روزه از واجباتى است كه نفعش عايد خود انسان مى شود:
الجوع سحاب يمطر الحكمة و البِطنة تميت الفطنة (765).
((گرسنگى (روزه دارى ) ابرى است كه باران آن حكمت و انديشه پاك و نتيجه پرخورى زائل شدن نيروى انديشه است )).
بنابراين مستحب است انسان به هنگام افطار و تا وقت سحر از زياده روى در خوردن ، پرهيز كند.
اندرون از طعام خالى دار |
|
تا در او نور معرفت بينى |
در سخنى ، لقمان به فرزندش مى گويد:
يا بُنَى اِذا امتَلاَتِ المِعدَة ، نامَتِ الفِكرَة ، و خَرِسَتِ الحِكمة و قَعَدَتِ الاعضاء عن العبادة (766).
((پسرم ! اگر شكمت همواره پر باشد، نيروى فكر و انديشه ات به خواب مى رود و مى ميرد و قدرت تفكر انسان كند مى شود و اعضاى جسمانى انسان نسبت به عبادت ناتوان مى شوند)).
بنابراين ، سرّ اين كه خداوند متعال اين امور را بر انسان واجب كرده است و در واقع منتى بر انسان گذاشته اين است كه راه و رسم صحيح زندگى را به او بياموزد و در سايه اين واجبات عبادى ، ملكه تقوا براى او حاصل شود؛ و روح او در سايه اين تقوا لطافت پيدا كند. امام صادق عليه السلام فرمودند:
ليش شى ء اضرّ لقلب المومن من كثرة الاكل ، و هى مورثة شيئين : قسوة القلب و هيجان الشهوة (767).
((يكى از مضرترين چيزها براى روح و دل انسان پرخورى است ؛ كه دو ضرر بسيار مهلك براى انسان به بار مى آرود: اول اين كه موجب سنگدلى انسان مى شود؛ و ديگر آن كه غرائز جنسى را تحريك مى كند)).
نتيجه ديگرى از روزه در خطبه شعبانيه رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم ذكر شده است كه حضرت چنين فرموده اند:
واذكروا بجوعكم و عطشكم فيه جوع يوم القيامة و عطشه (768).
((روزه بايد يادآور گرسنگى و تشنگى روزه قيامت باشد)).
گرسنگى و تشنگى در قيامت ، نتيجه بى توجهى آدمى به وظايف انسانى است . اگر كسى بتواند در سايه روزه به كمال انسانى دست يابد، على التحقيق از عوارض سخت و سنگين بى توجهى به وظايف خود مصون مانده است . بنابر فرمايش معصومين عليهم السلام يكى از راههاى تحصيل اين مصونيت ، اهتمام به عبادت از جمله روزه است .
باز در سخن ديگرى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم روايت شده است كه فرمودند:
اءلا اءُخبركم بشى ء ان اءِنتم فَعَلتُمُوه تباعد الشيطان منك كما تباعد المشرق من المغرب قالوا بلى قال الصوم يسودّ وجهه ... و لكل شى ء زكاة و زكاة الابدان الصيام (769).
((آيا چيزى به شما بياموزم كه شيطان از شما دور شود؛ همانگونه كه شرق و غرب از هم فاصله دارند؟ وقتى انسان موفق شود، راه شيطان را ببندد، بالطبع راه انسانيت باز خواهد شد عرض كردند: بلى يا رسول اللّه ! حضرت فرمودند: روزه ، شيطان را سياه رو مى كند. ديگر او جرات نمى كند كه به شما نزديك شود. و در ادامه سخن فرمودند: هر چيزى زكاتى دارد و زكات بدن ، روزه است )).
در سخن ديگرى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم نقل شده است كه فرمودند:
صوموا تصحوا(770).
((روزه بگيريد تا سالم بمانيد)).
زكات بدن تزكيه و تنزيه بدن از همه كسالت ها و ابتلاهاست . حضرت در خطبه شعبانيه مى فرمايند:
و تصدقوا على فقرائكم و مساكينكم و وقّروا كباركم وارحموا صغاركم و صلوا اءرحامكم (771).
((به فقرا و نيازمندان رسيدگى كنيد. بزرگان را احترام كنيد. كوچكترها را دست نوازش بكشيد و صله رحم كنيد)).
بعد در ادامه سخن مى فرمايند:
ايها الناس اءن اءنفسكم مرهونة باعمالكم ففكّوها باستغفاركم و ظهوركم ثقيلة من اءَوزاركم (772).
((اى مردم ! نفوس شما در گرو اعمال زشت و ناپسند است و بهترين راه براى آزادى آن ، استغفار است )).
