فارسی
يكشنبه 23 ارديبهشت 1403 - الاحد 3 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

اركان و واجبات نماز

اركان و واجبات نماز

بعد از پايان گفتگو در مقدمات نماز سخن را با مقارنات و افعال ادامه مى دهيم .
1 - نيت
يكى از اركان نماز، نيت است ، درباره نيت و اصل عبادت بحث جامعى در حق اللّه داشتيم و گفتيم كه نيت روح عمل است و عمل بدون نيت مانند جسد بدون روح است كه ارزش ندارد. آن روح ، اخلاص در نيت است و اصلا امرى كه از جانب خداوند به عبادت تعلق گرفته ، و به خصوص در نماز مطلوب است ، عبادت با نيت و خالص است .
اخلاص در عمل
و ما اُمروا الا ليعبدوا اللّه مخلصين (638).
((و به آنها دستورى داده نشده بود؛ جز اين كه خدا را بپرستند، عبادتى خالص و منزه از همه شوائب )).
و يا در آيه ديگر:
فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه اءحدا(639).
((پس هركه به لقاى پروردگارش اميد دارد، بايد كارى شايسته انجام دهد، و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نكند)).
كسى كه اميد دارد به وسيله عمل عبادى خود به ديدار با خدا نايل آيد، بر او لازم است عمل صالح را با نيت خالص به پيشگاه خدا عرضه كند. حديثى از امام صادق عليه السلام نقل مى كنند كه حضرت فرمودند:
صاحب النية الصادقة ، صاحب القلب السليم لانَّ سلامة القلب من هواجس المحذورات بتخليص النيّة للّه فى الامور كلِّها قال اللّه عزَّ وَ جَلّ(( يوم لا ينفع مال و لا بنون # الا من اءَتى اللّه بقلب سليم ))(640).
((كسى نيت صادق و خالص خواهد داشت كه دلى خالص و قلبى سليم داشته باشد؛ قلبى كه از همه خاطرات و خطورات زشت و ناپسند منزه باشد آن گاه او مى تواند نيت خود را خالص كند؛ آن هم براى روزى كه مال و فرزندان سودى نمى بخشد مگر كسى كه با قلب سليم به پيشگاه خدا آيد)).
سلامت و پاكيس دل در اين دنيا با عبادتى مثل نماز، تقويت مى شود؛ و اگر انسان موفق نشود كه در عبادتى ، مانند نماز، نيت خالص و به دور از همه شوائب داشته باشد، در هيچ عملى اين توفيق را پيدا نخواهد كرد. اساسا نماز و هر عبادت ديگر، با ريا، عجب و يا هر چه كه با عبادت در تضاد است ، تفاوت ماهوى و ريشه اى دارد؛ به اين معنى كه اگر در نيت عبادت ، غير خدا لحاظ شد، ديگر عبادت نخواهد بود. نماز ريايى ؛ كه نيت غير خدا در آن است نمازى است كه معبود در آن فراموش شده و مورد غفلت واقع شده است . قرآن نيز اينگونه نماز را نشات گرفته از نفاق مى داند:
ان المنافقين يخادعون اللّه و هو خادعهم و اذا قاموا الى الصلاة قاموا كُسالى يُراؤ ن الناس و لا يذكرون اللّه الا قليلا(641).
((منافقان مى خواهند خدا را فريب دهند؛ در حالى كه او آنها را فريب مى دهد؛ و هنگامى كه به نماز بر مى خيزند، با كسالت بر مى خيزند؛ و در برابر مردم ريا مى كنند؛ و خدا را جز اندكى ياد نمى نمايند)).
منافقين در نمازشان با خدا خدعه مى كنند. از راه مكر و حيله گرى وارد شده اند و در حقيقت تظاهر به عبادت و پرستش مى كنند و خدا را از ياد برده اند.
آفات اخلاص در عمل
در بعضى از تعبيرات ، به كسانى كه در عمل خود، غير خدا را شريك مى كنند بدتر از نفاق ، كفر محض و مطلق را به آنها نسبت داده است ؛ مثلا رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم فرمودند:
ان اءَخوف ما اءَخاف عليكم الشرك الاصغر، قيل : و ما الشرك الاصغر يا رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم ؟ قال : الرياء(642).
((خطرناك ترين چيزى كه من بر شما مى ترسم ، شرك اصغر است ، گفتند: يا رسول اللّه ! شرك اصغر چيست ؟ در جواب فرمودند: ريا در عمل و عبادت )).
از آسيب هايى كه خلوص را در معرض خطر قرار مى دهد و آفت بسيار خطرناكى است ، تظاهر و رياكارى است . امام سجاد عليه السلام در دعاى مكارم الاخلاق مى فرمايند:
و عبِّدنى لك و لا تُفسد عبادتى بالعجب (643).
((خدايا! مرا بنده خود قرار ده تا عبادت كنم ، اما نگذار اين عبادتم با عجب و خودپسندى باطل شود)).
روايت ديگرى از اميرالمومنين عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند:
سيئة تسوؤُك خير من حسنة تعجبك (644).
((گناهى كه تو را آزار دهد و متاثر كند، بهتر از عبادت و حسنه اى است كه تو را گمراه كند و موجب عجب و خوپسندى تو شود)).
سرّ اين مطلب نيز روشن است : حسنه مومن بى ظرفيت ممكن است او را به وادى تباهى و سقوط ببرد، ولى يك گناه هشداردهنده موجب نجات او مى شود، چنان كه نمونه از آن را در سخن امام سجاد عليه السلام مى بينيم كه فرمودند:
دخل رجلان المسجد اءَحدهما عابد و الاخر فاسق فخرجا من المسجد و الفاسق صديق و العابد فاسق و ذلك انَّه يدخل العابد المسجد مدلا بعبادته يدلُّ بها فتكون فكرته فى ذلك و تكون فِكره الفاسق فى التِّنِدُّم على فسقه و يستغفر اللّه عزَّ وَ جَلّ ممَّا صنع من الذنوب (645).
((دو فرد وارد مسجد شدند؛ يكى عابد و زاهد، ديگرى فاسق و گناهكار. به هنگام خروج از مسجد آن عابد، فاسق شد و آن فاسق به يك صديق پاكيزه تبديل شد؛ زيرا عابد، مغرور به عبادت خود شد و عجب او را گرفت و فاسق به هنگام خروج از مسجد، در خاطرش پشيمان و نادم از گناهان بود و از خدا استغفار مى كرد)).
بنابراين ، گناهى كه انسان را تكان دهد و تنبيه كند، از نظر روحى و روانى براى او بهتر از حسنات و عباداتى است كه موجب غرور و خودپسندى او شود. بر اين اساس در باب نيت ، اين نكته خيلى دقيق است كه اميرالمومنين عليه السلام فرمودند:
من حسنت نيته ، اءمده التوفيق (646).
((اگر كسى نيت خود را پاكيزه كرد و نيت سالم پيدا كرد، توفيق الهى او را يارى مى كند)).
عطايا و تفضلات الهى و اجر و ثواب پروردگار در دنيا و آخرت براساس ‍ نيت انسان است .
على قدر النيه تكون من اللّه العطيه (647).
((به همان مقدارى كه انسان نيت كار خير مى كند، حتى اگر به مرحله عمل هم نرسد، خدا تفضل مى كند)).
در روايتى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم وارد شده است كه فرمودند:
مَن اءَتى فراشه و هو يَنوِى اءن يقوم يصلى من الليل فغلبته عيناه حتى اءصبح كُتب له ما نَوى و كان نومه صدقه عليه من ربه عز و جل (648).
((كسى كه به بستر برود و نيتش اين باشد كه قبل از اذان صبح برخيزد و نماز بخواند، چنانچه خواب او را بگيرد و تا صبح بيدرا نشود، خداوند همين نيت او را كه قصد انجام نماز شب داشته براى او ثبت مى كند و اين خواب هم به عنوان صدقه و عنايتى از جانب خدا براى او نوشته مى شود)).
وقتى در زيارت سيد الشهدا عليه السلام مى گوييم :
يا ليتنى كنت معكم فافوز فوزا عظيما(649).
((اى كاش با شما بودم تا به رستگارى بزرگ مى رسيدم )).
اگر واقعا در اين گفته صادق باشيم ، بنا به تصريح روايات و كلمات اهل بيت عليهم السلام ثواب شهداى كربلا و حضور در ركاب حضرت اباعبداللّه عليه السلام نصيب ما مى شود. در خطبه دوازدهم نهج البلاغه مى خوانيم :
لَما اءَظفَرَه اللّه باءَصحابَ الجملَ و قد قال له بعض اءَصحابه : وَدِدتُ اءنَّ اءَخى فلانا كان شاهدَنَا ليَرى ما نَصَرَك اللّه به على اءَعدائِكَ فقال له عليه السلام اءَهوى اءَخيكَ مَعَنا؟ فقال : نعم ، قال فقد شهدنا و لقد شهدنا! فى عسكَرِنَا هذا اءَقوَام فى اءَصحاب الرِّجال و اءَرحامِ النِّساء، سَيَرعُفُ بهم الزَّمان و يَقوَى بهمُ الايمان (650).
