسد الشرى ‌و‌ الباس محتدم (190)


26- لا ينقص العسر بسطا ‌من‌ اكفهم
سيان ذلك ان اثروان عدموا (191)


27- يستدفع الشرو اللوى بحبهم
و يسترب ‌به‌ الاحسان ‌و‌ النعم (192)


پيامهاى قصيده فرزدق
با آنچه تاريخ ‌از روش ‌و‌ منش خلفا ثبت كرده بديهى است ‌كه‌ فرزدق ‌با‌ بيان اين سخنان كوبنده ‌و‌ صريح ، خويش ‌را‌ براى رويارويى ‌با‌ هر شكنجه ‌و‌ آزار ‌و‌ انتقال ‌از سوى هشام بن عبدالملك آماده كرده بود!
مامقانى ‌به‌ نقل ‌از كتاب خرائج مى نويسد:
فرزدق پس ‌از انشاد اين قصيده مدتها زندانى شده ‌و‌ ‌به‌ فرمان هشام محكوم ‌به‌ مرگ گرديد.
فرزدق شرايط دشوار خود ‌را‌ ‌به‌ امام على الحسين - عليه السلام - رسانيد ‌و‌ آنحضرت براى نجات ‌و‌ رهايى ‌او‌ دعاكرد.
فرزدق پس ‌از آزادى ‌به‌ حضور امام سجاد - عليه السلام - رسيد ‌و‌ ‌از وضع نابسامان اقتصادى خود شكايت كرد ‌و‌ گفت : خليفه تمام حقوق پيشين ‌او‌ ‌را‌ قطع كرده است.
حضرت پرسيد: حقوق دريافتى ‌تو‌ در سال چه اندازه اى بوده است ؟
فرزدق ، مقدارى ‌را‌ اظهار داشت.
امام (ع) ‌به‌ اندازه اى چهل سال او، هزينه زندگيش ‌را‌ تاءمين كرد ‌و‌ فرمود: اگر مى دانستم ‌كه‌ ‌به‌ بيش ‌از اين نياز دارى ‌به‌ ‌تو‌ مى بخشيدم.
فرزدق ، هديه امام ‌را‌ دريافت كرد ‌و‌ پس ‌از همان مدت ، بدرود حيات گفت.(193)