باز درباره ماه مبارك رمضان و روزه دارى مى فرمايند:
ايها الناس من فطّر منكم صائما مومنا فى هذا الشهر كان له بذلك عند اللّه عتق نسمه و مغفرة لما مضى من ذنوبه قيل يا رسول اللّه فليس كلنا يقدر على ذلك فقال صلى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّمَّتقوا النار و لو بشقّ ثمره اتقوا النار و لو بشربة من ماء(773).
((اگر كسى در اين ماه ، مومن روزه دارى را افطار دهد، ثمره اش براى او اين است كه همه گناهان گذشته او بخشيده مى شود و ثواب آزادى يك انسان در نامه عمل او ثبت مى شود. فردى گفت : يا رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم ! همه ما نمى توانيم اين كار را بكنيم . حضرت فرمودند: اگر توان مالى نداريد با يك عدد خرما، يا با ظرفى از آبى مومنى را افطار بدهيد)).
غرض اين است كه اين روح تربيت بشود و اين مقصود تنها با ممارست در عمل خير، و عادت به آن حاصل خواهد شد. در كلامى منسوب به اميرالمومنين عليه السلام آمده است كه فرموده اند:
العادة طبيعة ثانية غالبة (774).
((عادت به تدريج به صورت طبيعت دوم انسان درمى آيد)).
يا كلام ديگرى از امام مجتبى عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
ردّ المعتاد عن عادته كالمعجز(775).
انسان اگر به كار خوب يا بد عادت پيدا كند برگرداندن و منصرف كردن او از آن كار شبيه معجزه است .
بنابراين ، اگر در جامعه اى ، همه به شيوه هاى پسنديده خو بگيرند آن مكتب تربيتى موفق خواهد شد. در ادامه خطبه شعبانيه آمده است :
ايها الناس من حسّن منكم فى هذا الشهر خلقه كان له جوازا على الصراط يوم تزلُّ فيه الاقدام و من خفّف فى هذا الشهر عما ملكت يمينه خفّف اللّه عليه حسابه ... و من وصل فيه رحمه و صله اللّه برحمته يوم يلقاه (776).
((اى مردم ! سعى كنيد در اين ماه ، خلق و خوى خود را به خوبى عادت بدهيد تا در روزى كه قدم ها بر صراط مى لغزد، اين كار باعث راحتى عبور شما از صراط باشد، اگر كسى نسبت به زيردستش و ديگران كه نسبت به او عمل زشتى انجام داده اند يا كار بدى كرده اند، اغماض و گذشت كرد، خداوند هم به هنگام حساب از او مى گذرد. كسى كه در اين ماه صله رحم كند، روزى كه به ملاقات خدا مى رود، خدا هم با رحمتش از او استقبال مى كند نه با غضبش . اگر كسى در اين ماه قطع رحم كند، روزى كه او به ملاقات خدا خواهد رفت ، خداوند رحمتش را از او قطع مى كند)).
به هر حال كسى كه نسبت به والدين حقوقى بر ذمه دارد، يا بزرگى را هتك حرمت كرده و از او حلاليت نطلبيده است ، رحمى را قطع كرده و اقدام به صله رحم نكرده ، با كوله بارى از تخلفات ، چگونه مى تواند انتظار داشته باشد كه سرنوشت و تقدير شايسته اى براى او رقم زده شود؟ اين ممكن نيست مگر اين كه انسان نفس خود را بشكند و زيرپا بگذارد و همه حقوق اخلاقى را ادا كند تا به مرحله انسانيت برسد.
در مباحث قبل گفتيم كه واجبات عبادى ؛ از قبيل روزه ، نماز و... منت هاى خداوند بر بندگان است و بهترين شاهد اين مدعا فرمايش هاى امام سجاد عليه السلام در دعاى ابوحمزه ثمالى است . در بخشى از اين دعا مى فرمايند:
تهدى بكرامتك من تحب فلك الحمد على ما نقّيت من الشرك قلبى و لك الحمد على بسط لسانى اءَفَبِلسانى هذا الكالّ اءَشكرك اءَم بغاية جُهدى فى عملى اءَرضيك و ما قدر لسانى يا رب فى جنب شكرك و ما قدر عملى فى جنب نعمك و احسانك (777).
((خدايا! بر ما منت گذاشتى كه ما را هدايت كردى . خدايا! حمد و سپاس تو را كه دل هاى ما را از شرك ، پاكيزه و مطهر قرار دادى . و حمد و سپاس تو را كه زبان ما را به حمدت گشودى ، خدايا! آيا با اين زبان ناتوان ، قادر به شكر نعمت هاى تو هستيم ؟ و آيا هر چه تلاش كنيم مى توانيم در عمل تو را راضى كنيم ؟ خدايا! اين زبان ما چگونه مى تواند نعمت هاى بى حساب تو را شكر گويد و سپاس گزار باشد؟ و اعمال ما چگونه مى تواند با تفضلات و احسان تو برابرى كند؟)).
