اَمَّا حقّ المُنعُم عليك بالوَلاء، فاءَن تَعلم اءَنَّه اءَنفق فيك ماله ، و اءَخرجك مِن ذُلِّ الرِّقِّ و وحشتِهِ الى عزِّ الحُرِّيَّةِ و اءُنسها، و اءَطلقك مِن اءَسرِ المملكة ، و فكَّ عنك حقّ العبوديَّة ، و اءَوجَدَكَ رائِحَةَ العزِّ، و اءَخرجك من سجن القهر، و دَفَعَ عنك العُسر، و بَسَطَ لك لسان الاِنصاف ، و اءَباحَكَ الدُّنيا كُلّها فَمَلَّكَكَ نفسك ، و حَلَّ اءَسرَكَ، و فَرَّغَكَ لعِبادَةِ ربِّكَ، واحتَمَلَ بذلك التَّقصِير فى ماله ، فتَعلَمَ اءَنَّه اءَولى الخَلقِ بِكَ بَعدَ اءُولى رَحِمِكَ فى حَيَاتك و مَوتِك ، و اءَحقّ الخلق بنصرِك و معونَتِك و مُكَانَفَتِكَ فى ذات اللَّه ، فلا تؤ ثر عليه نفسك ما احتَاج اليكَ اءَحدا.
((اما حقّ مولاى تو، كه تو را آزاد كرده اين است كه بدانى او براى تو مال خود را انفاق كرده تا تو را از ذلت و خوارى بردگى و وحشت آن برهاند و به عزت و سرافرازى آزادى ، انس و آرامش برساند. تو را از بند اسارت ملكيت رهايى بخشد و قيد بندگى را از تو بگشايد تا نسيم روح نواز آزادگى ، تو را بنوازد و تو را از زندان مقهوريت آزاد نموده ، مشكلات را از تو دفع نمايد و زبان انصاف تو را بگشايد و دنيا را به كامت شيرين كند. تو را مالك خويشت گردانيده و بند اسارت از دست و پايت باز كرده تا براى عبادت پروردگارت آسوده كند و در اين راه نقصان مالش را پذيرا شده است . پس بدان كه پس از خويشاوندان ، او نزديك ترين مردم در زندگى و مرگ ، به تو است و شايسته ترين افراد براى يارى دادن و كمك كردن و پشتيبانى نمودن . پس به هنگام احتياج و نياز وى ، خود را بر او مقدم بدار)).
اين حق ، كه حقّ مولاى آزادكننده و بعد از اين حق ، حقّ برده اى است كه آزاد شده ، به اضافه حقّ مولا و عبد كه در مباحث گذشته ذكر كرديم ، حقوق چهار طبقه و چهار گروه از اصناف اجتماع است كه بيان اين حقوق چهارگانه ، حاكى از توجه عميق دين مبين اسلام به ظرايف اخلاق بشرى است .
در اين كه اگر كسى در ملكيت ديگرى باشد، مالك را بر مملوك و مملوك را بر مالك حقوقى است ، شبهه اى نيست ؛ و ما به تفصيل اين دو را حقّ مالك و حقّ عبد تبيين كرديم ، اما مهم اين است كه بعد از قطع رابطه و پيوند بردگى ، حقّ و حقوق چه مفهومى دارد؟ آنچه در اين جا مى توان بيان كرد، اين است كه بعد از قطع اين رابطه و پيوند، چنين نيست كه هر يك به راه خود بروند؛ بلكه باز هم حقوق جديدى متناسب با شرايط جديد پديد مى آيد كه هر يك بايد به آن پايبند باشند.
عبد آزادشده موظف است ، تا پايان عمر به مولاى آزادكننده خود وفادار بماند، يارى و پشتيبانى خود را از او دريغ نكند. بر اساس پيوند گذشته آنها، در صورتى كه بنده آزادشده وارثى نداشته باشد، بعد از مرگ ، اموال او به آزادكننده او مى رسد؛ در حالى كه در شرايط عادى اگر كسى از دنيا برود و وارثى نداشته باشد، حاكم وارث او است و اموال او به بيت المال تعلق مى گيرد، اما در اين جا آزادكننده ، مقدم بر بيت المال است و اين نكته بسيار مهم است كه موازين اخلاقى چگونه در احكام فقهى و حقوقى تاثيرگذار است .
براى كسانى كه با اصول معارف اسلامى آشنا هستند، اين حق ، براى آزادكننده نسبت به آزاد شده يك حقّ طبيعى تلقى مى شود؛ چرا كه او احسان و خدمتى كرده كه اگر نمى كرد، انسانى تا پايان عمر در قيد بردگى و رقيت باقى بود؛ و حال كه آزاد شده ، جزاى اين احسان آن است كه تا پايان عمر در يارى و نصرت آزادكننده خود كوشش كند؛ به ويژه هنگام نيازمندى و احتياج او. مادام كه او محتاج است ، بايد تاءمين نيازهاى او را بر خواهش هاى خود مقدم دارد كه :
هل جَزَاء الاحسان الا الاِحسان (697).
((آيا پاداش نيكى غير از نيكى است )).