انگيزه فرزدق
بسيارى ‌از شاعرانى ‌كه‌ ‌به‌ ستايش ‌يا‌ مذمت شخصيتهاى اجتماعى - سياسى عصر خود پرداخته اند، انگيزه آنان ‌را‌ ‌يا‌ چشمداشتهاى مادى تشكيل مى داده است ‌و‌ ‌يا‌ نگرانيها ‌و‌ تهديدهايى ‌كه‌ ‌از سوى عوامل قدرتمند، متوجه آنان است.
ولى اين موضوع شامل شاعران دربارى ‌و‌ زورپرستان ‌و‌ زرجويان است ‌و‌ نه شاعرانى ‌كه‌ ‌با‌ بيان فكر ‌و‌ عقيده خويش ‌به‌ تبليغ ارزشهاى الهى ‌و‌ حمايت ‌از عدالت اجتماعى ‌و‌ انتقاد ‌از استبداد ‌و‌ جباريت حاكمان ‌و‌ خلفا مى پرداخته اند.
فرزدق چگونه مى تواند ‌به‌ چشمداشت امور مادى ‌و‌ دنيايى ‌به‌ توصيف امام سجاد - عليه السلام - پرداخته باشد، ‌با‌ اين ‌كه‌ خود ‌را‌ روياروي كينه عميق هشام قرار مى دهد! در مطالب قبل ، هر چند ياد شد ‌كه‌ امام سجاد - عليه السلام - زندگى آينده فرزدق ‌را‌ تاءمين كرد اما نبايد ‌از نظر دور داشت ‌كه‌ فرزدق ، اصولا براى دريافت صله ‌و‌ مزد ‌و‌ پاداش دنيوى قصيده ياد شده ‌را‌ نسروده است.
كشى (متوفي 340 هجرى) ضمن ستايش ‌از فرزدق ‌و‌ بيان اخلاص وى در مسير اهل بيت - عليه السلام - مى گويد: دليل اخلاص ‌او‌ همين بس ‌كه‌ امام سجاد - عليه السلام - دوازده هزار دينار ‌به‌ عنوان صله براى ‌او‌ فرستاد ولي فرزدق قبول نكرد ‌و‌ ‌به‌ امام (ع) پيغام داد: ‌من‌ آن قصيده ‌را‌ براى صله نگفته ام ‌و‌ جز رضاى خداوند متعالى ، چيزى نخواسته ام.
امام سجاد - عليه السلام - براى ‌او‌ دعا كرد ‌و‌ فرمود: عمل ‌تو‌ مورد رضاى خداست ولى ‌ما‌ خاندان وقتى چيزى ‌را‌ ‌به‌ كسى بخشيديم ، ‌از ‌او‌ باز پس ‍ نمى گيريم. فرزدق در پى اين فرمايش ، ‌و‌ ‌به‌ خاطر رعايت ادب ، هديه حضرت ‌را‌ پذيرفت. (194)
البته ميان اين نقل - ‌كه‌ فرزدق ابتدا صله ‌را‌ نپذيرفت - ‌و‌ ميان نقلى ‌كه‌ - حاكى ‌از شكايت فرزدق ‌از وضع مال خويش مالى خويش مى باشد - منافاتى نيست. زيرا ممكن است نقل نخست مربوط ‌به‌ قصيده هايى بوده ‌كه‌ فرزدق قبل ‌از قصيده معروفش براى اهل بيت سروده است ، ولى اظهار نياز زمانى صورت گرفته ‌كه‌ فرزدق ‌از سوى هشام در تنگناى زندگى گرفتار آمده است.
احتمال ديگر اين است ‌كه‌ هر دو نقل مربوط ‌به‌ يك مرحله باشد ‌به‌ اين گونه ‌كه‌ فرزدق مشكل مالى خود ‌را‌ ‌با‌ امام در ميان گذارده است اما نه براى دريافت صله ‌و‌ مالى بدون عوض بلكه براى گرفتن راهنمايى ‌و‌ يا مساعده ‌و‌ زمانى ‌كه‌ امام سجاد (ع)، آن همه صله ‌را‌ ‌به‌ ‌او‌ مى بخشد، ‌او‌ اظهار داشته ‌كه‌ منظورش ‌از گزارش وضع خود، هرگز دريافت صله نبوده است ‌و‌ آن نمى پذيرد. اما امام - عليه السلام - وى ‌را‌ براى پذيرش آن بخشش متقاعد مى سازد.