از دست و زبان كه برآيد |
|
كز عهده شكرش به درآيد |
اعملوا آل داود شكرا و قليل من عبادى الشكور(778).
((اى آل داوود! شكر اين همه نعمت را به جا آوريد؛ ولى عده كمى از بندگان من شكرگزارند)).
با اين كه ما موظف به شكرگزارى هستيم ، اما خداوند در قرآن اشاره دارد كه از ميان بندگان من جمع محدودى قادر به شكر هستند؛ و اين تفخيم و تبجيل شكر، از اين باب است كه شكر نعمت ، موقوف بر شناخت نعمت است و چون ما انسان ها محاط به نعمت هاى الهى هستيم ، وفور و كثرت نعم الهى باعث غفلت شده است ؛ بنابراين ، همين كه انسان نعمتى را شناخت ، شكر به جا آورده است .
روايت شده است كه حضرت داود عليه السلام به خدا عرض كرد:
يا ربّ كيف اءشكرك ؟ و شكرى لك نعمة اخرى منك توجب علىّ الشكر لك فاءوحى اللّه تعالى اليه اذا عرفت هذا فقد شكرتنى (779).
((خدايا! چگونه مى توانم تو را شكر گويم ؟ كه شكر، نعمت ديگرى است كه خود احتياج به شكرگزارى دارد؛ خداوند به داود عليه السلام چنين وحى فرستاد: همين كه مى دانى نعمت هايى كه در اختيار تو است از آن من است شكر گزارده اى )).
شكر هم به قلب است ، هم به زبان و هم با اعضا و جوارح ؛ كه شكر با اعضا و جوارح همان اطاعت از منعم است . او فرمان داده نماز بخوان ، مى خوانيم .
فرمان داده روزه بگير، مى گيريم . به واجبات منعم عمل مى كنيم . شايد ذره اى از وظيفه را ادا كرده باشيم . امام سجاد عليه السلام مى فرمايند:
و ما قدر عملى فى جنب نعمك و احسانك (780).
((خدايا! اين اعمال ناچيز و ناقابل ما، در قبال آن همه تفضلات و عنايات تو چه ارزش دارد؟)).
تازه فايده اين اعمال به خود ما بازمى گردد. اگر در آنها نشانه اى از عشق و محبت به ذات خدا باشد، شايد اين نيت و خلوص ، به اين اعمال ناچيز ارزش بدهد؛ به خصوص كه در ميان عبادات ، روزه در زمره عباداتى است كه در آن تظاهر كمتر راه دارد. يك امر مكنون و پنهانى است و زمينه هاى عجب و ريا در آن كمتر است . در حقيقت اين عبادت را به جاى مى آورد كه پيوند و ارتباط با خدا، ايجاد كند و يا به تعبير حضرت عليه السلام در بخش ديگرى از دعاى ابوحمزه ثمالى كه مى فرمايد:
فَوَ عزَّتك لو انتَهَرتَنى ما بَرِحت من بابك و لا كففت عن تملّقك لما الهم قلبى من المعرفة بكرمك و سعة رحمتك ، الى من يذهب العبد الا الى مولاه و الى من يلجى ء المخلوق الا الى خالقه الهى لو قرنتنى بالاصفاد و منعتنى سيبك من بين الاشهاد و دللت على فضايحى عيون العباد و اءمرت بى الى النار و حلت بينى و بين الابرار ما قطعت رجائى منك و ما صرفت تاءميلى للعفو عنك و لا خرج حبك من قلبى (781).
((خدايا! به عزتت سوگند اگر مرا از در خانه ات برانى ، رفتنى نيستم و از تملق تو دست نمى كشم ؛ چون به دلم الهام شده و كرم تو و پهناورى رحمتت را مى شناسم . خدايا! بنده به جز در خانه مولايش كجا مى تواند برود؟ و مخلوق جز به سوى خالقش به كجا پناه برد؟ خدايا! اگر با زنجيرها در بندم كنى ، و لطفت را از من دريغ ورزى و ديدگان بندگانت را به رسوايى ام راهنمايى كنى و دستور دهى به آتشم اندازند و ميان من و نيكان حائل شوى ، اميدم را از تو برنگيرم و آرزويم از گذشتت را برنگردانم و مهر تو از قلب من خارج نگردد)).
