اصمعى اديب معروف مى گويد: شبى در طواف كعبه بودم، جوانى خوش منظر را ديدم كه به پرده خانه آويخته بود، و اينچنين با حضرت معبود مناجات مى كرد: «ديده ها به خواب رفت، ستارگان بر صفحه دل انگيز آسمان برآمدند، پادشاه حىّ و قيّوم توئى، سلاطين و دنياداران در به روى مردم بستند، و بر ابواب كاخها و خانه هاى خود پاسبان گماشتند، تاكسى به وقت شب به آنان رجوع نكند، ولى درهاى رحمت تو به روى گدايان باز است، سائلى چون من به اميد ارحم الراحمينى». سپس اشعارى به مضمون زير زمزمه كرد: «اى آنكه به تاريكى شب دعاى بيچاره را اجابت مى كنى! اى آن كه گره از كار بسته مى گشائى! ميهمانانت به دور خانه ات درخوابند، امّا تو اى نگهدارنده تمام كائنات بيدارى، به مناجاتى كه به آن امر فرموده اى برخاسته ام، به حرمت بيت و حرم به گريه ام رحمت آور، كه اگر گنهكار بيچاره را مشغول عفو و بخششت نكنى، پس چه كسى بايد به فرياد او برسد»؟ به دنبال صاحب ناله رفتم، و وى را با پاى جان جستجو كردم ديدم وجود مقدّس حضرت سجّاد، امام زين العابدين عليه السّلام است!(1) پي نوشت: 1- «مناقب» ابن شهر آشوب، ج 4، ص 150