حماسه فرزدق ، ثبت در ديوان ادب
قصيده فرزدق ، آن چنان در منابع تاريخى ‌و‌ ادبى تثبيت شده است ‌كه‌ جاى هر گونه ابهام ‌را‌ زدوده ‌و‌ آن ‌را‌ ‌از نهان شدن در غبار گمنامى ‌و‌ فراموشى ، ايمن داشته است.
عبدالرحمن جامى ‌از شاعران پارسى گوى قرن هشتم هجرى (817 - 897 هجرى) ‌كه‌ در زمره مفسران ‌و‌ فقيهان ‌و‌ عارفان ‌و‌ ادبيان عصر خويش جاى داشته است ، (195) قصيده فرزدق ‌و‌ نيز عكس العمل دستگاه خلافت ‌را‌ در برابرى نظم در آورده است ‌و‌ اين خود مى نماياند ‌كه‌ بازتاب ‌و‌ تاءثير حماسه فرزدق در محافل علمى ‌و‌ ادبى هماره مثبت ‌و‌ نيرومند بوده است :
عبد الرحمن جامى ، چنين سروده است :
پور عبدالملك ‌به‌ نام هشام ***** در حرم بود ‌با‌ اهالى شام
مى زد اندر طواف كعبه قدم
***** ليكن ‌از ازدحام اهل حرم
استلام حجر ندادش دست
***** بهر نظاره گوشه اى بنشست
ناگهان نخبه نبى ‌و‌ ولى
***** زين عباد بن حسين على
در كساء بها ‌و‌ حله و نور
***** بر حريم حرم فكنده عبور
هر طرف مى گذشت بهر طواف
***** در صف خلق مى فتاد شكاف
زد قدم بهر استلام حجر
***** گشت خالى ز خلق راه گذر
شامى اى كرد ‌از هشام سؤال
***** كيست اين ‌با‌ چنين جمال ‌و‌ جلال
از جهالت در آن تعلل كرد
***** وز شناسائيش تجاهل كرد
گفت نشناسمش ، ندانم كيست
***** مدنى ، ‌يا‌ يمانى ، ‌يا‌ مكيست
بو فراس آن سخنور نادر
***** بود در جمع شاميان حاضر
گفت ‌من‌ مى شناسمش نيكو
***** زو چه پرسى ‌به‌ سوى ‌من‌ كن رو
آن كس است اين ‌كه‌ مكه و بطحاء
***** زمزم ‌و‌ بو قبيس ‌و‌ خيف ‌و‌ منى
مروه ، مسعى ، صفا، حجر، عرفات
***** طيبه ، كوفه ، كربلا و فرات
هر يك آمد ‌به‌ قدر ‌او‌ عارف
***** بر علو مقام ‌او‌ واقف
قرة العين سيد الشهداست
***** زهره شاخ دوحه زهراست
ميوه باغ احمد مختار
***** لاله راغ حيدر كرار
چون كند جاى در ميان قريش
***** رود ‌از فخر بر زبان قريش
كه بدين سرور ستوده شيم
***** به نهايت رسيد فضل ‌و‌ كرم
ذروه عزتست منزل او
***** حامل دولت است محمل او
از چنين عز ‌و‌ دولت ظاهر
***** هم عرب هم عجم بود قاصر
جد ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ مسند تمكين
***** خاتم الانبياست نقش نگين
لايح ‌از روى ‌او‌ فروغ هدى
***** فائح ‌از خوى ‌او‌ شميم وفا
طلعتش آفتاب روز افروز
***** روشنايى فزاى ‌و‌ ظلمت سوز
جد ‌او‌ مصدر هدايت حق
***** از چنان مصدرى شده مشتق
ز حيا نايدش پسنديده
***** كه گشايد ‌به‌ روى كس ديده
خلق ‌از ‌او‌ نيز ديده خوابانند
***** كز مهابت نگاه نتوانند
نيست بى سبقت تبسم او
***** خلق ‌را‌ طاقت تكلم او
در عرب در عجم بود مشهور
***** گو ندانش مغفلى مغرور
همه عالم گرفت پرتو خور
***** گر ضريرى نديد ‌از آن چه ضرر
شد بلند آفتاب بر افلاك