((وقتى اميرالمومنين عليه السلام پيروزمندانه از واقعه جنگ جمل باز مى گشتند، يكى از اصحاب نزد حضرت رفت عرض كرد: اى كاش فلان دوست من هم اين جا بود و از اين پيروزى شما بر دشمنانت لذت مى برد! حضرت به او فرمودند: آيا دل و فكرش با من و تو است ؟ عرض كرد: آرى يا اميرالمومنين ! حضرت فرمودند: با اين نيت كه او دارد، مانند ديگر اصحاب جمل كه حضور دارند، او هم حاضر و شاهد است ؛ نه تنها دوست تو، بلكه بسيارى از انسانهايى كه در طول زمانهاى دور خواهند آمد و اينك بر پشت پدران و يا در رحم مادرانند و هنوز قدم به اين دنيا نگذاشته اند، ثواب حضور در اين جنگ و پيروزى را دارند)).
اين نيست جز اين كه كسانى در طول تاريخ بعد از اميرالمومنين عليه السلام آمدند و بر مظلوميت حضرت عليه السلام گريستند، آرزو مى كردند كه اى كاش آنها هم در جمل ، صفين و نهروان بودند و مولايشان را يارى مى كردند. اينها با اين نيت و صفاى درون يقينا از ياران اميرالمومنين عليه السلام هستند.
در سخن ديگرى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم روايت شده كه در يكى از جنگ ها ظاهرا جنگ تبوك فرمودند:
تركنا فى المدينة اءَقواما لا نقطع واَديا و لا نَصعد صُعودا و لا نَهبِط هبوطا الا كانوا معنا. قالوا: كيف يكونون معنا و لم يشهدوا، يُحشر النّاس على نيّاتهم (651).
((ما افرادى را در مدينه گذاشتيم و آمديم ، كه نه با ما راهى را آمده اند و به پستى و بلندى ها را با ما طى كرده اند؛ اما آنها در پيمودن همه اين بيابان ها و كوه ها و دامنه ها با ما همراه بودند. سوال كردند: يا رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم ! چگونه آنها با ما بودند و ما آنها را نمى ديديم ؟ حضرت فرمودند: اصلا حشر در قيامت بر اساس نيت است )).
و در غير اينصورت اصلا خلود در نعيم و عذاب و جهنم وبهشت الهى معنا ندارد، كسى پنجاه سال گناه مى كند و مشرك است ، يك عمر كه هيچ ، بلكه خالدين فيها ما دامت السماوات و الارض (652) براى هميشه در عذاب الهى مخلد است . كسى سى سال ، چهل سال كمتر يا بيشتر عمل خير انجام داده و مومن بوده است ، براى هميشه مخلد در نعيم الهى است ؛ و اين نيست جز به خاطر نيت .
پس اخلاص در نيت ، سنگين ترين وزنه در ميزان اعمال است . از طرفى در عين اين كه گران قيمت و ارزشمند است ؛ در دنيا و آخرت كاربرد و كارايى دارد و سهل و آسان است ؛ از سويى ديگر بسيار مشكل و سخت است ؛ چرا كه يك جدال واقعى و منازعه اى سنگين با تمايلات نفسانى است كه اگر انسان بتواند بر آن غلبه كند، حاصلش خيلى زيبا و شيرين است . امام سجاد عليه السلام در دعاى نهم صحيفه مباركه سجاديه ، مى فرمايند:
اللّهم فصل على محمد و آله ، واجعل همسات قلوبنا، و حركات اعضائنا، و لمحات اءَعيُننا و لهَجاتِ اءَلسِنَتِنا فى موجبات ثوابك (653).
((خدايا! بر محمد صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم و خاندانش درود فرست و آنچه را كه در دل هاى ما مى گذرد و حركاتى كه اعضا و جوارح ما مرتكب مى شوند و چشم برهم زدن ها و سخنان ما را مشمول ثواب خود قرار ده )).
آنچه به قلب انسان خطور مى كند، در پرونده عمل انسان ثبت مى شود. سوال اين است كه نيت خير عمل نيست ، پس چگونه در پرونده اعمال به عنوان حسنه ثبت و ضبط مى شود. بايد گفت منشا اعمال ، نيت است و اگر نيت ، فكر و انديشه انسان ، در مسير خير و صلاح باشد، همان خلوص در نيت است كه براى انسان ارزش دارد و فقط نيت پاكيزه و منزه برخاسته از قلب سليم مى تواند چنان روح مقدسى در اعمال ناچيز و بى مقدار انسان بدمد، تا آنها را به اعمالى موثر در دنيا و آخرت ، و سنگين در ميزان اعمال تبديل كند.
2 - تكبيرة الاحرام
يكى از اركان نماز تكبيرة الاحرام است . قبل از تكبير، ادعيه منصوصه اى وارد شده كه توجه انسان را به سمت معبود بيشتر مى كند. يكى از اين دعاها اين عبارت است :
وجَّهتُ وجهِىَ لِلَّذى فَطَرَ السماوات والارض عالمُ الغيب و الشهادة حنيفا مسلما و ما اءَنا مِنَ المشركين (654).
((رو به سوى كسى آورده ام كه خالق آسمان ها و زمين است ؛ داناى نهان و آشكار است و من تسليم او شده ام و از مشركان نيستم )).
نه اين كه صرفا رو به قبله ايستاده ام ، بلكه دل به او داده ام ؛ پس بايد نمازگزار مراقب باشد كه واقعا دل را متوجه او كند. در اين عبارت مى گويد: كه رو به سوى تو آورده ام و مشرك هم نيستم .
البته معلوم است كسى كه به نماز مى ايستد، براى خدا شريك قائل نيست ، ولى بايد مراقب ابتلا به شرك خفى كه ريا و تظاهر است باشد تا آلوده نشود. حضرت رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم فرموده اند:
انَّ اءَخوف ما اءَخافُ عليكم الشِّرك الاصغر، قيل : و ماالشرك الاصغر يا رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم ؟ قال : الرياء(655).
((خطرناك ترين چيزى كه من بر شما مى ترسم ، شرك اصغر است ، گفتند يا رسول اللّه ! شرك اصغر چيست ؟ در جواب فرمودند: رياى در عمل و عبادت )).
شرك اصغر كه تظاهر و آلودگى به ريا است ، يكى از خطرات و آفات بسيار مهم است و درباره شرك در عبادت فرموده اند:
انَّ الشِّرك اءَخفى من دَبيبِ النَّمل على صفاةِ سَوداء فى ليلة ظَلماء(656).
((شرك در عبادت از حركت مورچه اى بر روى سنگ خاراى سياه در دل شبى تاريك پنهان تر است )).
پس اين مطلب انسان را تنبه مى دهد كه غير از خدا هر نيت ديگرى را بايد از خويش دور كند. ديگر اين كه مى گويد: حنيفا مسلما((من مسلمان هستم )). طبيعى است كه مسلمان به حكم مسلمان بودنش رو به قبله ايستاده و نماز مى خواند؛ اما در اين جا به يك نكته اى توجه مى دهد و آن اين كه :
المسلم مَن سَلِمَ المسلمون من يده و لسانه (657).
((مسلمان كسى است كه ديگران از آزار دست و زبان او ايمن باشند)).
اگر واقعا چنين نبود، بايد از همان وقت كه اين كلمات را بر زبان مى آورد و اعتراف مى كند كه من مسلمانم ، نسبت به گذشته نادم پشيمان باشد.
عبارت ديگرى كه در مقدمه نماز مستحب است :
انَّ صَلاتى و نُسُكى و مَحيَاىَ و مَمَاتِى لِلَّهِ ربّ العالمين (658).
((نماز من ، راه و روش من ، زندگى من ، مرگ من ، همه براى خداست )).
يعنى همه حركات و سكنات من براى خداست و براى خود هيچ قائل نيستم . و به درستى كه بايد اين چنين باشد كه انسان همه زندگى خود را بر اساس فرمان هاى الهى تنظيم كند. خشم و سخط و همه افعال و كارهاى او بايد بر اساس رضاى الهى تنظيم شده باشد. آنچه خدا مى پسندد فعل و كار او باشد و آنچه مبغوض ذات حق تعالى است مطلقا انجام ندهد. در حقيقت در مقدمه ورود به محضر دوست با بيان اين عبارات و با القاى اين مفاهيم خود را تربيت مى كند و بايد خيلى مراقب باشد كه در بيان اين كلمات دروغ نگفته باشد.
در دعاى منصوص ديگر اين عبارت است :
يا محسن قد اءَتاك المسى ء و قد اءَمَرت المحسن اءَن يَتَجاوزُ عن المُسى ء و اءَنت المحسن و اءَنا المسى ء فبحقِّ محمد و آل محمد صلِّ على محمد و آل محمد...، و تجاوز عن قبيح ما تعلم منّى (659).
((اى خداى محسن و نيكوكار! اين بنده گناهكار بدكردار به پيشگاه تو آمده است . خدايا! تو امر كرده اى كه نيكوكاران از گناه بدكاران بگذرند. خدايا! تو نيكوكارى و من هم گناهكار و بدكردار؛ پس تو را قسم مى دهم به حق محمد و آل محمد از سيئات اعمال و از كارهاى قبيح و زشت من به زيبايى ها و كمال و جمال خود بگذر)).
اين همان تعبيرى است كه امام سجاد عليه السلام در وصف نماز و در بيان حقوق نماز فرمودند:
الطلب اليه فى فكاك رقبتك التى احاطت بها خطيئتك و استهلكتها ذنوبك
به گونه اى سخن بگويد و از خدا طلب كند كه بدكارى ها و زشت كاريهاى خود را به ياد آورد؛ قصور و ناتوانى خود را در مقابل نعمت هاى غيرقابل شمارش خدا به ياد آورد. به قول سعدى :