اگر عمل اينگونه شد، ديگر جايى براى تظاهر و ريا و خودنمايى نمى ماند. با اين اعمال ناچيز ديگر عجب و غرور، انسان را فرانمى گيرد؛ مى داند كه اين اعمال در مقابل حتى يك نعمت از نعمت هاى الهى ناچيز است . در اين حالت انسان با خود مى گويد: من عملى نمى بينم ، بلكه آنچه من انجام مى دهم تلاشى براى نزديكى به تو است . براى همين ، از آنچه كه انجام مى دهم لذت مى برم كه شايد تو را راضى كنم . اگر عمل من بتواند سركشى هاى نفسم را از بين ببرد و فاصله ها را از ميان بردارد، آن وقت ارزش پيدا مى كند.
بينى و بينك انى ينازعنى |
|
فارفع بفضلك انى من البين |
((خدايا! بين من و تو، من فاصله افتاده ام و به جنگ درآمده ام . خدايا! به فضل خود اين من را از ميان بردار)).
ميان عاشق و معشوق هيچ حايل نيست |
|
تو خود حجاب خودى ، حافظ از ميان برخيز |
اگر اين حجاب و انانيت را از ميان برداشت ، آن وقت است كه قرآن مى فرمايد:
و ربطنا على قلوبهم اذ قاموا ربنا رب السماوات و الارض لن ندعوا من دونه الها لقد قلنا اذا شططا(782).
((و دل هايشان را محكم ساختيم در آن موقع كه قيام كردند و گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمان ها و زمين است ؛ هرگز غير او معبودى را نمى خوانيم ؛ كه اگر چنين كنيم ، سخنى به گزاف گفته ايم )).
اين كلام ، كلام اصحاب كهف است . قرآن درباره آنها مى گويد:
نَحنُ نَقُصُّ عليكَ نَبَاءَهم بالحقِّ انَّهم فِتيَة آمنوا بربِّهم و زِدنَاهُم هدى (783).
((ما داستان آنان را به حق براى تو بازگو مى كنيم ؛ آنها جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم )).
گروه جوانى بودند كه ثروت داشتند، قدرت داشتند، همه تنعمات دنيوى در اختيارشان بود. آنها را رها كردند و همه را زير پا گذاشتند. آن وقت خود عليه خويشتن برخاستند و گفتند كه خداى ما خداوند آسمانها و زمين است و در آن وقت ما دل هاى آنان را محكم ساختيم و دستشان را گرفتيم ؛ چرا كه خود را فراموش و رها كردند؛ آن گاه خود را يافتند. تازه بعد از سيصدواندى سال كه زنده شدند، مجددا از خدا، لقاءاللّه را مطالبه كردند. اينها كسانى اند كه درباره آنها گفته شد: انهم فرشيّون و بقلوبهم عرشيّون (784). درست است ، در اين عالم خاكى زندگى مى كنند اما از اين عالم نيستند.
هر آن كاو ديده بگشايد بر او،چشم از جهان بندد |
|
ز جان يكسر بريد آن كس كه دل بر جان جان بندد |
مخوانم ز آن قد و طلعت به سوى طوبى و جنت |
|
بلى جايى كه او باشد، كه دل بر اين و آن بندد؟ |
اگر واقعا بهشت و آخرت را مى طلبد، از آن روست كه بهشت ، بهشت و منزلگه اوست ؛ خداوند درباره اين بندگان مى فرمايد:
فادخلى فى عبادى ؛ و ادخلى جنَّتى (785).
((پس در سلك و گروه بندگانم درآى ؛ و در بهشتم وارد شو)).
اين جا عبادى با (ياى ) نسبت امده است ، در جاى ديگر هم همين عبارت با تعبير (عبادك )، آمده است ؛ آن جا كه شيطان قسم مى خورد:
فبعزتك لاغوينهم اجمعين # الا عبادك منهم المخلصين (786).
((به عزتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان خالص تو را)).
در تعبير رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم نيز هست كه شيطان پنهانى مى آيد: ان الشيطان ليجرى من ابن آدم مجرى الدّم (787) پنهانى وارد مى شود و همه را وسوسه مى كند خداوند مى فرمايد:
ان عبادى ليس لك عليهم سلطان (788).
((هرگز تو بر بندگان خالص من تسلط و غلبه نمى يابى )).
اگر بنده خالص مورد رحمت خاص خدا قرار گرفت ، در جنت الهى ، خدا منزلگاه خاصى براى او مقرر مى فرمايد. آن وقت او هم طالب بهشت است و هم طالب لقاء اللّه است .
خلاصه روزه بايد اين چنين تاثير كند كه دل و فكر انسان را، متحول كند و اين دل ، ذهن و فكر را مصفا و منزه سازد كه در آرزو و اشتياق خدا باشد.