***** بوم ‌از آن گر نيافت بهره چه باك
بر نكو سيرتان ‌و‌ بدكاران
***** دست ‌او‌ ابر موهبت باران
فيض آن ابر بر همه عالم
***** گر بريزد همى نگردد كم
هست ‌از آن معشر بلند آيين
***** كه گذشتند ز اوج عليين
حب ايشان دليل صدق ‌و‌ وفاق
***** بغض ايشان نشان كفر ‌و‌ نفاق
قربشان پايه علو ‌و‌ جلال
***** بعدشان مايه عتو ‌و‌ ضلال
گر شمارند اهل تقوى را
***** طالبان رضاى مولا را
اندر آن قوم مقتدا باشند
***** وندر آن خيل پيشوا باشند
گر بپرسد ز آسمان بالفرض
***** سائلى ، ‌من‌ خيار اهل الارض
بر زبان كواكب ‌و‌ انجم
***** هيچ لفضى نيايد الا هم
هم غيوث الندى اذا ‌و‌هبوا
***** هم ليوث الشرى اذا نهبوا
ذكرشان سابق است در افواه
***** بر همه خلق بعد ذكر الله
سر هر نامه را رواج افزاى
***** نامشان هست بعد نام خداى
ختم هر نظم ‌و‌ نثر ‌را‌ الحق
***** باشد ‌از يمن نامشان رونق
چون هشام آن قصيده غراء
***** كه فرزدق همى نمود انشاء
كرد ‌از آغاز ‌تا‌ ‌به‌ آخر گوش
***** خونش اندر رگ ‌از غضب زد جوش
بر فرزدق گرفت حالى دق
***** همچو بر مرغ خوشنوا عقعق
ساخت در چشم شاميان خوارش
***** حبس بنمود بهر آن كارش
اگرش چشم راست بين بودى
***** راست كردار ‌و‌ راست بين بودى
دست بيداد ‌و‌ ظلم نگشادى
***** جاى آن حبس ، خلعتش دادي
قصه مدح بو فراس رشيد
***** چون بدان شاه حق شناس رسيد
از درم بهر آن نكو گفتار
***** كرد حالى روان ده ‌و‌ دو هزار
بو فراس آن درم نكرد قبول
***** گفت مقصود ‌من‌ خدا ‌و‌ رسول
بود ‌از آن مدح ، نى نوال ‌و‌ عطا
***** زان ‌كه‌ عمر شريف ‌را‌ ز خطا
همه جا ‌از براى همجى
***** كرده اى صرف در مديح ‌و‌ هجى
تافتم سوى اين مديح عنان
***** بهر كفاره چنان سخنان
قلته خلصا لوجه الله
***** لا، لان استعيض ‌ما‌ اعطاه
قال زين العباد ‌و‌ العباد
***** ما نوديه عوض لا يرداد
زان ‌كه‌ ‌ما‌ اهل بيت احسانيم
***** هر چه داديم باز نستانيم
ابر جوديم بر نشيب ‌و‌ فراز
***** قطره ‌از ‌ما‌ ‌به‌ مانگردد باز
آفتابيم بر سپهر علا
***** نفتد عكس ‌ما‌ دگر سوى ما
چون فرزدق ‌به‌ آن وفا ‌و‌ كرم
***** گشت بينا قبول كرد درم
از براى خدا بود ‌و‌ رسول
***** هر چه آمد ‌از ‌او‌ چه رد چه قبول
بود ‌از آن هر دو قصدش الحق حق
***** مى كنم ‌من‌ هم ‌از فرزدق دق
رشحه زان سحاب لطف ‌و‌ نوال
***** كه رسيدش از آن خجسته مآل
زان حريفم اگر رسد حرفي
***** بندم ‌از دولت ابد، طرفى
صادقى ‌از مشايخ حرمين
***** چون شنيد آن نشيد دور ‌از شين
گفت نيل مراضى حق را
***** بس بود اين عمل فرزدق را
گر جز اينش ز دفتر حسنات
***** بر نيايد نجات يافت نجات
مستعد شد رضاى رحمان را
***** مستحق شد رياض رضوان را
زان ‌كه‌ نزديك حاكم جابر
***** كرد حق ‌را‌ براى حق ظاهر (196)