بنده همان به ، كه ز تقصير خويش

 

غذر به درگاه خداى آورد

ورنه سزاوار خداونديش

 

كس نتواند كه به جاى آورد

معانى تكبير
حالا، بعد از توجه تام و كامل ، تكبير مى گويد، معناى تكبير به نقل از روايت اين است كه :
اللّه اكبر مِن اءَن يوصف (660).
((او بزرگتر از آن است كه به وصف درآيد)).
به تعبير ديگرى :
اللّه اكبر من كل شى ء(661).
((او از هر چيز و از هركس بزرگتر است )).
و يا اين كه :
اللّه لا يدرك بالحواس ، و لا يقاس بالناس (662).
((خدا بالاتر و بزرگتر از اين است كه با حواس ما قابل ادراك و با ساير مخلوقاتش قابل قياس باشد)).
به تعبير امام حسين عليه السلام :
اءَيكون لغيرك من الظُّهور ما ليس لك حتَّى يكون هو المظهر لك (663).
((آيا مخلوقات خدا ظهور و تجليشان از او بيشتر است تا آنها برهان و دليل بر او قرار بگيرند)).
در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمودند:
فاذا كبرت فاستصغر ما بين السموات العلى و الثرى ، دون كبريائه (664).
((وقتى تكبير گفتى ، همه چيز، هر چه بين آسمان و زمين است نزد تو كوچكتر از كبريايى و عظمت ذات ذوالجلال الهى است )).
بنده واقعى كه خدا را ياد مى كند اين چنين است كه :
عظم الخالق فى اءنفسهم فصغر ما دونه فى اءعينهم (665).
((خالق در نزد او از هر چيز بالاتر و والاتر است و در چشم او همه مخلوقات كوچك ، حقير و ناچيزند)).
وقتى خداوند، بنده نمازگزار را مى بيند كه تكبير مى گويد؛ و او را به بزرگى ياد مى كند، اما در دلش شايبه و عارضه اى نسبت به حقيقت تكبير وجود دارد، او را خطاب مى كند كه آيا تو با من خدعه مى كنى و دروغ مى گويى ؟ به زبان ، تكبير مى گويى ، اما در دلت نسبت به كبريايى و عزت و جلال من شايبه وجود دارد؟
يا كاذب اءَتَخدَعُنى و عزتى و جلالى لاحرمنَّك حلاوة ذكرى و لاحجبنَّك عن قربى و المسارَّةَ بمناجاتى (666).
((بدان كه با اين خدعه ، تو را از شيرينى ياد خود محروم مى كنم و مقام قرب خودم را بر تو محجوب مى دارم و تو را از لذت گفتگوى با خود محروم مى نمايم )).
خلاصه اين كه بايد ذات اقدس الهى نزد نمازگزار از همه چيز بزرگتر و مهمتر باشد، و دنيا و متعلقاتش بايد در قبال فرمان ها و خواسته هاى او ناچيز باشد؛ وگرنه نتيجه اش محروميت از درك شيرينى و لذت عبادت است . عيسى بن مريم عليه السلام در سخنى خطاب به حواريين مى گويد:
بحقِّ اءقولُ لكم : كما نظَر المريضُ الى الطعامِ فلا يَلتَذُّ به مِن شدّةِ الوَجَعِ كذلك صاحب الدنيا لا يلتذُّ بالعبادة و لا يجدُ حلاوتَها مع ما يجدُه من حلاوةِ الدنيا(667).
((همان گونه كه انسان مريض ، خوش خوراك ترين و لطيف ترين طعام را در مقابل چشمش مى بيند و از اين طعام لذيذ به خاطر درد و كسالتى كه دارد لذت نمى برد، انسانهايى هم كه دل به دنيا بسته اند مانند بيمارى كه از طعام لذيذ، لذت نمى برد، از عبادت و مناجات با خدا احساس لذت و شيرينى نمى كنند)).
وقتى به عيسى عليه السلام گفتند:
علِّمنا عملا واحدا يُحبُّنا اللّه عليه ، قال : اءبغِضوا الدنيا يُحببكم اللّه (668).
((به ما كارى ياد بده كه خدا ما را دوست داشته باشد. فرمود: اگر شما دنيا را مغضوب بداريد، خدا شما را دوست خواهد داشت )).
باز در سخن ديگرى عيسى بن مريم عليه السلام فرمود:
لا يستقيم حبُّ الدنيا و الاخرة فى قلب مؤ من كما لا يستقيمُ الماء و النار فى اناء واحد(669).
((دوستى دنيا و آخرت در يك دل قابل جمع شدن نيست ؛ همان گونه كه آب و آتش در يك كاسه نمى گنجد)).
بنابراين ، كسى كه تكبير مى گويد، با گفتن تكبير، به حريم قدس الهى وارد مى شود و آنجا، جاى نامحرم نيست و نامحرم كسى است كه آنچه زبانش ‍ مى گويد با آنچه در دل دارد، يكى نباشد. پس بايد او و فرمان و اراده او محبوب بنده نمازگزار باشد و بس .
احرام در نماز با تكبير حاصل مى شود و مى گويى تكبيرة الاحرام ؛ چرا كه مثل احرام در حج است . همان گونه كه در احرام حج بايد از بسيارى امور بپرهيزد، در حال نماز هم علاوه بر آن كه به حسب ظاهر نبايد به چپ و راست بنگرد و غير از نماز و سخن هايى مقرر، سخن ديگرى بگويد و فعل كثيرى انجام دهد، در باطن نيز بايد دل از يمين و يسار بردارد و فقط به او بينديشد و به سخن و فعلى ديگر فكر نكند وگرنه نماز او، كامل نخواهد بود. اين معانى كنايى تكبيرة الاحرام است .
3 - قيام
يكى از اركان نماز قيام است ، قيام يعنى ايستادن از روى ادب و احترام در پيشگاه قدرت مدارى كه اقتدارش دايمى و هميشگى است . تعبير امام سجاد عليه السلام در حقوق نماز برگرفته از همين واجب ركنى در نماز است . اخلال عمدى در اين ركن موجب بطلان و عدم مقبوليت نماز است بنابراين حكم است كه حضرت فرمودند:
انَّك قائم بها بين يدى اللّه فاذا علِمتَ ذلك كنتَ خَليقا اءَن تقُوم فيها مقام العبد الذَّليلِ الرَّاغبِ الرَّاهبِ الخائف الرَّاجى المسكينِ المتضرِّع المعظِّم مَن قام بين يديه .
در پيشگاه پروردگار جهانيان ، قيام بايد از روى خضوع ، خشوع ، احساس ‍ حقارت و تعظيم و تكريم ذات ذوالجلال ربوبى باشد. همه نمازهاى روزمره ، يادآور قيام قيامت در محضر عدل مطلق و قيام عنداللّه قيوم است ؛ چنانچه در مقدمات ، مقارنات و افعال نماز، خوب دقت شود، تذكار دو خصيصه روحى خوف و رجا لحاظ شده است .
و اءّما مَن خاف مقام ربه و نهَى النَّفس عن الهوى # فانَّ الجنَّة هى الماءوى (670).
((هركس از مقام عزّ ربوبى ترسيد و خداپرست شد؛ و از هواى نفس دورى جست ، بهشت منزلگاه اوست )).
ترس ذكر شده در آيه ، نه خوف از خداست ، كه او ارحم الراحمين است . او لطيف ، رئوف ، غفور و شكور است ، بلكه خوف از مقام اوست ؛ مقام و جايگاهى كه اميرالمومنين عليه السلام در دعاى افتتاح از آن به اشد المعاقبين ، تعبير مى فرمايند.
عقاب ، در حقيقت عكس العمل اعمال ناروا و ناپسند است و مجرم از مقام قاضى خائف است نه از خود او. لذا اگر امروز مقام اين قاضى به ديگرى تفويض شود، ديگر مجرم از قاضى ديروز نمى ترسد. اگر اين خوف در انسان قوت گيرد، مانع تمكين و پيروى از هوى و اميال نفس مى شود، و هنگامى كه به نفسانيات وقعى نگذاشت ، جايگاه او بهشت است .
ان الَّذين آمنوا و الَّذين هاجروا و جاهدوا فى سبيل اللّه اولئك يرجون رحمت اللّه و اللّه غفور رحيم (671).
((آنان كه به اسلام گرويدند و از وطن خود هجرت نموده ،در راه خدا جهاد كردند، منتظر رحمت خدا باشند؛كه خدا بر آنها بخشاينده و مهربان است )).
در برابر خوف ، رجا و اميدوارى به ذات ذوالجلال ربوبى مطرح است ؛ در قرآن آمده ، حضرت شعيب عليه السلام خطاب به قومش مى گويد:

 

يا قَوم اعبدواللّه وَارجوااليوم الآخر(672).
((اى قوم ! خدا را عبادت كنيد و به روز قيامت در سايه عبادت و اطاعت خدا و سعادت اخروى اميدوار باشيد)).
نكته مهم اين است كه اين دو خصيصه (خوف و رجا) بايد در انسان قوت بگيرد و به تعبير اميرالمومنين عليه السلام :
لا يَرجون اءحدكم الا ربَّه و لا يخافنَّ الا ذنبه (673).
((هم بايد اميدوار بود و هم خائف و ترسان ؛ اميدوار به رافت و مغفرت الهى و ترسان از گناه و ناروايى هاى اعمال )).
لقمان به فرزندش خطاب كرد:
خَفِ اللّه خيفة لَو جئتَهُ بِبِرِّ الثَّقَلَين لعذَّبَكَ وَارجُ اللّه رجاء لو جئته بذنوب الثَّقَلَين لرَحِمَك (674).
((اگر با همه خيرات و خوبى ها و مكارم خلايق به ملاقات خدا بروى ، آنقدر اميد نداشته باش كه در آتش قهر الهى نسوزى ؛ و باز آنقدر به خداى خودت اميدوار باش ، كه اگر با پرونده سياهى از اعمال تباه و ناپسند به ملاقات خدا رفتى ، خدا تو را بيامرزد)).
اين هر دو بايد به گونه اى مساوى در روح انسان وجود داشته باشد و اگر خوف غلبه كند منتهى به ياس از روح اللّه است كه :
لا يياءس من رَوح اللّه (675).
((هرگز از رحمت بى منتهاى خدا نااميد نباشيد)).
يعقوب به فرزندانش مى گويد: فقط كفار از رحمت و مغفرت الهى مايوس و نااميدند و اگر اميد و رجا غالب شود، به غرور و خودبينى منتهى مى شود و باز موجب تباهى اعمال است .
سعد بن معاذ از دنيا رفت و رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم در تشييع جنازه او شركت كرده ، بر جنازه او نماز خواندند، حتى داخل قبر او نيز قدم نهادند. مادرش كه اين مناظر را مى ديد، در موقع دفن بالاى سر جنازه فرزندش آمد و گفت :
يا سعد! هنيئا لك الجنّة ، فقال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم : يا اءُمّ سعد مَه ، لا تَجزِمى على ربّك فانَّ سعدا قد اءصابته ضمَّة ... فقال صلى اللّه عليه و آله و سلم : نعم انَّه كان فى خُلقِه مع اءهلِه سوء(676).
((اى سعد! بهشت بر تو گوارا باد، رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم فرمودند: اينگونه با قاطعيت و جزم سخن نگو! الان قبر چنان فشارى بر سعد داد كه شير دوران كودكى كه تو به او داده بودى از سر انگشتانش بيرون آمد. سوال كردند: يا رسول اللّه صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم چرا؟ فرمودند: زيرا همه خوبى ها در وجود سعد بود، اما در خانه بداخلاق بود)).
حساب دقيق است و اگر انسان حتى از امور كوچك و ناچيز غفلت كند و اميدوارى و رجا بر او غلبه كند، همين غفلت از گناهان صغيره انسان را به ورطه هلاكت مى برد. اگر به سيره اولياى الهى نگاه كنيم ، اين دو حال در آنها مشهود است ؛ يعنى ترس از عذاب و عقاب الهى بر آن ها حاكم بوده است ، اگر چه آنها از لغزش و گناه ، مصون بوده اند.
ام سلمه مى گويد: شبى صداى گريه پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم را شنيدم كه در تاريكى با خداى خود راز و نياز مى كرد، برخاستم و عرض ‍ كردم : يا رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم ! مگر خداوند به شما وعده نفرموده اند كه :
ليغفر لَكَ اللّه ما تقدَّم مِن ذنبِك و ما تاءَخَّرَ و يُتِمَّ نعمته عليك و يهديَك صراطا مستقيما(677).
((خداوند گناهان گذشته و آينده اى را كه به تو نسبت مى دادند ببخشد (و حقانيت تو را ثابت نموده ) و نعمتش را بر تو تمام كند و به راه راست هدايتت فرمايد)).
فرمودند: امّسلمه ! آيا من شاكر اين نعمت هاى الهى نباشم و عبادت و نماز خدا را تعطيل كنم ؟!
روايات ديگرى در حالات و سيره اهل بيت عليهم السلام وجود دارد؛ يكى از تابعين به نام طاووس يمانى درباره امام سجاد عليه السلام نقل مى كند: شبى به هنگام طواف بيت اللّه ، صداى ناله اى را مى شنيدم كه در حين طواف با خدا چنين سخن مى گويد:
عُبَيدُك بِبابِك ، اءسيرك بفناءك ، مسكينك بفناءِك ، سائِلُك بفناءك ، يَشكو اليك ما لا يَخفى عليك (678).
((بنده ناچيزت به درگاه تو آمده است ؛ آنكه اسير تو است ، آن كه نيازمند تو است ، آن كه حوايجش در دست تو است ؛ به درگاه تو روى آورده و از آنچه بر تو مخفى نيست ، شكايت مى كند)).
پيش رفتم و ديدم على بن الحسين عليه السلام است . وقتى دعا و عبادتش ‍ تمام شد، گفتم : شما فرزند رسول خداييد و اين چنين ناله و گريه مى كنيد؟! فرمودند:
يا طاوسُ! دَع عنّى حديث اءَبى و اُمّى و جَدِّى خلَقَ اللّه الجنّةَ لمَن اءَطَاعَهُ و اءَحسَنَ، و لو كان عَبدا حبشيّا، و خَلَقَ النَّار لِمَن عَصَاهُ و لو كان وَلَدا قُرَشيّا(679).
((اى طاووس ! سخن گفتن درباره پدر و مادر و جدم را واگذار كه خداوند بهشت را خلق فرموده است براى بندگان عابد و خالصش ؛ گرچه آن بنده ، غلام حبشى باشد و جهنم را آفريده است براى بندگان متمرد و نافرمان ؛ اگرچه او از بزرگان قريش باشد)).
هرچه انسان بزرگ ، مطيع و فرمانبردار باشد، يقينا قادر به شكر نعمت هاى الهى نخواهد بود و بايد از خدا بخواهد و اميدوار باشد كه اين كوتاهى را بر او ببخشد.
4 - قرائت
بعد از بيان اسرار تكبيرة الاحرام سخن در نكته هاى ظريفى است كه در قرائت نهفته است . بعد از تكبيرة الاحرام بايد سوره حمد را بخواند و مستحب است كه در مقدمه سوره حمد استعاذه كند؛ يعنى جمله اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم (680) را به زبان جارى كند، و به وسيله آن شيطان را كه دشمن ديرين انسان است ، از خود دور كند. دام هاى او، همان تمايلات شهوانى است و استعاذه در حقيقت پناه بردن به خدا از ابتلا و افتادن به دام تمنيات نفسانى است و خود را در حصن توحيد قرار دادن است كه : لا اله الا اللّه حصنى فمن دخل حصنى اءمِن من عذابى (681) نه اين كه در حصار هوى و هوس باشد و فقط لفظ استعاذه را بر زبان جارى كند؛ چرا كه خداوند به پيامبرش مى فرمايد:
اءَراءيت من اتَّخذ الهه هواه اءفَاءنت تكون عليه وكيلا(682).
((كسى كه هواى نفسش معبود اوست ، تو هم نمى توانى او را كفايت كنى معبود، معشوق و محبوب او هوى و هوس است )).
در تعبيرى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم وارد شده كه فرمودند:
اءَبغض اِله عُبِدَ فى الارض عند اللّه هو الهوى (683).
((نزد خداوند مبغوض ترين خدايى كه به عنوان شريك قرار داده شده است هواى نفس است )).
چون اين بتى است كه درون انسان و خطرناكت تر است ؛ پس انسان بايد از آفات و خطرات اين دشمن درونى ، خود را در حصار توحيد قرار دهد و بعد از استعاذه گفتگوى خود را با خدا آغاز كند. در اين گفتگو به تعبير امام سجاد عليه السلام و حسن المناجاة له زيبا سخن بگويد؛ زيرا بهترين شيوه گفتگو همان است كه محبوب مى پسندد و آنچه را كه او مى پسندد خود او تعليم داده است ؛ كه با من اينگونه سخن بگوييد؛ اول او را به اسمى بخواند كه يادآور جامعيتش نسبت به همه اوصاف جمال و كمال است : يعنى كلمه ((اللّه )). بنابراين بگويد: بسم اللّه الرحمن الرحيم و در ضمن آن دو وصفى كه بيشتر از همه نزد او محبوب است را ذكر كند؛ يعنى الرحمن الرحيم به حكم اين كه رحمان است ، خالق است ؛ چرا كه الرحمن # علَّمَ القرآن # خَلَقَ الانسان # علَّمَهُ البيان (684) به حكم رحمانيتش ، انسان و همه موجودات را خلق كرده است و قوه بيان و قدرت نطق به انسان ها كرامت داده است . به حكم رحمانيت خود مَا ترى فى الخلق الرحمن من تفاوت (685) هيچ فرقى ميان بندگانش قائل نشده است كه اين رحمانيت صفات فعل خداست : و قل ربِّ اغفِر وَارحَم و انت خير الرَّاحمين (686) او در مقام فعل رحمان و رحيم است : و كان بالمؤ منين رحيما(687)انَّ اللّه بالنّاس لرؤ ف رحيم (688) نبّى ء عبادى اءنى اءَنا الغفور الرحيم (689).
نه تنها نسبت به مومنان رئوف و رحيم است ، بلكه اين وصف معمولا از لوازم غير منفكه و جدانشدنى ذات او است . بنابراين نسبت به همه مردم رئوف و رحيم است ؛ چرا كه او جامع همه كمالات است ؛ هم در ذاتش رحم و عطوفت نهفته است و هم در فعل و عملش ؛ و اين چنين ذاتى شايسته حمد و ستايش و شكر است . الحمدللّه رب العالمين (690) حمد در قبال افعال اختيارى است . مدح در مقابل ذم است و حمد در مقابل ملامت و سرزنش . و خلاصه در سوره حمد، مدح و شكر از آن كسى است كه رب ، مالك و مربى همه مخلوقات و موجودات است .
قال ربنا الَّذى اءَعطى كل شى ء خلقه ثم هدى (691).
((پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى ، آنچه را لازمه آفرينش او بوده داده ؛ سپس او را هدايت كرده است )).
مالك حقيقى نه مالك اعتبارى . مالك حقيقى نسبت به روز جزا كه انتهاى سير و حركت همگان است و بعد مى خوانيم : اياك نعبد و اياك نستعين (692) اين جا به تعبير اهل ادب ((تقديم ما حقُّه التّاخير يُفيد الحصر)) اياك نعبد، مفعول مقدم است كه افاده انحصار مى كند؛ يعنى اين تويى كه فقط شايسته عبادتى و نه ديگرى .
نكته ديگرى كه در اين آيه كريمه نهفته است ، التفات از غايب به خطاب است . تا اين جا خدا را به صورت غايب وصف مى كند، نام مى برد و حمد و ستايش مى كند و بعد يكباره توجه مى دهد و مى گويد: اياك نعبد؛ زيرا موجودى كه مالك و مربى همه مخلوقات است ، همه چيز نزد او حاضر است ؛ از جمله همين بنده حقير نمازگزار؛ بنابراين او را به صورت مخاطب (حاضر) مى خواند و مى گويد: اياك نعبد در قبال آن ثنا و تمجيد، اعتراف و انحصار عبادت نسبت به او، بايد فقط از او استعانت بجويد. پس ‍ در حقيقت در رهروى راه راست از او يارى مى طلبد و مى گويد:اياك نستعين .
تفسير و بيان سوره حمد
در سخنى از امام هشتم حضرت اباالحسن الرضا عليه السلام وارد شده است كه فرمودند:
قال اللّه عزَّ وَ جَلّ قَسَمت الحمد بينى و بين عَبدِى فنِصفُها لى و نصفُها لِعَبدى و لعبدى ما ساءَلَ اذا قال العبدُ ((بسم اللّه الرحمن الرحيم )) قال اللّه عزَّ وَ جَلّ بداء عَبدى باسمِى حقّ علىَّ اءَن اءُتَمِّم له اءُموره و اءُبارِك له فى اءَحواله .
((خداوند متعال مى فرمايند كه سوره مباركه حمد را ميان خود و بنده ام به دو نصف تقسيم كردم ، آنچه را كه او بخواهد به او مى دهم ، وقتى مى گويد: بسم اللّه الرحمن الرحيم خداوند مى فرمايد: بنده ام به نام من آغاز كرد، بر من واجب است كه امور او را به پايان رسانيده و همه احوال او را مبارك گردانم )).
فاذا قال ((الحمدللّه رب العالمين )) قال اللّه عزَّ وَ جَلّ حَمِدَنى عبدى و علم اءَنَّ النِّعم التى له من عندى و البَلايا الَّتى اندَفَعَت عنه بتطوُّلى اءُشهدُكُم انِّى اءُضيف له نعم الدُّنيا الى نعيم الاخرةِ و اءَدفَعُ عنه بلايا الاخرة كما دفعت عنه بلايا الدنيا فاذا قال ((الرحمن الرحيم )) قال اللّه عزَّ وَ جَلّ شهد لى باءَنِّى الرحمن الرحيم اءُشهِدُكُم لاُوَفِّرَنَّ من رحمتى حظَّهُ و لاُجزِلَنَّ من عطائى نصيبه فاذا قال ((مالك يوم الدين )) قال اللّه عزَّ وَ جَلّ اءُشهدُكُم كما اعترفَ باءَنِّى اءَنا المالك ليوم الدين لاُسَهِّلَنَّ يوم الحساب حسابه و لاَتَقَبَّلَنَّ حسناته و لاَتَجاوَزَنَّ عن سيِّئاته .