تحليلى بر قصيده فرزدق
آنچه در صفحات گذشته ‌از ابيات شعر فرزدق آورديم ، تنها ابياتى نيست ‌كه‌ ‌از ‌او‌ در اين قصيده ثبت كرده اند، بلكه مورخان ‌و‌ كتابهاى ادبى ، ابيات اين قصيده ‌را‌ ‌از نظر تعداد، مختلف نقل كرده اند ‌و‌ چه بسا برخى ‌به‌ نقل چند بيت اكتفا نموده اند.
علت اين اختلاف نقلها ممكن است بدان جهت باشد ‌كه‌ هر نويسنده ‌به‌ ذوق خويش چند بيتى ‌را‌ انتخاب مى كرده است ‌و‌ نه اين ‌كه‌ بقيه ابيات ‌را‌ منتسب ‌به‌ فرزدق ندانسته ‌و‌ ‌يا‌ بدانها دست نيافته باشد.
شيخ مفيد (ره) فقط بيتهاى يك دو، ده ، يازده ، سيزده ، پانزده ، ‌و‌ شانزده ‌را‌ ‌با‌ مختصر اختلافى - ياد كرده است. (197)
سيد مرتضى (ره) (متوفي 436 هجرى) ‌به‌ پيروى ‌از شيخ مفيد (ره) همان ابيات ‌را‌ نقل نموده ‌و‌ سپس متذكر شده است كه تمام آنها نقل نشده است. (198)
ابوالفرج اصفهانى (متوفي 356 هجرى) بيست بيت ‌از قصيده ‌را‌ آورده است. (199) در حالى ‌كه‌ مناقب ‌به‌ چهل ‌و‌ يك بيت تصريح كرده است. (200) محمد بن فتال نيشابورى (متوفي 508 هجرى) بيست ونه بيت ‌را‌ متذكر شده است ولى ‌با‌ كمى اختلاف محتوايى ‌با‌ آنچه در ديوان فرزدق ثبت گرديده است. (201)
در ديوان فرزدق بيست ‌و‌ هفت بيت براى اين قصيده ثبت شده است ‌كه‌ در صفحات قبل ‌به‌ نقل همانها اكتفا كرديم ‌و‌ افزون بر آن ‌را‌ نياورديم.
على بن عيسى اربلى (متوفي 692 هجرى) بيست ‌و‌ سه بيت ، (202) ابن خلكان بيست وهفت بيت (203)، جلال الدين سيوطى بيست ‌و‌ سه بيت (204) ‌و‌ سيد محسن امينى عاملى سى ‌و‌ دو بيت براى اين قصيده ياد كرده اند. (205)
و علامه محمد باقر مجلسى (ره) چهل ‌و‌ يك بيت براى اين قصيده متذكر شده است ‌و‌ پس ‌از نقل ابيات مى نويسد:
هشام پس ‌از شنيدن شعر فرزدق ، خشمگين شد ‌و‌ حقوقش ‌را‌ قطع كرد. ‌فرزدق ‌با‌ اعتراض ‌به‌ وى گفت : اگر ‌تو‌ هم جدى همانند جد ‌او‌ ‌و‌ پدرى چونان پدر ‌او‌ ‌و‌ مادرى ‌به‌ منزلت مادر ‌او‌ داشتى براى تو هم مى گفتم !...

نقد شبهات
درباره قصيده فرزدق شبهاتى نيز مطرح شده است :
الف : برخى احتمال داده اند ‌كه‌ شعر فرزدق در ستايش حسين بن على - عليه السلام - سيد الشهدا باشد، زيرا فرزدق اشعارى در وصف آن حضرت دارد ‌كه‌ ‌از نظر سبك ‌و‌ وزن همگونى تمام ‌با‌ قصيده مورد بحث دارد.
شعرى ‌كه‌ فرزدق در وصف حسين بن على - عليه السلام - سروده است ‌با‌ اين ابيات آغاز مى شود.
هذا حسين رسول والده امست بنور هداة تهتدى الامم
هذا ابن فاطمة الزهراء عترتها فى جنة الخلد مجريا ‌به‌ القلم (206)
و...

ولى ‌با‌ همه شباهتها ‌و‌ همگونى وزن ‌و‌ قافيه ، قرينه هاى موجود نشان مى دهد ‌كه‌ اين اشعار در مقايسه ‌با‌ قصيده معروف فرزدق ‌از يك قصيده در وصف يك شخص نيستند زيرا اولا، قصيده معروف است ‌و‌ اين ابيات هرگز ‌از چنان شهرتى برخوردار نمى باشد. ثانيا، اين اشعار در ديوان فرزدق ‌و‌ در ساير كتب تاريخى ‌به‌ صورت قصيده واحد ثبت نشده است.

ب : بعضى قصيده فرزدق ‌را‌ ‌به‌ حزن بن كنانى نسبت داده اند ‌و‌ معتقدند ‌كه‌ ‌او‌ اين اشعار ‌را‌ در وصف عبدالملك مروان سروده است.!(207)
ولى اين شبهه - ‌به‌ طور مسلم - درباره برخى ‌از ابيات اين قصيده ‌به‌ كلى منتفى است زيرا آنجا سخن ‌از تبار والاى امام على - عليه السلام - ‌به‌ ميان آمده و هيچ كس نمى تواند جز امام مصداق آن باشد.
علاوه بر اين حبيب بن اوص طائى (متوفي 233 هجرى) اعتراف كرده است ‌كه‌ قصيده مذكور در وصف زين العابدين (ع) سروده شده است.
بلى ‌با‌ توجه ‌به‌ شباهت زياد اشعار ‌و‌ سبك شعرى حزن بن كنانى ‌با‌ فرزدق احتمال اين هست ‌كه‌ برخى ‌از ابيات قصيده يادشده ‌از آن فرزدق نباشد. ‌و‌ ‌از اشعار  ابن كنانى وارد قصيده ‌او‌ شده باشد. (208) ‌و‌ اين بيتها ‌از نظر مفهومى قابل شناسايى است مانند بيت يازدهم ‌و‌ دوازدهم قصيده ‌كه‌ سخن ‌از هيبت ‌و‌ بيم افكنى ‌و‌ عصاى خيزران و... دارد. چه اين ‌كه‌ عارفان ‌به‌ مقام امام ، ائمه ‌را‌ معمولا ‌با‌ اين تعابير مورد ستايش قرار نمى داده اند.
وارد شدن شعرى ‌از شاعرى در اشعار ديگرانى ‌كه‌ هم سبك ‌او‌يند سابقه داشته است ‌و‌ فراوان ‌به‌ چشم مى خورد. مانند قصيده ابوالاسود دئلى در ستايش امير المؤمنين - عليه السلام - ‌كه‌ چون ‌با‌ اشعار ام هيثم نخعى هم وزن ‌و‌ هم قافيه بوده ، ‌از نظر اهل ادب ، بعضى ‌از ابيات آن دو ‌به‌ ديگرى نسبت داده شده است. (209) و احتمالهاى ديگرى نيز مطرح شده ‌كه‌ قرينه اى بر صحت آنها نيست ‌و‌ از ياد آنها چشم مى پوشيم. (210)