((هنگامى كه مى گويد: الحمدللّه رب العالمين خداوند مى فرمايد: بنده ام مرا سپاس مى گويد و مى داند كه نعمت هاى او از من است و دفع بليات با تفضلات من است ، و شما را شاهد مى گيرم كه به نعمت هاى دنيوى او، نعم اخروى را نيز بيفزايم و همان گونه كه بلاياى دنيوى را از او دفع نمودم ، او را از بليات اخروى نيز مصون دارم . آن گاه كه مى گويد: الرحمن الرحيم خداوند مى فرمايد: بنده ام مرا به رحمانيت و بخشندگى ياد كرد و من نيز شما را به شهادت مى طلبم كه او را سرشار از رحمت خود نموده و از عطاى بى حساب خود او را بهره مند سازم . چون مى گويد: مالك يوم الدين خداوند مى فرمايد: شاهد باشيد كه به سپاس اعتراف او كه ملك و سلطنت قيامت از آن من است ، در آن روز كه يوم الحساب است ، حساب را بر او آسان كنم و از گناهانش بگذرم )).
فاذا قال العبد ((اياك النعبد)) قال اللّه عزَّ وَ جَلّ صدَق عبدى ايَّاى يَعبُد لاُثيبَنَّه على عبادته ثوابا يَغبِطُه كلُّ مَن خالَفَهُ فى عبادته لى فاذا قال ((و اياك نستعين )) قال اللّه عزَّ وَ جَلّ فى استعان و الىّ التجاء اءُشهدُكم لاعينَنَّهُ عى اءَمره و لاُغيثَنَّه فى شدائده و لآخُذنَّ بيده يوم (القيامة عند) نوائبه و اذا قال ((اهدنا الصراط المستقيم )) الى آخرها قال اللّه هذا لعبدى و لعبدى ما ساءل قد استجبت لعبدى و اءَعطَيتُهُ ما اءَمَّلَ و آمَنتُهُ ممَّا منه وَجِلَ(693).
((وقتى مى گويد: اياك نعبد خداوند مى فرمايد: آرى راست مى گويد كه مرا مى پرستد، پس شما شاهد باشيد كه من بر اين پرستش و عبادت ، چنان ثوابى به او اعطا كنم كه همه مخالفان در عبوديت بر او غبطه و رشك برند. و هنگامى كه مى گويد: و اياك نستعين خداوند مى فرمايد: بنده من ، از من استعانت جسته و به من پناه آورده است ، گواه باشيد كه در امورش او را يارى مى كنم ، در شدايد و گرفتارى ها به فريادش مى رسم و در مشكلات دست او را مى گيرم . آن گاه كه مى گويد: اهدنا الصراط المستقيم خداوند مى فرمايد: او را هدايت مى كنم و هر خواسته ديگرش ‍ را نيز اجابت مى نمايم ، همه آرزوهايش را برآورده مى كنم و از آنچه هراس ‍ دارد، او را ايمنى مى بخشم )).
نكته اى كه در فهم اين آيات بايد بدان توجه شود اين است كه تكرار اهدنا الصراط المستقيم در شبانه روز و در همه نمازها، باعث هدايت نمى شود و نبايد شخص تصور كند كه او هدايت شده است و ديگر تقاضا معنى ندارد؛ چون امكان لغزش و احتمال خطا براى همگان بسيار است پس اين كه مرتب بر تكرار اين تقاضا و خواهش توصيه شده است اين ثبات بر هدايت و استوارى آن است .
ربنا لا تزغ قلوبنا اذ هديتنا و هب لنا من لدنك رحمه انك اءنت الوهاب (694).
((بار پروردگارا! دلهاى ما را ميل به باطل مده پس از آنكه به حق هدايت فرمودى و به ما از لطف رحمتى عطا فرما؛ كه تويى بخشنده بى منت )).
بعد از تقاضاى هدايت در راه راست ، صراط مستقيم را تعليم مى دهد كه كدام صراط است ؛ صراط الَّذين انعمت عليهم غيرالمغضوب عليهم و لا الضّالين راه بندگانى كه به آنها نعمت هدايت داده اى ؛ و از مجموعه نعمت ها چه نعمتى بالاتر و والاتر از نعمت هدايت است ؟! البته آن هم نه هدايت تكوينى ، بلكه هدايت تشريعى ؛ هدايتى كه خداوند راه هاى صحيح رسيدن به مقصد را با ارسال رسل و با عنايت قوه عاقله به انسان عنايت كرده است و اين هدايت و نعمت همان هدايت و نعمتى است كه در اين آيه موردنظر است . انعمت عليهم نه آنهايى كه مورد غضب تو قرار گرفته اند؛ نه گمراهانى كه بالاصاله گمراهند و نه كسانى كه بعد از هدايت دوباره مبتلا به گمراهى شده اند.
اينها نكات ظريف و دقيقى است كه اين كلمات در بَردارد و گوينده به وسيله آن با خداى خود سخن مى گويد و البته مخفى نماند كه نكات و اسرار و دقايق نهفته در سوره مباركه حمد كه از واجبات نماز است و در همه نمازها بايد حداقل دو مرتبه تكرار شود بسيار زياد است و چون بحث ما در باره حقوق نماز زياد شد، به همين مقدار اكتفا مى كنيم .
5 - ركوع
يكى ديگر از اركان نماز ركوع است كه پس از آن گفتگوى پرمحتوا، پر مغز و به تعبير امام سجاد عليه السلام ((حسن مناجات )) و قرائت حمد و سوره ، به قصد تعظيم و تكريم ، سر فرود مى آورد و پشت خود را در پيشگاه باعظمت او خم مى كند و عزت او و ذلت خود را ياد مى كند كه :
مولاى يا مولاى اءنت العزيز و اءنا الذليل ، و هل يرحم الذليل الا العزيز...، مولاى يا مولاى اءنت القوى و اءنا الضعيف و هل يرحم الضعيف الا القوى ... مولاى يا مولاى اءنت الغالب و اءنا المغلوب و اءنا المغلوب و هل يرحم المغلوب الا الغالب (695).
((مولاى من ! تو عزيزى و من خوار، و آيا جز عزيز بر خوار رحم مى آورد؟ مولاى من ! تو توانايى و من ناتوان ، و آيا جز توانا بر ناتوان رحم مى آورد؟ مولاى من ! تو بالادستى و من زيردست و آيا جز بالادست بر زيردست رحم مى آرود؟))
و در آن حال به تسبيح و تقديس ذات پروردگار مى پردازد. امام صادق عليه السلام فرمودند:
لا يركع عبد للّه رُكوعا على الحقيقة الا زينة اللّه بنور بهائه و اظله فى ظلال كبريائه و كساهُ كسوةِ اءَصفيائه (696).
((اگر واقعا با درك معنا و مفهوم ركوع ، آن را به جاى آورد، خداوند به نور خود او را مزين مى كند و در سايه كبريائى اش جاى مى دهد و لباس ‍ برگزيدگان و اصفياى خود را به او مى پوشاند)).
ركوع همان خشوع الاطراف است كه در بيان امام سجاد عليه السلام براى اداى حق نماز ذكر شد كه خشوع اطرف ، حكايت از لين الجناح و خشوع دل دارد.
حديثى از حضرت اميرالمومنين عليه السلام نقل شده است :
ساءَل رجل اميرالمومنين عليه السلام فقال : يا ابن عمِّ خيرِ خَلقِ اللّه عزَّ وَ جَلّ ما معنى مَدِّ عُنُقِك فى الركوع ؟ فقال : تاءويله آمنت باللّه و لو ضُرِبَت عنقى (697).
((مردى از حضرت اميرالمومنين عليه السلام سوال كرد: اين كه انسان در حال ركوع مستحب است گردنش به سمت جلو كشيده باشد، نه سر به زيرافتاده باشد معنايش چيست ؟ حضرت فرمودند: تاويل اين عمل اين است كه : ايمان آوردم به خداوند، اگر چه گردنم را با شمشير جدا نمايند)).