پي نوشتها:
120- فتح /2.
121- بحارالنوار 46/60.
122- اعلام الورى 255
123- ارشاد 1632: اعلام الورى كشف الغمه 2/280؛ فصول المهمة 201.
124- حلية اولياء 133.
125- احقاق الحق 12/26.
126-اعلام الورى 256
127- احقاق الحق 12/26
128- دعائم الاسلام 1/208؛ سير اعلام انبلاء 4/392؛ فصول المهمة 202؛ نوالابصار 139.
129- مطالب السؤ ول 79؛ تاريخ ابن عساكر 4/392؛ روض الرياحين 55؛ احقاق الحق 2/23.
130- طبقات ابن سعد 5/160؛ حلية اولالياء 133؛ مختار مناقب اختيار 27؛ مشارق الانوار 119؛ تذكرة الحافظ 1/75؛ فصول المهمه 201؛ الصواعق المحرقه 119؛ الكواكب ادرية 1/139؛ ينابيع المودةُ 5/160؛ اسعاف الراغبين 239؛ نور الابصار شبلنجى 140.
131- حلية الولياء 133؛ مشارق النوار 119؛ تذكرة الخواص 293؛ سير اعلام انبلاء؛ ينابيع امودة 15/160؛ اسعاف اراغبين 216.
132- عيون المعجزات 73؛ كشف الغمه 2/302 اخبار ادول ‌و‌ آثار الاول 108.
133- القاب الرسول ‌و‌ عترته مجموعه نفيسه 52؛ ارشاد 2/146؛ اعلام الورى 256؛ كشف الغمه 2/280.
134- كفايه الطالب 301؛ سير اعلام الانبلاء، 392؛ تهذيب التهذيب 7/305؛ تاريخ الاسلام 4/37.
135- طبقات ابن سعد 5/164؛ اعلام الورى 256؛ كشفالغمه 2/266.
136- كشف الغمه 2/266.
137- اغانى 14/75؛ حلية الاولياء 3/135؛ كشف الغمة 2/266؛ اعيان الشعيه 1/633.
138- خصال صدوق 517؛ حلية الاولياء 3/135؛ كشف الغمة 2/266؛ اعيان الشعيه 1/633.
139- طبقات ابن سعد 5/160.
140- حلية الاولياء 3/140، كشف الغمه 2/303.
141- علل الشرائع 231، مناقب 4/ 153.
142- حره در مسير مكه در ناحيه بطن العتيق قرار دارد (معجم البلدان 2/ 247).
143- طبقات ابن سعد 5/164، اعيان الشيعه 1/633.
144- علل الشرائع 231، مناقب 4 / 153.
145- تدكرة الخواص 184.
146- همان مدر؟
147- نور الابصار 128 اسعاف الراغبين حاشيه نور الابصار 208
148- ارشاد 2 146 تذكره الخوناص 295
149- مناقب 4/158؛ كشف الغمه 2/262؛ مشارق الانوار 119؛ تذكرة الخواص 295.
150- كشف الغمه 2/279
151- دعائم الاسلام 2/301
152- آل عمران /134.
153- ارشاد /142؛ اعلام الورى 259؛ كشف الغمه 2/274.
154- نور /22.
155- اعيان الشعيه 2/633
156- اعيان الشعيه 1/633
157- وفيات الاعيان 3/267؛ فصول المهمة 77؛ الائمة الاثنى عشر 75.
158- حلية الولياء 3/141؛ مناقب ابن شهر آشوب 4/159؛ كشف الغمه 2/380؛ تذكرة الخواص 182؛ تذكرة الحفاظ 1/75؛ تهذيب التهذيب 7/305.
159- ارشاد 2/145؛ كشف الغمه 2/280؛ سير اعلام الانبلاء 4/390؛ تاريخ ابن عساكر 12/19.
160- طبقات ابن سعد 5/158؛ كشف الغمه 2/258 /
161- مناقب 4/167؛ اعيان الشيعه 1/631.
162- مناقب 4/167؛ اعيان الشيعه 1/631.
163- مطالب السؤ ول 77.
164- البيان ‌و‌ التيين 1/370؛ الشعر ‌و‌ الشعرا9؛ المحاسن ‌و‌ المساوى 212؛ العقد الفريد 1/27؛ الاغانى 21/376؛ المعجم الكبير 143؛ ارشاد 2/150؛ حلية الاولياء 3/139؛ امالى سيد مرتضى 67؛ زهرالاداب 1/59؛ محاضراات الادباء 1/299؛ فايق زمخشرى 8/219؛ مناقب ابن شهر آشوب 4/169؛ كشف الغمه 2/92؛ مطالب السؤ ول 79؛ تذكرة الخواص ‍ 338؛ ‌و‌ فيات العيان 5/145؛ ديوان حماسه گزيده 213.
165- رجال طوسى 100.
166- اختيار معرفة الرجال رجال كشى 129.
167- اين اوست ‌كه‌ بطحا سرزمين ‌و‌ نبوت ‌با‌ آثارى برجاى مانده ‌از گامهايش آشناست. ‌و‌ خانه خدا نز ‌او‌ ‌را‌ مى شناسد، چونانا ‌كه‌ حل ‌و‌ حرم.
168- فرزند برترين بندگان خداست.
پرهيزكار، منزه ، پاكيزه ‌و‌ نشانه راهنما ‌و‌ ملاك هدايت است.
169- اين ، فرزند فاطمه عليها السلام است ، اگر راستى جاهلى ‌و‌ ‌او‌ ‌را‌ نمى شناسى !
170- اين ‌كه‌ ‌به‌ ادعاى ناشناسى مى پرسى ؛ ‌او‌ كيست ؛ زبانى ‌به‌ ‌او‌ ‌و‌ عظمتش نمى زند.
171- نزم خوبى است ‌او‌ باران گسترده اى است پر ثمر
همواره بخششها ‌از آن دريافت مى شود بى اين ‌كه‌ پايان پذيرد ‌و‌ بخشكد!