گر تيغ بارد در كوى آن ماه

 

گردن نهاديم الحكم للّه

و اين نهايت تذلل و خشوع و تسليم است كه مطلوب و مراد او همان مطلوب و مراد ماست و آنچه خدا مى پسندد، براى ما نيكوست . آنگاه از ركوع سر برمى دارد و مى گويد: سمع اللّه لمن حمده گويى اين سخن خالق است از زبان مخلوق ؛ يعنى بنده من حمد و ثناى تو را شنيدم و پاسخ مى گويم و بعد به سجده مى رود.
6 - سجود
سجده يكى از اركان نماز است كه نمازگزار باز در دلش همان تذلل ، خشوع ، خاكسارى و ناتوانى را تجديد مى كند، جبهه و پيشانى بر آستان دوست مى سايد؛ يعنى شريف ترين عضو را بر خاك درگاه او مى نهد كه :

در كوى دوست شوكت شاهى نمى خرند

 

اقرار بندگى كن و دعوى چاكرى

از اميرالمومنين عليه السلام درباره سجده سوال كردند، حضرت فرمودند:
تاءويلُها اللّهم انَّكَ منها خَلَقتَنا يعنى مِنَ الارض و تاءويلُ رَفعِ راءسك و منها اءَخرَجتَنا و تاءويلُ السُّجدة الثّانية و اليه تُعيدُنا و رفع راسك و منها تُخرجنا تارَة اءُخرى (698).
((وقتى سر به سجده مى گذارى ، مى گويى : خدايا! تو ما را از اين خاك آفريدى . سر، كه برمى دارى معنايش اين است كه : ما را از اين خاك بيرون آوردى و در سجده دوم وقتى سر به خاك مى نهى به اين معناست كه باز ما را به همين خاك برمى گردانى و هنگامى كه سر برمى دارى يعنى اين كه در قيامت دوباره سر از خاك بيرون خواهيم آورد)).
در تعبير ديگرى از امام صادق عليه السلام وارد شده است كه فرمودند:
ما خسِرَ واللّه مَن اءَتى بحقيقةِ السجود ولو كان فى العمر مرَّة واحدة (699).
((اگر كسى در همه عمر يكبار حقيقتا با ادراك معنا و مفهوم سجود، به پيشگاه بارى تعالى سر به خاك بسايد خسران و زيانى نخواهد ديد)).
حال حقيقت سجود چيست ؟ در همين روايت امام عليه السلام بيان مى كنند:
فاسجد سجود متواضع ذليل عَلِمَ اءَنَّهُ خُلِقَ من تراب يَطَؤُهُ الخلق و اءَنَّه رُكِّب مِن نُطفة يستقذِرُها كل اءَحد و كُوِّن و لم يكن و قد جعل اللّه معنى السجود سبب التقرُّبِ اليه بالقلب و السرِّ و الرُّوح فمَن قَرُب منه بَعُدَ عن غيره .
((مانند انسان متواضعى سجده كند كه در پيشگاه خدا ذليل است و مى داند كه خدا او را از همان خاكى كه زير پاى بندگان او است خلق كرده است . و تركيبش از نطفه اى است كه مورد نفرت همگان است و خداوند او را بعد از نبودن به وجود آورد. خداوند سجود را وسيله نزديكى دل ، ضمير و روح انسان به خدا قرار داد. آن كسى كه به خدا نزديك شود، از همه چيز ديگر دور خواهد شد)).
و نتيجه اش اين است كه پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم در يك حديث قدسى فرمودند كه :
لا اءطَّلع على قلب عبد فاعلم منه حبّ الاخلاص لطاعتى لوجهى وابتغاء مرضاتى الا تولَّيت تقويمه و سياسته و مَنِ اشتغلَ فى صلاته بغيرى فهو من المُستَهزِءينَ بنفسه و مكتوب اسمُه فى ديوان الخاسرين (700).
((خدا وقتى بر قلب انسان در حال سجده و خضوع اشراف پيدا كرد و او را ديد كه عاشقانه و مخلصانه اطاعت مى كند، و در مسير طلب رضاى پروردگار است ، متولى همه امور او مى شود و آن كسى كه در نماز به غير خدا مشغول است ، و فكرش به ديگرى معطوف است ، در حقيقت خود را مسخره مى كند، و نام او در ديوان زيانكاران ثبت مى شود)).
به دلالت آن روايتى كه در اوايل بحث نماز ذكر كرديم ، براى كسى كه در سجده جز به خداى متعال توجه كند جز رنج و زحمت چيزى باقى نمى ماند.
7 - تشهد و سلام
نمازگزار پس از سجده دوم به تشهد مى نشيند بعد از به جاى آوردن همه اين مقدمات ، مقارنات و افعال دقيق كه هر يك مشتمل بر اسرار و نكته هاى لطيفى است ، موظف به تشهد است آن چنان كه گويى اين انسان نمازگزار، از آغاز تاكنون ، هيچ حاصلى نيندوخته و الآن است كه گفتگو، استدعا و گدايى او پايان پذيرد و او با دست خالى از اين ميزبانى بازگردد؛ اين جا است كه باز خود را مكلف مى داند يك بار ديگر با اظهار بندگى و اعتراف به وحدانيت ذات ذوالجلال الهى ، خود را در حصار توحيد قرار دهد. گويا مى گويد:
يا الهى و سيّدى و ربّى ! اءَتراك معذِّبى بنارك بعد توحيدك و بعد ما انطَوى عليه قلبى من معرفتك و لهج به لسانى من ذكرك و اعتقده ضميرى من حبك ... و ليت شعرى يا سيدى و الهى و مولاى ! اَتُسَلِّطُ النَّار على وجوه خَرَّت لعظمتك ساجدة و على اءلسُن نَطَقَت بِتَوحيدك صادقَة و بذكرك مادحه و على قلوب اعترفت بالهيتك محققة و على ضمائر حوت من العلم بك حتى صارت خاشعة و على جوارح سعت الى اوطان تعبُّدِكِ طائعة و اشارت باستغفارك مُذعِنَة ، ما هكذا الظَّنُّ بك و لا اءُخبرنا بفضلك عنك يا كريم و يا ربّ(701).
((اى خداى من ! خود را در حصن توحيد تو قرار مى دهم ، آيا تو مرا با آتش ‍ خود مى سوزانى ؟! آيا پس از دل سپردن به معرفت تو و زبان گشودن به ذكر تو و اعتقاد قلبى ام به دوستى تو، مرا با آتش خود مى سوزانى ؟ خدايا! آيا من كه سر و پيشانى بر خاك تو نهاده ام ، باز استحقاق آتش و عذات تو را دارم ؟ آيا زبان هايى كه به راستى گوياى توحيد تواند و مداح شكر تو و دل هايى كه با تحقيق ، اعتراف به معبوديت تو مى كنند و ضمائرى كه پر از معرفت تو شدند تا ترسان گرديدند و دست و پاهايى كه به پرستشگاه تو شتافتند تا اطاعت تو كنند و از تو آمرزش خواهند، استحقاق عذاب تو را دارند؟ چنين گمانى به تو نيست و فضل تو چنين خبرى به ما نداده است . اى كريم و اى پروردگار!)).
نمازگزار اين معنا را در تشهد تكرار مى كند و به تعبير امام صادق عليه السلام :
التَّشهد ثَناء على اللّه فكن عبدا له بالسِّرِّ خاضعا له بالفعل كما انَّك عَبد له بالقول والدَّعوى (702).
((تشهد، حمد و ثناى خداست پس همانگونه كه به زبان ، ادعاى بندگى خدا مى كنى ، در دل هم خاضع باش و ثناگوى او باش )).
شهادت به وحدانيت و يگانگى خدا، در حقيقت تكرار آن چيزى است كه از آغاز نماز تا پايان بر آن تاكيد شده است . و بعد به رسالت و عبوديت بنده برگزيده او محمد صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم شهادت مى دهد و امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايند:
و قد امرك بالصلاة على حبيبهِ محمد صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم فاءَوصل صلاتَهُ بصلاته و طاعتَهُ بطاعته و شهادَتَهُ بشهادته وانظر الى اءَن لا تفوتك بركاتك معرفة حرمته فتُحرِمَ عن فائدة صلاته وَ اءَمرِه بالاستغفار لك و الشَّفاعةِ فيك ان اءَتيت بالواجب فى الامر و النَّهى السُّنَن والاداب و تَعلَم جليل مرتبته عند اللّه عز و جل (703).
((خداوند تو را مامور كرد كه در نمازش بعد از شهادت به يگانگى او، شهادت به رسالت و عبوديت بنده خاص او رسول خاتم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم بدهى . پس نماز براى خدا را به دورد بر پيامبرش ، اطاعت خدا را به اطاعت او و شهادت به يگانگى خدا را به شهادت به نبوت او متصل ساز و توجه داشته باش كه پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم را بشناسى و منزلت و قرب او را در درگاه ربوبى بدانى و مقام شفاعت او را نزد خالق دريابى ، مراقب باش كه پيامبرت را بشناسى و معرفت او را از دست ندهى كه فايده نماز را از دست خواهى داد. او پيامبرى است كه در حقيقت ، خدا او را شفيع امت قرار داده است و تو مورد شفاعت او قرار خواهى گرفت .
فضيلت و برترى پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و اله و سلم
پس كسى كه تشهد مى خواند، در حقيقت در اين مقام است كه آنچه را به جاى آورده مقبول نمى يابد و در مقام فراهم آوردن واسطه و شفيعى در پيشگاه خداست ؛ و چه شفيعى ارزنده تر از پيامبر خاتم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم كه همه دنيا و آفرينش ، طفيل وجود او است :
لولاك لما خلقت الافلاك (704).
((اى رسول اگر تو نبودى من آسمانها و زمين را نمى آفريدم )).
در شاءن او وراد شده است : همه انبيا و اوليا مقدمه وجود اويند؛ خود حضرت فرمودند:
اوّل ما خلق اللّه نورى (705).
((اولين مخلوق آفرينش ، نور من بوده است )).
و به تعبير ديگرى حضرت فرمودند:
كُنت نبيا و آدم عليه السلام منخول فى طينته (706).
((من پيامبر بودم و آدم هنوز در غربال بود كه آيا شايستگى آفرينش دارد يا ندارد)).
و در فرمايش ديگرى فرمودند:
آدم و من دونه تحت لوائى يوم القيامة (707).
((در روز قيامت ، آدم و همه فرزندان او زير پرچم من هستند)).

نام احمد نام جمله انبياست

 

چون كه صد آمد نود هم پيش ‍ ماست

به طوركلى رسول مكرم اسلام صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم با ساير انبياى پيشين تفاوت هاى بيّن و بارزى دارد كه درآيات كريمه قرآن به بسيارى از اين تفاوت ها تصريح شده است . به عنوان نمونه : ابراهيم خليل الرحمان عليه السلام ملقب به شيخ ‌الانبيا است ؛ يعنى بعد از رسول مكرم اسلام ، در بين ساير انبيا شرافت و برترى از آن ابراهيم عليه السلام است ؛ برخى از روايات نيز در مقام مقايسه ابراهيم عليه السلام و پيامبر خاتم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم تفاوت هاى بسيار قابل توجهى از آنچه در قرآن براى منزلت و مقام اين دو پيامبر الهى نازل شده است بيان مى كنند.
در سوره مباركه انعام وقتى مقدمات توحيدى را از زبان ابراهيم عليه السلام بيان مى كند، مى فرمايد: ابراهيم در حقيقت از ملك به ملكوت راهنمايى شد.
و كذلك نُرى ابراهيم ملكوت السماوات و الارض (708).
((و اين چنين ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم )).
اما پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از خدا به مخلوقات راهنمايى شد.
اءَلم تر الى ربك كيف مدّ الظل (709).
((آيا نديدى چگونه پروردگارت سايه را گسترده است )).
ابراهيم عليه السلام به دنبال يافتن خداست .
انّى ذاهب الى ربى سيهدين (710).
((ابراهيم عليه السلام گفت : من به سوى پروردگارم مى روم ، او مرا هدايت خواهد كرد)).
سبحان الَّذى اءَسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى (711).
((پاك و منزه است خدايى كه بنده اش را در يك شب از مسجدالحرام به مسجدالاقصى برد)).
يعنى برخلاف ابراهيم عليه السلام پيامبر خاتم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم را سير داد و به مقام قرب برد. ابراهيم عليه السلام مى گويد: من طمع دارم كه خدا مرا بيامرزد و اميدوارم كه مورد رحمت و مغفرت الهى قرار گيرم .
والَّذى اءَطمع اءن يغفرلى (712).
((و كسى كه اميد دارم گناهم را ببخشد)).
اما درباره پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى گويد:
ليغفر لك اللّه ما تقدم من ذنبك و ما تاءخر(713).
((تا خداوند گناهان گذشته و آينده اى را كه به تو نسبت مى دادند ببخشد)).
وقتى ابراهيم عليه السلام به دستور نمرود و نمروديان در ميان آتش قرار گرفت و مخلوقات ديگر براى كمك به او اعلام حمايت كردند، گفت : حسبى اللّه اما رسول خاتم صَلى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم از آغاز مورد خطاب قرار گرفت كه :
يا ايّها النّبى حسبك اللّه (714).
((اى پيامبر! خداوند براى حمايت تو كافى است )).
ابراهيم عليه السلام از خدا مى خواهد:
واجعل لى لسان صدق (715).
((و براى من در ميان امت هاى آينده زبان صدق (و ذكر خيرى ) قرار بده )).
اما خداوند درباره پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى گويد:
و رفعنا لك ذكرك (716).
((و آوازه تو را بلند ساختيم ))
ابراهيم عليه السلام وقتى خانه خدا را ساخت ، دست به دعا برداشت كه خدايا:
و اءَرِنَا مناسكنا(717).
((و روش عبادتمان را به ما نشان ده )).
اما رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم قبل از اين كه درخواست كند، آيه لنريه من آياتنا(718). درباره او نازل شد و همه چيز از خدا مى خواهد كه :
واجعلنى من ورثة جنّة النعيم (719).
((مرا از وارثان بهشت پرنعمت قرار ده )).
اما به پيامبر اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم وعده داده شده است كه :
و للاخرة خير لك (720).
((و مسلما آخرت براى تو از دنيا بهتر است )).
ابراهيم عليه السلام در مقام دعا درباره فرزندان و بستگانش مى گويد:
وارزق اءهله من الثمرات (721).
((و اهل آن را از ثمرات گوناگون روزى ده )).
اما پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم درباره روزى خداوند متعال براى همه بندگان ، طورى عمل كرد كه مورد خطاب قرار گرفت :
و لا تبسطها كل البسط(722).
((و بيش از حد نيز دست خود را مگشاى )).
تو نبايد اينگونه دست ودلبازى كنى ، نه در عمل و نه در دعا و خدا باز در قرآن نقل مى كند كه ابراهيم عليه السلام به خدا قسم مى خورد كه :
و تاللّه لاكيدنّ اءصنامكم (723).
((و به خدا سوگند نقشه اى براى نابودى بت هايتان مى كنم )).
اما در قرآن به جان پيامبرش صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم قسم مى خورد:
لعمرك انّهم (724).
((به جان تو سوگند)).
يا درباره مقام ابراهيم عليه السلام كه به عنوان قبله قرار گرفت ؛ قرآن مى فرمايد:
واتخذوا من مقام ابراهيم (725).
((و از مقام ابراهيم عبادتگاهى براى خود انتخاب كنيد)).
اما همه احوال و افعال و اهل بيت پيامبر عليهماالسلام ، قبله انسان ها هستند:
لقد كان لكم بى رسول اللّه اسوة حسنة (726).
((مسلما براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى است )).
ابراهيم وقتى كه به جنگ دشمنان خدا و بت ها مى رود، در خفا و پنهان بت ها را مى شكند و بعد هم بت بزرگ را مقصر قلمداد مى كند، اما پيامبر اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم در روز روشن و در پيش چشم و منظر همه ، سيصدوشصت بت را درون كعبه مى شكند و به زمين مى ريزد.
خداوند در جاهاى مختلف مقام و منزلت پيامبر اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم را به عنوان حبيب و دوست و يار خود تلقى مى كند و مقام ابراهيم عليه السلام را مقام خلت قرار مى دهد. ابراهيم منادى حج است :
و اءَذِّن فى الناس بالحج (727).
((و مردم را دعوت عمومى به حج كن )).
اما پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم منادى اسلام و ايمان است :
مناديا ينادى للايمان و اءَن آمنوا بربكم فآمنا(728).
((پروردگارا! ما صداى منادى (تو) را شنيديم كه به ايمان دعوت مى كرد كه به پروردگار خود ايمان بياوريد، و ما ايمان آورديم )).
ابراهيم عليه السلام از خدا تقاضا مى كند كه :
رب اءَرِنى كيف تحى الموتى (729).
((خدايا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده مى كنى )).
من مى خواهم ببينم كه تو چگونه مرده ها را زنده مى كنى ؛ راهنمايى مى شود كه چند پرنده را بگيرد و سر ببرد و بعد گوشت و پوست آنها را مخلوط كند و هريك را بر سر كوهى بگذارد و آن پرندگان را به نام صدا كند و آنها را مجددا ببيند.
بعد از اين ابراهيم عليه السلام خطاب مى شود:
اءَوَ لَم تؤ من (730).
((مگر ايمان نياورده اى ؟!))
كه او مى گويد: ايمان دارم وليكن :
ليطمئن قلبى (731).
((ولى مى خواهم قلبم آرامش يابد)).
اما نسبت به پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم ، پيشاپيش مى گويد:
آمَنَ الرَّسولُ بِمَا اُنزلَ اِلَيهِ مِن ربِّه (732).
((پيامبر بر آنچه كه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ، ايمان آورده است )).
درباره فرزند ابراهيم عليه السلام آمده است كه :
و فديناه بذبح عظيم (733).
((و ما ذبح عظيمى را فداى او كرديم )).
درباره اسماعيل عليه السلام گوسفندى آمد كه فديه اسماعيل عليه السلام شد، اما درباره پدر پيغمبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم عبداللّه صد شتر رسيد.
از جمله تفاوت هايى كه بين كلمه حبيب و خليل است :
الخليل : من يَخالُك ، و الحبيب : من تخاله (734).
((خليل آن است كه تو را دوست مى دارد، و حبيب آن است كه تو او را دوست مى دارى )).
و لذا نسبت به پيامبر مى گويد:
و لسوف يُعطيك ربُّك فَتَرضى (735).
((آنقدر به تو عطا خواهم كرد، تا دل تو را به دست آورم )).
خليل ، مريد است و حبيب مراد. خليل ، عطشان است و حبيب ، ريّان (736).
ميان مقام و منزلت ابراهيم خليل الرحمن و رسول بزرگوار آخرالزمان تفاوتهاى فراوانى وجود دارد كه از حوصله اين گفتار بيرون است ؛ و خلاصه :
ارادةُ الرَّبّ فى مقادِيرِ اءُموره تهبط اليكم و تصدر من بيوتكم (737).
((خواست خداوند در تقدير كارها، به سوى شما نازل شود و از خانه هاى شما صدور يابد)).
از اين روست كه بايد در انتهاى نماز بر او و آلش صلوات و سلام فرستاده شود؛ و بعد از آن سلام بر بندگان خدا و در آخر نيز نمازگزار به خود سلام كند؛ و بعد به علامت تسليم و نياز و احتياج ، دست ها را سه مرتبه تا محاذى گوش بالا آورد؛ كنايه از اين كه خدايا من محتاج دستگيرى توام و اگر تو دستم را نگيرى هيچ راه نجاتى نيست . و بدين ترتيب نماز را به پايان ببرد.
اميدواريم خداوند متعال همه ما را از نمازگزاران واقعى قرار دهد كه مقام ، منزلت و جايگاه نماز واقعى از همه عبادات و اطاعات الهى بالاتر است . چنان كه در آن مهلكه روز عاشورا، وقتى آن شخص به محضر اباعبداللّه عليه السلام آمد و نماز را يادآورى كرد، حضرت درباره اين مجاهد فى سبيل اللّه دعا كردند: ((جعلك اللّه من المصلين (738))) خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد.

 

 

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

مادر ایرانی امام سجاد (علیه السلام) آشنایی مختصر ...
حق زبان
عبادت حقیقى
امام سجاد(ع) و حوادث كربلا
روزه و رمضان در كلام امام سجاد علیه السلام
استراتژی امام سجاد(ع)
فروغ قرآن در نگاه امام چهارم
صراط مستقیم
شام و اسیر آزاده
عفو و گذشت ، در روابط اجتماعى

بیشترین بازدید این مجموعه

زین العابدین علیه السلام كیست؟
استراتژی امام سجاد(ع)
امام سجاد(ع) و حوادث كربلا
عبادت حقیقى
حق زبان
حجاب موجب پاكیزگى دل ها
فروغ قرآن در نگاه امام چهارم
فضیلت و اعمال نیمه ماه رجب
عاشورای امام سجّاد(ع)
روزه و رمضان در كلام امام سجاد علیه السلام

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^