172- نرم خوبى است ‌كه‌ كسى ‌از ‌او‌ هراس ‌و‌ بيمناك نشده است.
دوقصلت ‌او‌ ‌را‌ زينت بخشيده : نيك خلقى ‌و‌ نيك رفتارى
173- بر دوش كشنده نيازهاى ‌و‌ رنجهاى مردم گرفتارى ‌و‌ حرمان ديده.
خوش سيمايى ‌كه‌ آرى گفتن ‌به‌ نياز ‌و‌ خواهش مردم برايش خوش وشيرين است.
174- هرگز نه نگفته جز در تشهد نمازش.
175- تمامى بندگان خدا ‌را‌ مورد احسان خئيش قرار داده است ، ‌تا‌ تيرگى فقر ‌و‌ نادارى ‌را‌ ‌از آنان بزدايد.
176- قريش چون ‌او‌ ‌را‌ بنگرد گويند: همه ارزشها ‌و‌ كرامتها در مكارم ‌و‌ فضايل ‌او‌ خلاصه شده ‌و‌ كمال پذيرفته است.
177- ‌او‌ چشم خويش ‌از روى حيا مى بندند ‌و‌ ديده خلق ‌از جلالت ‌او‌ فرو مى افتند.
هرگز سخنى نگويد مگر اينكه در حال تبسم باشد.
178- عصاى خيزرانش ، عطر مى پراكند. بيننده ‌را‌ ‌به‌ شگفت آورد، زيبايى ‌و‌ تناسبى ‌كه‌ در چهره دارد.
179- چون براى سودن حجر السود ركن حطيم آيد ‌با‌ عرفانى ‌كه‌ حجر ‌به‌ ‌او‌ دارد خواهد ‌كه‌ دست ‌او‌ ‌را‌ وانگذارد.
180- ‌از ديرزمان ، خدا ‌او‌ ‌را‌ شريف ‌و‌ بزرگ آفريده ‌و‌ قلم تقدير اين شرف ‌و‌ بزرگى ‌را‌ بر لوح نگاشته است.
181- كسى ‌كه‌ خداى ‌را‌ شكر مى گزارد، در حقيقت سپاسگزارم پدران اوست ، چرا ‌كه‌ دين مردم ‌از اين خاندان سررشته يافته است.
182- جايگاهدينى ‌او‌ آن چنان ‌به‌ اوج پيوسته ‌كه‌ دستها بدان نرسد ‌و‌ پاى انديشه راه نيابد.
183- ‌او‌ كسى است ‌كه‌ همه پيامبران ‌به‌ فضيليت ‌و‌ برترين جدش - محمد - صلى الله عليه وآله - گردن نهادند ‌و‌ امتش برترين امتها ‌به‌ شمار آمدند.
184- نهال وجودش رسته ‌از بوستان نبوت است ، پاك نژاد ‌و‌ پاكيزه خو ‌و‌ نيك سيرت است.
185- ‌او‌ ‌از خاندانى است ‌كه‌ محبت آن خاندان دين است ‌و‌ دشمنى آنان گمراهى ‌و‌ نزديك شدن ‌به‌ ايشان مايه نجات ‌و‌ ايمنى است.
186- نور پيشانيش پرده ظلمت ‌را‌ مى درد، چنان ‌كه‌ آفتاب سينه تاريكى را.
187- بفد ‌از ياد خدا، پيشاپيش هر سخنى ‌و‌ نام ‌و‌ ياد ايشان است ‌و‌ نيز در پايان هر گفتارى.
188- اگر اهل تقوا بر شمارند، اين خاندان سرور آنانند ‌و‌ اگر ‌از بهترين انسانها سراغ گيرند، همه گويند: ايشانند.
189- هيچ بخشنده اى برابرى ‌با‌ آنان نتواند، ‌و‌ هيچ كس ‌را‌ ميسر نشود ‌كه‌ خود ‌را‌ در بزرگى ‌به‌ آنان رساند.
190- در خشكسالى باران ريزنده اند ‌و‌ در ميدان كارزار شيران.
191- در تنگدستى ‌با‌ فراخ دستى مى بخشند، براى آنان يكسان است ، ‌كه‌ بى نياز باشند ‌با‌ مستمند.
192- دوستى آنان بازدارنده شر ‌و‌ نقمت است ‌و‌ موجب زيادت احسان ونعمت.
193- تيقيح المقال 2/4
194- تنقيح المقال 2/4.
195- شذرات الذهب 7/360؛ الاعلام زركلى 4/67.
196- مثنوى هفت اورنگ جامى ، اورنگ اول سلسله الذهب 141
197- ارشاد 2/150.
198- امالى سيد مرتضى 1/67-68
199- الاغانى 14/75 طبع الساسى مصر.
200- مناقب 4/169-172.
201- روضة الواعظين 201-200.
202- كشف الغمه 3/93-93
203- ‌و‌ فات الاعيان 5/145-146
204- شرح شواهد 732-734.
205- اعيان الشعيه 1/269.
206- كشف الغمه 2/43
207- شرح شواهد مغنى 734؛ ديوان ابو تمام حبيب بن اوس طائى 2/284
208- اعيان الشيعه 1/269
209- زهالاداب 1/62-69
210- رك : حياة الحيوان 3/133.

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

اركان و واجبات نماز
نقش تلقین در تربیت فرزند
شهادت
اوضاع سیاسی عصر امام زین العابدین علیه السلام
سخنى پیرامون امام چهارم على بن الحسین (علیه ...
پيشواي چهارم حضرت امام زین العابدین علیه السلام
 اخلاق و رفتار امام سجاد عليه السلام‏
چهار نکته کلیدی از زندگی امام سجاد(علیه‌السلام)
اهمیت عقل در وجود انسان
كثرت صدقات امام سجاد(ع)

بیشترین بازدید این مجموعه

تعبد امام زین العابدین علیه السلام
اركان و واجبات نماز

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^